ثور بن یزید

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۲۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

ثویر بن یزید[۱]، یک بار در سند روایت تفسیر کنز الدقائق و به نقل از کتاب تأویل الآیات الظاهرة واقع شده است:

«قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ حَسَنٍ الْمَرْوَزِيِّ عَنِ الْأَحْوَلِ[۲] بْنِ جَوَّابِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ رُزَيْقٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ عَنْ كَعْبِ بْنِ عِيَاضٍ قَالَ: طَعَنْتُ عَلَى عَلِيٍّ(ع) بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَوَكَزَنِي فِي صَدْرِي ثُمَّ قَالَ يَا كَعْبُ إِنَّ لِعَلِيٍّ نُورَيْنِ نُوراً فِي السَّمَاءِ وَ نُوراً فِي الْأَرْضِ فَمَنْ تَمَسَّكَ بِنُورِهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ أَخْطَأَهُ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ فَبَشِّرِ النَّاسَ عَنِّي بِذَلِكَ»[۳].[۴]

شرح حال راوی

عنوان ثویر بن یزید که در رجال شیخ طوسی نیز در بعضی اسناد روایات، از جمله سند روایت مذکور، وجود دارد، مصحّف ثور بن یزید است، چنانکه در منبع اصلی (تأویل الآیات الظاهرة)[۵]و بحار الأنوار[۶] این گونه است و مطابق با عنوانی است که در رجال اهل سنت ذکر شده است[۷].

از رجالیان قدمای شیعه، تنها شیخ طوسی از راوی در کتاب الرجال با عنوان ثویر بن یزید الشامی در اصحاب ابو محمد علی بن حسین (امام سجاد(ع)) یاد کرده است[۸] و سپس در کتب پسین رجال شیعه عنوان شده؛ ولی رجالیان سنی نام ثور بن یزید را در کتب رجالی خود عنوان، و شرح حال وی را گزارش کردند.

کنیه وی «أبو خالد» و ملقب به «الشامی»[۹]، «الکلاعی»، «الحمصی» و «الرحبی»[۱۰].[۱۱] است.

در کتب اربعه حدیثی شیعه، تنها یک روایت از راوی در تهذیب الأحکام نقل شده و شماری هم در کتاب‌های حدیثی دیگری مانند الخصال و التوحید شیخ صدوق و الأمالی شیخ طوسی؛ ولی در کتب حدیثی اهل سنت فراوان از وی روایت نقل شده است.

ذهبی تعبیر محدث فقیه را درباره‌اش به کار برده و او را صاحب مسند که شامل دویست حدیث بوده، معرفی کرده است[۱۲].

ابن ابی‌حاتم به نقل از وکیع بن جراح نوشته که مردی عابدتر از او ندیدم[۱۳].[۱۴]

طبقه راوی

تاریخ ولادت راوی پیدا نیست؛ ولی تاریخ وفات وی را سال ۱۵۰، ۱۵۳ و ۱۵۵[۱۵] هجری قمری در ۷۰ سالگی[۱۶] یا کمی بیشتر از ۶۰ سال[۱۷]، ثبت کرده‌اند. بر این اساس و با فرض عمر ۷۰ سال برای وی، تاریخ ولادت راوی در سال ۸۰، ۸۳ یا ۸۵ هجری قمری خواهد بود.

شیخ طوسی نام راوی را در اصحاب امام سجاد(ع) ذکر کرده[۱۸]؛ ولی در کتب حدیثی روایتی از وی از آن حضرت یافت نشده است، بلکه از اصحاب امام سجاد(ع) بودن وی نیز جای تردید است؛ زیرا آن حضرت در سال ۹۵ هجری قمری به شهادت رسیده است و بیش‌ترین سنی که می‌‌توان برای ثور بن یزید در این زمان در نظر گرفت، ۱۵ سال است، با این فرض که هفتاد سال عمر کرده و در سال ۸۰ نیز به دنیا آمده باشد.

ابن حجر عسقلانی او را از طبقه هفتم راویان به شمار آورده[۱۹] و زبیدی او را از اتباع تابعان برشمرده است[۲۰].

