صبر در اخلاق اسلامی
مقدمه
شکیبایی و استقامت، عبارت از ثبات نفس انسان است به گونهای که طوفانها، امتحانها و مصیبتها آن را از جای نبرد، شُبهات آن را به تزلزل نیاندازد، و سرانجام سستی و ضعفی در اطاعت الهی بر او غالب نگردد. شاید بهترین تعریف برای این فضیلت اخلاقی را، در این سخن امام صادق (ع) بتوان یافت، که: "مؤمن همچون کوه ثابت و استوار است، که طوفانها آن را به حرکت در نمیآورد"[۱].
طوفان همان مشکلات و مصائب و خواستنیهای نفسانی است، سختی برخی عبادات است و در یک سخن آنچه مؤمن را از غیر مؤمن جدا میسازد. این همه امّا نمیتواند مؤمنان را از جای به در کند و آرامش قلب آنان را بر هم زند، چه او همواره قلب خویشتن را از اضطرابها، زبانش را از شکایتها و نالهها، و حتّی جسم خود را از آشکار شدن تغییر بر آن حفظ مینماید؛ به هنگام ظهور مهالک ترسان نمیشود، و از اینرو با پیشه کردن صبر به ثبات قلب میرسد، و زان پس خواه ناخواه به ثبات قدم، دوری از خواستنیهای نفسانی و شبهات روحی، دست مییابد.
این همه را پیامبر اکرم (ص) در سخنی شریف اینگونه بیان فرمودهاند: "صبر بر سه گونه است: صبر به هنگام مصیبت، صبر بر اطاعت خدا، و صبر از معصیت خدا. هرکس بر مصیبتی صبر کند تا آنجا که به واسطه نیکویی عزاداریش آن مصیبت را از سر بگذراند، خداوند برای او سیصد درجه نویسد که فاصله میان هریک از دو درجه همانند فاصله میان آسمان و زمین باشد؛ و هرکس بر اطاعت از خدا صبر ورزد خداوند برای او ششصد درجه نویسد، که فاصله میان هر دو درجه مانند فاصله میان اعماق زمین تا عرش باشد؛ و هرکس بر گناه صبر کند خداوند برای او نهصد درجه نویسد، که فاصله میان هر دو درجه مانند فاصله میان اعماق زمین تا آخر عرش باشد"[۲].
آنچه در این حدیث شریف آمده است، حصری عقلی است؛ چه انسان گاه به هنگام ناراحتیها، گاه به هنگام لذّتها، و گاه به هنگام انجام نیکیها صبر میورزد، و در این راستا نمیتوان صورتی چهارم دستیاب کرد. گذشته از این، ترتیبی که برای ثوابهای صابران بیان شده نیز ترتیبی عقلی است، چه اجر صبر بر ترک لذّات برتر از اجر صبر بر عمل خیر است، و صبر بر طاعات برتر از اجر بر صبر به هنگام مصیبتها است؛ چه لذّت برترین چیزی است که آدمی را به سوی خود جلب مینماید، از اینرو دست کشیدن از آن و صبر کردن بر از دست دادنش، از بالاترین مراتب اجر برخوردار خواهد بود.
در این موضع سخن بسیار است، و از آن میان میتوان به نزاعی علمی که میان غزالی از یکسو، و محقّق نراقی از سویی دیگر پدید آمده اشاره کرد. ما تا در این رساله از سخن خود به دور نیافتیم، بدون اشاره به آن نزاع تنها اضافه میکنیم، که آنچه در حدیث پیشین بیان شد، بر آن اساس استوار گشته که هر سه نوع صبر هم اندازه بوده از درجهای یکسان برخوردار باشد؛ امّا اگر صبر در هریک از سه مقام از قوّت و یا ضعفی غیر از دیگر انواع صبر برخوردار باشد، نمیتوان آن مراتب را بر همان ترتیب بر قرار داشت. از اینرو به باور ما این روایت تنها در مقام بیان مراتب اجر صابران در صورت تساوی مراتب خود صبر است، و از غیر این صورت ساکت میباشد.
این مراتب به گونههای دیگر نیز یاد شده است؛ نمونه را به این آیات مبارک بنگرید: ﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾[۳].
در این آیات، میبینیم که خداوند نخست صبر بر گناه را ذکر میفرماید: ﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ﴾[۴] و زان پس، صبر بر اطاعت را: ﴿وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾[۵] و در مرتبه سوّم نیز صبر بر آزار و ظلم دیگران را: ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[۶].
