نشاط در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ورزش و سرگرمی

سلامت جسم، نشاط روان، حفظ شادابی و تجدید قوای جسمانی با ورزش به دست می‌آید. برخی از گونه‌های ورزش مانند کشتی، روحیه جوانمردی، شجاعت، حق‌طلبی و ستم ستیزی را پرورش می‌دهد. برخی نیز همچون شنا، تیراندازی و سوارکاری، جوان را سالم و بدن را چابک و قوی و برای رزم و دفاع آماده می‌سازد. رسول گرامی اسلام می‌فرماید: «عَلَیْکُمْ بِالرَّمْیِ فَاِنَّهُ مِنْ خَیرِ لَهْوٍ لَکُمْ»[۱].

حضرت در سخنی دیگر تربیت اسب و تیراندازی را از بهترین بازی‌ها و سرگرمی‌ها شمرده است[۲]. همچنین ایشان می‌فرمود: «عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ»[۳].

حضرت محمد (ص) برای تقویت روحیه حمیت و غیرت جوانان مسابقه بر پا می‌کرد. از جمله هنگامی که سپاه اسلام از تبوک بازمی گشت، پیامبر میان یاران مسابقه سوارکاری برگزار کرد و شتر خود را به اسامه داد. اسامه بن زید که بر شتر معروف پیامبر به نام غضباء سوار بود، از همه پیشی گرفت. مردم به خاطر اینکه شتر از آن پیامبر بود، صدا می‌زدند که رسول خدا (ص) برنده شد. ازآن سو، حضرت محمد (ص) بانگ می‌زد که اسامه پیشی گرفت و برنده شد[۴] (یعنی سوارکار مهم است، نه مرکب).

پیامبر اکرم (ص) به قهرمان‌پروری در مبارزه با نفس عنایت داشت. روزی حضرت محمد (ص) از محله‌ای در شهر مدینه می‌گذشت. گروهی از جوانان سرگرم زورآزمایی بودند. به این ترتیب که سنگ بزرگی را بلند می‌کردند تا ببینند چه کسی می‌تواند آن را بلند کند. این مسابقه به داور نیاز داشت. جوانان تا نگاهشان به پیامبر اکرم (ص) افتاد، گفتند: هیچ داوری بهتر از پیامبر نیست. یا رسول الله! شما اینجا بایستید و برای ما داوری کنید که کدام یک از ما بهتر سنگ را بلند می‌کند. پیامبر پذیرفت و در آخر فرمود: می‌خواهید بگویم که از همه شما نیرومندتر کیست؟ گفتند: آری یا رسول الله! پیامبر فرمود: از همه نیرومندتر کسی است که وقتی به خشم آید، خشم بر او چیره نشود، بلکه او بر خشمش چیره شود. خشم، او را در راهی که رضای خدا نیست، نیندازد و بر خشم خودش مسلط شود. آنگاه که از چیزی خوشش می‌آید، آن خوش آمدن، او را به غیر رضای خدا نیندازد و بتواند بر رضا و میل و رغبت خودش مسلط شود[۵].[۶]

شوخی و شاد کردن مؤمن

مزاح و خوش رویی یک اصل اخلاقی در زندگی پیامبر و امامان معصوم (ع) بوده است. با توجه به اینکه مزاح و شوخی همواره با خوش‌رویی و خنده همراه است، رسول خدا می‌فرماید: «حُسْنُ الْبِشْرِ يَذْهَبُ بِالسَّخِيمَةِ»[۷]. ایشان به پیروانش سفارش می‌کردند که با روی باز با مؤمنان برخورد کنند و آنان را شاد کنند و می‌فرمود: «مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ»[۸]. پیامبر اکرم شوخ و شنگ بودن را از ویژگی‌های مؤمن دانسته و می‌فرماید: «مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و خشمگین»[۹].

حضرت علی (ع) می‌فرماید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ لَيَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَةِ»[۱۰].

