مقدمه

وحی در لغت عبارت است از اشاره، نوشتار، رسالت، الهام، کلام پنهانی و هر چیزی که آن را به دیگری القا کنند. ابن انباری می‌گوید: وحی را وحی نامند؛ چون فرشته آن را از دیگر مخلوقات پنهان کرد و به پیامبری که برانگیخته شد، اختصاص داد[۱].

  • دسته‌بندی وحی
  1. وحی به وسیله فرشته‌ای صورت می‌گیرد که دیده می‌شود و کلامش شنیده می‌شود؛ مانند رساندن وحی به دست جبرئیل برای حضرت محمد (ص) در زمان‌های معین.
  2. وحی به صورت کلامی نامعین شنیده می‌شود؛ مثل موسی (ع) که کلام خداوند را می‌شنید.
  3. وحی با القا در قلب صورت می‌گیرد.
  4. پیام، از راه الهام رسانده می‌شود؛ چنان که خداوند، پیامش را با الهام به مادر موسی رساند[۲].
  5. وحی به صورت تسخیر و غریزه است[۳].
  6. گاهی وحی در حالت خواب و رؤیاست[۴]..[۵]

وحی در لغت

برای وحی معانی لغوی متعددی بیان شده است. کتاب العین واژه وحی را به کتابت (نوشتن)، و عبارت اوحی الله الیه را به بعثت، و «أوحی إلیه» را به الهام و اشاره معنا کرده است. خلیل بن احمد (۱۷۵ق)، نویسنده این کتاب، در پایان، معنای سرعت را نیز از معانی وحی شمرده است[۶]. صاحب بن عباد (۳۸۵ق)، افزون بر معانی کتابت، بعثت و الهام، «أیحاء» را به معنای ایما و اشاره، و عبارت وَحَيْتُ لَكَ بِخَبَرِ كَذَا را به معنای أخبرت دانسته است که مطابق آن، «خبر دادن» به معانی یادشده افزوده می‌شود. در کلمات او، اشاره به سرعت نیز در برخی مشتقات وحی وجود دارد[۷]. ازهری (۳۷۰ق) از قول علمای لغت پیش از خود، «وحی الی» و «أوحی الی» را به معنای اشاره و ایما، و اصل این واژه (وحی) را به معنای «اعلام به صورت پنهانی» نقل می‌کند[۸]. جوهری (۳۹۳ق) در الصحاح، ابتدا «کتاب» را به عنوان معنای وحی ذکر می‌کند؛ سپس در ادامه، معانی اشاره، نوشتن، رسالت (پیامبریالهام، کلام پنهان و هر آنچه را به دیگری القا می‌شود نیز به آن می‌افزاید[۹]. در معجم مقاییس اللغة آمده است که وحی به معنای القای علمی به صورت پنهان یا غیر آن به دیگری است. نویسنده در ادامه، اشاره، کتاب، رسالت (پیامبری) و هر گونه القای علم را از مصادیق وحی معرفی می‌کند. همچنین در این کتاب، برخی از مشتقات وحی به معنای سریع و صوت یاد شده است[۱۰]. درلسان العرب، معانی یادشده، گردآوری شده و کتاب، اشاره، نوشتن، پیام آوری، الهام، کلام پنهان و هر چیزی که به دیگری القا می‌شود، از معانی وحی بیان شده‌اند[۱۱]. در المفردات، وحی به «اشارة سریع» معنا شده است که با کلام رمزی و کنایه‌ای، صدای بدون ترکیب[۱۲]، اشاره با اعضا یا نوشتن انجام می‌شود[۱۳].

