برهان امکان و وجوب در قرآن

مقدمه

حکمای الهی از راه تقسیم مفاهیم به واجب، ممکن و ممتنع، وجود خداوند را ثابت می‌کنند، با این توضیح که هر مفهومی در صورت مقایسه با وجود خارجی اگر اتصاف آن به وجودْ جایز نباشد ممتنع خواهد بود و اگر جایز باشد، چنانچه اتصاف آن به وجودْ ضروری باشد واجب وگرنه ممکن است[۱]. البته گاهی مقسم برای اقسام مذکور، مفهوم موجود قرار داده و چنین گفته می‌شود که هر موجودی در صورت التفات به خود آن و با قطع نظر از توجه به غیر آن، یا وجود برایش ضروری است؛ مانند واجب یا ضروری نیست؛ مانند ممکن. بدیهی است که در این فرض ممتنع به عنوان یکی از اقسام مطرح نخواهد بود؛ زیرا موجود نیست، گرچه ممکن خود با وجود علت واجب و با عدم آن ممتنع می‌شود[۲]. نیاز ممکن به علت بدیهی است و نیازی به اقامه برهان ندارد[۳] و اگر کسی در آن تردید کند از آن جهت است که تصور صحیحی از ممکن ندارد. ممکن آن است که نسبت وجود و عدم به او مانند دو کفّه ترازو متساوی است، بنابراین ترجیح هریک از آن دو نیازمند عاملی از خارج است[۴] تا آن را از حالت تساوی بیرون آورد و به آن جامه هستی بپوشاند و هستی چنین موجودی نشانه وجود هستی بخشی است که به آن هستی داده است. اشیا و پدیده‌های جهان همگی ممکن‌اند؛ زیرا در صورت ضرورت وجود برای آنها باید پیوسته موجود باشند، با اینکه خلاف آن را مشاهده می‌کنیم و در صورت امتناع وجود برای آنها باید هیچ گاه موجود نباشند و حال آنکه آنها را موجود می‌بینیم. اکنون که آنها جامه وجود پوشیده‌اند طبعاً باید عاملی از خارج، آنها را از حالت تساوی و بی‌طرفی نسبت به وجود و عدم بیرون آورده و در صف موجودات قرار داده باشد. این نیروی خارج از ذات، اگر به سان خود آنها ممکن باشد، خود نیازمند به عامل دیگری خواهد بود که آن را موجود سازد و در این حال برای دفع دور و تسلسل که هر دو باطل است باید همه حوادث به موجودی غنی بالذات و قائم به خویش منتهی گردد و آن واجب الوجود است[۵]. در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که افزون بر متفاهم عرفی و ظاهری آنها و در طول آن، برهان امکان را نیز از آنها می‌توان استفاده کرد، چنان که درباره آیه ۱۵ فاطر چنین گفته شده که قرآن به این برهان استوار در یک ندای جهانی تصریح کرده و با حصر کردن غنا در خدا و فقر در انسان[۶] ـ زیرا مسند معرّف به «ال‌جنس» مقصور بر مسند الیه است[۷]. ـ و تأکید آن به وسیله جمله اسمیه و ضمیر فصل، انگشت روی جهت نیاز انسان به علت گذارده که همان فقر و احتیاج ذاتی است و بیان داشته است که تنها موجودی که می‌تواند به انسان فقیر کمک کند خداست و همه موجودات جز خدا به حکم ممکن بودن نیازمندند و نمی‌توانند به خود یا موجود دیگری کمک کنند: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلْفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلْغَنِىُّ ٱلْحَمِيدُ[۸].[۹]. راز توجه خطاب آیه به انسان با اینکه فقر سراسر عالم هستی را فرا گرفته، این است که اولاً وقتی انسان به عنوان گل سرسبد موجودات سر تا پا نیاز است حال موجودات دیگر روشن است. ثانیاً خداوند با متوجه کردن خطاب مذکور به انسانِ سراپا نیاز خواسته است او را از مرکب غرور پیاده کند[۱۰]. به گفته برخی بر اساس آیه ۱۸۱ آل عمران چون مشرکان خود را به واسطه آلهه خویش بی‌نیاز و خداوند را ازاین‌رو که آنان را به عبادت خودش فرا می‌خواند نیازمند مشرکان می‌پنداشتند: ﴿لَّقَدْ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوْلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓا۟ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٌۭ وَنَحْنُ أَغْنِيَآءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا۟ وَقَتْلَهُمُ ٱلْأَنۢبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّۢ وَنَقُولُ ذُوقُوا۟ عَذَابَ ٱلْحَرِيقِ[۱۱].