آنگاه بر صبر بر این سه، این ثوابهای بزرگ را وعده میدهد، بدون آنکه برخی از این انواع صبر را از نظر نتیجه، بر برخی دیگر برتر بداند. جالب توجّه اینکه اَجری که از پی صبر پدید میآید، در میان تمامی اجرهایی که در قرآن کریم یاد شده، بینظیر بوده هیچ کردار پسندیدهای از چنان ثوابی برخوردار نخواهد شد[۷].
حقیقت صبر
بسیاری از بزرگانی که در مقام تحقیق چیستی صبر بر آمدهاند- همچون راغب اصفهانی در "مفردات"، طبرسی در "مجمع البیان"، علّامه مجلسی در "بحار"، محقِّق طوسی در "شرح إشارات"، غزالی در "احیاء"، فیض کاشانی در "المحجَّه البیضاء" و فاضلَین نراقی در "جامع السَّعادات" و "معراج السَّعاده"- بر آن رفتهاند که حقیقت صبر، آن است که آدمی خویشتن را از اظهار ناراحتی و جزع باز دارد؛ این مطلب باطن انسان را از شکایت و اعضاء او را از حرکات غیر معمولی که تنها به هنگام هجوم مصائب پدید میآید، باز میدارد.
به نظر ما، "بازداشتن خویشتن" نه صبر، که "خود را به صبوری زدن" است؛ چه صبر در علم اخلاق یکی از ملکهها به شمار میآید، که با ثبات نفس - و در پی آن ثبات قلب و ثبات اندامها - مساوی و همسان خواهد بود. از اینرو تفسیر آنان نمیتواند ملکه صبر را توضیح دهد.
شاید مراد آنان از این سخن، حبس کردن نفس و بازداشتن آن از امور غیر مرسوم بوده باشد؛ در این صورت هر چند میتوان سخن آنان را صحیح دانست، امّا باز هم نمیتوان گفت که صبوری که بر پایه ملکه پدید آید، همان حبس کردن نفس میباشد.
کوتاه سخن آنکه صبر ملکهای است که انسان را از تلاطمهای روحی و حرکات جسمی غیر متعارف باز میدارد؛ از اینرو کسی که به این ملکه دست یابد، نه از نظر قلب و نه از نظر جوارح به حرکات سبک و سخیف دچار نخواهد شد. انسان صبور که به این ملکه دست یافته همچون کوهی استوار است، که هیچیک از حوادث روزگار بر او تأثیر نخواهد گذاشت؛ او هر آنچه را بخواهد بدون دشواری انجام میدهد، واجبات و مستحبّات را پی میگیرد، و در ترک محرّمات و مکروهات به مانعی جز از ملکه صبر نیازی نخواهد داشت. پر واضح است که این سخن ما، درباره ملکه صبر و نه خود را به صبوری زدن میباشد؛ چه خویشتن را به کاری واداشتن یا از کاری بازداشتن، هرچند در شمار کارهای نیکوی اخلاقی است، امّا در شمار خود فضائل اخلاقی به حساب نمیآید؛ چه مدار بحث در دانش اخلاق بر پایه ملکات ونه اعمال اخلاقی نهاده شده است.
خود را به صبوری زدن، همچون حلم ورزیدن و نه حلیم بودن، خود را به شجاعت آراستن و نه شجاع بودن، است؛ از اینرو آنچه اینان در تفسیر صبر آوردهاند، نمیتواند حقیقت این ملکه را از دیدگاه دانش اخلاق نشان دهد.
اخلاقیان نامبرده، پس از آنکه از تعریف صبر – بهگونهای که گذشت - فراغت یافتهاند، سخنی دیگر نیز آوردهاند، که به باور ما چندان درست نمینماید. اینان صبر را به انواعی چند تقسیم کرده هریک را به نامی خاص خواندهاند. به عنوان نمونه، صبر در جنگ را شجاعت، صبر در فروبردن خشم را حلم، صبر بر عبادات و دوری از گناهان را تقوی، صبر بر شهوت شکم را عفّت، صبر بر دوری از زوائد زندگی را زهد و صبر بر کتمان اسرار را کتوم بودن خواندهاند. از اینرو اینان "اخلاق" را مساوی "صبر" دانستهاند؛ و حدیث پیامبر اکرم (ص) که چون از ایشان درباره چیستی ایمان سؤال شد، فرمودند: "صبر همان ایمان است" [۸]، را، دلیلی بر درستی سخن خود دانستهاند.
