ابورزین سلیمان

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۱۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

«اَلسَّلاَمُ عَلَى سُلَيْمَانَ مَوْلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ سُلَيْمَانَ بْنَ عَوْفٍ اَلْحَضْرَمِيَّ»[۱]؛

سلام بر سلیمان غلام حسین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و لعنت خدا بر قاتل او سلیمان بن عوف حضرمی باد.

سلیمان، کنیه‌اش ابو رزین[۲] غلام امام حسین (ع)[۳] و از ارادتمندان و شیعیان آن حضرت به شمار می‌‌آید. او حامل نامه‌هایی از امام حسین (ع) به سران و رؤسای شیعه در بصره بود و پس از آنکه نامه‌ها را به آنان رساند؛ در حین انجام وظیفه دستگیر و به دستور ابن زیاد در بصره به شهادت رسید.

از آنجا که سلیمان از موالیان و غلامان بوده، بیش از این درباره سوابق و زندگانی او در تاریخ چیزی نیامده است؛ اما طبری و سید ابن طاووس، در باره مأموریت او به بصره و شهادت او چنین نقل کرده‌اند: در این جا ابتدا به نقل قول طبری می‌‌پردازیم و در پایان، اشاره ای به گفته سیدابن طاووس خواهیم داشت.[۴]

سلیمان، حامل نامه امام (ع) به مردم بصره

طبری در تاریخ خود چنین می‌‌نویسد: امام حسین (ع) نامه‌هایی به یک مضمون برای سران اخماس (سران پنج گانه) بصره، همچون مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس تمیمی، منذر بن جارود عبدی، مسعود بن عمرو ازدی و قیس بن هیثم، و نیز نامه‌ای برای عمرو بن عبیدالله بن معمر و یک نامه هم برای تمامی اشراف و بزرگان شیعه در بصره فرستاد، و در آن نامه چنین مرقوم فرمود: «اما بعد، همانا خداوند، محمد (ص) را بر آفریدگانش برگزید و به تشرف نبوت نائل گرداند و او را برای رسالت خویش منصوب کرد، و پس از آنکه بندگان خدا را پند داد و ابلاغ رسالت کرد، روح مقدس او را قبض نمود و ما خاندان و اولیا و اوصیا و وارثان آن بزرگواریم، و سزاوارترین مردم به جانشینی آن حضرت در میان مردم می‌‌باشیم، اما مردم دیگران را بر ما مقدم داشتند. ما برای دوری از تفرقه و پراکندگی و عافیت شما، به آن راضی شدیم و به خوبی می‌‌دانیم که ما از همه مردم به حقی که مستحق ماست. یعنی امامت و رهبری جامعه - بدان سزاوارتریم. اینک نماینده و فرستاده‌ام را با این نامه به سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌‌خوانم؛ زیرا سنت رسول اسلام (ص) را به نابودی‌گراییده و بدعت‌ها زنده شده است. اگر سخن مرا بپذیرید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست و رستگاری راهنما خواهم بود. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»[۵].[۶]

شهادت سلیمان در بصره

سلیمان نامه‌ها را به آن افراد رساند. به قول سید بن طاووس، برخی از آنها عذرتراشی کردند و برخی قول مساعد و اطاعت و فرمانبرداری دادند، در این میان «منذر بن جارود»[۷] که داماد عبیدالله بن زیاد، یعنی شوهر «بحریه» بود، تصور کرد که این نامه امام حسین ساختگی و شاید توطئه‌ای از ناحیه این زیاد باشد از این رو در همان شبی که عبیدالله قصد داشت فردا راهی کوفه شود، نامه امام حسین (ع) و پیک آن حضرت یعنی سلیمان را تسلیم ابن زیاد کرد.

عبیدالله با خواندن نامه دستور داد سلیمان را به دار کشیدند و او را به شهادت رساندند و سپس همان صبحگاهان بر فراز منبر رفت و مردم بصره را به اطاعت فرا خواند و مخالفین را تهدید نمود و برادرش عثمان بن زیاد را به جال خود منصوب کرد و خود عازم کوفه شد[۸].