بر اساس منهج طبقاتی آیت‌الله بروجردی، ثور بن یزید از طبقه چهارم است؛ زیرا با ملاحظه تاریخ ولادت و وفات راوی که قبلاً ذکر شده است، وی دوران امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع) را ادراک کرده و راویانی که در این دوران بودند، بر منهج طبقاتی آیت‌الله بروجردی در طبقه چهارم قرار می‌گیرند.[۲۱]

استادان و شاگردان راوی

ثور (ثویر) بن یزید از بسیاری مانند خالد بن معدان، مکحول، رجاء بن حیاة، حصین الحمیری، ابن جریج، صالح بن یحیی بن المقدام، محمد بن عبید بن أبی صالح، عبدالرحمن بن عائذ و راشد بن سعد[۲۲] روایت کرده است که از مشایخ حدیثی وی محسوب می‌گردند و گروهی چون عبدالرحمن بن محمد العرزمی، محمد بن عمر، محمد بن معدان العبدی، محمد بن الفضیل، اسماعیل بن أبی زیاد الشعیری، بشر بن ابراهیم الأنصاری، سلیمان بن حکیم، فضیل بن عیاض، نقبة بن الولید، عیسی بن یونس، سفیان بن حبیب، صفوان بن عیسی، ولید بن مسلم، عبدالله بن مبارک، محمد بن اسحاق، یحیی بن حمزه و حسین بن علوان[۲۳] از وی روایت کردند، که از شاگردانش به شمار می‌آیند.[۲۴]

مذهب راوی

علامه مامقانی به قرینه ذکر نام راوی در رجال شیخ طوسی از وی به عنوان راوی امامی یاد کرده؛ ولی علامه شوشتری او را از راویان عامی دانسته و در نقد دیدگاه مامقانی نوشته است: قد عرفت غير مرة أنّ عناوينه أعم، بل أقول: وقوعه في أخبارنا أيضاً أعم... و يشهد لعاميته أيضاً سكوت ابن حجر و الذهبي عن نسبة تشيع إليه[۲۵].

بعضی از محققان ثور بن یزید را از راویان ناصبی دانستند و او را ناصبی قلمداد کردند[۲۶] و برای اثبات مدعایشان به اموری استدلال کردند:

  1. او از راویان شامی و از اهالی حمص بوده و مردم این دیار از دشمنان حضرت علی(ع) و از محبان و دوستداران معاویه و پسرش یزید به شمار می‌آیند. یاقوت حموی نوشته است: إن أشد الناس علي علي بصفين مع معاوية كان أهل حمص و أكثرهم تحريضاً عليه و جدا في حربه[۲۷].
  2. همنشینی با سبّ‌کنندگان حضرت علی(ع). مزی و عقیلی دو تن از رجالیان سنی به نقل از عباس الدوری نوشتند: أزهر الحرازي و أسد بن وداعة[۲۸] و جماعة يجلسون يسبون علي بن طالب - رضي الله تعالي عنه – و كان ثور بن يزيد في ناحية لا يسبّ فإذا لم يسب جروا برجله[۲۹].
  3. اظهار عدم دوستی با حضرت علی(ع). ابن سعد و دیگران در شرح حال ثور بن یزید نوشته‌اند: وكان جد ثور بن يزيد قد شهد صفين مع معاوية و قتل يومئذ فكان ثور إذا ذكر علياً(ع) قال: لا أحب رجلا قتل جدي[۳۰].[۳۱]

تحقیق و بررسی

بر اساس بعضی قرائن، ثور بن یزید از راویان سنی خواهد بود؛ ولی ناصبی بودنش پذیرفته نیست:

  1. ذکر نام راوی در رجال عامه و سکوت رجالیان سنی از مذهب وی.
  2. ملاحظه بعضی روایات وی؛ نمونه‌ها:
    1. إسحاق بن راهويه، ثنا الوليد بن مسلم، عن ثور بن يزيد، عن الزهري، عن سالم، عن أبيه قال: كنا نقول علي عهد رسول الله(ص) أبو بكر و عمر و عثمان[۳۲].
    2. عن ثور بن يزيد، عن رجاء بن حياة، عن غالباً المغيرة، عن المغيرة: أن رسول الله(ص) مسح علي أعلي الخف و أسفله[۳۳].
  3. محتمل است مراد ثویر (ثور) از قاتل جدش، شخص امیر مؤمنان(ع) نباشد؛ زیرا خبر کشته شدن جدِّ ثویر به دست آن حضرت در جایی نقل نشده و چه بسا این حادثه به دست یکی از سپاهیان آن حضرت رخ داده و مراد ثویر از عدم حب نیز نسبت به همان فرد باشد.
  4. همه مردم شام، ناصبی و از دوستداران معاویه و یزید نبودند، بلکه گروهی از شامیان، ناصبی بودند. ابن عساکر نوشته است: الناس في يزيد بن معاوية أقسام فمنهم من يحبه و يتولاه و هم طائفة من أهل الشام من النواصب[۳۴].
  5. تبعید ثویر بن یزید از حمص. مزی نوشته که ثویر بن یزید را أسد بن وداعه از حمص تبعید کرده است[۳۵]. رجالیان سنی، علت تبعید ثور بن یزید از حمص به دست اسد بن وداعه را قدری بودن وی دانسته‌اند: ابن عساکر: كانت حمص مسكن ثور بن يزيد فلما عرفوه بالقدر أخرجوه من بينهم فسكن بيت المقدس[۳۶]. مزی: وقد أخرجوا ثور و أحرقوا داره لكلامه في القدر[۳۷]. واقعیت این است که علت تبعید ثور به جهت امتناع وی از سبّ امام علی(ع) بوده است؛ نه قَدَری بودنش؛ زیرا اولاً به دست اسد بن وداعه تبعید شده که از سبابین حضرت علی(ع) بوده است و ثانیاً اعتقاد به قدر به ثور بن یزید اختصاص نداشت، بلکه ده‌ها نفر از فقهاء و محدثان سنی نیز چنین باوری داشتند و کسی آنها را از شهرشان تبعید نکرد و خانه‌شان را آتش نزد.
  6. عبارت و كان ثور لا يسب علياً دلیل روشنی است که وی به سب آن حضرت خشنود نمی‌شده و موردی هم یافت نشده که آن حضرت را سب کرده باشد و کسی هم به آن اشاره نکرده است.
  7. مضامین روایات وی که درباره فضائل امام علی(ع) است؛ نمونه‌ها:
    1. «عن ثور بن یزید، عن خالد بن معدان، عن معاذ بن جبل قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یَقُولُ: حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُهُ سَيِّئَةٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَةٌ»[۳۸]؛
    2. «أَخْبَرَنَا أَبُو غَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَهْلٍ النَّحْوِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مَنْصُورٍ الْحَلَبِيُّ الْأَخْبَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَدَوِيُّ الشِّمْشَاطِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْمِقْدَامِ الْعِجْلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْفُضَيْلُ بْنُ عِيَاضٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ عَنْ زَاذَانَ عَنْ سَلْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ حَبِيبِي مُحَمَّداً(ص) يَقُولُ كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُسَبِّحُ اللَّهَ ذَلِكَ النُّورُ وَ يُقَدِّسُهُ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَلْفِ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ رَكَّبَ ذَلِكَ النُّورَ فِي صُلْبِهِ فَلَمْ يَزَلْ فِي شَيْءٍ وَاحِدٍ حَتَّى افْتَرَقْنَا فِي صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَفِيَّ النُّبُوَّةُ وَ فِي عَلِيٍّ الْخِلَافَةُ»[۳۹]؛
    3. «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّكُونِيُّ الْمُزَكِّي الْكُوفِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا خَلَفُ بْنُ خَالِدٍ الْعَبْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ(ص) لِعَلِيٍّ(ع) أُخَاصِمُكَ بِالنُّبُوَّةِ وَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ تُخَاصِمُ النَّاسَ بِسَبْعٍ وَ لَا يُحَاجُّكَ فِيهِنَّ أَحَدٌ مِنْ قُرَيْشٍ لِأَنَّكَ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ إِيمَاناً وَ أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ أَعْدَلُهُمْ فِي الرَّعِيَّةِ وَ أَبْصَرُهُمْ فِي الْقَضِيَّةِ وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِيَّةً»[۴۰].
    4. «وَ رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبَانٍ، عَنْ فُضَيْلٍ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ زَاذَانَ؛ عَنْ سَلْمَانَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ: كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ قَسَمَ ذَلِكَ النُّورَ جُزْءَيْنِ رَكِبَاً فِي آدَمَ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَنُورُ الْحَقِّ مَعَنَا نَازِلٌ حَيْثُمَا نَزَلْنَا»[۴۱].