پس از مرور مهم‌ترین معانی واژه وحی، اینک این پرسش‌ها به ذهن می‌آیند: آیا این معانی به صورت مشترک لفظی هم ردیف‌اند یا به یک معنای اصلی باز می‌گردند؟ آیا ویژگی‌هایی مانند پنهان بودن یا سرعت، در معنای این واژه نهفته است یا خیر؟ تفاوت‌های موجود میان سخنان لغویان را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ با توجه به معانی یاد شده، به نظر می‌رسد که معنای جامع این کاربردها، القای امری به دیگری است. البته این القا، در امور معنوی (غیر مادی) مانند علم و وسوسه به کار رفته است؛ بنابراین با ذهن یا قلب مخاطب مرتبط است. در التحقیق آمده است: اصل واحد در این ماده، القای امری در درون دیگری است؛ چه القا، تکوینی باشد یا وارد ساختن در قلب؛ چه آن امر، علم باشد یا نور یا وسوسه یا غیر آن؛ چه آنکه [القاکننده یا القاشونده]انسان باشد یا فرشته یا غیر آن دو؛ و چه با واسطه یا بدون واسطه دیگری باشد[۱۴].

گویا این القا با نوعی پوشیدگی همراه است. در بیشتر معانی یاد شده، به ویژه ایما و اشاره، می‌توان این نکته را برداشت کرد؛ چنان که در برخی از سخنان نقل شده، بر این مطلب تصریح شده است. گویا نوشتن نیز از آن روی که در برخی موارد، همراه با پوشیدگی است، به معانی وحی افزوده شده است. در نوشته‌هایی مانند نامه‌های خصوصی، تنها خواننده از مطلب نویسنده آگاه می‌شود و دیگران از آن بی‌خبر می‌مانند؛ برخلاف گفتار که به طور عادی صدا را همه می‌شنوند و مطلب مخفی نمی‌ماند. القای امور معنوی، افزون بر مخفی بودن، به طور معمول با سرعت نیز همراه است؛ زیرا برخلاف امور مادی، نیازمند مقدمات و ابزارهای زمان بر نیست. بنابراین وحی با سرعت نیز همراه است. مؤیدات این مطلب را نیز در سخنان یاد شده از متخصصان لغت می‌توان دید؛ چنان که برخی بر این ویژگی تصریح کرده بودند. شاید بتوان گفت که سریع و مخفی بودن، از لوازم القای امور معنوی است، نه از قیود و شرایط آن؛ زیرا به طور طبیعی در این گونه القا وجود دارند. بنابراین در مجموع می‌توان گفت: وحی به معنای القای امور معنوی (غیر مادی) مانند نور، علم و وسوسه به ذهن یا قلب دیگران است که به طور مخفیانه و سریع محقق می‌شود.[۱۵]

