انتشار دین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

دین اسلام افزون بر آنکه خاتم ادیان است، دینی جهانی نیز به شمار می‌رود. بر همین اساس بود که پیامبر اسلام (ص) در راستای جهانی بودن اسلام، در رساندن پیام اسلام به کشورهای همسایه جامعه اسلامی می‌کوشید[۱] و نیز ازهمین‌روست که جهاد ابتدایی مشروعیت پیدا می‌کند. بدیهی است امامان (ع) نیز که جانشینان راستین پیامبر گرامی اسلام (ص) به شمار می‌روند، این مهم را وجهه همت خود قرار دهند. فارغ از شیوه‌های متنوع امامان در راستای انجام این وظیفه، اصل آن امری ضروری است. از سوی دیگر، در خود جامعه اسلامی نیز مکاتب و مذاهب التقاطی فراوانی وجود داشته و دارند. امام (ع) اگر در موطنی خاص اقامت گزیده است، برای اصلاح تدين مسلمانان نیز وظایفی خاص دارد. سیره عملی معصومان (ع) نشان از تحقق این وظیفه دارد که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

شرکت در مناظرات علمی با دانشمندان ادیان مختلف

در منابع تاریخی و حدیثی، مناظرات فراوانی با دانشمندان ادیان مختلف ضبط شده است.[۲] حاکمان وقت نیز که خودْ از فضل بالای علمی امامان (ع) آگاه بودند، در موارد پرشمار، پرسشگران را به آن ستارگان علمی ارجاع می‌دادند[۳].

در این میان، مناظرات علمی امام علی (ع) با دانشمندان یهود،[۴] امام صادق (ع) با زنادقه‌ای همچون ابن ابی العوجاء،[۵] و امام رضا (ع) با دانشمندان یهود، نصارا، مجوس، صابئان[۶] و... معروف است؛ چنان‌که گاه برخی از عالمان این ادیان به اسلام می‌گرویدند که می‌توان به مسلمان شدن عمران صابئی اشاره کرد.[۷] بی‌تردید این مناظرات، گامی در راستای انتشار دین به شمار می‌رود[۸].[۹]

تربیت شاگردان

از جمله وظایف امام در جامعه، تربیت شاگردان برای تبلیغ دین و مذهب و نیز مناظره با مخالفان است.[۱۰] این مهم در عصر تمام معصومان انجام می‌شد؛ به‌گونه‌ای که در هر عصری می‌توان به تنی چند از شاگردان خاص آن حضرت اشاره کرد که امام (ع) بدان‌ها اعتماد کرده، آموزش‌هایی ویژه داده است؛ تا آنجا که برخی عالمان، از برخی از آنها با عنوان «باب» یاد کرده‌اند[۱۱].

مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبید در بحث ضرورت امامت از جمله آنهاست. هشام پس از آنکه آن مناظره را خدمت امام صادق (ع) گزارش داد، به ایشان گفت: شَيْ‏ءٌ أَخَذْتُهُ مِنْكَ وَ أَلَّفْتُهُ.[۱۲] مناظرات مؤمن طاق با ابوحنیفه درباره مسئله امامت یا رجعت نیز از جمله آنهاست[۱۳].