قاتل سلیمان طبق زیارت ناحیه مقدسه: سلیمان بن عوف حضرمی است[۹].[۱۰]

اطاعت جمعی از بصریان از دعوت امام (ع)

سید ابن طاووس همین داستان را با کمی تفاوت نقل کرده که سلیمان ابو رزین در این مأموریت به دستور ابن زیاد در بصره به شهادت رسید. سید ابن طاووس در همین سند آورده است: و از جمله کسانی که نامه امام (ع) را تحویل گرفت یزید بن مسعود نهشلی بود، او نامه امام (ع) را مطالعه کرد و بر آن احترام بسیار قائل شد و جمع زیادی را آماده کرد تا به یاری امام (ع) بشتابند و نامه‌ای هم که حکایت از اطاعت و فرمانبرداری از حضرت بود، برای امام فرستاد؛ ولی پیش از آنکه حرکت کند و به یاری امام (ع) بشتابد، خبر ناگوار شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یارانش به او رسید و از حرکت باز ایستاد و از این توفیق بزرگ، محروم ماند[۱۱].

بعضی از سیره‌نویسان متأخر به استناد برخی اسناد گفته‌اند: نامه امام (ع) برای احنف بن قیس که از شیعیان بنام و از یاران امیر مؤمنان (ع) در بصره بود، فرستاده شد[۱۲]، اما احنف از یاری حضرت خودداری کرد و تنها به دعا و آرزوی توفیق اکتفا نمود.

راقم: با بررسی که در کتب تاریخ انجام گرفت، دلیل و مدرکی که دلالت کند نامه امام (ع) در بصره به دست احنف رسیده باشد، نداریم و با توجه به سابقه درخشانی که از احنف در زمان امیرمؤمنان (ع) و وفاداری او سراغ داریم[۱۳]، بعید به نظر می‌‌رسد او نسبت به نامه امام حسین (ع) بی‌اعتنا باشد و لذا به اعتقاد ما نامه حضرت به دست احنف نرسیده است.[۱۴]

منابع

پانویس

  1. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۶۹.
  2. ابن طاووس درالملهوف، ص۱۲۰ و مجلسی در بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۷؛ او را سلیمان و کنیه‌اش را ابورزین ذکر کرده است و سماوی در ابصارالعین، ص۸۸؛ او را سلیمان فرزند رزین دانسته است، اما در تاریخ طبری، ج۵، ۳۵۷؛ تنها به اسم او اکتفا کرده است و نامی از رزین یا ابورزین نیاورده است.
  3. مولا در اصطلاح عرب به معنای غلام است و به غلامی که آزاد شده باشد هم مولی گفته می‌‌شود، و به معنای پناهنده هم آمده است.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۵۸.
  5. «أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى مُحَمَّداً (ص) عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اِخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ (ص) وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَوْصِيَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِمَقَامِهِ فِي اَلنَّاسِ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إِلَيْكُمْ بِهَذَا اَلْكِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (ص) فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ اَلرَّشَادِ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷، نفس المهموم، ص۸۹ و نیز، ر. ک: الملهوف، ص۱۱۰ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۵۸-۴۵۹.
  7. منذر بن جارود اگر چه در عصر رسول (ص) به دنیا آمد، اما توفیق درک زیارت آن حضرت نصیبش نشد و بعد در زمره شیعیان امیرالمؤمنین (ع) درآمد و در جنگ جمل از جانب حضرت علی (ع) فرمانده گروه عبد قیس بصره بود؛ پس از جنگ صفین او از جانب امام (ع) به امارت «صطخر» یکی از شهرهای فارس ایران منصوب شد و چون متهم به خیانت در بیت المال به مبلغ چهار صد هزار درهم شد حضرت او را به کوفه احضار و زندانی نمود و سپس با وساطت صعصه بن صوحال و سوگندی که یاد کرد که خیانت نکرده است، حضرت او را به کوفه احضار و زندانی نمود و سپس با وساطت صعصه بن صوحان و سوگندی که یاد کرد که خیانت نکرده است، حضرت او را آزاد کرد، اما وی در ماجرای حکمیت در جنگ صفین در زمره خوارج درآمد و پس از شهادت امیرالمؤمنین با دختر عبیدالله بن زیاد ازدواج کرد. شرح بیشتر این داستان را در اثر دیگر مولف، اصحاب امام علی (ع)، ج۲، ملاحظه نمایید.
  8. ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷؛ نفس المهموم، ص۸۸ و ابصارالعین، ص۸۸.
  9. الملهوف، ص۱۱۰ و بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۷.
  10. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۶۰.
  11. ر. ک: الملهوف، ص۱۱۰؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷.
  12. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷.
  13. اصحاب امام علی (ع)، ج۱، عنوان ۹۵.
  14. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۶۰-۴۶۱.