واژه‌شناسی لغوی

  • واژه وحی و مشتقات آن، معانی گوناگونی دارد: "اشاره، نوشتن، پیام، در دل افکندن، سخن گفتن پنهانی، القاء مطلبی به دیگری، سرعت، صدا، آتش و...".
  • مؤلف العین می‌‌نویسد: "وحی، یوحی به معنای کتب یکتب است و "اوحی" "باب افعال" به معنای برانگیختن، الهام و اشاره است؛ "اوحی لها" یعنی به او امر کرد و "ایحاء" "باب افعال" به معنای اشاره می‌آید[۱۶][۱۷].
  • و یا گفته شده اگر خاستگاه وحی، خداوند متعال باشد معنای این واژه "خبر" و در دل افکندن خواهد بود و اگر منشأ وحی، مردم و انسان‌ها باشند، در این صورت وحی به معنای اشاره است.
  • برخی از لغت‌شناسان برای وحی یک معنای اصلی بیان نموده و سایر معانی را به این اصل بازمی‌گردانند: مؤلف التحقیق فی کلمات القرآن می‌نویسد: اصل یگانه در ماده "وحی" افکندن و القاء امری در باطن و درون چیزی است: تکوینی باشد یا قلبی؛ چه آن امر، علم باشد یا ایمان یا نور یا وسوسه و چه القاکننده فرشته باشد یا انسان یا چیز دیگر، چه باواسطه باشد یا بی‌واسطه" [۱۸].
  • عناصر محوری در معنای لغوی وحی را می‌توان چنین شماره کرد:
  1. انتقال سریع.
  2. پنهانی و پوشیده بودن غیر.
  3. القای مطلبی به غیر به قصد فهمیدن مخاطب [۱۹].
  • واژه وحی از نظر ساختار صرفی، مصدر فعل وَحَی، یَحی یا اسم مصدر اَوحی یُوحی است، از این رو وحیاً و ایحاءً مانند عطاء و إعطاء به یک معنا به کار می‌رود[۲۰][۲۱].
  • احمد بن فارس در کتاب معجم مقاییس اللغه در باره معنای اصلی این واژه می‌نویسد: "واژه وحی بر القای دانش به غیر، چه به صورت نهانی و چه به صورت آشکار، دلالت دارد پس وحی از نظر لغوی، اشاره، نوشتار، نامه و هرچه را که به هر نحوی بر دیگری القاء می‌کنی تا بدان آگاه گردد، شامل می‌شود و تمام موارد کاربرد این کلمه به همین معنا برمی‌گردد[۲۲][۲۳].
  • ابو اسحاق، یکی از لغت‌شناسان بزرگ، گفته است: "معنای اصلی وحی، اِعلام (آگاهانیدن) به صورت نهانی است و به همین جهت الهام را نیز "وحی" نامیده‌‌اند[۲۴][۲۵].
  • ابن‌ انباری نیز گفته است: "اصل معنای ایحاء (وحی کردن) آن است که کسی، دیگری را به صورت سرّی آگاه سازد. وحی به پیامبران از این جهت وحی نامیده شده که فرشته وحی از دید مردم پنهان است[۲۶][۲۷].
  • راغب اصفهانی گفته است: "اصل وحی اشاره سریع است و این اشاره سریع، به صورت‌های گوناگونی نظیر سخن گفتن به صورت رمز و تعریض، صدای بدون ترکیب، اشاره با اعضا و جوارح و نوشتن تحقق می‌یابد... از آنجا که واژه وحی معنای سرعت را در بر دارد، به یک کار سریع أمْرٌ وَحِیٌّ اطلاق می‌شود"[۲۸][۲۹].
  • با توجه به نظریات فوق، در معنای اصلی وحی سه دیدگاه در میان لغت‌شناسان وجود دارد[۳۰]:
  1. اِعلام (آگاهانیدن) به نحو مطلق[۳۱].
  2. اِعلام به صورت نهانی[۳۲].
  3. اِعلام به صورت سریع[۳۳].
  • به عقیده برخی از قرآن‌پژوهان معاصر هر سه معنای یادشده جزء معنای اصلی این کلمه است؛ به این معنا که وحی عبارت است از اینکه مطلبی به صورت پنهانی و سریع به کسی اِعلام شود[۳۴][۳۵].
