بحث:ولایت در قرآن

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ولایت

واژه ولایت از ماده «و ل ی» اشتقاق یافته که معنای اصلی آن، قرب و نزدیکی خاصی است که حاصل از نوعی پیوستگی و ارتباط است[۱]. واژه ولایت، هیئت مصدری و اسم مصدری ماده «و ل ی» است و گاه با فتح واو و گاه با کسر واو استعمال می‌شود. لغویون درباره تفاوت آن دو، هم‌سخن نیستند. بسیاری از آنان، ولایت به فتح واو را در مورد پیوندهایی نظیر خویشاوندی، نصرت، عتق، محبت و وراثت به کار برده و ولایت به کسر واو را به معنای امارت و زمامداری امور اجتماعی دانسته‌اند[۲]. اما به باور برخی، هر دو صیغه مفید همان معنای امارت و تدبیر امور هستند؛ هرچند به فتح واو، مصدر و به کسر واو، اسم مصدر است[۳]. عده‌ای نیز هر دو را به معنای نصرت دانسته‌اند[۴].

هرچند ماده «ولی» با مشتقاتش در قرآن ۲۳۳ مورد به کار رفته است[۵]، اما خود واژه ولایت در قرآن تنها دو بار - هر دو هم به فتح واو - استعمال شده است: یکی در آیه ۷۲ سوره انفال و دیگری در آیه ۴۴ سوره کهف. به نظر می‌رسد ولایت در هر دو آیه شریفه، به معنای مطلق آن به کار رفته است[۶]؛ هرچند برخی آن را به صورت مقید (ولایت در نصرت یا ارث) معنا کرده‌اند[۷].

علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ کهف می‌نویسد: حق مطلب - والله اعلم - این است که ولایت به معنای نصرت نیست، بلکه به معنای مالکیت تدبیر است که معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات این کلمه جریان دارد[۸].

ایشان ذیل آیه ولایت[۹]، ولایت را این‌گونه تعریف می‌کند: آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست می‌آید این است که ولایت عبارت است از یک نحوه قربی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود[۱۰].

بنابراین ولایت در قرآن به معنایی عام در سرپرستی، اختیارداری و مالکیت تدبیر امور به کار رفته است که از قرب و پیوند خاصی حاصل می‌شود و یک‌بار درباره ولایت میان مردم و یک‌بار درباره ولایتِ خداوند استعمال شده است. طبعاً ولایت الهی به تدبیر و اداره همه شئون انسان ناظر است؛ اما ولایت توده مردم، در حد اختیارات و توانایی‌های انسان محدود خواهد بود[۱۱].

واژه ولایت با اینکه در روایات نیز متعدد و به‌صورت معانی و کاربردهای مختلف به کار رفته اما در همه آن موارد معنای قرب و رابطه خاص به عنوان محور مشترک و اصلی معنای واژه، قابل استنباط است و کاربردهای متفاوت معمولاً با قراین همراه است[۱۲].

تشریع، مصدر باب تفعیل از ماده «شرع»، و در لغت به معنای وضوح و آشکار کردن است. شرع الطریق، یعنی راه را آشکار و نمایان کرد[۱۳]. اما در اصطلاح ولایت تشریعی معانی و اقسام مختلفی دارد؛ گاهی به معنای ولایت (اولویت در تصرف) بر اموال و نفوس مردم[۱۴] و گاهی به معنای ولایت بر احکام و تشریع است[۱۵]: یعنی حق تشریع و جعل حکم درباره احکام شرعی که در قرآن ذکر نشده است[۱۶]. در روایات[۱۷] از این نوع ولایت تشریعی، به تفویض تعبیر شده است[۱۸]. تفویض معانی متعدد و مختلفی دارد[۱۹]؛ اما مراد از تفویض در اینجا تفویض در احکام و امر دین است؛ به این معنا که ائمه(ع) در بعضی احکام (آنهایی که در قرآن و سنت نبوی(ص) ذکر نشده) حق تشریع و جعل حکم (حرام و حلال) دارند[۲۰]. اما اگر مراد این باشد که خداوند کار دین را به ائمه(ع) سپرده است که به رأی و نظر خودشان و بدون وحی و الهام هرچه را بخواهند حلال یا حرام کنند یا احکام مذکور در قرآن یا سنت نبوی را تغییر دهند، این‌گونه تفویض قطعاً باطل و مخالف عقل و نقل است[۲۱]. بنابراین مراد از تفویض، تفویض تشریع به‌صورت جزئی است نه کلی و مطلق.