افزون بر آن، برخی غیرشیعیان نیز از وجود شاگردان پرشمار امامان آگاه، و خواستار گفت‌وگو و مناظره با ایشان بودند. برای نمونه، روزی مردی شامی خدمت امام صادق (ع) در مدینه رسید و مدعی شد که در برخی علوم، خبره بوده، برای مناظره با اصحاب امام آمده است.[۱۴] نکته دیگر آنکه چنین نبود که شاگردان تربیت‌شده امامان همگی در یک دانش خاص تبحر داشته باشند؛ بلکه امامان (ع) براساس نیازهای روز و استعداد هرکدام از شاگردان، آنها را در دانشی ویژه کارآمد ساخته بودند. برای نمونه، ابان بن تغلب در زمینه فقه و حدیث، مهارتی ویژه داشت. از‌این‌رو بود که امام باقر (ع) ایشان را فرمان داد تا در مسجد نشسته، برای مردم فتوا دهد.[۱۵] افزون بر وی، به‌طور کلی پنج نفر به عنوان سرآمد فقهای آن دوران، مشهور بودند: زرارة بن اعين، معروف به خرّبوذ مکی، ابوبصیر اسدی، فضیل بن يسار، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی.[۱۶] برجسته‌ترین شاگرد امام در علم کلام، هشام بن حکم است. اگرچه هشام بن حکم در علوم حدیث، فقه، تفسیر و ادبیات نیز صاحبنظر بود، شهرت وی، بیشتر در علم کلام بود و بزرگان شیعه و سنی او را از برجسته‌ترین متکلمان شیعه دانسته‌اند؛ تا آنجا که عده‌ای بر این باورند که وی نخستین کسی بود که با ادله کلامی، به مبحث امامت توجه کرده است.[۱۷] در برخی منابع رجالی، از هشام بن سالم نقل شده است که روزی گروهی از یاران امام صادق (ع) در محضر ایشان نشسته بودند. مردی شامی اجازه ورود گرفت و عرض کرد که شنیده‌ام به تمام پرسش‌های مردم پاسخ می‌گویید. آمده‌ام با شما بحث و مناظره کنم. امام فرمود: در کدام موضوع؟ مرد شامی گفت: درباره کیفیت تلاوت قرآن. امام رو به حمران بن اعین کرد و فرمود: ای حمران، جواب این شخص با توست. مرد شامی عرض کرد: می‌خواهم با شما بحث کنم نه با حمران! امام فرمود: اگر حمران را محکوم کردی، مرا محکوم کرده‌ای. به همین سان، امام (ع)، ابان بن تغلب را به مناظره با وی در لغت و ادبیات مأمور کرد. زراره نیز در فقه، و مؤمن طاق نیز در کلام با او مناظره کردند. همچنین وقتی مرد شامی درباره قدرت انسان بر انجام یا ترک خیر و شر و توحید و امامت درخواست مناظره کرد، امام (ع) به ترتیب به حمزه طيار، هشام بن سالم و هشام بن حکم فرمان دادند تا با او به مناظره بپردازند و همگی با دلایل قاطع بر مرد شامی پیروز شدند. پس از آن، امام (ع) تبسمی کرد، از ویژگی‌های هریک از شاگردان خود سخن گفت، و آن‌گاه خود نیز سخنانی خطاب به آن مرد فرمود. شامی در پایان از امام (ع) خواست تا او را از شیعیان خود قرار داده، به وی آموزش دهد. امام صادق (ع) نیز این وظیفه را به هشام واگذار کرد و فرمود: دوست دارم این مرد شاگرد هشام باشد.[۱۸] با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود که سیره عملی امامان (ع) از وجود شأنی خاص به نام تربیت شاگردان برای تبلیغ معارف حقیقی دین حکایت می‌کند[۱۹].

راه‌اندازی شبکه وکالت

بنابر شواهد تاریخی فراوان، پراکندگی جمعیتی مکتب تشیع در دوران حضور امامان معصوم (ع) به گونه‌ای بود که از جزیرة‌العرب و عراق فراتر رفته، به شمال افریقا (یعنی مصر و مغرب) و نیز ایران، ماوراء النهر و افغانستان کنونی رسیده بود. بی‌گمان، حضور شیعیان در چنین مناطقی، وظیفه‌ای خاص بر عهده امام معصوم گذاشته بود. از‌این‌رو از دوران امام صادق (ع) سازمان وکالت راه‌اندازی شد و امام (ع) افراد مورد اعتماد خود را به عنوان وکیل در نقاط مختلف شیعه‌نشین منصوب کردند. وکلای امامان (ع) افزون بر جمع‌آوری وجوهات شرعی و هدایای شیعیان و فرستادن آنها به مدینه، نقش تبلیغی و ارشادی نیز داشتند؛ چنان‌که گاه خودْ پاسخگوی پرسش‌های دینی شیعیان بودند و گاه نیز پرسش‌ها را در نامه نوشته، خدمت امام (ع) می‌فرستادند.[۲۰] نتیجه آنکه سازمان وکالت نیز به عنوان یکی از راهکارهای نشر دین در عصر معصومان، نقشی کلیدی داشته است[۲۱].