    5. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حُكَيْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَكْحُولٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع): لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ(ص) أَنَّهُ لَيْسَ فِيهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ إِلَّا وَ قَدْ شَرِكْتُهُ فِيهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِي سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ يَشْرَكْنِي فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَخْبِرْنِي بِهِنَّ فَقَالَ(ع): إِنَّ أَوَّلَ مَنْقَبَةٍ لِي أَنِّي لَمْ أُشْرِكْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَمْ أَعْبُدِ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى... وَ الرَّابِعَةُ أَنِّي أَوَّلُ النَّاسِ إِيمَاناً وَ إِسْلَاماً وَ الْخَامِسَةُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ لِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي...، وَ أَمَّا التَّاسِعَةَ عَشْرَةَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: سَتُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ فَمَنْ قَاتَلَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ لَكَ بِكُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ شَفَاعَةً فِي مِائَةِ أَلْفٍ مِنْ شِيعَتِكَ. فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَمَنِ النَّاكِثُونَ قَالَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ سَيُبَايِعَانِكَ بِالْحِجَازِ وَ يَنْكُثَانِكَ بِالْعِرَاقِ فَإِذَا فَعَلَا ذَلِكَ فَحَارِبْهُمَا فَإِنَّ فِي قِتَالِهِمَا طَهَارَةً لِأَهْلِ الْأَرْضِ قُلْتُ فَمَنِ الْقَاسِطُونَ قَالَ مُعَاوِيَةُ وَ أَصْحَابُهُ قُلْتُ فَمَنِ الْمَارِقُونَ قَالَ أَصْحَابُ ذِي الثُّدَيَّةِ وَ هُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمْيَةِ فَاقْتُلْهُمْ... وَ أَمَّا الْعِشْرُونَ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ لِي مَثَلُكَ فِي أُمَّتِي مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَمَنْ دَخَلَ فِي وَلَايَتِكَ فَقَدْ دَخَلَ الْبَابَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ... يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَشَّرَنِي فِيكَ بِبُشْرَى لَمْ يُبَشِّرْ بِهَا نَبِيّاً قَبْلِي بَشَّرَنِي بِأَنَّكَ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَنَّ ابْنَيْكَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ... وَ أَمَّا الثَّامِنَةُ وَ الْعِشْرُونَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَعَدَنِي فِيكَ وَعْداً لَنْ يُخْلِفَهُ جَعَلَنِي نَبِيّاً وَ جَعَلَكَ وَصِيّاً وَ سَتَلْقَى مِنْ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي مَا لَقِيَ مُوسَى مِنْ فِرْعَوْنَ فَاصْبِرْ وَ احْتَسِبْ حَتَّى تَلْقَانِي فَأُوَالِي مَنْ وَالاكَ وَ أُعَادِي مَنْ عَادَاكَ. ... أَمَّا التَّاسِعَةُ وَ الثَّلَاثُونَ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُ عَلِيّاً لَا يَجْتَمِعُ حُبِّي وَ حُبُّهُ إِلَّا فِي قَلْبِ مُؤْمِنٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَهْلَ حُبِّي وَ حُبِّكَ يَا عَلِيُّ فِي أَوَّلِ زُمْرَةِ السَّابِقِينَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ جَعَلَ أَهْلَ بُغْضِي وَ بُغْضِكَ فِي أَوَّلِ زُمْرَةِ الضَّالِّينَ مِنْ أُمَّتِي إِلَى النَّارِ... فَلَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ تَقِيٌّ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ كَافِرٌ...، وَ أَمَّا الْحَادِيَةُ وَ الْخَمْسُونَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَقَامَنِي لِلنَّاسِ كَافَّةً يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ... فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ لِي سَيُفْتَتَنُ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فَيَقُولُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يُخَلِّفْ شَيْئاً فَبِمَا ذَا أَوْصَى عَلِيّاً أَ وَ لَيْسَ كِتَابُ رَبِّي أَفْضَلَ الْأَشْيَاءِ بَعْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تَجْمَعْهُ بِإِتْقَانٍ لَمْ يُجْمَعْ أَبَداً فَخَصَّنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ مِنْ دُونِ الصَّحَابَةِ...، وَ أَمَّا السَّابِعَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَمَرَ أَنْ أُدْعَى بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ لَمْ يُطْلِقْ ذَلِكَ لِأَحَدٍ غَيْرِي»[۴۲].[۴۳]