از ولایت تشریعی به ولایت جعلی و اعتباری نیز تعبیر می‌شود[۲۲]. بر اساس ولایت تشریعی به معنای دوم، پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) صرفاً محدث، مبین و مبلغ دین و احکام الهی نیستند؛ بلکه در موارد جزئی دارای حق تشریع و قانون‌گذاری هستند.

مرحوم مظفر با اشاره به تفاوت ائمه اطهار(ع) با سایر راویان احادیث پیامبر(ص)، درباره ولایت تشریعی ائمه(ع) می‌نویسد: ائمه اطهار(ع) از قبیل سایر روات و ناقلین حدیث نیستند که از پیغمبر روایت نقل کرده باشند تا از بابت ثقه بودنشان، روایاتشان حجت باشد؛ بلکه اهل بیت(ع) از ناحیه خداوند متعال و توسط پیغمبر اکرم(ص)، برای تبلیغ احکام واقعی الهی نصب شده‌اند؛ لذا اهل بیت هر حکمی را که بیان می‌کنند، عیناً احکام واقعی الهی است. بنابراین بیان احکام توسط ائمه(ع)، از نوع روایت و حکایت سنت نیست و نیز از نوع اجتهاد در رأی و استنباط حکم شرعی از مصادر تشریع هم نیست؛ بلکه ایشان خودشان مصدر تشریع احکام الهی هستند و کلامشان عین سنت است؛ نه حکایت از یک سنت[۲۳].

از آنجا که ظاهراً در ولایت تشریعی ائمه(ع) به معنای اولویت در تصرف بر اموال و نفوس مردم، اختلافی وجود ندارد[۲۴] و با توجه به اینکه شبهات مطروحه از ناحیه وهابیون و منکران ولایت ائمه(ع) معمولاً در رابطه با معنای دوم (تفویض تشریع) است، ازاین‌رو در این نوشتار این قسم از ولایت تشریعی مورد بحث قرار می‌گیرد. بر این اساس، از این پس، هر جا ولایت تشریعی به‌صورت مطلق بیان شد، مراد ولایت بر تشریع و تفویض تشریع و جعل حکم است[۲۵].

ولایت در لغت

واژه ولایت، از ماده «و ل ی»، و معنای اصلی آن قرب و نزدیکی خاصی است که حاصل از نوعی پیوستگی و ارتباط است[۲۶]. راغب ذیل ماده «و ل ی» می‌نویسد: ولاء و توالی آن است که دو چیز چنان باشند که میانشان چیز دیگری حایل نباشد و به طور استعاره به قرب و نزدیکی ولاء و توالی گویند؛ خواه این قرب و نزدیکی در مکان باشد یا در دوستی یا نصرت یا اعتقاد[۲۷].

از سخن راغب معنای طرفینی و دوسویه بودن معنای «و ل ی» فهمیده می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد این معنا به هیئت باب مفاعله و تفاعل مربوط می‌شود؛ نه به معنای اصلی ماده «ولی». از این رو ماده «ولی» حاوی معنای قرب و نزدیکی است که از ربط و پیوست چیزی به چیز دیگر، به معنای عام، حاصل می‌شود[۲۸].

واژه ولایت، هیئت مصدری و اسم مصدری ماده «ولی» است و گاه با فتح واو و گاه با کسر واو استعمال می‌شود. لغویون درباره تفاوت آن دو، هم‌سخن نیستند. بسیاری از آنان، ولایت به فتح واو را در مورد پیوندهایی نظیر خویشاوندی، نصرت، عتق، محبت و وراثت به کار برده و ولایت به کسر واو را به معنای امارت و زمامداری امور اجتماعی دانسته‌اند[۲۹]. اما به باور برخی، هر دو صیغه مفید همان معنای امارت و تدبیر امور است؛ هرچند به فتح واو مصدر، و به کسر واو اسم مصدر است[۳۰]. عده‌ای نیز هر دو را به معنای نصرت دانسته‌اند[۳۱].

