مالک بن عبد بن سریع جابری در تاریخ اسلامی
مقدمه
«اَلسَّلاَمُ عَلَى مَالِكِ بْنِ عَبْدِ بْنِ سَرِيعٍ»[۱]؛
«مالک» فرزند عبد بن سریع از یاران با وفای امام حسین(ع) و شیعیان کوفه بود که پس از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، به همراه پسرعمو و برادر مادریاش، سیف (شبیب بن حارث از کوفه خارج شد و در ایام مهادنه، یعنی روزهای قبل از عاشورا که نه جنگ بود نه صلح، در کربلا به کاروان اباعبدالله الحسین(ع) پیوست[۲].[۳]
گریه مالک بر مظلومیت امام(ع) و شهادت
در بحبوحه جنگ روز عاشورا که هر ساعت آتش نبرد شعلهورتر میشد و یاران امام حسین(ع) در خاک و خون غلطان و به شهادت میرسیدند، مالک به همراه پسرعمو و برادر مادریاش با چشمانی اشکبار به محضر امام(ع) شرفیاب شدند! حضرت به آنها فرمود: «ای پسران برادرم، برای چه گریه میکنید؟ به خدا سوگند آرزو دارم ساعتی دیگر چشمانتان روشن گردد!»[۴]
این جوانمردان با وفا، با کمال آرامش عرضه داشتند:خداوند جانمان را فدایت کند! نه، به خدا سوگند، ما بر خویشتن گریه نمیکنیم؛ بلکه گریه ما بدین جهت است که شما را در محاصره دشمن گرفتار میبینیم و قدرتی برای جلوگیری از آنها را نداریم![۵]؛
امام(ع) در حق آنان دعا کرد و فرمود: ای برادرزادگانم، خداوند برای غمخواری و همراهی شما با جانتان با من، بهترین پاداش پرهیزکاران را به شما عنایت فرماید![۶]
مورخان میگویند: در همین گفت وگوی پُر از شوق و عشق و ایمان بودند که حنظلة بن اسعد شبامی، یکی از یاران با وفای امام(ع) پیش تاخت و پس از پند و نصیحت سپاه عمر سعد و خواندن آیاتی چند از قرآن کریم در هدایت و راهنمایی آن بیخبران سنگدل، قدم به میدان رزم گذاشت و به شهادت رسید. سپس مالک بن عبد و برادر مادری و پسر عمویش، سیف بن حارث، برای رفتن به میدان رزم از یکدیگر سبقت میگرفتند، و به جانب آقا و مولایشان امام حسین(ع) رفتند و گفتند: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ»، و امام(ع) هم به آنان فرمود: «عَلَيْكُمَا السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»، بعد به اتفاق یکدیگر، به نبرد پرداختند و هر کدام از آنها در این پیکار دلاورانه، دیگری را حمایت میکرد تا سرانجام هر دو به فیض شهادت نائل آمدند. افتخار این دو پسر عمو است که مورد عنایت و درود و سلام در زیارت ناحیه مقدسه، قرار گرفتهاند[۷].[۸]
دو جوان جابری
سیف بن حارث بن سریع و مالک بن عبد بن سریع، دو برادرِ مادری و نیز پسرعموی یکدیگر بودند. این دو، از یاران امام حسین(ع) بودند و در لحظات سخت روز عاشورا، گریان، نزد امام(ع) آمدند. وقتی امام(ع) از علّت گریه آنها پرسید، دلیل آن را نگرانی نسبت به حال امام(ع) و عدم توانایی جهت دفع دشمن، بیان کردند. امام(ع) نیز برای آنها، دعا کرد.