جایگاه حدیثی راوی

چنان که گذشت، نام راوی در کتب رجالی شیعه عنوان نشده و تنها شیخ طوسی نام او را بی‌اظهار نظر در جرح و تعدیل وی در کتاب الرجال خود ذکر کرده؛ ولی بیشتر رجالیان اهل سنت ثور بن یزید را توثیق، و بعضی هم به جهت قدری بودنش تضعیف کردند.

ابن سعد: وكان ثقة في الحديث... [۴۴].

ابن معین: ثور بن يزيد ثقة[۴۵].

احمد بن حنبل: عن محمد بن إسحاق قال: حدثني ثور بن يزيد الكلاعي و كان ثقة[۴۶].

عجلی: ثور بن يزيد شامي ثقة[۴۷].

عقیلی نام او را در الضعفاء عنوان کرده و نوشته است: حدثنا عبدالله أحمد قال: سمعت أبي يقول: ثور بن يزيد الكلاعي... و ليس به بأس... و قال وكيع: كان ثور صحيح الحديث[۴۸].

ابن حبان نام ثور بن یزید را در کتاب الثقات ذکر کرده و نوشته است: من أهل الشام[۴۹]؛ من متقنی الشامیین[۵۰].

ابن عدی: روي عنه الثوري و ابن عيينة و يحيى القطان و غيرهم من الثقات و وثقوه و لا أرى بحديثه بأساً إذا روي عنه ثقة أو صدوق و هو مستقيم الحديث صالح في الشاميين[۵۱].

ذهبی: كان من أوعية العلم لولا بدعته... يقع حديثه عالياً في البخاري، و هو حافظ متقن. حتي إن يحيي القطان قال: ما رأيت شاميا أوثق من ثور كنت أكتب عنه بمكة في ألواح؛ و عن وكيع: كان ثور أعبد من رأيت؛ و قال عيسي بن يونس: كان ثور من أثبتهم. وقال يحيي بن معين و غيره: ثقة. قال ابن عدي: وثقوه، و لا أري بحديثه بأساً و قال أبو حاتم: صدوق، حافظ. قال أبو توبة الحلبي: حدثنا أصحابنا أن ثوراً لقي الأوزاعي، فمد يده إليه، فأبي الأوزاعي أن يمد يده إليه و قال: يا ثور! لو كانت الدنيا، لكانت المقاربة؛ و لكنه الدين؛ و قال أحمد: كان ثور يري القدر، و ليس به بأس. قال عبيدالله بن موسي: قال سفيان: اتقوا ثوراً، لا ينطحنكم بقرنه. قلت: كان ثور عابداً، ورعاً، و الظاهر أنه رجع، فقد روي أبو زرعة عن منبه بن عثمان، أنّ رجلاً قال لثور: يا قدري! قال: لئن كنت كما قلت إني لرجل سوء، و إن كنت علي خلاف ما قلت إنك لفي حل. قال إسماعيل بن عياش: نفي أسد بن وداعة ثوراً و قال عبدالله بن سالم: أخرجوه و أحرقوا داره لكلامه في القدر[۵۲].