صاحب مجمع البحرین وَلایت (به فتح واو) را مُشعِر به تدبیر و قدرت و فعل دانسته و آن را به محبت اهل بیت(ع) و پیروانشان، امتثال اوامر و نواهی آنان و تأسی به آنها در اعمال و اخلاق معنا کرده است[۳۲]. برخی نیز ارتباط و تأثیری را که در قرب و نزدیکی وجود دارد، به دو قسم (متقابل و دوجانبه یا یک‌طرفه) تقسیم کرده، ولایت به کسر واو را از قسم نخست و ولایت به فتح واو را از قسم دوم به شمار آورده‌اند. تفاوت این دو قسم در این است که اگر رابطه و تأثیر دوسویه باشد (ولایت به کسر واو)، هر یک از طرفین، ولیِّ دیگری خواهد بود؛ مانند نسبت اخوت و برادری؛ اما اگر این ارتباط یک‌جانبه باشد (ولایت به فتح واو)، اولی ولیِّ دومی و دومی مُولّی‌علیه اولی خواهد بود؛ یعنی دومی تحت ولایت اولی خواهد بود. قسم نخست، ولایت اعتباری و قسم دوم ولایت حقیقی است[۳۳]. در حقیقت مراد از قسم نخست، همان ولایت به معنای محبت و نصرت و منظور از قسم دوم ولایت به معنای تدبیر و سرپرستی است[۳۴].

هر چند ماده «ولی» با مشتقاتش در قرآن در ۲۳۳ مورد به کار رفته است[۳۵]، اما خود واژه ولایت در قرآن تنها دو بار - هر دو هم به فتح واو - استعمال شده است: یکی در آیه ۷۲ سوره انفال و دیگری در آیه ۴۴ سوره کهف. به نظر می‌رسد ولایت، در هر دو آیه شریفه، به معنای مطلق آن به کار رفته است[۳۶]؛ هر چند برخی آن را به صورت مقید (ولایت در نصرت یا ارث) معنا کرده‌اند[۳۷].

علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ کهف می‌نویسد: حق مطلب - والله اعلم - این است که ولایت به معنای نصرت نیست، بلکه به معنای مالکیت تدبیر است که معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات این کلمه جریان دارد[۳۸].

ایشان ذیل آیه ولایت  إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ [۳۹]، ولایت را این‌گونه تعریف می‌کند: آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست می‌آید، این است که ولایت عبارت است از: یک نحوه قربی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود[۴۰].

بنابراین ولایت در قرآن به معنایی عام در سرپرستی، اختیارداری و مالکیت تدبیر امور به کار رفته است که از قرب و پیوند خاصی حاصل می‌شود و یک بار درباره ولایت میان مردم و یک بار درباره ولایت خداوند استعمال شده است. طبعاً در ولایت الهی مرتبه بالایی از این ولایت مراد است که به تدبیر و اداره همه شئون انسان ناظر است؛ اما در ولایت توده مردم، در حد اختیارات و توانایی‌های انسان محدود خواهد بود[۴۱]. واژه ولایت در روایات نیز فراوان و در سه گونه ولایت الهی، ولایت شیطانی و عرفی به کار رفته است که در هر یک از این سه کاربرد، همان معنای قرب و رابطه خاص به عنوان محور مشترک و اصلی معنای واژه، قابل استنباط است[۴۲].

در روایات، گاهی ولایت الهی در برابر ولایت شیطانی[۴۳] و زمانی ولایت الهی (دینی) در مقابل ولایت عرفی (در روابط خانوادگی)[۴۴] به کار رفته است. در برخی موارد نیز ولایت بر امامت اولیای الهی و پیشوا و مقتدای مطلق بودن آنان اطلاق شده است[۴۵].

واژه ولایت کاربردهای دیگری نیز دارد؛ اما آنچه مهم است، این است که کاربردهای متفاوت در روایات و غیر آن معمولاً با قراین همراه است. از این رو می‌توان محور معنایی مشترک میان وجوه و کاربردهای متعدد این واژه را همان رابطه و قرب خاص تلقی کرد و خصوصیات و تفاصیل معنا را به مدد قراین دریافت[۴۶].