  • اما در اینکه چرا لغت شناسان در تعریف وحی به هر سه عنصر "اِعلام، خفا و سرعت" به صورت یک‌جا تصریح نکرده‌اند[۳۶]، برخی گفته‌‌اند که آنان یا در صدد تعریف کامل وحی نبودند، یا به علت وضوح مطلب آن عناصر را یکجا جمع نکرده‌اند و آن عنصری را که به نظرشان مهم‌تر از همه بوده است، بیان کرده‌اند. با این حال، باید توجه داشت لزومی ندارد در همه کاربردهای وحی هر سه عنصر یادشده وجود داشته باشد، آنچه مشهود است اینکه در کاربرد واژه وحی در بیش‌تر موارد، عنصر اِعلام و تفهیم و در برخی موارد عنصر سرعت و خفا، یا یکی از آنها نیز وجود دارد و در برخی از موارد هیچ‌کدام از این دو عنصر اخیر دیده نمی‌شود. حتی در برخی از کاربردها ملاحظه می‌شود که عنصر اِعلام نیز وجود ندارد. برای مثال در زبان عربی مَوْتٌ وَحِیٌّ به معنای مرگ سریع است [۳۷]. عرب "الوَحَی، الوَحَی" را به معنای العَجَلَةَ یا اَلْسُّرْعَةَ به کار می‌برد[۳۸][۳۹].
  • همچنین در حدیثی آمده است: "وقتی خواستی کاری را انجام دهی در فرجام آن اندیشه کن، اگر بد بود از انجامش صرف نظر کن و اگر خیر بود، (در انجام آن) شتاب کن"[۴۰][۴۱].
  • همان‌گونه که مشاهده می‌کنید فعل تَوَحَّی "باب تفعل از وحی" در این حدیث به معنای اَسِرع "شتاب کن" است[۴۲]. همچنین در شعر عرب آمده است: "القتلُ بِالسَّیفِ اَوحی"[۴۳][۴۴].
  • در اینجا اوحی به معنای اَسرَع است. جالب است که بدانیم کلمه وحی در عبری ـ آرامی "اوحی Aohy" به معنای شتاب کردن آمده است[۴۵]. اگر این کلمه در اصل عبری باشد ممکن است گفته شود که معنای اصلی‌اش همان شتاب کردن است و بعداً در اشاره و اعلام سریع به کار رفته و در آن معنا کثرت استعمال پیدا کرده است. بر این مبنا باید گفت که عنصر خفا نیز در بسیاری از موارد جزء لوازم اعلام بوده است[۴۶].
  • همچنین آمده است که "وَحْیُ العُیُونِ کَلامُها"[۴۷] نیز علاوه بر این اشاره با دست نیز وحی نامیده شده است. در شعر عرب آمده است:" فأَوْحَتْ‏ إِلينا و الأَنامِلُ‏ رُسْلُها‏‏‏ ‏‏‏" [۴۸]. با توجه به آنچه گفته شد روشن است که این کاربرد شایع از وحی در معنای اشاره و اعلام خفی است که باعث شده است اغلب لغت‌شناسان عبارت وَحَی إلَیْهِ و أوْحَی را به " کَلَّمَهُ بکلامٍ یُخْفِیهِ عَنْ غَیرِه‏‏‏ ‏‏‏"[۴۹]تعبیر ‌کنند[۵۰].
  • بنا بر این می‌توان گفت که معنای اولیه وحی، شتاب و سرعت بوده است، آن‌گاه در عملِ اشاره کردن به عنوان مصداقِ یک فعل سریع به کار رفته که عنصر خِفا نیز از لوازم آن است، سپس در مطلق اِعلام "آگاهانیدن" کاربرد یافته است.
  • باید توجه داشت که کاربرد یک لفظ صرفآً به معنای اصلی آن محدود نمی‌شود، بلکه اهل زبان دامنه کاربرد را گسترش داده، یک لغت را در لوازم معنای اصلی و دیگر مواردی که با آن ارتباط دارد به کار می‌برند. به عنوان مثال وقتی وحی به معنای اعلام و یک عمل ارتباطی باشد آن گاه این کلمه در ابزارهای این عمل ارتباطی، نظیر خط و کتابت نیز به کار می‌رود. چنان‌که در سخنی از حارث اعور آمده است که گفت: " القرآن‏ هَيّن‏، و الوَحْي‏ أشد منه‏‏‏‏ ‏‏‏"[۵۱]. در این سخن، قرآن به معنای مهارت خواندن و وحی به معنای مهارت نوشتن و خط است[۵۲][۵۳].