ابن حجر عسقلانی: كان أبو أسامة يحسن الثناء عليه وعده دحيم في أثبات أهل الشام... و قال عثمان الدارمي عن دحيم: ثور بن يزيد ثقة و ما رأيت أحداً يشك أنه قدري و هو صحيح الحديث حمصي و قال يعقوب بن سفيان: سمعت أحمد ابن صالح و ذكر رجال الشام فقال: و ثور بن يزيد ثقة إلا أنه كان يري القدر و قال: عمرو ابن علي، عن يحيي بن سعيد: ما رأيت شامياً أوثق من ثور بن يزيد و قال ابن المديني، عن يحيي بن سعيد: ليس في نفسي منه شيء أتتبعه و قال علي، عن يحيي أيضاً: كان ثور عندي ثقة و قال وكيع: ثور كان صحيح الحديث... و قال عيسي بن يونس: كان ثور من أثبتهم و قال أيضاً جيد الحديث و قال الوليد ابن مسلم: ثور يحفظ حديث خالد بن معدان و قال سفيان الثوري: خذوا عن ثور واتقوا قرنيه... قال أبو عاصم: قال لنا ابن أبي رواد: واتقوا لا ينطحنكم بقرنيه و قال أبو مسهر و غيره: كان الأوزاعي يتكلم فيه و يهجوه... و قال أبو مسهر، عن عبدالله بن سالم: أدركت أهل حمص و قد أخرجوا ثور بن يزيد و أحرقوا داره لكلامه في القدر... و قال محمد بن عوف و النسائي: ثقة و قال أبو حاتم: صدوق حافظ[۵۳].[۵۴]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال الطوسی، ص۱۱۱، ش۱۰۸۶؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۲۲۷، ش۴۳؛ إکلیل المنهج، ص۵۷۸، ش۲۸۱؛ منهج المقال، ج۳، ص۱۴۲، ش۹۵۰؛ نقد الرجال، ج۱، ص۳۲۱، ش۸۷۵؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۳۰۴؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۴۲، ش۱۱۱۳؛ تنقیح المقال، ج۱۳، ص۴۳۱، ش۳۵۲۷؛ أعیان الشیعه، ج۴، ص۲۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص، ۳۲۴، ش۲۰۱۱؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۴، ش۲۳۷۸؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۴۹۷، (ش ۱۳۱۶) و ص۵۰۲، (ش۱۳۲۰). ب منابع سنی: المعارف (ابن قتیبة الدینوری)، ص۵۰۵؛ الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۶۷؛ تاریخ ابن معین (الدوری)، ج۱، ص۱۴۳، ش۸۷۶؛ العلل، ج۲، ص۵۶۴، ش۳۶۶۶؛ التاریخ الصغیر، ج۲، ص۹۳؛ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۸۱، ش۲۱۲۶؛ معرفة الثقات، ج۱، ص۲۶۲، ش۲۰۰؛ ضعفاء العقیلی، ج۱، ص۱۷۸، ش۲۲۵؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۶۸، ش۱۹۰۴؛ الثقات، ج۶، ص۱۲۹؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۵۳، ش۱۵۴؛ مشاهیر علماء الأمصار، ص۲۸۸، ش۱۴۳۸؛ الکامل (ابن عدی)، ج۲، ص۱۰۲، ش۳۲۰؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۴۴۵، ش۱۸۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۱۸۳، ش۱۰۵۸؛ الأنساب (سمعانی)، ج۳، ص۵۰؛ تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۱۸، ش۸۶۲؛ الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۰؛ الکاشف، ج۱، ص۲۸۵، ش۷۲۴؛ المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۱۹۳، ش۱۰۶۷؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۵، ش۱۷۱؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۴۴، ش۱۴۶؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۳۷۴، ش۱۴۰۶؛ لسان المیزان، ج۷، ص۱۸۸، ش۲۴۹۳؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۵۱، ش۸۶۳؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۰، ش۵۷؛ بحر الدم، ص۳۲، ش۱۳۹؛ الأعلام، ج۲، ص۱۰۲.
