یعقوب بن سفیان فسوی در تاریخ اسلامی

آشنایی اجمالی

یعقوب بن سفیان فسوی حدود سال ۱۹۰ ﻫ.ق در زمان خلافت هارون الرشید در شهر (فسا) (از شهرهای ناحیه فارس) چشم به جهان گشود. گرچه از نسب و قبیله او اطّلاعی در دست نیست، امّا شخصیت علمی‌اش پرآوازه و خود در شمار دانشمندان و مؤلفان[۱] عصر خویش و در عین حال فردی عابد و کثیر الصلوة بود. وی برای جمع‌آوری حدیث و کسب معارف اسلامی، رنج‌های زیادی برخود هموار کرد؛ حدود سی سال از عمرش را در سفر به سرزمین‌های اسلامی، مانند: فلسطین، دمشق، حمص، عسقلان، نیشابور، مصر، عراق و بین النّهرین سپری کرد و از بزرگان حدیث بهره‌های فراوان برد.

ابویوسف می‌‌گوید: در یکی از سفرها بزرگ مردی را دیدم و تصمیم گرفتم برای استفاده از دانش او مدّتی توقّف کنم. به علت کمبود توشه راه، شب‌ها را تا صبح می‌‌نوشتم و روز نوشته‌ها را به وی ارائه می‌‌دادم. شبی احساس کردم بینایی‌ام را از دست دادم و همه جا تاریک شد. از این رخ داد، غمگین شده گریستم. وقتی خوابم بُرد رسول خدا(ص) را در خواب دیدم آن حضرت دست به چشمانم کشید. هنگامی که بیدار شدم بینایی خود را باز یافتم و خرسند شدم[۲].

اگرچه ابن اثیر و برخی دیگر از گرایش شیعی او و بدگویی‌اش در باره خلیفه سوم گزارش داده‌اند، امّا ذهبی و ابن کثیر آن را نادرست دانسته و در این نسبت تردید کرده‌اند. قرائن وشواهد نیز گفتار ذهبی و ابن کثیر را تأیید می‌‌کند.

خود یعقوب نیز در کتاب المعرفة والتّاریخ روایاتی در مناقب عثمان بن عفان آورده است[۳].

وی از راویان طبقه یازدهم و مورد تکریم و توثیق بسیاری از دانشمندان و رجال شناسان اهل سنت است. ابوزرعه دمشقی می‌‌گوید: سرزمین عراق کسی را مانند او به خود نخواهد دید. حاکم نیشابوری از وی به عنوان (امام اهل حدیث فارس) یاد می‌‌کند. ابن حبّان، نسائی، ذهبی و ابن حجر نیز او را موثّق می‌‌دانند.

یعقوب می‌‌گوید: من از بیش از هزار نفر روایت کرده‌ام که همگی آنان موثق‌اند. وی از ابراهیم بن حمزه، ابراهیم بن حمید، ابراهیم بن عبدالرحمان، ابراهیم بن محمد شافعی، احمد بن شبیب، احمد بن عبدالله، احمد بن محمد ازرقی، جنادة بن محمد مسری و بسیاری دیگر روایت کرده است. و کسانی چون: نسائی، ترمذی، احمد بن اسحاق فارسی، ابراهیم بن ابی طالب نیشابوری، حسن بن سفیان شیبانی، محمد بن یعقوب صفار از وی روایت کرده‌اند[۴]. وی با چند واسطه از پیامبر گرامی(ص) روایت می‌‌کند که خطاب به امّ سلمه فرمود: این علی بن ابی طالب است که گوشت و خون او با گوشت وخون من آمیخته است و او نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی است، جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد بود. ای امّ سلمه! این علیّ(ع) امیرمؤمنان و آقای مسلمانان و نگهبان دانش من و برادرم در دنیا وآخرت است. او در (سنام اعلا) با من خواهد بود و او با گروه یاغی، پیمان شکن وکج اندیش خواهد جنگید[۵]. و نیز فرمود: (خدا و رسول او، شش گروه را لعنت می‌‌کنند: منکران (قدر)، تحریف کنندگان قرآن، کسانی که با قهر و غلبه بر مردم حکومت کنند، حرام خدا را حلال دانسته و حرمت عترت‌ام را بشکنند و کسانی که سنت مرا فراموش کنند[۶]. وی سرانجام در ۲۳ ماه رجب سال ۲۷۷ ﻫ.ق در زمان خلافت معتضد عبّاسی در فسا و به قولی در بصره در هشتاد و چند سالگی بدرود حیات گفت[۷].[۸]

منابع

پانویس

  1. کتاب معروفِ وی المعرفة والتاریخ در ۳ جلد، با تحقیق دکتر ضیاء العمری، چاپ شده است. کتاب المشیخه او بنا به گفته محقّق یاد شده در مصر به چاپ رسیده است و از تألیفات دیگر او اطلاعی در دست نیست.
  2. تهذیب الکمال ۳۲/ ۳۳۲؛ البدایة والنهایة ۱۱/ ۵۹.
  3. نک: کتاب المعرفة والتاریخ ۱/ ۲۸۳، ۲۸۹، ۴۷۹، ۴۸۷، ۶۲۲.
  4. نک: المعرفة والتاریخ ۳/ ۷۵؛ تهذیب الکمال ۳۲/ ۳۲۴؛ بشارة المصطفی ۱۶۷ و شواهد التنزیل ح ۴۸۱، ۶۸۲، ۷۶۸ و ۸۲۴.
  5. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ۱۶۷.
  6. مستدرک حاکم ۱/ ۳۶.
  7. الأنساب ۴/ ۳۸۴؛ الکامل فی التاریخ ۷/ ۴۴۰؛ البدایة والنهایة ۱۱/ ۶۰ و الجرح والتعدیل ۴/ ق ۲/ ۲۰۸.
  8. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 156.