با توجه به توضیحات فوق، هرچند مفهوم و معنای ولایت و امامت متفاوت است، ولی می‌توان گفت که ولایت در بحث مورد نظر، به معنای امامت به کار رفته و مراد از آن همان اعتقاد به امامت ائمه اثناعشر(ع) است. شاهد این مطلب این است که هم در روایات[۴۷] فراوانی این دو واژه به یک معنا و در برخی موارد به جای یکدیگر به کار رفته‌اند و هم در مباحث مختلف کلامی و فقهی و...[۴۸].

در تعریف امامت نیز گفته شده است: الْإِمَامَةُ رِئَاسَةٌ عَامَّةٌ فِي أُمُورِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا نِيَابَةً عَنْ النَّبِيِّ؛ «امامت، ریاست عام و عمومی در امور دینی و دنیایی و به نیابت از پیامبر(ص) است[۴۹]. بنابراین مراد از ولایت در نوشتار حاضر، همان اعتقاد به امامت ائمه دوازده‌گانه(ع) است[۵۰].

ماده «و ل ی» به معنای قرب و نزدیکی خاصی است که حاصل از نوعی پیوستگی و ارتباط است[۵۱]. واژه ولایت، هیئت مصدری و اسم مصدری ماده «و ل ی» است و گاه با فتح واو و گاه با کسر واو استعمال می‌شود. لغویون درباره تفاوت آن دو، هم‌سخن نیستند. بسیاری از آنان، وَلایت به فتح واو را در مورد پیوندهایی نظیر خویشاوندی، نصرت، عتق، محبت و وراثت به کار برده و وِلایت به کسر واو را به معنای امارت و زمامداری امور اجتماعی دانسته‌اند[۵۲]. اما به باور برخی، هر دو صیغه مفید همان معنای امارت و تدبیر امور هستند؛ هرچند به فتح واو مصدر، و به کسر واو اسم مصدر است[۵۳]. عده‌ای نیز هر دو را به معنای نصرت دانسته‌اند[۵۴]. برخی وَلایت را مُشعِر به تدبیر و قدرت و فعل دانسته و آن را به محبت اهل بیت(ع) امتثال اوامر و نواهی آنان و تأسی به آنها معنا کرده‌اند[۵۵].

واژه ولایت در قرآن تنها دو بار - هر دو هم به فتح واو - استعمال شده است: آیه ۷۲ انفال و آیه ۴۴ سوره سوره کهف. به نظر می‌رسد ولایت در هر دو آیه شریفه، به معنای مطلق آن به کار رفته است[۵۶]؛ هرچند برخی آن را به‌صورت مقید (ولایت در نصرت یا ارث) معنا کرده‌اند[۵۷]. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ کهف می‌نویسد: ولایت به معنای نصرت نیست، بلکه به معنای مالکیت تدبیر است که معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات این کلمه جریان دارد[۵۸].

از نظر ایشان آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست می‌آید، این است که ولایت عبارت است از: یک نحوه قربی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود[۵۹]. بنابراین ولایت در قرآن به معنایی عام در سرپرستی، اختیارداری و مالکیت تدبیر امور به کار رفته است که از قرب و پیوند خاصی حاصل می‌شود و یک‌بار درباره ولایت میان مردم و یک‌بار درباره ولایت خداوند استعمال شده است. طبعاً ولایت الهی به تدبیر و اداره همه شئون انسان ناظر است؛ اما ولایت توده مردم، در حد اختیارات و توانایی‌های انسان محدود خواهد بود[۶۰].

