صبر در سیره معصوم
مقدمه
صبر و شکیبایی از برجستهترین صفات مردان بزرگ الهی است. چنین مردانی در عرصه عمل، برخوردی بیش از دیگران با مردم نادان دارند، زیرا خود را مسئول هدایت جاهلان و رستگاری ایشان میشناسند و نمیتوانند در برابر این امر بیتفاوت بمانند. تاریخ ۲۳ ساله عصر نبوت و ۲۵۰ ساله عصر امامت، تاریخ سراسر صبر و ایستادگی در برابر تندبادهای حوادث و ناملایمات اجتماعی و سیاسی است. این شکیبایی ناشی از همان شرح صدری است که خداوند در مورد رسولش از آن یاد میکند.
صبر به معنای مقاومت و ایستادگی قلبی، استقامت ورزیدن و شجاعتداشتن و دوری از هرگونه ضعف و تزلزل است، چنانکه اهل لغت صبر را اینگونه معنا میکنند: صَبَرَ صَبْراً علی الأَمر: جرا و شجع و تجلد (المنجد واه صبر) صبر بر چیزی یعنی جرأت، شجاعت، ایستادگی و شکستناپذیری در آن چیز. و یا گفته شده: الصبر کف النفس عن هواها[۱]. صبر، خودداری نفس از هوسهای نفسانی است. بنابراین صبر هرگز به معنای انفعال، تحمل بدبختیها و تن دادن به ذلتها و دست روی دست نهادن و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر به معنای مقاومت و سختکوشی در شکستناپذیری است. انسان صبور از با هرگونه بیتابی و اظهار عجز و تسلیم و خودباختگی به دور است؛ زیرا دائماً در مبارزه با عوامل استبداد درونی (هوای نفس) و استبداد برونی (ستمگران و ظالمان) است. صبر در سنت و سیره اهلبیت (ع) نیز چنین است؛ زیرا ایشان در برابر جهالتها، عدم همراهیها و کارشکنیهای مردم تحمل میکردند و لحظهای از هدایت ایشان روی بر نمیگرداندند. در برابر ظالمان و طاغوتیان نیز در قالب تقیه یا حفظ مصالح اسلامی، در صف نخستین مبارزه قرار داشتند و لحظهای از مبارزه با طاغوتیان به اشکال مختلف باز نمیایستادند. نکته دیگر که در مورد صبر و شکیبایی باید توجه داشت آن است که صبری در برابر مشکلات مطلوب است که خداوند برای انسان مقدر کرده است نه اینکه انسان به اختیار خود، خویشتن را گرفتار مصائبی سازد یا بر مشکلاتی صبر کند که مورد رضای الهی نیست.
توجه به دو حکایت زیر از امام باقر (ع) این مطلب را روشنتر میسازد:
- جابر بن عبدالله انصاری یار دیرین رسول خدا (ص) در زمان امام باقر (ع) بیمار و بستری شد. امام باقر (ع) برای عیادت به دیدار او رفت، بر بالینش نشست و فرمود: ای جابر! حالت چطور است؟! جابر عرض کرد: در حالی هستم که پیری را نسبت به جوانی دوست دارم، مرگ را نسبت به زندگی ترجیح میدهم و به بیماری نسبت به سلامتی علاقهمندم (یعنی بر این ناملایمات مقاوم و صبور هستم و آنها را بر صحت و سلامتی ترجیح میدهم) امام باقر (ع) به او فرمود: اما من آنچه را خدا بخواهد دوست دارم، اگر پیری را بخواهد، همان را دوست دارم، اگر جوانی را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد همان را میپسندم. امام باقر (ع) با این سخن به جابر فهماند که مقام راضی بودن به خشنودی الهی از مقام صبر و استقامت بالاتر است.