به نظر ما، این سخن نیز چندان درست نمینماید؛ چه خود اینان در سراسر کتابهایشان هر فضیلتی را به گونهای خاص، که با دیگر فضائل مباینت داشته باشد، تفسیر کردهاند؛ در اینجا امّا تمامی فضائل را به یک فضیلت ارجاع داده، همه آنها را شعبههایی از فضیلت صبر قلمداد کردهاند.
واضح است که شجاعت چیزی غیر از صبر است، و همچنین حلم، بخشش، تقوی، عدل، عفّت، زهد و دیگر صفات اخلاقی، هر یک از ماهیّتی مستقل برخوردار بوده در شمار شاخههای فضیلتی به نام صبر قرار نمیگیرد. آری! پیش از این بارها گفتهایم که هر یک از فضائل، با شماری دیگر از آنها ملازمت داشته همراهی خواهد نمود؛ امّا این سخن بدان معنی نیست که تمامی فضائل در یک فضیلت فرو پیچیده شده آن فضیلت به عنوان رکن اخلاق اسلامی معرفی شود. بر این اساس میتوان گفت که صبر از جهتی مادر فضائل است، چه تمامی دیگر فضیلتهای اخلاقی وابسته به صبر و ملازم با آن خواهد بود، چرا که به دست آوردن تمامی فضائل منوط به صبر میباشد. به عنوان نمونه به دست آوردن ملکه شجاعت به تحمّل دشواریهای فراوانی که در اجتناب از محرّمات و عمل به واجبات و مستحبّات نهفته است، محتاج میباشد، تا آدمی اندک اندک با گذر زمان به شجاعت دست یابد؛ دیگر فضائل نیز اینگونه است.
شاید امام باقر (ع) نیز در حدیث معروف: "بهشت در میان سختیها و آنچه انسان بدان میلی ندارد، قرار گرفته است" [۹]، به همین مطلب اشاره فرموده باشند.
آری! هیچ نیکیای بدون صبر پدید نمیآید، و هیچ یک از بخشهای راه کمال بدون صبر طی نمیشود؛ حضرت حق خود میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۱۰].
با این همه، این سخن بدان معنی نیست که تمامی فضائل، کمالات و نیکیها، همان صبر است؛ چه توقّف داشتن امری بر امری دیگر، غیر از اتّحاد و یکسانیِ آن دو میباشد[۱۱].
مراتب صبر
صبر را مراتبی چند است، که قرار گرفتن سالکان کوی کمال در هر یک از آن مراتب، چگونگی دستیابی آنان به کمال را مشخّص میسازد. در اینجا به اختصار از این مراتب و چگونگی هر یک سخن میگوییم.
مرتبه نخست
این مرتبه ـ که آن را صبر برای خدا نامیدهاند ـ مرتبهای از این فضیلت اخلاقی است، که به کار عموم مردمان میآید. پیش از این ما از این مرتبه و تقسیم آن ـ به حسب روایات و به حسب تقسیم عقلی ـ به سه مرتبه صبر بر اطاعت، و صبر بر مصیبت یاد کردیم.
این نوع از صبر را فواید بسیاری است، و ثوابی بس بزرگ نیز بر آن مترتّب شده است. پیش از این اشاراتی درباره ثواب این نوع از صبر گذشت، و پس از این نیز به تفصیل از روایات وارد شده در این زمینه یاد خواهیم کرد. در اینجا تنها به یک حدیث از امام صادق (ع) اشاره میکنیم، تا عظمت اینگونه از صبر بهتر به نمایش آید: چون قیامت فرا رسد، گروهی از مردم به درب بهشت مراجعه کرده آن را میکوبند، پس از آنان سؤال میشود که: شما کیانید؟ و آنان پاسخ میدهند: ما کسانی هستیم که صبر پیشه کردهایم. باز به آنان گفته میشود: بر چه چیزی صبر کردید؟ میگویند: ما هم بر اطاعت از خداوند و هم بر اجتناب از معصیت او صبر میکردیم؛ خداوند - عزَّ وجلَّ! - نیز خود میفرماید: اینان راست میگویند، داخل در بهشتان کنید. این همان آیه شریفه است که میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[۱۲][۱۳].
بنابراین تفسیر که از امام معصوم (ع) صادر شده است، صابران بدون آنکه حسابی در قیامت داشته باشند، به اجر خود میرسند.
