حوادث شعب ابیطالب
شق القمر
معجزه شقّ القمر: دو پاره شدن ماه، در سال هشتم بعثت انجام شد که هنوز مسلمانان در شعب ابوطالب در محاصره بودند[۱]. در روایات فراوانی آمده قریش از رسول خدا (ص) درخواست آیتی کردند. آن حضرت از خدا خواست و ماه به دونیم تقسیم شد. چنان که همه آن را دیدند. سپس به هم آمد. قریش گفتند: این همان سحر همیشگی اوست. پس این آیه نازل شد: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ﴾[۲].
در یک روایت آمده، قریش گفتند: منتظر مسافران باشید تا مگر آنان چه میگویند؛ زیرا محمّد نمیتواند همه مردم را جادو کند. وقتی مسافران رسیدند، از آنها در این باره پرسیدند. پاسخ گفتند: آری، ما آن را دیدیم. خداوند نازل فرمود: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ﴾[۳].
سید شریف جرجانی در شرح المواقف و ابن سبکی در شرح المختصر، این حدیث را متواتر خوانده بیان کردهاند که اهل سنّت در تواتر آن تردیدی ندارند[۴]. علّامه طباطبائی میگوید: شق القمر: دو پاره شدن ماه برای رسول خدا (ص) در روایات فراوانی از ائمه (ع) به ما رسیده و علمای حدیث و دیگر دانشمندان شیعه آن را بیتردید پذیرفتهاند[۵].
به هر حال چنان که برخی از بزرگان گفتهاند: شق القمر را نمیتوان از ضروریات دین به حساب آورد[۶]. در ردّ شق القمر گفتهاند: اگر ماه دو پاره شده است، میبایست همه مردم میدیدند و رصدکنندگان غرب و شرق آن را ثبت میکردند؛ زیرا این حادثه از شگفتترین نشانههای آسمانی و حوادث کیهانی است و انگیزههای کافی برای شنیدن و نقل آن وجود دارد.
در پاسخ به این ایراد گفتهاند:
- احتمال دارد که مورد غفلت واقع شده باشد. بنابراین دلیلی ندارد که همه حوادث زمینی و آسمانی برای مردم معلوم و محفوظ بوده آیندگان از گذشتگان به ارث برند[۷]. در توضیح این مطلب یکی از بزرگان، چنین میگوید:
- شق القمر در یک نیمکره زمین صورت گرفته است. بنابراین کسانی که در نیمکره دیگر (منطقه روز) بودهاند، آن را ندیدهاند.
- در این نیمکره نیز هرگاه حادثه آسمانی پس از نیمه شب روی دهد، بیشتر مردم نخواهند دید؛ زیرا همه در این زمان در خواب هستند.
- چه بسا در برخی مناطق آسمان ابری باشد و ماه دیده نشود.
- حوادث آسمانی، هنگامی جلب نظر میکند که همراه رعد و برق باشد یا تأثیر غیر عادی بر جای گذارد. چنان که مثلا در کسوف، نور خورشید کم میشود. هنگامی چنین واقعهای قابل توجّه خواهد بود که زمانی نسبتا دراز به طول انجامد.
- از این گذشته مردم سابق چندان اهمیّتی به آسمان و پیگیری حوادث کیهانی و اجرام آسمانی نمیدادند.
- در آن روزگار وسایل ارتباط جمعی وجود نداشت تا یک خبر را از دورترین نقطه روی زمین به سایر نقاط عالم مخابره کند و انظار جهانی را به یک حادثه جلب نماید.
- تاریخ موجود ما واقعاً ناقص است. چه فاجعهها، زلزلهها و سیلهای وحشتناکی که در اعصار و قرون گذشته روی داد و ملّتهای فراوانی را از بین برد، امّا ذکری از آنها در تاریخ نیامده است. حال روشن میشود که لازم نیست همه مردم شق القمر را بشناسند و تاریخ آن را به طور دقیق ضبط و ثبت کرده باشد[۸].