منابع

پانویس

  1. به گفته برخی محققان، حضرت رسول (ص) ۳۱ نامه به فرمانروایان ممالک همسایه نوشته است (ر. ک: على احمدی میانجی، مکاتیب الرسول (ص)، ج۲، ص۳۱۵-۵۰۹).
  2. ر. ک: احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج.
  3. درباره این مسئله در دوران امام علی (ع)، ر.ک: احمد بن عبدالله طبری، ذخائر العقبی، ص۷۹-۸۲.
  4. ر. ک: همان.
  5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۷۴-۷۷.
  6. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحيد، ص۴۱۷-۴۴۰؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۶۸-۱۷۸.
  7. همو، التوحید، ص۴۴۰.
  8. گفتنی است این شأن می‌تواند به عنوان یکی از زیرفصل‌های شأن مرجعیت دینی باشد؛ اما در اینجا با رویکرد تبلیغ و انتشار دین، آن را بررسی کرده‌ایم
  9. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۹۷.
  10. در اینجا بنای تفصیل بحث از شاگردان امامان را نداریم و تنها درصدد اثبات این مطلب هستیم که تربیت شاگردان، از جمله وظایف امامان (ع) است، و چند مصداق از باب نمونه بیان خواهیم کرد. برای تفصیل بیشتر، ر. ک: گروهی از نویسندگان، زیر نظر سید احمد رضا خضری، تاریخ تشیع، ج۱، ص۱۸۶ و ۱۸۷؛ احمد ترابی، امام باقر (ع)، جلوه امامت در افق دانش، ص۶۰-۷۹؛ نورالله علیدوست خراسانی، پرتوی از زندگانی امام صادق (ع)، ص۲۱۸-۲۵۳؛ عبدالحسین شبستری، اصحاب الامام الصادق (ع).
  11. در برخی منابع قدیمی شیعه چنین آمده است: «على بن أبی طالب (ع): بابه سلمان الفارسیّ؛ الحسن بن علی (ع): بابه سفينة وقيس بن عبد الرحمان؛ الحسين بن علی (ع): بابه رشيد الهجریّ؛ علی بن الحسين (ع): بابه أبو خالد الكابلیّ و يحيى بن امّ طويل،... محمد بن على (ع): بابه جابر بن یزید الجعفیّ؛ جعفر بن محمد (ع): بابه المفضل بن عمر؛ موسی بن جعفر (ع): بابه محمد بن المفضّل؛ علی بن موسی (ع): بابه محمد بن الفرات؛ محمد بن على (ع): بابه عمر بن الفرات؛ على بن محمد (ع): بابه عثمان بن سعيد العمری» (محمد بن احمد بن ابی الثلج بغدادی، تاریخ اهل البيت نقلاً عن الأئمة، ص۱۴۹-۱۴۷). برای تفصیل بیشتر درباره مفهوم «باب امام» و مصادیق آن، ر. ک: جواد سلیمانی، رازداران حریم اهل بیت (ع)، ص۱۰۹-۳۷ و نیز، محمد رضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (ع)، ج۲، ص۴۲۲-۴۲۶.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۰ و ۱۷۱.
  13. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۸۱.
  14. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۱.
  15. احمد بن على نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۰؛ حسن بن یوسف حلی، رجال العلامة، ص۲۱؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۰.
  16. محمد بن عمر کشی، رجال الكشی، ص۲۳۸؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۴، ص۲۱۰؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۴۵.
  17. عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۷۹. برای آگاهی از نظریات هشام در ابواب مختلف اعتقادی، ر. ک: سید حسین مدرسی، میراث مکتوب شیعه، ص۳۱۷؛ سید حسن صدر، تأسيس الشيعة، ص۳۶۰؛ عبدالله نعمة، هشام بن الحكم؛ علیرضا اسعدی، هشام بن حکم؛ سید احمد صفایی، هشام بن الحكم، مدافع حریم ولایت.
  18. محمد بن عمر کشی، رجال الكشی، ص ۲۷۵-۲۷۷.
  19. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۹۸ ـ ۳۰۰.
  20. برای تفصیل در‌این‌باره ر. ک: محمد رضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (ع).
  21. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۳۰۰ ـ ۳۰۱.