از دیگر فوایدی که از پس صبر پدید میآید، آن است که این فضیلت اخلاقی را میتوان مادر و منبع تمامی فضائل برشمرد؛ چه هیچ فضیلتی بدون این فضیلت به دست نمیآید. گفتنی آنکه شماری از فضائل در شمار عنایات و هدایای خاصّ الهی است، که خداوند آنها را به اولیاء خاصّ خود هدیّت میفرماید؛ خلوص، حضور قلب، رضا، تسلیم در برابر مقدّرات او، محبّت و... در این شمار است. حال اضافه میکنیم که به دست آوردن یکایک این هدایای الهی نیز، خود محتاج به صبر بوده؛ که خود صبر بر تحصیل فضائل نیز از جمله عنایات الهی به حساب میآید؛ عنایتی که تنها فرادست کسانی که در سایهسار خاصّ رحمت او به سر میبرند، خواهد آمد[۱۴].
مرتبه دوم
مرتبه دوّم از صبر، صبر به واسطة خداوند است. این مرتبه را ویژه خواص دانستهاند، که بدان حجابهای ظلمانی دریده میشود، و سالک از منازل تخلیه و ستردن رذائل از نفس، به منازل تحلیه و آراستن آن به فضائل وارد میشود. سالک چون به تهذیب نفس بیاغازد و از منازل بیداری و توبه گذر کرده به پیراستن نفس خود مشغول شود، به صبر احتیاجی مبرم مییابد. در این مرتبه او به ناگزیر میباید دست در دست معلم اخلاق نهد، تا او را گام به گام جلو برد. قرآن کریم به وضوح دلالت میفرماید که اصلیترین معلّم اخلاق برای یکایک مردمان، فقط حضرت حق است و بس؛ و تنها اوست که میتواند اخلاق آنان را پیراسته کرده به فضائلشان متّصف دارد: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ﴾[۱۵].
در این مرحله، بر سالک لازم است که سختیهای ریاضتهای شرعی و مجاهدتهای مشروع را بر خود هموار کند، و گذشته از آنکه به تمامی جزئیّات دین مبین ـ حتّی ظواهر آن ـ مقیّد شود، به باطن دین نیز روی کند؛ دوری از محرّمات و مکروهات، انجام واجبات و مستحبّات، به ویژه پرداختن به نماز شب و توسّلات پی در پی به الطاف معصومان (ع) تضرّع و زاری به درگاه الهی، و اصرار بر آنکه او خود تعلیم سالک را بر عهده گیرد تا بتواند گامی به جلو نهد، از شرایط لازم در این مسیر است.
سالک در اینجا اندک اندک گامی به جلو مینهد، تا سرانجام به مراتب بالای سلوک رسد؛ چه سیر سالکان تدریجی بوده با گذر از یکایک منازل صورت میپذیرد. در این میان تنها شماری کم تعداد از سالکان هستند که با یک یا چند گام، میتوانند تمامی منازل را طی کرده به اندازه استعداد خود از کمال بهره جویند. اینان چون از تعداد اندکی برخوردارند، هیچگاه در این دانش مورد توجّه قرار نمیگیرند، بلکه قواعد مذکور در دانش اخلاق اسلامی مربوط به عموم مردم است، که به وسیله سلوکِ تدریجی به کمال واصل خواهند شد.
برای اینان، هیچ مطلبی لازمتر از صبر نیست، صبری که میتواند آنان را به آنچه در انتظارشان است واصل نماید[۱۶].
مرتبه سوّم
مرتبه سوّم از مراتب صبر را، صبر مع الله / صبر به همراه خداوند، میخوانند. این مرتبه تنها ویژه اخصّ خواص است، که در مقام گذر از حجابهای ظلمانی و رسیدن به مقام تجلّیِ به صفات الهی، دستگیر سالک میشود. در این مرتبه، خداوند ولایت قلب و صاحب آن را بر عهده گرفته نور اسماء و صفات او بر این دو تابیدن میگیرد. در این حال سالک صبر پیشه جان خویش را با حضرت حق همراه میبیند، و معنای آیاتی اینگونه را به روشنی در مییابد:
- ﴿اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[۱۷]؛
- ﴿ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[۱۸]؛
- ﴿أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[۱۹]
در این مرتبه از سلوک، سالک میباید صبر پیشه کند تا بتواند ظواهر تعیّنات و مقتضیات نفس و خواستنیهای آن را دریده، خود را از این ظواهر رهایی بخشد؛ تا سرانجام بتواند مقام تحلیه را نیز ترک کرده از آن غافل شود. در این حالت او نه تنها از خویشتن خبری نخواهد داشت، که حتی فضائل به دست آورده خود را نیز ترک میکند، تا دل در گرو آن نداشته بتواند تمامی قلب خود را در اختیار حضرت حق نهد.