[۱۲]. آیه ۳۸ محمّد: ﴿وَٱللَّهُ ٱلْغَنِىُّ وَأَنتُمُ ٱلْفُقَرَآءُ[۱۳] نیز به سان آیه ۱۵ فاطر[۱۴] است و به طور کلی آن گروه از آیات قرآن که بر غنای خداوند و فقر انسان‌ها تکیه می‌کند می‌تواند اشاره به برهان امکان باشد؛ مانند: ﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَغْنَىٰ وَأَقْنَىٰ[۱۵] و ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَـٰٓأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِى عَنكَ شَيْـًۭٔا[۱۶] یا نظیر آیه ۲۴ قصص که در آن از قول حضرت موسی(ع) چنین نقل شده که خود را نسبت به نعمت‌هایی که خدا بر او ارزانی داشته ـ و از جمله نعمت وجود ـ نیازمند می‌خواند: ﴿فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍۢ فَقِيرٌۭ[۱۷].[۱۸]. برخی آیه ۴۹ ذاریات را مشتمل بر عمیق‌ترین براهین بر فقر ذاتی کائنات دانسته‌اند؛ زیرا زوجیت، کیان هر موجودی جز خداست: ﴿وَمِن كُلِّ شَىْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۱۹]. به گفته وی در آیه بعد از آن، به فرار از موجود فقیر به سوی موجود غنی که آفریننده هر چیزی است امر شده است: ﴿فَفِرُّوٓا۟ إِلَى ٱللَّهِ إِنِّى لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌۭ مُّبِينٌۭ[۲۰].[۲۱] ابن سینا با توجه به آیه ﴿سَنُرِيهِمْ ءَايَـٰتِنَا فِى ٱلْـَٔافَاقِ وَفِىٓ أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ ٱلْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍۢ شَهِيدٌ[۲۲] صدر آیه (مرتبه استدلال به آیات آفاق و انفس بر وجود حق) را برابر با دو روش متکلمان و حکمای طبیعی در اثبات واجب دانسته که در روش نخست از راه حدوث اجسام و اعراض بر وجود خالق و با نظر به صفات مخلوقات بر صفات وی و در روش اخیر از راه حرکت بر وجود مبدأ اول استدلال می‌شود و ذیل آیه (مرتبه استشهاد به حق برای اثبات هر چیزی) را برابر با برهان امکان دانسته است؛ زیرا در برهان مذکور با تأمل در وجود و تقسیم آن به واجب و ممکن به اثبات واجب پرداخته شده و با توجه به لوازم وجوب و امکان بر صفات وی، و با نظر به صفات بر کیفیت صدور افعال از وی یکی پس از دیگری استدلال می‌شود و از همین رو این برهان را به برهان صدیقین موسوم کرده است[۲۳]، گرچه صدر المتألهین آن را نزدیک‌ترین روش به برهان صدیقین دانسته است؛ زیرا برهان صدیقین به اعتقاد وی در حقیقتِ وجود جاری می‌شود؛ نه در مفهوم موجود[۲۴]. ابن سینا همچنین حرف استقبال را در آیه، اشاره به ترجیح طریقه حکمای الهی بر دو روش پیشین دانسته؛ زیرا در میان براهین سزاوارترین آنها به اعطای یقین، استدلال به علت بر معلول است و در طریقه یاد شده ابتدا وجود واجب ثابت شده و سپس به واسطه آن وجود سایر موجودات ثابت می‌شود[۲۵] و راز اینکه برخی برهان امکان را استدلال لمّی دانسته‌اند[۲۶] در همین نکته نهفته است. ابن‌سینا از آیه ﴿...فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلْـَٔافِلِينَ[۲۷] نیز که در داستان حضرت ابراهیم(ع) از افول اجرام آسمانی بر نفی ربوبیت آنها استدلال شده، برهان امکان را استفاده کرده است، چون امکان، افول ذاتی است[۲۸]، بر این اساس می‌توان برهان مورد نظر را به صورت اضافه وصفی برهان «غروب امکان» نامید.

