حارث بن کلده ثقفی در تاریخ اسلامی

آشنایی اجمالی

حارث بن کلده، طبیب معروف عرب، أهل طایف، از قبیله ثقیف و مردی است که قبل از اسلام در مداوای بیماران شهرتی بسزا داشت. به همین جهت بعد از اسلام آوردن او، پیامبر اسلام (ص) فرمودند تا هر کس بیماری دارد به او مراجعه کند[۱].

او مالک ابوبکره[۲] است[۳]. پس از فتح طایف و مسلمان شدن مردم آن سامان، حارث بن کلده به همراه عده‌ای از مردم طایف دربارهی بردگانی که با وعده ی آزادی از قلعه خارج شدند و به مسلمانان پیوستند، با پیامبر (ص) به مذاکره پرداخت تا شاید آنها را به بردگی برگرداند، اما رسول خدا (ص) فرمود: "اینها آزاد کرده خدایی‌اند"[۴].[۵]

اسلام آوردن حارث و دیدن معجزه

از برخی روایات چنین استفاده می‌شود که حارث قبل از فتح طایف و اسلام آوردن مردم آن سامان مسلمان شده است. هنگامی که مردم مکه به پیامبر اسلام (ص) نسبت دیوانگی می‌دادند، مردی از اهل طایف به نام حارث بن کلده که در میان عرب در علم طب هم مانندی نداشت، نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: "ای محمد! آمده‌ام تا دیوانگی تو را مداوا کنم، همان گونه که دیوانه‌های زیادی به دست من خوب شده‌اند".

رسول خدا (ص) فرمودند: "ای حارث! تو مانند دیوانگان رفتار می‌کنی، با این حال به من نسبت جنون می‌دهی؟" حارث گفت: "من چگونه مانند دیوانگان رفتار می‌کنم؟".

رسول خدا (ص) فرمودند: "بدون این که مرا بیازمایی و راست و دروغ سخنان مرا بفهمی، به من نسبت دیوانگی می‌دهی".

حارث گفت: "آیا دروغ گویی و دیوانگی تو از ادعای نبوتی که قدرت آن را نداری، مشخص نمی‌شود؟ رسول خدا (ص) فرمود: "این که بدون امتحان گفتی قدرت آن را نداری، کار دیوانگان است".

حارث گفت: "راست می‌گویی؛ من تو را به نشانه‌ای که از تو می‌پرسم، امتحان می‌کنم. اگر تو پیامبری، آن درخت بزرگ را صدا بزن؛ اگر نزد تو آمد، می‌فهمم که تو پیامبری و من به پیامبری تو شهادت می‌دهم: در غیر این صورت، تو همان دیوانه‌ای هستی که به من گفته بودند".

رسول خدا (ص) دستش را به سوی آن درخت بلند کرد و به آن اشاره کرد که جلو بیا. درخت کهن سال با تمام ریشه‌ها زمین را شکافت و به سوی پیامبر روان شد تا این که جلو ایشان ایستاد و با صدای رسا صدا زد: بله یا رسول الله! به چه امر می‌فرمایید.

رسول خدا (ص) فرمودند: "تو را صدا زدم تا بعد از شهادت به وحدانیت خدا به نبوت من و سپس به امامت علی شهادت دهی که علی پشتوانه و بازوی من است و اگر او نبود، هیچ چیز را خلق نمی‌کرد".

درخت ندا داد: "شهادت می‌دهم که خدایی جز الله وجود ندارد و شهادت می‌دهم که تو بنده و فرستادهی او هستی که تو را به حق، بشارت دهنده و ترساننده و دعوت کننده به سوی خدا به اذن خود فرستاده است. و تو را چراغ پر فروغ قرار داده است و شهادت می‌دهم که علی (ع) پسر عمو و برادر تو در دین توست؛ بیشترین بهره را از دین او برده است و بیشترین پاداش را از اسلام او دارد و او سند تو و پشتوانه تو، و شکننده دشمنان تو و یاری دهنده دوستان تو، و باب علوم تو و امانت دار تو است و شهادت می‌دهم که دوستان تو که او را دوست دارند و با دشمنان او دشمن هستند، به بهشت خواهند رفت و دشمنان تو که دشمنان او را دوست دارند و با دوستان او دشمن هستند، به جهنم خواهند رفت"[۶].

حارث با دیدن این معجزه، اسلام آورد[۷].[۸]

حارث و علم آموزی از ایرانیان

نقل شده است که حارث دو بار به ایران سفر کرد و علم طب را از علمای ایران آموخت. هم چنین بین او و انوشیروان، پادشاه ایران، درباره طب نامه نگاری بوده است[۹].[۱۰]

سرانجام حارث

هنگام جان دادن حارث بن کلده، مردم اطراف بالین او جمع شده، به او گفتند: به ما وصیتی کن. او گفت: "جز با زنان جوان از دواج نکنید؛ میوه را تا کاملا نرسیده، نخورید؛ تا زمانی که بدن تان رنج را تحمل می‌کند، به معالجه نپردازید؛ در هر ماه یک بار از نوره استفاده کنید که بلغم را می‌برد؛ پس از خوردن چاشت، بخوابید، و پس از خوردن شام راه بروید، هر چند به مقدار چهل گام باشد"[۱۱].

تاریخ وفات حارث در منابع رجالی ذکر نشده است اما برخی گفته‌اند که در زمان حکومت معاویه از دنیا رفته است[۱۲].[۱۳]

منابع

پانویس

  1. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۴۷.
  2. ابوبکرة بن نفیع بن حارث.
  3. الاکمال فی اسماء الرجال، خطیب تبریزی، ص۵۴؛ اکمال الکمال، ابن ماکولا، ج۷، ص۱۸۰.
  4. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۸۷.
  5. عباسی، حبیب، مقاله «حارث بن کلده»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۱۴.
  6. أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا مُحَمَّدُ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً اِبْنَ عَمِّكَ هُوَ أَخُوكَ فِي دِينِكَ أَوْفَرُ خَلْقِ اَللَّهِ مِنَ اَلدِّينِ حَظّاً وَ أَجْزَلُهُمْ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ نَصِيباً وَ أَنَّهُ سَنَدُكَ وَ ظَهْرُكَ قَامِعُ أَعْدَائِكَ نَاصِرُ أَوْلِيَائِكَ بَابُ عُلُومِكَ فِي أُمَّتِكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَوْلِيَاءَكَ اَلَّذِينَ يُوَالُونَهُ وَ يُعَادُونَ أَعْدَاءَهُ حَشْوُ اَلْجَنَّةِ وَ أَنَّ أَعْدَاءَهُ اَلَّذِينَ يُوَالُونَ أَعْدَاءَهُ وَ يُعَادُونَ أَوْلِيَاءَهُ حَشْوُ اَلنَّارِ؛
  7. مناقب آل ابی طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۸۳؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۱۷، ص۳۱۷؛ مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۳۵۱.
  8. عباسی، حبیب، مقاله «حارث بن کلده»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۱۴-۳۱۶.
  9. أعلام، زرکلی، ج۲، ص۱۵۷.
  10. عباسی، حبیب، مقاله «حارث بن کلده»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۱۶.
  11. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۸۸.
  12. أعلام، زرکلی، ج۲، ص۱۵۷.
  13. عباسی، حبیب، مقاله «حارث بن کلده»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۱۷.