این صبر، از مراتب پیشین صبر دشوارتر بوده، آن چنان سخت است که گویی رگهای بدن کسی را به چاقو از بدنش خارج سازند![۲۰].
مرتبه چهارم
این مرتبه را صبر علی الله خوانده، و ویژه اخصّ اَخصّ خواصّش دانستهاند. در این مرتبه، سالک در میانه سیر از تجلّی اسماء و صفات الهی تا لقاء او - جلَّ وعلا! – بهسر میبرد، و بر گذر از منازل بیشمار این مقام صبر میورزد؛ تا سرانجام حجابهای نوری را بر درد و به مقام لقاء کامل رسد. امیرمؤمنان (ع) در مناجات شعبانیّه بهوضوح به این مقام اشاره فرمودهاند؛ به این بند از این مناجات شریف بنگرید: "پروردگارا! انقطاع کامل به سوی خود را نصیب من فرما، و دیدگان قلبهایمان را به نور نگاهش به سوی تو روشن فرما، تا آنجا که بصیرت قلبها حجابهای نورانی را بشکافد و به معدن عظمت متّصل شود، و روحهای ما به عزّ قدس تو معلّق گردد" [۲۱].
این صبر، آن چنان سهمگین است که تنها انگشتشماری از مردان مرد در هر روزگار میتوانند بر آن پیروز شوند؛ چه سالک در این مقام میباید بر دریدن حجابهای نورانی و سوزانیدن آن صبر ورزد، تا به مقام لقاء دست یابد. بنابراین لازم است که سالک از سویی بر خشیتی که از مقام لقاء حاصل میشود، صبر ورزد؛ و از سویی دیگر بر عظمت و کبریایی که از ظهور اسماء حُسنای الهی پدید میآید، صبر نماید. برخی از این اسماء که در این مرتبه بر سالک تجلّی مینماید، در آخرین آیات سوره حشر اینگونه مورد اشاره واقع شده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۲۲].
این خشیت، و نیز صبر بر آن، تنها فرادست عالمانی که به مقام معرفت او و شناخت عظمتش نائل آمدهاند، خواهد آمد؛ حضرت حق میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[۲۳].
امّا دیگر عالمان را نصیبی از این خشیت نیست. این مطلب به خوبی از آیاتی که سیره حضرت موسی (ع) و مردان برگزیده قومش را در میقات حکایت میفرماید، به دست میآید: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۴].
توضیح آنکه چون حضرت موسی (ع) هفتاد نفر از بنیاسرائیلیان را برگزید تا با آنان به میقات شود، آنان از او درخواست کردند تا از خداوند بخواهد، که خود را آشکارا به آنان نشان دهد. به باور ما این درخواست نه بر اساس رؤیت به چشم / بصَر، که بر اساس رؤیت به بصیرت / بینایی باطنی، صورت گرفته بود. به این آیه که اصل درخواست آنان را مطرح میفرماید توجّه کنید: ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً﴾[۲۵].
با این حال امّا، درخواست آنان از سوی بارگاه عزّت رد شد؛ چه رؤیت بصری که بدون هیچ تردیدی ممتنع است، رؤیت به چشم باطن نیز تنها ویژه اهل دلی است که با صبر بسیار به برترین مدارج سلوک واصل شده باشند؛ از اینرو اینگونه رؤیت نیز در حقّ آنان ممتنع مینمود. این دسته از اهل دل که مجاهدت و صبر بسیار ورزیدهاند، میتوانند به چشم جان خورشید وجود را بنگرند: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ﴾[۲۶].
زان پس حضرت حق - سبحانه و تعالی! - بر کوه تجلّی فرمود، تا آنان به یقین دریابند که نمیتوان او را به چشم سر دید. این تجلّی، برای آنان دو گونه اثر به همراه داشت: برای برگزیدگان قومْ مرگ؛ و برای حضرت موسی (ع) حالتی شبیه غشوه، که صد البتّه غشوه ظاهری نبود، بلکه او به خاطر خشیتی که از تجلّی الهی بدو دست داده بود، آنچنان در عالم وحدت فرو رفت که هیچگونه توجّهی به مراتب عالم مادّی در وجودش باقی نماند.
زمانی بعد چون از آن حالت به در آمد و از عالم وحدت رو به سوی عالم کثرت نهاد، باز احکام این عالم بر وجود مبارکش غلبه نمود. از اینرو ترسی ژرف وجودش را فرا گرفت، چه میدانست که قوم بهانهجوی بنیاسرائیل، او را متّهم خواهند ساخت که آن جمع را خود به قتل رسانیده است؛ از اینرو هراسان فریاد برداشت که: ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۲۷].