تاریخ زندگی پیامبر نشان می‌دهد که آن حضرت با مؤمنان شوخی و مزاح می‌کرد و به این وسیله آنان را شاد می‌ساخت. با این حال آن حضرت از افراط در شوخی نهی کرده است چنان که می‌‌فرماید: «كَثْرَةُ الْمِزَاحِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ»[۱۱].[۱۲]

شوخ‌طبعی

در سیره پیامبر اکرم (ص) آمده است که آن حضرت در برخورد با اصحاب خود گاهی شوخی می‌کرد. آمده است که شخصی از امام صادق (ع) پرسید: آیا رسول خدا (ص) شوخی می‌کرد؟ حضرت فرمود: «خداوند در قرآن، پیامبر را به داشتن خلق و خوی بزرگ وصف می‌کند که همان شوخ‌طبعی و خنده‌رویی آن حضرت است؛ زیرا خداوند، پیامبران گذشته را برانگیخت، در حالی که دارای نوعی گرفتگی بودند، ولی حضرت محمد (ص) را با رحم و مهربانی برانگیخت و از نشانه‌های مهربانی‌اش برای مردم همان شوخی بود تا از هیبت و بزرگی شخصیت آن حضرت نترسند تا جایی که حتی جرئت نکنند به او بنگرند».[۱۳].

یونس شیبانی به نقل از امام صادق (ع) می‌گوید: «رسول خدا (ص) هرگاه می‌خواست کسی را شاد کند، با او شوخی می‌کرد»[۱۴]. البته ایشان هیچ‌گاه برای لهو و لعب یا ترساندن دیگران یا خوار و حقیر کردن افراد شوخی نمی‌کرد، بلکه در جهت رسالت خویش و هدایت افراد بهره تبلیغی می‌برد و در کنار آن می‌کوشید معارف دینی را نشر دهد. نبی اکرم (ص) در این باره می‌فرمود: «إِنِّي أَمْزَحُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا حَقّاً»؛ «من شوخی می‌کنم، ولی جز حق نمی‌گویم»[۱۵].

شواهد فراوانی وجود دارد که حضرت افزون بر نشاط بخشیدن به مخاطب، به بیان حقایق و نشر معارف می‌پرداخت. برای نمونه گفته‌اند روزی پیرزنی نزد پیامبر آمد تا برایش دعا کند که به بهشت برود. حضرت به او فرمود: «پیر به بهشت نمی‌رود». پیرزن گریست. حضرت فرمود: «در آن روز تو پیر نخواهی بود. خدای متعال می‌فرماید: ما آنان را پدید آوردیم، پدیدآوردنی و ایشان را دوشیزه گرداندیم»[۱۶].

رسول خدا (ص) در شوخی‌های خود جز حق نمی‌گفت و نمی‌شنید. او طبعی لطیف داشت. خوش‌مشرب و بانشاط بود و مؤمنان اندوهگین را با شوخی‌های خود شاد می‌کرد. زنی به نام ام یمین خدمت پیامبر اکرم (ص) رسید و عرض کرد: شوهرم با شما کاری دارد. حضرت فرمود: «شوهر تو همان مردی است که در چشمش سفیدی دارد؟» ام یمین گمان کرد منظور حضرت از سفیدی، بیماری سفیدی چشم است که به آب سفید مشهور است. پاسخ داد: نه، به خدا سوگند! در چشمش سفیدی نیست. دوباره حضرت فرمود: «ولی در چشمش سفیدی است». گفت: نه، به خدا. آنگاه پیامبر فرمود: «هیچ کس نیست مگر اینکه در چشمش، عضو سفیدی است که حدقه را فرا گرفته است»[۱۷].

رسول الله (ص) می‌‌فرمود: «مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهِ»؛ «هر کس مؤمنی را شاد کند، همانا مرا شاد کرده و هرکس مرا شادمان سازد، خدا را خوش‌حال کرده است»[۱۸]. همچنین شوخ طبعی را از ویژگی‌های مؤمنان می‌دانست: «الْمُؤْمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ‌»؛ «مؤمن، شوخ و اهل سرگرمی است»[۱۹].

