کلمات قصار پیرامون حکمت

در غررالحکم و دررالکلم در “باب الحکمة” سخنانی به اقتصار از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب (ع)، بیان شده که در اینجا به نقل پاره‌ای از آنها می‌پردازیم:

  1. «الْحِكْمَةُ رَوْضَةُ الْعُقَلَاءِ وَ نُزْهَةُ النُّبَلَاءِ»: حکمت، بوستان خردمندان، و تفریحگاه فضلا و هوشیاران است.
  2. «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ كُلِ‏ مُؤْمِنٍ‏ فَخُذُوهَا وَ لَوْ مِنْ أَفْوَاهِ الْمُنَافِقِينَ»: حکمت، گمشده هر مؤمن است، پس آن را فرا بگیرید، گرچه از دهان منافقین باشد.
  3. «الْحِكْمَةُ لَا تَحُلُّ‏ قَلْبَ‏ الْمُنَافِقِ‏ إِلَّا وَ هِيَ عَلَى ارْتِحَالٍ»: حکمت، در دل منافق در نمی‌آید؛ مگر بدین نحو که در آید و از آن بیرون رود.
  4. «الْحِكْمَةُ شَجَرَةٌ تَنْبُتُ‏ فِي‏ الْقَلْبِ‏ وَ تُثْمِرُ عَلَى اللِّسَانِ»: حکمت، درختی است که در دل می‌روید و بر زبان میوه می‌دهد.
  5. «أَوَّلُ الْحِكْمَةِ تَرْكُ اللَّذَّاتِ وَ آخِرُهَا مَقْتُ‏ الْفَانِيَاتِ‏»: اول حکمت، ترک لذّت‌ها، و آخر آن، دشمن‌داشتن چیز‌های فانی است.
  6. «أَفْضَلُ‏ الْحِكْمَةِ مَعْرِفَةُ الْإِنْسَانِ‏ نَفْسَهُ وَ وُقُوفُهُ عِنْدَ قَدْرِهِ»: افزون‌ترین حکمت، شناختن آدمی است نفس خود را و توقف او است نزد قدر خود (یعنی بیش از گلیم خود پا را درازتر نکند}}.
  7. «بِالْحِكْمَةِ يُكْشَفُ‏ غِطَاءُ الْعِلْمِ‏»: با حکمت پرده علم برداشته می‌شود.
  8. «ثَمَرَةُ الْحِكْمَةِ الْفَوْزُ»: میوه حکمت، پیروزی و رستگاری است.
  9. «ثَمَرَةُ الْحِكْمَةِ التَّنَزُّهُ‏ عَنِ‏ الدُّنْيَا وَ الْوَلَهُ بِجَنَّةِ الْمَأْوَى»: میوه و نتیجه حکمت، منزه‌بودن از دنیا و شیفتگی نسبت به جنت‌المأوی است.
  10. «جَمَالُ‏ الْحِكْمَةِ الرِّفْقُ‏ وَ حُسْنُ الْمُدَارَاةِ»: زیبایی حکمت، ملایمت و نرمی‌کردن و به خوبی مدارا نمودن است.
  11. «حَدُّ الْحِكْمَةِ الْإِعْرَاضُ‏ عَنْ دَارِ الْفَنَاءِ وَ التَّوَلُّهُ بِدَارِ الْبَقَاءِ»: مرز حکمت، روی‌گردانی از سرای فانی دنیا و شیفتگی نسبت به سرای باقی آخرت است.
  12. «خُذِ الْحِكْمَةَ مِمَّنْ أَتَاكَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى‏ مَنْ‏ قَالَ‏»: حکمت را از هر کس که آن را به تو اعطا کند، فراگیر، و به آنچه می‌گوید، نظر کن و به کسی که می‌گوید؛ یعنی گوینده مطلب، نظر مکن.
  13. «زَيْنُ‏ الْحِكْمَةِ الزُّهْدُ فِي‏ الدُّنْيَا»: زینت حکمت، بی رغبتی در دنیاست.
  14. «ضَالَّةُ الْعَاقِلِ‏ الْحِكْمَةُ فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا حَيْثُ كَانَتْ»: حکمت، گمشده عاقل است، پس او به آن سزاوارتر است، هر جا که باشد.
  15. «ضَالَّةُ الْحَكِيمِ‏ الْحِكْمَةُ فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا حَيْثُ كَانَتْ»: حکمت، گمشده حکیم؛ یعنی صاحب راستین علم و عمل است. پس او آن را هر جا که باشد، طلب می‌نماید.
  16. «عَلَيْكَ‏ بِالْحِكْمَةِ فَإِنَّهَا حِلْيَةٌ فَاخِرَةٌ»: بر تو باد به حکمت که البته آن، زیور فاخری است.
  17. «قَدْ يَقُولُ‏ الْحِكْمَةَ غَيْرُ الْحَكِيمِ‏»: گاهی غیر حکیم حکمت می‌گوید.
  18. «كُلَّمَا قَوِيَتِ‏ الْحِكْمَةُ ضَعُفَتِ الشَّهْوَةُ»: هر اندازه حکمت قوی گردد، خواهش ضعیف شود.
  19. «كَسْبُ‏ الْحِكْمَةِ إِجْمَالُ‏ النُّطْقِ‏ وَ اسْتِعْمَالُ الرِّفْقِ»: تحصیل حکمت، در کوتاه نمودن و مختصر ساختن سخن، و به‌کارگیری مدارا و نرمش است.
  20. «مَنْ‏ تَفَكَّهَ‏ بِالْحِكَمِ‏ لَمْ يَعْدَمِ اللَّذَّةَ»: هر که از میوه حکمت‌ها بهره‌مند گردد، لذت در او معدوم نگردد.
  21. «مَنْ‏ لَهِجَ‏ بِالْحِكْمَةِ فَقَدْ شَرَّفَ نَفْسَهُ»: هر که به حکمت، حریص باشد، پس در حقیقت، نفس خود را بلند مرتبه گردانیده است.
  22. «مَجْلِسُ‏ الْحِكْمَةِ غَرْسُ‏ الْفُضَلَاءِ»: مجلس حکمت، درختکاری افراد فاضل است.
  23. «لَا تَجْتَمِعُ‏ الشَّهْوَةُ وَ الْحِكْمَةُ»: شهوت و حکمت با هم جمع نمی‌شوند.
  24. «لَا تَسْكُنُ‏ الْحِكْمَةُ قَلْباً مَعَ‏ شَهْوَةٍ»: حکمت در دلی که با شهوت باشد، ساکن نمی‌شود.
  25. «مَنْ‏ عُرِفَ‏ بِالْحِكْمَةِ لَاحَظَتْهُ الْعُيُونُ بِالْوَقَارِ»: هر که به حکمت شناخته شود، چشم‌ها او را به وقار بنگرند[۱].

منابع

پانویس