- جمعی به محضر امام باقر (ع) آمدند و دیدند آن حضرت به خاطر بیمار بودن یکی از کودکان بسیار ناراحت و غمگین است و آرامش ندارد. با خود اندیشیدند اگر خدای نکرده این کودک فوت کند، حتماً سلامت امام به خطر میافتد. آن کودک از دنیا رفت ولی با کمال تعجب امام را در وضع عادی مشاهده کردند. گفتند: یا ابن رسولالله (ص) ما نگران حال شما بودیم. امام فرمود: «فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا یُحِبُّ»؛ وقتی قضای الهی فرا رسید، آنچه را خدا دوست دارد، همان را میپسندیم و تسلیم آن هستیم[۲].
صبر و شکیبایی، بهترین ابزار لازم در امر مدیریت و اداره جامعه است و به همین دلیل امام صادق (ع) در عصر غیبت، کسی را شایسته رهبری جامعه اسلامی میشناسد که با برخورداری از صفت صبر در برابر قوای نفسانی و انجام تکالیف الهی تحمل زیاد داشته باشد. «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ»[۳]؛ آن کسی از فقیهان که نگهدارنده نفس، نگهبان دین و مخالف با هواهای نفسانی خود و فرمانبردار امر الهی باشد، بر مردم واجب است که از او پیروی کنند.
پیشوایان معصوم همه از این ویژگی در حد کمال برخوردار بودند و همواره با صبر و شکیبایی بسیار به منظور هدایت جامعه و انسانها میکوشیدند. آنان با استقامت و بردباری به وظایف الهی خویش عمل میکردند و در این راه هرگز از مخالفتها و مشکلات پیش روی هراسی به دل راه نمیدادند. زمانی که امام حسن مجتبی (ع) مصلحت جامعه اسلامی را در صلح با معاویه دید، به همین کار اقدام کرد. و در زمانی دیگر در برابر همان مردمی که او را به اتخاذ این تصمیم مجبور کرده سپس به سرزنش وی روی آورده بودند، باز هم با صبوری و بردباری به روشنگری پرداخت و از هدایت و راهنمایی ایشان بازنایستاد. در عصر ائمه (ع) کم نبودند انسانهای جاهلی که بیخردانه و به دور از ادب و نزاکت با خاندان اهلبیت (ع) رفتار میکردند، اما صبر و تحمل مثالزدنی ائمه اطهار (ع) آنان را منقلب میساخت و چه بسا سبب هدایت آنها میشد[۴]»[۵]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ امینالاسلام بن علی فضل بن حسن طبرسی، مجمعالبیان، ج۱، ص۹۹.
- ↑ ر. ک: محسن الامین عاملی، اعیانالشیعه، ج۱۵، ص۱۴۱؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۲۶.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائلالشیعه، ج۱۱، ص۹۵؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۸۱.
- ↑ روزی یک نفر نصرانی با گستاخی و بیادبی امام باقر (ع) را مخاطب ساخت: أَنْتَ بَقَرٌ؟ امام فرمود: «أَنَا بَاقِرٌ» من باقر هستم. مرد نصرانی که احساس کرد به مرادش نرسیده و نتوانسته امام را خشمگین سازد ادامه داد: تو فرزند زن آشپز هستی؟ امام با خونسردی پاسخ داد: آشپزی حرفه مادرم است. باز نصرانی گفت: تو فرزند زنی کنیز... هستی؟ نصرانی همینطور بر گستاخی و بیادبی خود میافزود تا اینکه امام فرمود: اگر این سخنانی که تو میگویی راست باشد، از خدا میخواهم مادرم را بیامرزد و اگر دروغ باشد از خدا میخواهم تو را بیامرزد. اینگونه رفتار حلیمانه و با صبر و بردباری امام، نصرانی را به شدت تحت تأثیر قرار داد و اسلام آورد (رک: ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب (ع)، ج۴، ص۲۰۷؛ محسن الامین عاملی، اعیانالشیعه، ج۱، ص۶۵۳).
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۴۲.