ناگفته نماند که ممکنات نه تنها در حدوث بلکه در بقا نیز نیازمند به خدا هستند[۲۹]، چنان‌که تعبیر قرآن در مورد سؤال موجودات از خداوند به صورت فعل مضارع، دلیل بر دائمی بودن این سؤال است[۳۰]: ﴿يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[۳۱] سؤال مذکور سؤال حاجت است؛ بدین معنا که آنها در همه جهات به خدا نیاز داشته، وجودشان وابسته به وی و متمسک به وجود غنی اوست و در همین‌باره خداوند فرموده است: ﴿وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا۟ نِعْمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحْصُوهَآ إِنَّ ٱلْإِنسَـٰنَ لَظَلُومٌۭ كَفَّارٌۭ[۳۲].[۳۳]. به گفته میرداماد قرآن کریم از افاضه ابقائیه گاهی با حفظ: ﴿وَلَا يَـُٔودُهُۥ حِفْظُهُمَا وَهُوَ ٱلْعَلِىُّ ٱلْعَظِيمُ[۳۴] و گاه با امساک: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمْسِكُ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ أَن تَزُولَا...[۳۵] تعبیر کرده است[۳۶]. برخی گفته‌اند: در استدلال به امکان برای اثبات واجب دو راه وجود دارد:

۱. استدلال به امکان ذوات، جواهر و اجسام که آیات فراوانی به آن اشاره دارد؛ مانند ۳۸ محمّد[۳۷]؛ ۷۷ شعراء[۳۸]؛ ۴۲ نجم[۳۹]؛ ۹۱ انعام[۴۰]؛ ۵۰ ذاریات[۴۱] و ۲۸ رعد[۴۲].

۲. استدلال به امکان صفات که آیاتِ ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ بِٱلْحَقِّ تَعَـٰلَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۴۳] و ﴿ٱلَّذِى جَعَلَ لَكُمُ ٱلْأَرْضَ فِرَٰشًۭا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءًۭ...[۴۴] به آن اشاره دارد. بیان این راه به طور خلاصه آن است که اجسام فلکی و عنصری در جسمیت مشترک‌اند، بنابراین اختصاص بعضی از آنها به برخی صفات از قبیل مقدار و شکل و حیّز خاص ـ که به جهت امکان آن نیازمند به علت است[۴۵] ـ نمی‌تواند به جهت جسمیت و لوازم آن باشد وگرنه باید همه اجسام در همه صفات اشتراک داشته باشند. ناگزیر باید عاملی جدای از اجسام وجود داشته باشد که خود، جسم نباشد؛ زیرا در صورتی که جسم باشد دوباره این سؤال مطرح می‌شود که چرا آن جسم از بین اجسام صفت عاملیت و مؤثریت یافت؟ عامل مزبور که خود، جسم نیست باید قادر مختار باشد، چون اگر موجَب باشد اختصاص بعضی از اجسام به برخی صفات ترجیح نخواهد داشت[۴۶]. در پایان ذکر این نکته لازم است که اختلاف روش متکلمان و حکمای الهی در اثبات صانع بر اختلاف آنان درباره سبب احتیاج شی‌ء به علت مبتنی است[۴۷] که به عقیده متکلمان حدوث و به اعتقاد حکما امکان ماهوی آن است[۴۸] و صدر المتألهین همان اشکالی را که حکیمان بر مختار متکلمان وارد کرده‌اند بر مختار خود آنان نیز وارد می‌داند و معتقد است که امکان ماهوی تنها می‌تواند واسطه در اثبات احتیاج و نیاز باشد؛ اما واسطه در ثبوت نیست؛ زیرا اگر واسطه در ثبوت باشد محذور تقدّم شی‌ء بر نفس و تأخّر شی‌ء از نفس لازم می‌آید. اگر سبب احتیاج وجود چیزی به علت، امکان ماهوی آن باشد امکان ماهوی باید مقدم بر حاجت و