مقدمه

جنگ‌های فجار که به فاصله بیست سال بعد از عام الفیل به وقوع پیوست[۱] از جنگ‌های معروف عرب جاهلی به شمار می‌آید؛ به گونه‌ای که عده‌ای از اعراب آن را مبدأ تاریخ خود قرار دادند[۲] و شعرای جاهلی، در وصف آن بسیار سروده‌اند[۳].

فجار بر وزن قتال یا مفاعله است و از آنجا که مصدر فعال یا مفاعله بر کار طرفینی دلالت دارد کلمه فجار به معنای مبادله فجور خواهد بود؛ یعنی هر دو طرف این نبرد، در مبادله فجور و تباهی با یکدیگر همدست بودند و آن تباهی چیزی جز جنگ در ماه‌های حرام نبود[۴].

اعراب جاهلی، چهار ماه از سال یعنی رجب، ذی‌القعده، ذی‌الحجه و محرم را محترم می‌شمردند و جنگ را در آن حرام می‌دانستند؛ به نقل از زمخشری در تفسیر کشاف، این حکم از بقایای دین حنیف ابراهیم (ع) بوده است[۵]. گویند در طول تاریخ عرب جاهلی، تنها چهار بار این قانون نقض شد که آخرین آن بین قریش و هوازن در گرفت و چهار سال طول کشید.

عمده جنگ‌های فجار، چهار جنگ را شامل می‌شود که اینجا، به شرح مختصری از آن می‌پردازیم[۶]:

فجار الرجل

در سبب این درگیری، گفته شده است که بدر بن معشر غفاری، وارد بازار عکاظ شده، مجلسی تشکیل داد و در آن پاهایش را دراز کرده، ضمن خواندن اشعاری، خود را مفتخر می‌دانست که عزیزترین مرد عرب است. در این زمان، مرد دیگری آمد و مدعی شد که او عزیزترین عرب است، سپس با ضربه شمشیرش، زخمی کوچک بر او وارد ساخت. آن دو با یکدیگر درگیر شدند و هر کدام افراد قبیله خود را به یاری‌ طلبیدند که کار بالا گرفت و نزدیک بود که میانشان جنگ شود؛ اما این دعوا با مصالحه پایان یافت[۷].[۸]

فجار القرد

مردی از کنانه، به مردی از بنی‌نصر بن معاویة بن بکر بن هوازن، مبلغی بدهکار بود و به علت فقر و نداری نتوانسته بود، آن را ادا کند. شخص طلبکار، میمونی را برای تحقیر آن کنانی و قومش به بازار عکاظ برد و اعلام کرد: "چه کسی در برابر‌ طلبی که من از فلان کنانی دارم او را به چیزی مثل این، به من می‌فروشد؟"[۹] در همین هنگام مردی از کنانه به او رسید و در حالی که به سبب حرف او خشمگین بود پس شمشیر کشید و میمون را کشت. سپس هر کدام از آنها، اطرفیان و مردم قبیله خود را به یاری‌ طلبیدند. سرانجام از هر دو قبیله، افرادی گرد آمدند و سخنان تندی بینشان ردّ و بدل شد؛ اما قبل از اینکه کار به جنگ بکشد به دعوای خود پایان دادند[۱۰].[۱۱]

فجار المرأه

زنی زیبا از بنی‌عامر، قبیله قیس، به بازار عکاظ آمده بود. گوشه نقابش باز شد، عده‌ای از جوانان چشم‌چران قریش، متوجه او شدند و از او خواستند که نقاب را کنار بزند؛ از آنجایی که او نپذیرفت یکی از آن جوانان، لباس زن را با یک خار، از پشت دامن به پیراهنش دوخت. بنابراین وقتی زن خواست بلند شود بدن او نمایان شد. زن فریاد برآورد و مردان قبیله را به یاری‌ طلبید[۱۲]. جنگ و خونریزی مختصری بینشان صورت گرفت[۱۳]؛ اما قبل از اینکه کار به جنگی تمام عیار بکشد با تلاش حرب بن امیه، دو طرف با هم صلح کردند[۱۴].[۱۵]

فجار براض

این جنگ که بین قیس با قریش و کنانه و هم‌پیمانانشان رخ داد، بی‌تردید بزرگ‌ترین و مهم‌ترین جنگ فجار به شمار می‌آید و خود شامل چهار فجره است که به اختصار به شرح و تفصیل آن می‌پردازیم:

یوم النخله

علت پیشامد این جنگ، آن است که براض بن قیس کنانی که فردی فاسق بود از سوی قومش طرد شد. او به مکه آمد و در پناه حرب بن امیه به سر می‌برد[۱۶]؛ اما در آنجا نیز با مردی از هذیل، به نام "حارث" درگیر شد و او را کشت[۱۷]؛ از این رو حرب بن امیه نیز قصد کرد تا او را از خود براند. براض بن قیس کنانی به محض اطلاع از او خواست که در هم‌پیمانی‌اش بماند در عوض او هم دور از حرب بن امیه زندگی کند[۱۸]. براض بن قیس کنانی، حرب بن امیه را ترک کرد و به بارگاه نعمان بن منذر رفت و همراه عروه بن عتبه عامری، در خدمت نعمان بن منذر بودند[۱۹] تا اینکه در کاروان‌ سالاری قافله تجاری نعمان بن منذر در راه بازار عکاظ، بین عروه بن عتبه عامری و براض بن قیس کنانی اختلاف افتاد. عروه بن عتبه عامری، کاروان را در پناه و سرپرستی خود گرفت. نعمان بن منذر نیز سرپرستی کاروان را به عروه بن عتبه عامری سپرد[۲۰].

براض بن قیس کنانی، کینه عروه بن عتبه عامری را به دل گرفت و در صدد قتل او برآمد. وقتی کاروان از شهر بیرون رفت براض بن قیس کنانی نیز از پی او روانه شد تا اینکه در دشتی به نام "تیمن ذی طلال" - اطراف فدک - بر سر راه عروه بن عتبه عامری کمین کرد و با اینکه ماه حرام بود، او را کشت [۲۱] و همراه بار شتران به خیبر گریخت و پنهان شد[۲۲]. او در راه با مردی از اسد بن خزیمه، به نام بشر بن ابوخازم شاعر، ملاقات کرد و از او خواست تا حرب بن امیه را از قتل عروه بن عتبه عامری، آگاه کند[۲۳].

قریش با رسیدن خبر، پیش از آگاهی هوازن از جریان قتل، عکاظ را به سمت مکه ترک کردند و گریختند. هوازن نیز پس از اطلاع دنبالشان رفتند و قبل از آنکه قریش، داخل حرم شوند (که جنگ کردن در آن حرام بود) در محلی زمستان به نام "نخله" - نزدیکی مکه[۲۴] - به آنها رسیدند و درگیر شدند.

قریش تا شب مقاومت کردند و با تاریک شدن هوا داخل حرم شدند، هوازن نیز از تعقیب و جنگ با آنان، صرف نظر کردند[۲۵]. در این هنگام، مردی از بنی‌عامر، به نام "ادرم بن شعب" فریاد برآورد: "ما از خون عروه بن عتبه عامری نمی‌گذریم. وعده ما و شما سال آینده همین روز در عکاظ که ما از جمع کردن سپاه تا آن روز قصور نخواهیم کرد"[۲۶]. سپس به شهرهای خود برگشتند[۲۷].

یوم الشمطه

این جنگ به علت وعده‌ای بود که بعد از یوم النخله صورت گرفت[۲۸]. در این مدت، قیس، گروه‌های هم‌پیمان خود مانند ثقیف و سلیم و دیگران را گرد آورد و قریش و کنانه نیز با قبایل هم‌پیمان خود بنی‌اسد و احابیش خود، فراهم آمدند[۲۹].

دو لشکر در موعد مقرر - محلی به نام "شمطه" نزدیک عکاظ[۳۰] - به هم رسیدند و جنگ آغاز شد. در ابتدای روز جنگ به نفع قیس و هم‌پیمانانش پیش می‌رفت؛ اما از نیم‌روز به بعد، ورق برگشت و قریش و کنانه پیروز شدند[۳۱]. کشتار فراوان به راه افتاد تا اینکه دو طرف، ندای صلح سر دادند با این قرار که پس از شمارش کشته‌ها هر طرف که بیشتر کشته بود، خون‌بهای طرف دیگر را بپردازد[۳۲].