از اینرو خاضعانه از حضرت حق بازخواست، که آنان را پس از مرگ به زندگی بازگرداند؛ او - جلَّ وعلا!- نیز آنان را زنده ساخت، تا هم حاجت بنده مقرّبش برآید، و هم آنان سپاسگذار نعمت او گردند: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۲۸].
کوتاه سخن آنکه صبر به هنگام برطرف شدن حجابهای نورانی، بسیار مشکل است؛ بهگونهای که آنان که در این مرتبه به سر میبرند گویا همواره بر سر تنوری پر آتش نشستهاند، و جسم و جان خویش را در آتش میبینند![۲۹].
مرتبه پنجم
این مرتبه را صبر فی الله میخوانند، و تنها انگشتشماری از اَخصّ اَخصّ خواص بدان دست یافته پیروزمند از آن خارج میشوند. در این مرتبه، سالک بر سیر در حضرت حق پس از آنکه به مقام لقاء رسیده است، صبر مینماید.
توضیح آنکه مراتب چهارگانهای که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت، همه در شمار مقامات سیر از جانب خلق به جانب حق بود. توبه، بیداری تخلیه نفس از رذائل، آرایش آن به فضائل و سرانجام لقاء، مراتبی است که برای صاحبان قلب پدیدار میشود. در این میان منزل نخست از آن عامّه مردم، منزل دوّم ویژه خواص، منزل سوم ویژه اَخصّ خواص، و سرانجام منزل چهارم ویژۀ اخصّ اَخصّ خواص میباشد؛ که تنها در صورتی که عنایت خاصّ الهی آنان را در برگیرد، با تعدادی انگشتشمار میتوانند به آن فایز شده از این سفر به صورت کامل خارج شوند، و رو به سفری دیگر نهند. آن سفر، سیر از حضرت حق در حضرت حق است، که در شماری از متون مذهبی از آن جمله در مناجات شعبانیه، به اشارت گرفته شده است. امیرمؤمنان (ع) در بندی از این مناجات سراسر نور میفرمایند: "خدایا! مرا از آنان قرار ده که خواندیشان و آنان تو را اجابت کردند، و تو آنان را به دیده آوردی از اینرو در مقابل عظمت تو به نیستی فرو شدند، تو با آنان مخفیانه به راز و نیاز پرداختی و آنان آشکارا در راه تو کوشیدند" [۳۰].
انگشتشماری از اینان، به مرتبتی والاتر نیز واصل میشوند. در آن مرتبه ندای حق به گوش آنان میآید، و قلبْ بار سنگین محبّت محبوب را بر دوش میکشد. این در حالی است که هنوز سالک از حالت بیهوشی حاصل از انقطاع از عوالم طبیعی خارج نشده است.
مرتبه پنجم صبر را گذشته از این، مراتبی دیگر است که برترین آن تنها ویژه پیامبر خاتم (ص) و جانشینان معصوم آن حضرت (ع) است. ایشان خود در اشاره به این حالت میفرمایند: "مرا با پروردگار حالتی است، که نه هیچ فرشته مقرّبی و نه هیچ پیامبر مرسلی توان تحمّل آن را ندارد"[۳۱]، ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾[۳۲][۳۳].
مرتبه ششم
آخرین مراتب صبر است، که آن را صبر صابران یگانه در میان مردان مرد روزگار میخوانند. این صبر، صبر از خداوند است، که بعد از رجوع از حق به سوی خلق، از وحدت به سوی کثرت، و از مدهوشی به عالم هشیاری پدید میآید. به تعبیری دیگر، صبر جدا شدن از وصل و پیوستن به فصل و فراق بوده، آن چنان سخت و سهمگین است که با هیچیک از مراتب پیشگفته قابل مقایسه نیست. امیرمؤمنان (ع) در اشاره به اینگونه از صبر بر فراق میفرمایند: "پروردگار من و آقای من و مولای من! گویی بر عذاب تو صبر کردم امّا چگونه بر دوری از تو صبر کنم؟ و گویی بر آتش سوزان تو صبر کردم امّا چگونه بر نظر ندوختن بر بزرگواری تو صبر نمایم؟"[۳۴].
باطن حدیث شریف نبوی (ص): "هیچ پیامبری آنگونه که من اذیت شدم، اذیت نشد"[۳۵]، را نیز میتوان اشاره به همین فراق بعد از وصل دانست؛ که هیچکس همچون ایشان به مراتب وصل نرسید، و از اینرو هیچکس همچون ایشان از آن فراق رنج نبرد[۳۶].