  2. الأحوص (خ ل).
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۳، ص۱۱۵ به گزارش از تأویل الآیات الظاهرة، ص۶۴۳.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 210-211.
  5. تأویل الآیات الظاهره، ص۶۴۳.
  6. بحار الأنوار، ج۲۳، ص۳۱۹، ح۳۴.
  7. علامه شوشتری: و مما نقلنا من عنوانه بلفظ ثور - و مثله ابن حجر - یظهر أن ثویر فی رجال الشیخ و فی الخبر مصحف. (قاموس الرجال، ج۲، ص۵۰۳، ش۱۳۲۰).
  8. رجال الطوسی، ص۱۱۱، ش۱۰۸۶.
  9. الکامل (ابن عدی)، ج۲، ص۱۰۲، ش۳۲۰: ثور بن یزید الکلاعی الشامی حمصی یکنی أبا خالد.
  10. الأنساب (سمعانی)، ج۳، ص۵۰: و أبوخالد ثور بن یزید الرحبی الحمصی؛ تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۱۸: ثور بن یزید بن زیاد الکلاعی، و یقال: الرحبی، أبو خالد الشامی الحمصی.
  11. رحبی و حمصی به جهت انتساب به بلدراوی و کلاعی به جهت انتساب به قبیله وی است. الرحبی: بفتح الراء وسکون الحاء المهملتین و فی آخرها الباء المنقوطة بواحدة، هذه النسبة إلی الرحبة، و هی بلدة من بلاد الجزیرة فی آخر حد هساب علی أول حد الشام. (الأنساب، ج۲، ص۴۸ - ۴۹)؛ الحمصی: حمص بکسر الحاء و سکون المیم و الصاد غیر المنقوطة بلدة من بلاد الشام؛ (الأنساب، ج۲، ص۲۶۳)؛ الکلاعی: بفتح الکاف و فی آخرها العین المهملة. هذه النسبة إلی قبیلة یقال لها: کلاع)، نزلت الشام، و أکثرهم نزل حمص. (الأنساب، ج۵، ص۱۱۸).
  12. سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۴۴، ش۱۴۶: المحدث، الفقیه، عالم حمص... و له من المسند نحو مئتی حدیث.
  13. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۵۱، ش۸۶۳: سمعت وکیع بن الجراح یقول: رأیت ثور بن یزید فلم أر رجلاً أعبد منه.
  14. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 211-213.
  15. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۱ ش۵۷: قال أبو عیسی الترمذی مات سنة (۵۰) و قال ابن سعد و خلیفة و جماعة مات سنة (۵۳) ببیت المقدس و قال یحیی بن بکیر سنة (۵۵)؛ الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۶۷: مات ببیت المقدس سنة ثلاث و خمسین و مائة فی خلافة أبی جعفر و هو بن بضع و ستین سنة؛ {{عربی|البضع من العدد و هو بین الثلاثة إلی العشرة. و یقال: البضع سبعة قالوا: و ذلک تفسیر قوله - تعالی -: ﴿بِضْعَ سِنِينَ (سوره یوسف، آیه ۴۲). (معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۲۵۷)
  16. الثقات، ج۶، ص۱۲۹: مات سنة خمس و خمسین و مائة ببیت المقدس و کان قدریاً کان له یوم مات سبعون سنة.
  17. تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۲۸، ش۴۱۸.
  18. رجال الطوسی، ص۱۱۱، ش۱۰۸۶.
  19. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۵۱، ش۸۶۳.
  20. تاج العروس، ج۶، ص۱۵۷: أبو خالد ثور بن یزید الکلاعی: من أتباع التابعین.
  21. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 213-214.