- در منطقه عربی و دیگر مناطق رصدخانهای برای رصد اوضاع آسمانی وجود نداشت. در شرق و غرب عالم، فقط روم و یونان صاحب رصدخانه بودند امّا معلوم نیست، در آن زمان رصدکنندهای وجود داشته است. علاوه بر این، سرزمینهای غربی که به این مسأله اهمیت میدادند با شهر مکّه اختلاف افق داشتند. حسب تصریح برخی روایات، ماه به صورت بدر بود و به هنگام طلوع دو پاره شد و مدتی اندک دوام داشت. سپس به هم آمد. بنابراین وقتی در سرزمین مغرب طلوع کرد، به هم برآمده بود[۹].[۱۰].
نقض پیمان
تقریبا سه سال پس از آغاز محاصره مسلمانان در شعب ابوطالب، رسول خدا (ص) عمویش را خبر داد که موریانه همه نوشتههای صحیفه را که محتوای آن ظلم و ستم، و بریدن پیوندهای خویشاوندی است؛ خورده، مگر جملهای که اسم خداوند در آن آمده است. ابوطالب همراه فرزندان هاشم از شعب بیرون آمد و به سراغ قریش رفت.
مشرکان گفتند: گرسنگی آنان را بیرون کرده است. به ابوطالب گفتند: ای ابوطالب؛ هنگام آن رسیده که عهد خویشاوندی را یادآوری و با قومت صلح کنی. ابوطالب گفت: برای کار خیری نزد شما آمدهام. هم اکنون عهدنامه خود را بیاورید. شاید گشایشی در آن پیدا کنیم. عهدنامه را آوردند. همچنان مهرها بر آن باقی بود. ابوطالب گفت: آیا چیزی از آن انکار میکنید؟ گفتند: نه، همان عهدنامه است. گفت: برادرزادهام که هرگز به من دروغ نگفته، مرا خبر داد که خدا موریانه را بر آن گماشته و هرچه جز نام خدا در آن بوده، همه را خورده است. اگر سخنش راست باشد، آیا از ظلم و ستم بر ما دست میکشید؟ گفتند: دست برمیداریم و کاری نداریم. گفت: من هم اگر سخنش دروغ باشد، او را به شما میدهم تا بکشید. گفتند: ابوطالب؛ انصاف دادی. پس مهر عهدنامه شکسته شد، و دیدند که موریانه هر چه جز نام خدا در آن بوده، همه را خورده است. مسلمانان تکبیر گفتند و چهره بزرگان قریش درهم کشیده شد. ابوطالب گفت: آیا روشن شد، کدام یک از ما به سحر و جادو سزاوارتریم؟ در آن روز جمع زیادی از مردم مسلمان شدند، امّا مشرکان به همین قانع نشدند، بلکه بر عنادشان افزوده شد و همچنان به مفاد عهدنامه پایبند ماندند تا این که گروهی از آنان محتوای آن را نقض کردند. از جمله: بنی هشام بن عمرو بن ربیعه، زهیر بن امیة بن مغیره، مطعم بن عدی، ابوالبختری بن هشام و زمعة بن اسود.
همه اینان رابطه نسبی با هاشم و مطلب داشتند. آنان در نقض صحیفه قریش سخن گفتند. ابوجهل: به معارضه برخاست، امّا به او توجّه نکردند. عهدنامه قریش پاره و عهد آن شکسته شد. بنی هاشم از شعب ابوطالب بیرون آمدند[۱۱].[۱۲].
پس از نقض پیمان
رسول اکرم (ص) همچنان به ترویج و نشر دین و انجام رسالت خویش ادامه میداد. قریش نیز همواره در سر راه او مانعتراشی میکرد و با هر وسیلهای که در اختیار داشت، مردم را از جمع شدن در اطراف پیامبر (ص) و گوش دادن به سخنان او بازمیداشت. رسول اکرم (ص) صبوری و شکیبایی پیش گرفت، نه کسل شد و نه دلتنگ. از اینرو قریش در این ماجرا پیروز نشد و به نتیجهای دست نیافت. حوادثی که در این مسیر روی داد، فراوان است. اگر بخواهیم همه را بررسی کنیم، بحث به درازا خواهد کشید؛ لذا چارهای نداریم جز این که از آن درگذریم. البته این اقدام برای ما سخت دشوار است.[۱۳].