چیستی وحی

کلمه وحی و مشتقات آن در لغت، معانی گوناگون و کاربردهای متنوعی دارد؛ مانند «اشاره»، «الهام و در دل افکندن»، «نوشتن»، «رسالت و پیام»، «تفهیم و القای پنهانی». واژه یادشده، خواه مصدر وحى، يحى، وَحياً یا اسم مصدر از اوحى، يوحى، ايحاء شمرده شود، هر دو به یک معنا، و جامع تمام معانی و کاربردهای کلمه وحی، همان «تفهیم و القای سریع و نهانی» است. این معنای مشترک، در تمام مصداق‌ها و کاربردها بروز دارد؛ خواه القای امر تکوینی بر جمادات یا القای امر غریزی بر حیوانات باشد، خواه تفهیم خطورهای فطری و قلبی بر انسان‌های معمولی یا تفهیم پیام شریعت بر انبیا باشد؛ و چه با اشاره یا نوشتار سری صورت پذیرد، آن خصوصیت تفهیم و القای سری و سریع، در تمام این موارد به گونه‌ای نهفته است.

ابن فارس می‌نویسد: (و - ح- ي) اصل يدل على القاء علم في اخفاء. فالوحي، الاشارة و الكتابة و الرسالة، و كل ما ألقيته إلى غيرك حتى علمه فهو وحي كيف كان و كل ما في باب الوحي فراجع الى هذا الاصل[۵۴]. ابن منظور می‌نویسد: الوحي، الاشارة و الكتابة و الرسالة و الالهام و الكلام الخفيّ و كلّ ما القيته الى غيرك...[۵۵].[۵۶]

وحی در لغت

کلمه وحی در لغت عرب، معانی گوناگونی دارد که رایج‌ترین و مهم‌ترین معانی آن بدین قرار است: اشاره، کتابت، رسالت یا پیام‌آوری، خط و نوشته، الهام، کلام پنهانی و هر آنچه به دیگری القا شود تا آگاهی یابد[۵۷]. در صحاح، معنای کتاب نیز آمده و بر معانی دیگر مقدم شده است[۵۸].

راغب اصفهانی نیز معنای اصلی واژه وحی را «اشاره سریع» می‌داند که گاهی با کلام رمزی محقق می‌شود، گاه با اشاره از راه اعضا و یا از روی کتابت و نوشتار و امثال اینها...[۵۹]. أمرٌ وحي یعنی کاری که با شتاب انجام شود[۶۰] و وَحِيّ بر وزن فعیل به معنای سریع است و موتٌ وَحِيّ مرگ سریع معنا می‌شود[۶۱]. ابن فارس، کاربردهای گوناگون کلمه وحی را به یک اصل ارجاع داده است؛ از منظر وی این واژه به معنای انتقال علم به دیگری است خواه به نحو پنهانی یا آشکارا[۶۲].

ابن درید بر این باور است که اگر خاستگاه وحی، خداوند متعال باشد، معنای این کلمه «خبر و الهام» و اگر منشأ آن، مردم و انسان‌ها باشند وحی به معنای «اشاره» است[۶۳]. به عقیده برخی از محققان، معانی مختلف وحی در دو چیز مشترک است: «آگاهی پنهانی و فوریت»[۶۴]. شایان ذکر است واژه «وحی» و مشتقات آن به صورت اسم و فعل، ۷۲ مرتبه در قرآن استعمال شده است.[۶۵].