از محمد بن قیس نقل است که: دو جوان جابری: سیف بن حارث بن سریع و مالک بن عبد بن سریع - که پسرعمو و برادرِ مادری یکدیگر بودند-، نزد حسین(ع) آمدند و در حالی که میگریستند، به او نزدیک شدند. امام(ع) فرمود: ای پسران برادرم! چرا گریه میکنید؟ به خدا سوگند، من امیدوارم که به زودی، چشمتان روشن شود!». آن دو گفتند: خداوند، ما را فدایت کند! به خدا سوگند که برای خود، گریه نمیکنیم؛ بلکه بر تو میگِرییم! میبینیم که محاصره شدهای و کاری از ما بر نمیآید. امام(ع) فرمود: «ای پسران برادرم! خداوند، شما را بر این غمخواری و همدردی و جانبازیتان برای ما، بهترین پاداش پرواپیشگان را عطا فرماید».... سپس، آن دو جوان پیش رفتند و در همان حال، به سوی حسین(ع) رو کرده، گفتند: سلام بر تو، ای فرزند پیامبر خدا! امام(ع) نیز پاسخ داد: «و بر شما باد سلام و رحمت خدا!». سپس جنگیدند تا به شهادت رسیدند[۹].[۱۰]
جستارهای وابسته
- عبد بن سریع (پدر)
- سیف بن حارث بن سریع (برادر مادری)
منابع
پانویس
- ↑ زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۲.
- ↑ تنقیح المقال، ج۲، حرف سین، ص۷۸ و نیز رک: ابصارالعین، ص۱۲۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۶۱.
- ↑ «أَي بني أَخَوَيَّ مَا يُبْكِيكُمَا فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونَا بَعْدَ سَاعَةٍ قَرِيرَيِ الْعَيْنِ»
- ↑ جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ مَا عَلَى أَنْفُسِنَا نَبْكِي وَ لَكِنْ نَبْكِي عَلَيْكَ نَرَاكَ قَدْ أُحِيطَ بِكَ وَ لَا نَقْدِرُ عَلَى أَنْ نَنْفَعَكَ در برخی کتب تاریخ به جای کلمه «نمنعک» کلمه «نفعک» آمده است، یعنی نمیتوانیم به شما فایده برسانیم.
- ↑ «جَزَاکُمُا اللهُ یَا ابْنِي أَخَوِيَّ بِوُجْدِكُمَا مِنْ ذَلِكَ وَ مُوَاسَاتِكُمَا إِيَّايَ بِأَنْفُسِكُمَا أَحْسَنَ جَزَاءِ الْمُتَّقِينَ»
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۳؛ ابصارالعین، ص۱۲۰ و نیز ر.ک: تنقیح المقال، ج۲، حرف المیم، ص۴۵؛ مقتل مقرم، ص۲۳۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۸، و به سیف بن حارث در همین اثر مراجعه نمایید.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۶۱-۵۶۳.
- ↑ «جَاءَ الفَتَيَانِ الجَابِرِيّانِ: سَيْفُ بْنُ الحَارِثِ بْنِ سُرَيعٍ، وَ مَالِكُ بْنُ عَبْدِ بْنِ سُرَيعٍ، وَ هُمَا ابْنَا عَمٍّ وَ أخَوَانِ لِاُمٍّ، فَأَتَيَا حُسَيْنَاً(ع) فَدَنَوا مِنْهُ وَهُمَا يَبْكِيَانِ. فَقَالَ: أَيِ ابْنَي أخِي، مَا يُبْكِيكُمَا؟ فَوَاللّهِ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونَا عَنْ سَاعَةٍ قَرِيرَي عَيْنٍ. قَالَا: جَعَلَنَا اللّهُ فِدَاكَ! لَا وَاللّهِ مَا عَلَى أَنْفُسِنَا نَبْكِي، وَلكِنَّا نَبْكِي عَلَيْكَ، نَرَاكَ قَدْ اُحِيطَ بِكَ وَ لَا نَقْدِرُ عَلَى أَنْ نَمْنَعَكَ. فَقَالَ: جَزَاكُمَا اللّهُ يَا بَنِي أَخِي بِوَجْدِكُمَا مِنْ ذَلِكَ وَ مُوَاسَاتِكُمَا إَيَّايَ بِأَنْفُسِكُمَا أَحْسَنَ جَزَاءِ المُتَّقِينَ... ثُمَّ اسْتَقْدَمَ الفَتَيَانِ الجَابِرِيَّانِ يَلْتَفِتَانِ إلَى حُسَيْنٍ(ع) وَ يَقُولَانِ: السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ، فَقَالَ: وَعَلَيْكُمَا السَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ، فَقَاتَلا حَتَّى قُتِلَا» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۲).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۳۸.