واژه ولایت با اینکه در روایات نیز متعدد و به صورت معانی و کاربردهای مختلف به کار رفته، اما در همه آن موارد معنای قرب و رابطه خاص به عنوان محور مشترک و اصلی معنای واژه، قابل استنباط است[۶۱]. آنچه مهم است این است که کاربردهای متفاوت در روایات و غیر آن معمولاً با قراین همراه است. ازاین‌رو می‌توان محور معنایی مشترک میان وجوه و کاربردهای متعدد این واژه را همان رابطه و قرب خاص تلقی کرد و خصوصیات و تفاصیل معنا را به مدد قراین دریافت[۶۲].[۶۳]

پانویس

  1. ابن، فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. برخی از لغویون تنها به ذکر معنای قرب و بدون اشاره به اصلی بودن آن بسنده کرده‌اند. (ر.ک: مرتضی، زبیدی، تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ راغب، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵).
  2. تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۳؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  3. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰.
  4. فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ سوره کهف، به تفاوت لغت‌دانان در معنای ولایت به فتح و کسر واو اشاره کرده، می‌نویسد: «این تفاوت معنایی ثابت نشده است و ولایت در هر دو صورت معنای واحدی دارد». (طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷).
  5. جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۵.
  6. المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۱۴۲؛ ج۱۳، ص۳۱۷.
  7. طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۶۲.
  8. المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.
  9.  إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ  «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  10. طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۲.
  11. اسعدی، ولایت و امامت، ص۲۵ و ۳۷.
  12. اسعدی، ولایت و امامت، ص۳۷.
  13. طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۳۵۲؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، النهایة، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۱۷۶؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۱۰.
  14. خویی، مصباح الفقاهة، ج۵، ص۳۸؛ انصاری، المکاسب (المحشی)، ج۹، ص۳۱۲؛ میلانی، اثبات الولایة العامة، ص۱۱۱؛ صافی ولایت تکوینی و تشریعی، ص۱۳۳؛ حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۱۲.
  15. اثبات الولایة العامة، ص۲۶۷ و ۲۶۸؛ الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۱۲؛ ولایت تکوینی و تشریعی، ص۱۲۶؛ سبحانی، منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۰؛ جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۹۲.
  16. اثبات الولایة العامة، ص۲۶۷؛ مؤمن، ولایة ولی المعصوم، ص۱۲۱ و ۱۲۲. البته معانی و اقسام دیگری مانند وجوب اطاعت در امور عادی و شخصی، وجوب اطاعت در امور شرعی (ر.ک: المکاسب (المحشی)، ج۹، ص۳۱۲؛ طباطبایی قمی، دراساتنا من الفقه الجعفری، ج۳، ص۸۱ و ۸۲)، زعامت سیاسی و اجتماعی و مرجعیت در معارف و احکام (منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۲-۱۸۴) و... نیز بیان شده است. تعاریف دیگری نیز از ولایت تشریعی ارائه شده است؛ از جمله: علامه طباطبایی آن را این‌گونه تعریف کرده است: قیام به تشریع (برپا داشتن و حفظ تشریع)، دعوت به دین، تربیت امت و حکومت و قضاوت بین آنان. (طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۳).
  17. ر.ک: کلینی، کافی، ج۱، ص۶۶۰؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۳۸۳-۳۸۷.
  18. اثبات الولایة العامة، ص۲۶۸؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۱۰، ص۷۹.
  19. مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۴۲-۱۴۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۵، ص۳۴۷-۳۵۰؛ اثبات الولایة العامة، ص۲۶۸-۲۷۰.
  20. اثبات الولایة العامة، ص۲۷۰؛ عاملی، الولایة التکوینیة و التشریعیة، ص۶۴. برخی ولایت و تفویض تشریع پیامبر(ص) را به پذیرش درخواست آن حضرت و امضای آن از سوی خداوند معنا کرده‌اند؛ بدین معنا که پیامبر(ص) تشریع بعضی از احکام را از خداوند درخواست کرده و خداوند نیز به جهت اظهار عظمت و شرافت آن حضرت، آن را پذیرفته و امضا کرده است. ایشان روایات باب تفویض اصول کافی را به همین معنا حمل کرده است.، (سبحانی، منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۱) اما بعضی دیگر برآنند که تفویض و ولایت تشریعی پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیازی به امضا و تأیید خداوند ندارد و این مطلب خلاف ظاهر روایات تفویض است. (مؤمن، ولایة ولی المعصوم، ص۱۱۸).
  21. مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۴۴؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴۶؛ عاملی، الولایة التکوینیة و التشریعیة، ص۶۴؛ سبحانی، منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۰؛ ولایة ولی المعصوم، ص۱۲۱ و ۱۲۲.
  22. طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۳.