نمایندگان نصارا
رسول خدا (ص) هنوز در مکّه بود که نخستین گروه از خارج مکّه و دقیقا از حبشه و به قولی از نجران به حضور آن حضرت رسیدند. این گروه از مردم نصارا بنا به گفته ابن اسحاق بیست مرد بودند. ارقام دیگری هم گفتهاند. بوطی سرپرست این هیأت را جعفر بن ابی طالب میداند[۱۴]. از این نقل میتوان فهمید که آنان در سال هفتم هجری به هنگام فتح خیبر، آن موقع که جعفر برای همیشه از حبشه برگشت، همراه او به حضور پیامبر (ص) رسیدند. در هر حال گفته میشود: مسیحیان در مسجد الحرام، رسول خدا (ص) را دیدند، با او سخن گفتند و پرسش کردند. مردم قریش نیز در پیرامون کعبه انجمن داشتند.
هنگامی که رسول خدا (ص) آنان را به اسلام دعوت کرد، پذیرفتند و صادقانه ایمان آوردند. چون از نزد رسول خدا (ص) برخاستند، ابوجهل با گروهی از قریش سر راه بر ایشان گرفتند و گفتند: چه مردان بیخردی؛ مردم حبشه شما را برای رسیدگی و تحقیق امری فرستادند، امّا شما بیدرنگ دین خود را رها کردید و دعوت وی را تصدیق نمودید.
نمایندگان نصارا در پاسخ قریش گفتند: درود بر شما؛ ما شما را میشناسیم. ما به کیش خود، شما به کیش خود؛ ما از این سعادت برنمیگردیم. خداوند درباره آنان آیاتی نازل فرمود: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ... وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾[۱۵].
کسانی که از قبل، کتاب (آسمانی) به ایشان دادهایم، آنان به قرآن میگروند... و چون لغوی بشنوند از آن روی برمیتابند و میگویند: کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شماست. سلام بر شما؛ جویای (مصاحبت) نادانان نیستیم.
این واقعه طبعا ضربه کوبندهای بر پیکر قریش، برنامهها و اهداف استکباری او بود. علی الخصوص اگر این هیأت از حبشه، آن هم به سرپرستی جعفر بن ابی طالب آمده باشد، بدان معنی خواهد بود که دعوت اسلامی راه خود را در دل انسانهای مناطقی باز کرده که تحت سیطره، نفوذ و فرمانروایی قریش نیست.
از سوی دیگر این حادثه هشداری بود به قریش برای انجام اقدامات فوری پیش از آنکه فرصت از دست برود امّا با وجود حمایت و دفاع ابوطالب، بنی هاشم و بنی مطلب از محمّد (ص) چگونه و چه زمان خواهند توانست اقدامات کوبنده و ثمربخشی بر او وارد کنند؟ باید در انتظار نشست.[۱۶].
منابع
پانویس
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۶۲- ۶۴.
- ↑ «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت * و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است» سوره قمر، آیه ۱-۲.
- ↑ الدر المنثور، ج۶، ص۱۳۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۶۰.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۶۱؛ بحار الانوار، ج۱۷، ص۳۴۸- ۳۵۹.
- ↑ بنگرید: همه باید بدانند، ص۷۵.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۶۴.
- ↑ همه باید بدانند، ص۸۴- ۹۰.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۶۵.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۷۱.
- ↑ بنگرید: سیره ابن هشام، ج۲، ص۱۶؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۳۱۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ سیره دحلان، ص۱۳۷- ۱۳۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۸؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۸۵- ۸۶؛ سیره ابن کثیر، ج۲، ص۴۴.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۸۶.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۸۷.
- ↑ فقه السیره، ص۱۲۶؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۵۸.
- ↑ «کسانی که پیش از آن به آنان کتاب (آسمانی) داده بودیم به آن ایمان میآورند * و چون (سخن) یاوه بشنوند از آن دوری میگزینند و میگویند: کردارهای ما، از آن ما و کردارهای شما از آن شما، (ما را به خیر و) شما را به سلامت! ما را با نادانان کاری نیست» سوره قصص، آیه ۵۲-۵۵.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۸۸.