  22. کتاب الأم، ج۱، ص۲۶۴؛ المحلی، ج۸، ص۳۰۱؛ نیل الأوطار، ج۱، ص٢٣٢؛ سنن الدارمی، ج۲، ص۱۱۰؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۴۷ و ۱۰۶۶؛ سنن أبی داود، ج۱، ص۴۸۸؛ المستدرک (حاکم نیشابوری)، ج۲، ص۸۰؛ السنن الکبری، ج۵، ص۲۴۱.
  23. تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۱۶، ح۹۱۸؛ الأمالی (طوسی)، ص۳، (ح۲) و ص۳۰۶، (ح۶۱۵)؛ مختصر البصائر، ص۳۱۸، ح۳۴۰؛ التوحید، ص۳۴۳، ح۱۳؛ الخصال، ج۲، ص۳۶۳، (ح ۵۴) و ص۵۷۲، (ح ۱)؛ عمدة عیون صحاح الأخبار، ص۸۹، ح۱۰۷؛ الأربعون حدیثاً (رازی)، ص۴۴؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۵۱، (ش۱۴۰۷) و ص۵۵۰، (ش۱۷۲۶)؛ مسند احمد، ج۴، ص۹۹ و ۱۲۶؛ ج۶، ص۱۸۵ و ۲۷۶؛ السنن الکبری، ج۱، ص۳۷۳؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۰.
  24. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 214-215.
  25. قاموس الرجال، ج۲، ص۵۰۲، ش۱۳۲۰.
  26. ر.ک: الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۵۳؛ معجم الرجال و الحدیث، ج۱، ص۲۳؛ الرسائل العشر فی الأحادیث الموضوعه، ص۲۶؛ نفحات الأزهار، ج۲، ص۳۱۶.
  27. معجم البلدان، ج۲، ص۳۰۴.
  28. أبو داوود سجستاني: الگو:عربي. (سؤالات الآجري لأبي داود، ج۲، ص۲۲۶ - ۲۲۷، ش۱۶۷۸).
  29. ضعفاء العقيلي، ج۱، ۲۶: الگو:عربي؛ تهذيب الكمال، ج۴، ص۴۲۷، ش۸۶۱: الگو:عربي.
  30. الطبقات الكبري، ج۷، ص۴۶۷؛ نيز ر.ك: تاريخ مدينة دمشق، ج۱۱، ص۱۸۶، ش۱۰۵۸؛ تهذيب الكمال، ج۴، ص۴۲۱، ش۸۶۲: الگو:عربي.
  31. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 215-217.
  32. المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۲۰.
  33. المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۳۹۶.
  34. البدایة و النهایه، ج۶، ص۲۰۶.
  35. تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۲۷؛ نفی أسد بن وداعة، ثور بن یزید من حمص.
  36. تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۳۲۵.
  37. تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۲۷: و قال أبو مسهر، عن عبدالله بن سالم: أدركت أهل و قد أخرجوا ثور بن يزيد و أحرقوا داره، لكلامه في القدر.
  38. الأربعون حدیثا (رازی)، ص۴۴ - ۴۵، ح۱۹.
  39. المناقب ابن المغازلی، ص۹۳ - ۹۴، ح۱۱۴؛ نیز ر.ک: عمدة عیون صحاح الأخبار، ص۸۹.
  40. الخصال، ج۲، ص۳۶۳، ح۵۴.
  41. المسترشد، ص۶۲۹ - ۶۳۰، ح۲۹۵.
  42. الخصال، ج۲، ص۵۷۲ - ۵۸۰، ح۱.
  43. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 217-222.
  44. الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۶۷.
  45. تاریخ ابن معین، ج۱، ص۱۴۳، ش۸۷۶.
  46. العلل، ج۲، ص۵۶۴، ش۳۶۶۶.
  47. معرفة الثقات، ج۱، ص۲۶۲، ش۲۰۰.
  48. ضعفاء العقیلی، ج۱، ص۱۷۸ - ۱۷۹، ش۲۲۵.
  49. الثقات، ج۶، ص۱۲۹.
  50. مشاهیر علماء الأمصار، ص۲۸۸، ش۱۴۳۸.
  51. الکامل، ج۲، ص۱۰۴، ش۳۲۰.
  52. سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۴۴ - ۳۴۵، ش۱۴۶.
  53. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۰ - ۳۱، ش۵۷.
  54. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 222-225.