نیاز باشد و نیاز و حاجت، مقدم بر ایجاد و ایجاد، سابق بر وجود است و بنابر اصالت وجود، وجود، مقدم بر ماهیت، و ماهیت تابع آن است و امکان ماهوی که از سلب ضرورت وجود و عدم برای ماهیت به دست می‌آید وصف ماهیت و مؤخر از آن است و چنانچه ایجاب و وجوب نیز که در تحلیل ذهنی بر ایجاد و وجود مقدم‌اند رعایت شوند مراتب افزون خواهد شد. اگر حدوث به دلیل اینکه وصف وجود و مؤخر از آن است نمی‌تواند سبب احتیاج وجود به علت باشد امکان ماهوی نیز بر همین قیاس نمی‌تواند سبب احتیاج باشد[۴۹]. صدرالمتألهین با اثبات امکان فقری نیاز و احتیاج را به متن ذات و هویت معلول انتقال داده است[۵۰].[۵۱]

منابع

پانویس

  1. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۱۸؛ کشف المراد، ص۳۹۲؛ شرح باب حادی عشر، ص۴۲ ـ ۴۸.
  2. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۱۸.
  3. همان، ص۱۹؛ شرح منظومه، ص۲۵۴ ـ ۲۵۵.
  4. مجموعه آثار، ج ۱۰، ص۱۵۹، «شرح مبسوط منظومه».
  5. منشور جاوید، ج ۲، ص۱۱۵ ـ ۱۱۶.
  6. شرح منظومه، ص۶۳.
  7. مختصر المعانی، ج ۱، ص۱۵۶.
  8. «ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.
  9. منشور جاوید، ج ۲، ص۱۳۳.
  10. نمونه، ج ۱۸، ص۲۲۳.
  11. «خداوند سخن آن کسان را که گفتند: خداوند تهیدست است و ما توانگریم شنیده است؛ به زودی آنچه را گفته‌اند و اینکه پیامبران را ناروا می‌کشتند می‌نویسیم و می‌گوییم: عذاب آتش سوزان را بچشید» سوره آلعمران، آیه ۱۸۱.
  12. الفرقان، ج ۲۲، ص۳۲۰ ـ ۳۲۱.
  13. سوره محمّد، آیه ۳۸.
  14. ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلْفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلْغَنِىُّ ٱلْحَمِيدُ «ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.
  15. «و اوست که بی‌نیاز می‌گرداند و سرمایه می‌بخشد» سوره نجم، آیه ۴۸.
  16. «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه هیچ به کار تو می‌آید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.
  17. «پس برای آن دو (گوسفندان را) آب داد سپس به سایه بازگشت و گفت پروردگارا به هر خیری که به من برسانی نیازمندم» سوره قصص، آیه ۲۴.
  18. منشور جاوید، ج ۲، ص۱۳۴ ـ ۱۳۵.
  19. «و از هر چیز دو جفت آفریدیم باشد که پند گیرید» سوره ذاریات، آیه ۴۹.
  20. «پس، به سوی خداوند بگریزید که من از سوی او برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره ذاریات، آیه ۵۰.
  21. الفرقان، ج ۲۶، ص۳۳۷ ـ ۳۳۸.
  22. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصّلت، آیه ۵۳.
  23. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۶۶.
  24. اسفار، ج ۶، ص۲۶ ـ ۲۷.
  25. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۶۶ ـ ۶۷.
  26. کشف المراد، ص۳۹۲.
  27. «اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  28. الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۱۲۷.
  29. اسفار، ج۱، ص۲۱۹ـ۲۲۰؛ شرح منظومه، ص۲۶۲.
  30. نمونه، ج ۲۳، ص۱۳۸.