حضرت علی (ع) درباره نوع معاشرت رسول الله (ص) فرموده است: «او به آنچه هم نشینانش می‌خندیدند، می‌خندید و از آنچه آنان از آن خوششان می‌آمد، خوشش می‌آمد»[۲۰]. هنگام دیدار یاران، چهره‌اش بیش از دیگران، شاداب و خندان بود و گاه چنان می‌خندید که دندان‌های مبارکش نمایان می‌شد[۲۱]. با این همه نزد یارانش بسیار محترم بود و جایگاهی والا داشت. قیس بن سعد، یار جوان رسول الله (ص) پس از توصیف شوخ‌طبعی ایشان می‌گوید: «به خدا سوگند، آن حضرت با آن شکفتگی و خنده، هیبتش از همه افزون‌تر بود»[۲۲].[۲۳].

ورزش

در اندیشه دینی، انسان موجودی مرکّب از جسم و روح است و این دو چنان با یکدیگر پیوند دارند که هرگاه عاملی بیرونی یا درونی بر یکی تأثیر گذارد، دیگری نیز تأثیر می‌پذیرد. اسلام به سلامت جسم و روح توجه دارد و نشاط و شادابی جسم و روح را با هم می‌خواهد. اگر در زندگی انسان نشاط نباشد، نه تنها از آن لذتی نمی‌برد، بلکه از بسیاری موفقیت‌ها نیز باز می‌ماند. یکی از عوامل ایجاد شادابی و از میان بردن کسالت‌های درونی، ورزش است. با ورزش، روح انسان سبک‌بال می‌شود و شکوفه‌های استعداد و نوآوری و خیرخواهی نمایان می‌گردد.

ورزش، مایه گشایش خاطر است؛ خستگی‌ها را از تن می‌زداید؛ غبارهای اندوه و نگرانی را از فکر و روح می‌شوید و نیروهای درونی را تقویت می‌کند. انسان به برکت توانایی و سلامت روانی و جسمی بیشتری که از ورزش به دست می‌آورد، بهتر و راحت‌تر از عهده انجام تکالیف و وظایفش برمی‌آید. برخی از ورزش‌ها مانند کشتی، روحیه جوانمردی، شجاعت، حق‌طلبی و ستم ستیزی را در انسان پرورش می‌دهد. برخی نیز همچون شنا، تیراندازی و سوارکاری، بر مقاومت جسمی و روحی آدمی در برابر شرایط سخت زندگی و آسیب‌های اجتماعی می‌افزاید. رسول گرامی اسلام در سفارشی به ورزش می‌فرماید: «عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ»؛ «به فرزندانتان تیراندازی و شنا یاد دهید»[۲۴]. در سخنی دیگر نیز می‌فرماید: «الهَوا وَ العَبوا فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ يُرى فِي دِينِكُمْ غِلْظَةٌ»[۲۵]. سرگرمی و بازی داشته باشید؛ زیرا دوست ندارم در دین شما خشونت و سختی دیده شود..[۲۶]

مزاح و شوخی

بی تردید، مزاح و شوخی تأثیر مثبتی بر روحیه انسان دارد و به رفع خستگی و ایجاد نشاط در آدمی می‌انجامد. البته به شرطی که شوخی‌ها متین و مؤدبانه باشد و مایه آزار دیگران نشود. متأسفانه برخی افراد، شرایط شوخی کردن را در نظر نمی‌گیرند و با مسخره کردن و آزار دیگران، زمینه‌های ناراحتی و دشمنی را فراهم می‌آورند.

پیامبر اکرم (ص) با اینکه خود، شاخص‌ترین الگوی فضیلت‌های اخلاقی بود، گاهی با برخی افراد، شوخی‌های جالب و نمکین می‌کرد، ولی در شوخی‌هایشان جز شاد کردن دل‌های مردم و زدودن غبار غم از سیمای آنان، هدف دیگری نداشت. اسلام، شوخی و مزاح را برای انسان‌ها بسانِ داروی شفابخشی می‌داند که استفاده درست و بجای آن در کاستن نگرانی‌ها، تقویت پیوندهای دوستی و تسکین دردهای روانی سودمند است.