چند نکته
در اینجا به چند نکته بسیار مهم اشاره میکنیم:
نکته اول
اخلاقپژوهان، صبر را به اعتبار "چیزی که موجب صبر کردن میشود"، بر چهار نوع تقسیم کردهاند؛ چه:
- صبر یا بر چیزی است که با طبع صابر موافق و هماهنگ است؛
- و یا بر چیزی است که با طبع صابر موافق و هماهنگ نیست.
نوع دوّم خودْ:
- یا برای انسان مقدور و میسَّر است؛
- و یا مقدور و میسَّر نیست.
نوع دوّم نیز باز خود:
- بهگونهای است که میتوان چیزی را به عنوان جانشین و جایگزین آن انتخاب کرد؛
- یا بهگونهای نیست که بتوان چیزی را به عنوان جانشین و جایگزین آن انتخاب کرد.
اخلاقیان پس از فراغت از این تقسیم، با آوردن مثالهایی به تثبیت و تبیین آن پرداخته، شماری از آیات و روایات را نیز در تأیید آن ذکر کردهاند.
به باور ما امّا، همه این چهار نوع به همان سه قسمی که پیش از این از آن سخن داشتیم، و گفتیم که تقسیم آن عقلی / نقلی است، باز میگردد. صبر بر مصائب و مشکلات، صبر بر اطاعت حضرت حق و صبر بر معاصی او، نه تنها هر چهار قسم فوق را پوشش میدهد؛ که به نظر ما برتر از این تقسیم است.
چه گذشته از کوتاهتر بودن آن سخن، استفاده از قرآن کریم و کلمات معصومین (ع) شرط اصلی در گزینش و چینش مطالب این کتاب است. از اینرو ما هرچند به فضل اخلاقپژوهان پیشین معترفیم و به مصداق آیه شریفه: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ﴾[۳۷] فضل تقدّم را برای آنان محفوظ میداریم، امّا تنها از متن وحی و کلمات معصومین (ع) استفاده میکنیم، تا به یاری حضرت حق در حدّ توان از اشکال و اشتباه برکنار بمانیم.
با این همه در اینجا به اختصار به سخن آنان نیز اشاره میکنیم، تا این کتاب از فواید آثار آنان خالی نماند. اینان -و از آنجمله محقّق نراقی در کتاب شریف "جامع السّعادات"- فرمودهاند: صبر به اعتبار خودش به چندین قسم تقسیم میشود:
- صبر بر آنچه که با خواستههای انسان موافقت دارد، همچون صبر بر ثروت، اولاد، سلامتی، به جاه و مقام و اموری اینگونه، چه اگر انسان بر اینگونه امور صبر ننماید، طغیان کرده از مسیر انسانی خویش خارج میشود. به این چند آیه بنگرید:
- ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾[۳۸].
- ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾[۳۹].
از همین رو است که برخی از بزرگان فرمودهاند: "بر بلاء، انسان مؤمن صبر میکند، امّا بر عافیت فقط کسانی که به مرتبه صدیقان رسیدهاند صبر مینمایند"؛ برخی دیگر نیز فرمودهاند: "صبر بر عافیت و خوشی، سختتر از صبر بر بلاء است. از همین جهت چون دنیا بر صحابه پیامبر (ص) روی آورد و آنان از تنگی معیشت رهایی یافتند، گفتند: ما به آزمایشی مبتلا شدیم که در آن با سختیها مواجه بودیم، در آن آزمایش مقاومت کردیم و از آن سربلند بیرون آمدیم؛ امّا اکنون به آزمایشی مبتلا شدهایم که در آن با خوشیها و راحتیها مواجه هستیم، گمان نمیکنیم که توان تحمّل این آزمایش را داشته باشیم، و چه بسا از آن سربلند بیرون نیاییم!". آیه شریفه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾[۴۰] نیز به همین مطلب اشاره دارد.
۲. صبر بر آنچه که با طبع آدمی موافق نیست، و در عین حال انسان میتواند آن را ترک کند. صبر بر انجام عبادات گوناگون در عین اجتناب و خودداری از محرّمات از این گونه است. بدون تردید صبر بر انجام برخی از عبادات، همچون عبادات مالی - خمس و زکاه- و عباداتی که با جان و جسم آدمی در ارتباط است- همچون جهاد - سخت بوده، سختتر از آن آن است که آدمی بدون آنکه به روی و ریاء و خودنمایی و خودبزرگ بینی و غرور دچار شود، آن را به انجام رساند. انجام اینگونه عبادات به نحوی که تکلیف را از انسان ساقط نماید، بسیار دشوار است، و به صبر بسیار احتیاج دارد. دشوارتر از این امّا، صبر بر دوری از محرّمات است، صبر بر مخالفت با شیطانهای جنّی و انسی، صبر بر وسوسههای وسوسه گرانِ حیله باز، که در جان مردم وسوسه میکنند و آن را به وساوس خود آلوده میسازند.
