آیین حنیف

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

دین مطابق با فطرت، مستقیم، خالص و دارای احکام عملی خاص و صفت دینی که پیامبران الهی از آدم(ع) تا خاتم(ص) مأمور تبلیغ آن در میان انسان‌ها بوده‌اند. حنف در لغت به معنای کج، خم و مایل شدن، آمده است[۱]. و اسمی است که با قرار گرفتن در کنار مضاف یا موصوف یا جار و مجرور، معنای آن کامل می‌شود.

صفت مشبهه آن حنیف به معنای متمایل شونده است[۲] و به کسی که انگشتان او به سمت بیرون متمایل شده و یا پای او کج بوده و اعوجاج دارد احنف گویند[۳]، ولی برخی حنیف را مستقیم و راست معنا کرده‌اند[۴]. بنابراین احنف به کسی می‌گویند که قدم او راست بوده و همه پای او بر زمین نشیند[۵] و اگر به کسی که پایش کج است، احنف می‌گویند از باب تفأل است، همان‌گونه که به مریض، سلیم می‌گویند[۶].

کلمه حنیف به دلیل کاربردهای مختلفی که در علم تفسیر، علم حدیث، و تاریخ عرب در دوره جاهلیت، داشته، اصطلاحات گوناگونی یافته است:

  1. در دوره جاهلیت هر کس بر آیین حضرت ابراهیم بود، حنیف نامیده می‌شد[۷].
  2. آیین برخی از اعراب در دوره جاهلیت که تنها به بعضی از احکام عملی و بهداشتی بازمانده از آیین حضرت ابراهیم(ع) مانند انجام دادن مناسک حج بیت الله الحرام، ختنه کردن فرزندان و غسل جنابت، عمل می‌کردند[۸].
  3. اهل کتاب به مشرکان لقب حنفا داده بودند و هرگاه کلمه حنیفیت به کار می‌رفت از آن شرک و بت پرستی می‌فهمیدند[۹].
  4. برخی گفته‌اند حنیف کسی است که از ادیان باطل به دین حق گرایش پیدا کند[۱۰]. این اصطلاح بیشتر ناظر به معنای لغوی بوده و بعدها از سوی برخی از مفسران پدید آمده است.
  5. حنیف به معنای مسلم است، یعنی حنیفیت معادل اسلام به معنای تسلیم است، چنان که قرآن می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۱]. و از امام صادق(ع) نقل شده که: «إِنَّ الْحَنِيفِيَّةَ هِيَ الْإِسْلَامُ»، حنیفیت همان اسلام است[۱۲] و امام باقر(ع) فرموده است: «القانت المطيع و الحنيف المسلم»[۱۳]. توضیح این که اسلام دو معنا دارد: یکی معنای لغوی یعنی تسلیم شدن و یکی معنای اصطلاحی که عبارت است از شریعت قرآن و این، معنایی است که بعد از نزول قرآن و انتشار دین اسلام پیدا شده است. گاهی پیامبران قبل از حضرت محمد(ص) مسلم و پیرو اسلام نامیده می‌شوند که منظور از آن، اسلام به معنای لغوی است: ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ[۱۴]، ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۵].
  6. حنیف صفت است برای دین الهی که خداوند متعال برای هدایت انسان‌ها، همه پیامبران را مأمور به تبلیغ آن دین کرده و نام آن، اسلام به معنای تسلیم در برابر خداوند است، همان گونه که قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۱۶]، دین در نزد خدا اسلام [و تسلیم شدن در برابر حق] است و چون این دین مطابق با فطرت، مستقیم، دور از افراط و تفریط و دارای احکام عملی خاصی است، آن را با صفت حنیف، توصیف می‌کنند. به همین دلیل ﴿مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ یعنی دین آن حضرت با صفت حنیفیت، توصیف شده است[۱۷] و قرآن در توصیف دین می‌فرماید: ﴿وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۸]، ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا[۱۹]. در کتاب‌های حدیث هم از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که آن حضرت نیز دین را با صفت حنیف توصیف کرده و فرموده: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَنِي أَنْ أَدْعُوَ إِلَى دِينِهِ الْحَنِيفِيَّةِ»، خداوند مرا امر کرده که به دین حنیف او دعوت کنم[۲۰].

کلمه حنیف ده بار در قرآن تکرار شده و جمع آن یعنی کلمه حنفاء نیز دو بار آمده است: ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ[۲۱]، ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ[۲۲]. از ده مورد یاد شده دو بار در توصیف کلمه دین آورده شده: ﴿وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۳] و ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا[۲۴]؛ و پنج مورد حال یا صفت از دین و ملة ابراهیم است: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۵]، ﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۶]، ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۲۷]، ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۸] و ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۹]. در این آیات به تبعیت از دین حضرت ابراهیم - دینی که از همه دین‌های باطل به سوی دین حق مایل بوده -امر شده است.