لغت‌نویسان برای وحی معانی مختلف و متنوعی ذکر کرده‌اند: مانند اشاره، الهام، در دل افکندن، تفهیم و القای نهانی، پیام و سخن در گوشی و آهسته[۶۶]. معنای شایع و جامع وحی در لغت همان تفهیم و القای سریع و نهانی یک مطلب به انحای مختلف اعم از لفظی، کتبی و اشاره‌ای است؛ چنان که ابن منظور از قول ابوسحاق آورده است که: الوحي في اللغة كلها اعلام في خفاء[۶۷]. اطلاق واژگان وحی بر مواجهه پیامبر با امر متعالی و دریافت پیام از آن نیز به اعتبار نهانی و سرعت آن است.[۶۸].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۱۵، ص۲۳۹ - ۲۴۲؛ تاج العروس، بیروت، دارالفکر، ج۲۰، ص۲۷۹.
  2. نک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان، دمشق، دار القلم، ۱۹۹۲ م، ج۱، ص۸۵۹؛ تاج العروس همین مطلب را از راغب نقل کرده است، ج۲۰، ص۲۸.
  3. نک: تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۵۰، ح۲۲۱.
  4. نک: طبرسی، مجمع البیان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۷م، چ ۱، ج۳، ص۳۴۴ و ج۷، ص۳۳۰. ذیل آیه ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا «زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است» سوره زلزال، آیه ۵.
  5. علیمردی، محمد مهدی، در ساحل وحی ص ۱۱.
  6. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۳، ص۳۲۰: وحی یحی وخیا؛ أی: کتب یکتب کتبا... ، و أوحی الله إلیه، أی: بعثه؛ و أوحی إلیه: ألهمه... ؛ أوحی إلی قومه، أی: أشار إلیهم؛ و الإیحاء: الإشارة... ؛ والوحی: السرعة.
  7. اسماعیل بن عباد (صاحب بن عباد)، المحیط فی اللغة، ج۳، ص۲۴۱: وحی یحئ وحیا: کتب یکتب... ؛ و أوحی الله إلیه: بعثه؛ و قیل: ألهمه؛ و یقال: أوحی لها، و وحی لها، و الإیحاء: الإیما، و الإشارة؛ و وحیت لک بخیر کذا: أی أخبرت... ؛ و أستوحیته: أی استعجله... و الوحواح: السریع.
  8. محمد بن احمد الازهری، تهذیب اللغة، تحقیق محمد عوض مرعب، ج۵، ص۱۹۲-۱۹۳: وحی: قال أَبو الهيثم: يقال وَحَيْتُ إلى فلان أَحي إليه وَحْياً، و أَوْحَيْتُ إِليه أُوحِي إيحاءً إذا أَشرت إِليه و أَوْمأْتَ... قال أَبو إسحق: و أَصل الوحي في اللغة كلها إعلام في خَفاء، و لذلك صار الإِلهام يسمى وَحْياً؛ قال الأَزهري: و كذلك الإِشارةُ و الإِيماءُ يسمى وَحْياً و الكتابة تسمى وحياً.
  9. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج۶، ص۲۵۱۹-۲۵۲۰: الوَحْيُ‌: الکتاب... ؛ وَ الوَحْيُ أیضاً‌: الإِشارة و الكتابة و الرِّسالة و الإِلْهام و الكلام الخَفِيُّ و كلُّ ما أَلقيته إِلى غيرك. يقال: وحَيْتُ إِليه الكلامَ و أَوْحَيْتُ‌. و هو أن تکلمه بکلام تخفیه... و أوحی الله إلی أنبیائه. و أوحی، أی أشار.
  10. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۹۳. أصل یدل علی إلقاء علم فی إخفاء أو غیره إلی غیرک. فالوحی: الإشارة و الوحی: الکتاب و الرسالة و کل ما ألقیته إلی غیرک حتی علمه فهو وحی کیف کان... و الوحی: السریع، و الوحی: الصوت.
  11. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۷۹: الوَحْيُ‌: الإِشارة و الكتابة و الرِّسالة و الإِلْهام و الكلام الخَفِيُّ و كلُّ ما أَلقيته إِلى غيرك... ؛ و الوحی: المکتوب و الکتاب أیضا.
  12. گویا صدایی مانند سوت زدن مراد است که از حروفی ترکیب نشده است.
  13. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۵۸: أصل الوحی: الإشارة السریعة، و لتضمن السرعة قیل: أمر وحی، و ذلک یکون بالکلام علی سبیل الرمز و التعریض و قد یکون بصوت مجرد عن الترکیب، و بإشارة ببعض الجوارح، و الکتابة….
  14. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص۵۶: أن الأصل الواحد فی المادة: هو إلقاء أمر فی باطن غیره، سواء کان الإلقاء بالتکوین أو بإیراد فی القلب؛ و سواء کان الأمر علمأ أو إیمانا أو نورا أو وسوسة أو غیرها، وسواء کان إنسان أو ملکا أو غیرهما، و سواء کان بواسطة أو بغیر واسطة، و یفید العلم و الیقین.
  15. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۳۴.
  16. علی اکبر قرشی، قاموس قرآن
  17. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۲۹ و ۳۰.
  18. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۳۱-۳۳.
  19. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص ۲۱.
  20. ر. ک: لسان ‌العرب، ابن منظور، نشر ‌أدب الحوزه، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ﻫ، ج ۱۵، ص ۳۷۹ (ذیل واژه)؛ تاریخ قرآن، محمود رامیار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۰ ش، ص ۷۸.
  21. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  22. معجم مقاییس اللغة، احمد ‌بن فارس، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۹ﻫ، ج ۲، ص ۶۲۴ (ذیل واژه).
  23. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  24. تاج العروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۲۰، ص ۲۸۰ (ذیل واژه).