در نتیجه، جنگ آرام گرفت و قریش و قیس برگشتند. گفته شده که در آن سال، عکاظ برپا نشد"[۳۳].[۳۴]

یوم العبلاء

عبلاء نام صخره سفیدی در عکاظ است[۳۵]. این مکان در سال سوم از ایام عکاظ و یک سال بعد از نبرد شمطه، شاهد جنگی سه روزه بین هوازن با کنانه و قریش بود که به شکست کنانه و قریش انجامید[۳۶].[۳۷]

یوم الشرب

این جنگ در سال چهارم از ایام عکاظ و یک سال بعد از یوم العبلاء[۳۸] در مکانی به نام "الشرب" - نزدیک نخله در مکه[۳۹]- بین هوازن با کنانه و قریش روی داد که با شکست هوازن خاتمه یافت [۴۰]. گفته شده ابوسفیان با گروگان قرار دادن خود نزد هوازن[۴۱] به تمام شدن جنگ سرعت بخشید[۴۲].

یوم الحریره

پنجمین جنگ از فجار است که بین هوازن با کنانه و قریش با نام "حریر" شناخته می‌شود که در مکانی به همین نام – بین ابواء و مکه در نزدیکی نخله[۴۳]- اتفاق افتاد. سران قریش با گروگان قراردادن پسران خود نزد هوازن، این جنگ را با مصالحه پایان دادند[۴۴].[۴۵]

حضور پیامبر (ص) در فجار

مؤرخان و سیره‌نویسان اهل سنت بر این عقیده‌اند که حضرت در برخی از این جنگ‌ها در سن چهارده تا بیست سالگی عمر شریفشان، همراه عموهایش شرکت داشته است[۴۶]. اساس این اعتقاد نیز حدیثی از اهل سنت است و به نقل از حضرت که فرموده است: "... در فجار برای عموهایم تیر جمع می‌کردم"[۴۷]. یعنی حضرت، تیرهای دشمن را جمع می‌کرد، برای استفاده مجدد به عموهایش می‌رساند؛ حتی گفته شده که حضرت، چند تیر هم انداخته‌اند[۴۸].

چگونه ممکن است این شخصیت پاک و مطهر که خداوند، او را با عنایات خاصّ خود پرورانده، وارد صحنه کارزاری شود که از نظر علت زمان و رخدادها گناه آلود است؟

شیعیان بر این اعتقادند که:

  1. چون معصومیت پیامبر اکرم(ص) در تمام ایام زندگی حضرت ساری و جاری بوده، محال است در جنگی شرکت کنند که سراسر فجور است.
  2. در کتاب تاریخ یعقوبی آمده است که ابوطالب از شرکت حتی یک بنی‌هاشمی جلوگیری می‌کرد و می‌گفت: "این کار، ستم و بیداد و دوری از نزدیکان و حلال شمردن ماه حرام است و من و کسی از بستگانم در آن شرکت نمی‌کنیم"[۴۹]. از بنی‌هاشم تنها زبیر بن عبدالمطلب در این جنگ شرکت کرد، آن هم به اجبار[۵۰].[۵۱]

منابع

پانویس

  1. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۹۰؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۶۸؛ مجهول، مجمل التواریخ و القصص، ص۲۲۶.
  2. مجهول، مجمل التواریخ و القصص، ص۲۲۶؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۸۷.
  3. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۱۰۲-۱۱۰.
  4. ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۴۸؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۷۹.
  5. جار الله زمخشری، الکشاف عن غوامض القرآن، ج۲، ص۲۶۹.
  6. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۰۶-۲۰۷.
  7. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۳؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶ ص۱۰۱.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۰۷.
  9. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۸؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶ ص۱۰۲.
  10. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۹.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۰۷.
  12. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶ ص۱۰۲.
  13. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۱۰۲.
  14. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۱۰۲.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۰۸.
  16. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵.
  17. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵.
  18. احمد جاد مولی بک، ایام العرب فی الجاهلیه، ص۳۲۶.
  19. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵.
  20. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵.
  21. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۵؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۱.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۱.
  23. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۱.
  24. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۷۷.
  25. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۶؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۲.
  26. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۳؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۹.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۰۸-۲۱۰.
  28. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۳۱.
  29. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۱۰۶.
  30. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۳.
  31. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۴؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۶.
  32. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۵.
  33. ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۷۰.
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۰.
  35. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۸۰.
  36. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۱۰۶-۱۰۷.
  37. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۰-۲۱۱.
  38. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۸.
  39. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۳۲.
  40. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶ ص۱۰۷.
  41. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۳۲؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۸.
  42. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۱.
  43. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۰.
  44. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۲۴.
  45. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۱.
  46. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۶.
  47. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ص۱۳۵؛ ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۶.
  48. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵.
  49. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵.
  50. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵.
  51. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فجار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۱-۲۱۲.