کلمه حنیف دوبار نیز در توصیف خود حضرت ابراهیم آورده شده است، به عنوان مثال خداوند در توصیف اعتقادات او می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۳۰]. و به نوعی دیگر همین معنا را در آیه دیگر تکرار کرده می‌فرماید: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۳۱].

در احادیث کلمه حنیف و حنیفیه، فراوان به کار رفته و منشأ آن فطرت دانسته شده است. امام باقر(ع) می‌فرماید: «الْحَنِيفِيَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَ اللَّهُ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ‌...»، حنیفیت از فطرتی است که خداوند مردم را بر آن خلق کرده و در خلق الهی تبدیل نیست[۳۲].

مهم‌ترین کاربرد حنیفیت در احادیث، اطلاق آن به مجموعه‌ای از سنت‌های بهداشتی است که خداوند آنها را بر حضرت ابراهیم نازل کرده بود و بعدها برخی از آنها در میان اعراب جاهلی نیز مورد عمل واقع می‌شد[۳۳]. تا این که توسط پیامبر اکرم(ص) همه آنها از نو احیا شدند[۳۴].

بنابراین می‌توان گفت: حنیف در اصطلاح عام، صفتی است برای دین الهی که دینی مستقیم و دور از راه‌ها و ادیان باطل می‌باشد و در اصطلاح خاص به عنوان توصیفی برای حضرت ابراهیم و دین ایشان به کار رفته و در اصطلاح اخص به احکام بهداشتی نازل شده به حضرت ابراهیم(ع) گفته می‌شده که چون برخی از اعراب جاهلی به بعضی از آنها عمل می‌کرده‌اند به آنها حنفا گفته می‌شد، تا از نصارا و یهودیان باز شناخته شوند.[۳۵]

منابع

پانویس

  1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۳۶۲؛ فخرالدین، طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۰.
  2. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۳۶۲؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۰۲؛ ابن عاشور، محمد طاهر، التحریر والتنویر، ج۱، ص۷۱۶.
  3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۳۶۲؛ رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۸۴.
  4. ماوردی، علی بن محمد بن حبیب، النکت والعیون، ج۱، ص۱۹۴؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۷۴۰ و ۷۴۱.
  5. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۸۴.
  6. فخر رازی، تفسیر الکبیر، ج۳، ص۸۱؛ ماوردی، علی بن محمد بن حبیب، النکت والعیون، ج۱، ص۱۹۴.
  7. النووی، شرح مسلم، ج۶، ص۵۷؛ فخرالدین، طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۰.
  8. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۰؛ ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۳، ص۱۰۴.
  9. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹- ۴۸۰؛ رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱، ص۴۸۰ ۴۸۱.
  10. مشهدی، میرزا محمد، کنز الدقائق، ج۱، ص۳۵۰.
  11. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  12. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۶۰؛ مشهدی، میرزا محمد، کنز الدقائق، ج۱، ص۳۵۰.
  13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۶، ص۳۵۷.
  14. «پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  15. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  16. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹؛ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  17. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۷۱؛ کاشانی، ملافتح الله، منهج الصادقین، ج۱، ص۳۲۶.
  18. «و (به من فرمان داده‌اند) که: با درستی آیین، روی به دین آور و هیچ‌گاه از مشرکان مباش!» سوره یونس، آیه ۱۰۵.
  19. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار!» سوره روم، آیه ۳۰.
  20. ابن شهر آشوب، المناقب، ج۱، ص۵۸.
  21. «پاک آیینان برای خداوند باشید، نه شرک‌ورزان به او و هر کس به خداوند شرک ورزد چنان است که از آسمان فرو افتد و پرندگان او را بربایند یا باد او را به جایی دور اندازد» سوره حج، آیه ۳۱.
  22. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۵.
  23. «و (به من فرمان داده‌اند) که: با درستی آیین، روی به دین آور و هیچ‌گاه از مشرکان مباش!» سوره یونس، آیه ۱۰۵.
  24. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار!» سوره روم، آیه ۳۰.
  25. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  26. «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کنید و او از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۹۵.
  27. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  28. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  29. «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
  30. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  31. «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درست‌آیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
  32. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳، ص۲۸۱.
  33. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۲۳۷؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۵۳.
  34. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۲، ص۵۶.
  35. رضوی، رسول، مقاله «آیین حنیف»، دانشنامه اندیشه سیاسی ص ۱۱۱.