  25. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  26. تاج العروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۲۰، ص ۲۸۰ (ذیل واژه).
  27. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  28. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، دفتر نشر الکتاب، ۱۴۰۴ ﻫ، ص ۵۱۵ (ذیل واژه).
  29. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  30. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  31. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  32. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  33. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  34. تاریخ قرآن، محمود رامیار، (به نقل از محمد رشید رضا، الوحی المحمدی، قاهره، الزهراء للاعلام العربی، ۱۹۸۸م، ص ۷).
  35. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  36. به طور مثال، ابن فارس در بیان معنای اصلی فقط بر عنصر اعلام تأکید کرده است. ابن اخباری به عنصر سرعت اشاره‌ای نکرده است.
  37. الصحاح، جوهری، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۴ ﻫ، چاپ سوم، ج ۶، ص ۲۵۲۰ (ذیل واژه).
  38. لسان ‌العرب، ابن منظور، ج ۱۵، ص ۳۷۹ (ذیل واژه)؛ تاج العروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، ج۲۰، ص ۲۸۰.
  39. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  40. "إِذا أَرَدْتَ أَمراً فتَدَبَّر عاقِبتَه، فإِن كانت شَرّاً فانْتَهِ، و إِن كانت خيراً فَتَوَحَّهْ"؛ لسان ‌العرب، ابن منظور، ج ۱۵، ص ۳۷۹ (ذیل واژه)؛ تاج العروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، ج۲۰، ص ۲۸۰.
  41. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  42. لسان ‌العرب، ابن منظور، ج ۱۵، ص ۳۷۹ (ذیل واژه)؛ تاج العروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، ج۲۰، ص ۲۸۰.
  43. جنگ با شمشیر سریع‌تر است؛ محیط المحیط (قاموس مطول للّغة العربیة)، بطرس البستانی، ص ۹۶۱ (مادۀ وحی).
  44. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  45. تاریخ قرآن، محمود رامیار، ص۷۹.
  46. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  47. اشاره چشمان، سخن آنها است؛ تاریخ قرآن، محمود رامیار، ص۷۹(به نقل از یاقوت حموی، ج ۳، ص ۵۲۰)
  48. پس به ما اشاره کرد و سر انگشتان رسولان او بودند؛ لسان ‌العرب، ابن منظور، ج ۱۵، ص ۳۷۹ (ذیل واژه)
  49. با او با سخنی پوشیده از دیگران سخن گفت؛ تاج العروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، ج۲۰، ص ۲۸۰.
  50. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  51. خواندن آسان است، نوشتن از آن سخت‌تر است
  52. تاج العروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۲۰، ص ۲۷۹ (ذيل واژه)
  53. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۲ - ۱۵.
  54. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه.
  55. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۷۹.
  56. سعیدی روشن، محمد باقر، مقاله «وحی و معرفت وحیانی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۲۱.
  57. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۰؛ محمد بن حسن ابن درید، جمهرة اللغة، ج۱، ص۲۳۱؛ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۱۹۲؛ اسماعیل بن عباد صاحب، المحیط اللغة، ج۳، ص۲۴۱؛ علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج۴، ص۳۸؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۷۹؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۶۵۱؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۳۲؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۲۰، ص۲۷۹؛ حسین یوسف موسی، الافصاح فی اللغة، ج۱، ص۱۵۰؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج۱۳، ص۵۸؛ فؤاد بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۹۷۸؛ عبدالله مهنا، لسان اللسان، ج۲، ص۷۲۲؛ محمود اسماعیل حسینی، المکنز العربی المعاصر، ص۱۱۶.
  58. اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۱۹.
  59. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۸۵۸.
  60. علی اکبر قرشی، التحقیق، ج۷، ص۱۸۹.
  61. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۲.
  62. احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۹۳.
  63. محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۱، ص۵۷۶.
  64. محمد رشید رضا، الوحی المحمدی، ص۸۲.
  65. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۴.
  66. برای آشنایی با معانی مختلف وحی در لغت به کتب لغت ذیل ماده وحی رجوع شود. از جمله کتب ذیل: لسان العرب، ج١۵، ص٢۴٠؛ الصحاح، ج۶، ص۲۵۱۹؛ قاموس المحیط، ج۴، ص۳۹۹؛ مقاییس اللغة، ج۶، ص۹۳.
  67. لسان العرب، ج۱۵، ص٢۴٠؛ تهذیب اللغة، ج۵، ص۲۹۵، برای توضیح تفصیلی ر.ک: نامه مفید، شماره ۱، ص٣۴ - ۴١.
  68. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۹۶.