  31. «هر که در آسمان‌ها و زمین است از او درخواست دارد، او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
  32. «و از هر چه خواستید به شما داده است و اگر نعمت خداوند را بر شمارید نمی‌توانید شمار کرد؛ بی‌گمان انسان ستمکاره‌ای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
  33. المیزان، ج ۱۹، ص۱۰۲.
  34. «و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  35. «خداوند، آسمان‌ها و زمین را از اینکه از جای بروند باز می‌دارد» سوره فاطر، آیه ۴۱.
  36. اسفار، ج ۸، ص۳۸۷.
  37. ﴿هَـٰٓأَنتُمْ هَـٰٓؤُلَآءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا۟ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِۦ وَٱللَّهُ ٱلْغَنِىُّ وَأَنتُمُ ٱلْفُقَرَآءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓا۟ أَمْثَـٰلَكُم «هان! این شمایید که فرا خوانده می‌شوید تا در راه خداوند هزینه کنید، آنگاه برخی از شما تنگ‌چشمی می‌ورزند و هر که تنگ‌چشمی بورزد به زیان خود تنگ‌چشمی ورزیده است و خداوند بی‌نیاز است و شما نیازمندید و اگر روی بگردانید گروهی دیگر را جانشین می‌گرداند سپس آنان» سوره محمّد، آیه ۳۸.
  38. ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّۭ لِّىٓ إِلَّا رَبَّ ٱلْعَـٰلَمِينَ «اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان» سوره شعراء، آیه ۷۷.
  39. ﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلْمُنتَهَىٰ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
  40. ﴿وَمَا قَدَرُوا۟ ٱللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِۦٓ إِذْ قَالُوا۟ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٍۢ مِّن شَىْءٍۢ قُلْ مَنْ أَنزَلَ ٱلْكِتَـٰبَ ٱلَّذِى جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورًۭا وَهُدًۭى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًۭا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُوٓا۟ أَنتُمْ وَلَآ ءَابَآؤُكُمْ قُلِ ٱللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است؛ بگو: کتابی را که موسی آورد چه کسی فرو فرستاد؟ که فروغی و رهنمودی برای مردم بود، آن را بر کاغذهایی می‌نگارید، (برخی از) آن را آشکار می‌دارید و بسیاری (دیگر) را پنهان می‌کنید؛ و آنچه شما و پدرانتان نمی‌دانستید به شما آموخته شد. بگو: خداوند (این قرآن را فرستاده است)؛ سپس آنان رها کن در بیهودگی‌شان به بازی پردازند» سوره انعام، آیه ۹۱.
  41. ﴿فَفِرُّوٓا۟ إِلَى ٱللَّهِ إِنِّى لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌۭ مُّبِينٌۭ «پس، به سوی خداوند بگریزید که من از سوی او برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره ذاریات، آیه ۵۰.
  42. ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ ٱللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ ٱللَّهِ تَطْمَئِنُّ ٱلْقُلُوبُ «همان کسانی که ایمان آورده‌اند و دل‌های ایشان با یاد خداوند آرام می‌گیرد؛ آگاه باشید! با یاد خداوند دل‌ها آرام می‌یابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
  43. «همو که آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید؛ فرابرترا که اوست از آنچه (با وی) شریک می‌دارند» سوره نحل، آیه ۳.
  44. «آنکه زمین را برای شما بستر و آسمان را سرپناهی ساخت و از آسمان، آبی فرو فرستاد» سوره بقره، آیه ۲۲.
  45. شوارق الالهام، ص۴۹۵.
  46. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۹۷ ـ ۹۸، شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص۳ ـ ۴.
  47. شوارق الالهام، ص۴۹۴.
  48. اسفار، ج۱، ص۲۰۶؛ شرح‌منظومه، ص۲۵۴ ـ ۲۵۵.
  49. اسفار، ج ۱، ص۲۰۷، ۲۱۷، ۲۱۹؛ رحیق مختوم، ج ۳، ص۳۷۸ ـ ۳۷۹.
  50. اسفار، ج ۳، ص۲۷۶ ـ ۲۷۷؛ رحیق مختوم، ج ۳، ص۳۷۹.
  51. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا، مقاله «برهان امکان و وجوب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۵۱۷.