  23. مظفر، اصول الفقه، ج۳، ص۶۴ و ۶۵.
  24. خویی، مصباح الفقاهة، ج۵، ص۳۸؛ صافی، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۱۳۳، ۱۳۵و ۱۴۱؛ عابدی، توحید و شرک، ص۲۴۴. برخی این نوع از ولایت تشریعی را از ضروریات دین شمرده و انکار آن را موجب کفر دانسته‌اند. (ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۱۴۱) آیه ۵۵ سوره مائده و آیه ۵۹ سوره نساء دلالت بر این نوع از ولایت ائمه(ع) دارند. (ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۱۳۵-۱۳۷).
  25. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تشریعی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۲۱۹.
  26. ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. برخی از لغویون تنها به ذکر معنای قرب و بدون اشاره به اصلی بودن آن بسنده کرده‌اند (ر.ک: مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸).
  27. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵. برخی نیز معنای اصلی ماده «و ل ی» را وقوع یک شیئ ورای شیئ دیگر، به همراه رابطه میان آن دو، و مفاهیم قرب، محبت و نصرت و... را از آثار معنای اصلی به حسب اختلاف موارد دانسته‌اند (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص۲۰۲).
  28. اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۱۱ و ۱۲.
  29. ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۳؛ راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  30. لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص۲۰۴.
  31. فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ سوره کهف، به تفاوت لغت‌دانان در معنای ولایت به فتح و کسر واو اشاره کرده، می‌نویسد: «این تفاوت معنایی ثابت نشده است و ولایت در هر دو صورت معنای واحدی دارد» (طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷).
  32. طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  33. جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۶ و ۳۷.
  34. ر.ک: جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۴۱.
  35. جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۵.
  36. طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۱۴۲؛ ج۱۳، ص۳۱۷.
  37. طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۶۲.
  38. طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.
  39. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  40. طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۲.
  41. اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۲۵ و ۳۷.
  42. اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۳۷.
  43. کلینی، کافی، ج۴، ص۸۵.
  44. کلینی، کافی، ج۴، ص۱۸۱.
  45. ر.ک: کلینی، کافی، ج۱، ص۴۸۲؛ ج۲، ص۱۱-۲۰؛ ج۳، ص۵۱-۵۳ و ۵۸.
  46. ر.ک: ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۳۸.
  47. ر.ک: کافی، ج۳، ص۵۶؛ ج۱، ص۴۵۵؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۸-۱۲۵.
  48. ر.ک: حسینی میلانی، اثبات الولایة العامة للنّبی و الائمّة(ع)، ص۲۲؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۴۳ و ۱۷۰؛ میرزای نائینی ولایت را به معنای امامت (ریاسة عامّة...) تعریف کرده است. (میرزای نائینی، کتاب المکاسب والبیع، ج۲، ص۳۳۳).
  49. علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ حسینی میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۴۴، ۴۵ و ۱۵۱-۱۵۳؛ مطهری، امامت و رهبری، ص۶۴.
  50. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۹۹.
  51. ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. برخی از لغویون تنها به ذکر معنای قرب و بدون اشاره به اصلی بودن آن بسنده کرده‌اند. (ر.ک: مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ راغب، مفردات، ص۸۸۵).
  52. تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۳؛ مفردات، ص۸۸۵؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  53. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰.
  54. فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ سوره کهف، با اشاره به اختلاف لغت‌دانان در معنای ولایت به فتح و کسر واو، می‌نویسد: «این تفاوت معنایی ثابت نشده است و ولایت در هر دو صورت معنای واحدی دارد». طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷).
  55. طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  56. طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۱۴۲؛ ج۱۳، ص۳۱۷.
  57. طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۶۲.
  58. طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.
  59. طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۲.
  60. اسعدی، ولایت و امامت، ص۲۵ و ۳۷.
  61. اسعدی، ولایت و امامت، ص۳۷.
  62. اسعدی، ولایت و امامت، ص۳۸.
  63. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۴۷.
بازگشت به صفحهٔ «ولایت در قرآن».