در مقابل، زیاده روی در مزاح، همواره نکوهش شده و نشانه سبکی شخصیت به شمار آمده است. مزاحی که سبب رنجش دیگران یا موجب تمسخر افراد گردد، ناپسند است. پسندیده بودن شوخی، دلیل جایز بودن جسارت و بی‌ادبی نیست. نباید در هنگام شوخی، سخنان زشت، رکیک و دور از اخلاق اسلامی بر زبان انسان جاری شود. همچنین مزاح و شوخی نباید به صورت عادت همیشگی و افراطی درآید؛ زیرا پیامبر اعظم (ص) می‌فرماید: «كَثْرَةُ الْمِزَاحِ يَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ‌»؛ «شوخی زیاد، آبرو را می‌برد»[۲۷]. البته این سخن به معنای نفی شوخی به طور کلی نیست؛ زیرا در سیره معصومین نیز شوخی و شاد کردن دیگران به چشم می‌خورد. پیامبر اکرم (ص)می فرماید: «إِنِّي أَمْزَحُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا حَقّاً»؛ «من شوخی می‌کنم، ولی جز حق نمی‌گویم»[۲۸].[۲۹]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. «به تیراندازی پایبند باشید؛ چون از بهترین بازی‌های شما است». بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۳۶.
  2. الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۷۵، به نقل از: پیام پیامبر، تدوین و ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی و مسعود انصاری، ص۷۹۳.
  3. «به فرزندان خود تیراندازی و شنا یاد دهید». الجامع الصغیر، ج۲، ص۸۱۸.
  4. سفینة البحار، ج۱، ص۵۹۶.
  5. مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، ص۲۲۰.
  6. اسحاقی، سید حسین، نگین رسالت ص ۲۹.
  7. «خوش‌رویی کینه دل را برطرف می‌سازد» اصول کافی، ج۲، ص۱۸۸.
  8. «هر که مؤمنی را شاد سازد مرا شاد ساخته و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است» میزان الحکمه، ج۵، ص۲۴۵۰.
  9. میزان الحکمه، ج۱۱، ص۵۵۴.
  10. «هرگاه رسول خدا (ص) یکی از اصحاب را اندوهگین می‌دید، با شوخی کردن او را شادمان می‌نمود» سنن النبی، ص۶۰.
  11. «شوخی زیاد، آبرو را می‌برد» الکافی، ج۲، ص۶۶۵، ح۱۴.
  12. اسحاقی، سید حسین، نگین رسالت ص ۵۷.
  13. «لَقَدْ وَصَفَهُ اللَّهُ بِخُلُقٍ عَظِيمٍ فِي الْمُدَاعَبَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَ أَنْبِيَاءَهُ فَكَانَتْ فِيهِمْ كَزَازَةٌ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ كَانَ مِنْ رَأْفَتِهِ لِأُمَّتِهِ مُدَاعَبَتُهُ لَهُمْ لِكَيْلَا يَبْلُغَ بِأَحَدٍ مِنْهُمَ التَّعْظِيمُ حَتَّى لَا يَنْظُرَ إِلَيْهِ»؛ زین الدین بن علی بن احمد عاملی، کشف الریبة عن احکام الغیبة، ص۱۱۹.
  14. آداب اسلامی، ج۱، ص۱۵۱.
  15. میزان الحکمه، ج۱۱، ص۵۵۴۶.
  16. میزان الحکمه، ج۱۱، ص۵۵۴۶.
  17. آداب اسلامی، ج۱، ص۱۵۵.
  18. اصول کافی، ج۲، ص۶۶۳.
  19. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۳.
  20. سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۲۲.
  21. محجة البیضاء، ج۴، ص۱۳۴.
  22. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج۱، ص۱۵۱.
  23. اسحاقی، سید حسین، رسول مهربانی ص ۸۲.
  24. پیام پیامبر، بهاءالدین خرمشاهی و مسعود انصاری، تدوین و ترجمه، ص۷۹۳.
  25. نهج الفصاحه، ص۱۰۵، ح۵۲۱.
  26. حسینی‌نیا، اقبال، زمزم هدایت، ص ۳۲.
  27. شیخ صدوق، امالی، ص۲۲۳.
  28. میزان الحکمه، ج۱۱، ص۵۵۴۶.
  29. حسینی‌نیا، اقبال، زمزم هدایت، ص ۶۲.