کوتاه سخن آنکه "جهاد اکبر"، یعنی صبر بر مخالفت با هواهای نفسانی، سختتر از صبر بر انجام طاعات و عبادات الهی است، و به مراتب سختتر از مبارزه با دشمنان ظاهری، که در میدان جنگ در مقابل انسان قرار میگیرند. پیامبر اکرم (ص) در اشاره به همین مطلب به گروهی که از میدان جنگی بازگشته بودند فرمودند: "آفرین و خوشآمد بر گروهی که جهاد اصغر را گذراندند و جهاد اکبر بر آنان باقی ماند!. جهادگران بازپرسیدند: ای پیامبر خدا! جهاد اکبر کدام است؟؛ و ایشان فرمودند:جهاد با نفس!. آنگاه فرمودند: برترین جهادها، جهاد کسی است که با نفس خود که در میان جانش قرار دارد، به مقابله برخواسته است" [۴۱].
۳. صبر بر آنچه که با طبع آدمی موافق و سازگار نیست، در عین حال آدمی توان آنکه آن را از خود دفع نماید، ندارد. صبر بر مصیبتها در این شمار است، که هم با روان آدمی ناسازگار است و هم انسان نمیتواند آن را از خود دفع نموده به ناگزیر با آن مواجه خواهد شد. اینگونه از صبر اگر تنها از فضیلت این آیه شریفه برخوردار بود: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾[۴۲]، باز کافی بود تا شرافت و ارزشش به روشنی نمودار شود.
۴. صبر بر آنچه که با طبع آدمی و خواستههای او موافق نیست، و در عین حال انسان میتواند آن را جبران نموده و یا حدّاقل به وسیله انتقام، خاطر خود را آسوده سازد. این قسم از صبر در شمار برترین انواع صبر بوده، و دستکم در شمار بالاترین انواع آن است بخشش و گذشت- که در شریعت از فضیلتی بسیار بلند برخوردار است- در قرآن کریم و نیز روایات ما، به همین نوع از صبر اطلاق میشود، و به شدّت مورد ترغیب و تشویق واقع شده است. به این دو آیه شریفه بنگرید:
- ﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ﴾[۴۳]؛
- ﴿وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[۴۴].
در آیه نخست، بخشش الهی در مقابل و در گرو بخششهای مردم قرار گرفته، بدین صورت که اگر کسی که توان بخشیدن دیگری را دارد، از او درگذرد، خداوند نیز او را مشمول عفو و بخشش خود خواهد گردانید؛
آیه دوم نیز به خوبی نشان میدهد، که نبخشیدن دیگران خود گناهی است در شمار گناه آنان، و کار ناپسند و زشتی است همچون کار آنان، که میباید از آن استغفار نمود؛ چه آنان که به اخلاق الهی آراسته شدهاند آن را در شمار بزرگترین گناهان میدانند.
این نوع از صبر، روش دائمی پیامبران و جانشینان آنان (ع) بوده است. یوسف صدّیق (ع) چون به حکومت رسید و برادران خویش را در مقابل خود ناتوان یافت، به سرعت آنان را بخشید و از انتقام کشیدن از ایشان درگذشت: ﴿قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۴۵] و چون به محضر پدر باریافت، از او استدعاء کرد که برادرانش را ببخشد، و زان پس بار گناه آنان را بر دوش شیطان نهاد، تا آنان بار شرمساری را نیز بر دوش خود احساس نکنند. این به راستی عجیبتر از بخشش آنان بود!: ﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي﴾[۴۶].
پیامبر اکرم (ص) نیز چون بر ساکنان مکّه دست یافت، همانگونه رفتار کرده به آنان فرمود:"من نیز همان را میگویم که برادرم یوسف گفت: ﴿لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ﴾[۴۷]، شما همه آزادید"[۴۸].[۴۹]
نکته دوّم
اخلاقپژوهان مسلمان، صبر را از نظر حکم شرعی آن نیز، به پنج قسم تقسیم کردهاند. ما در اینجا فشردهای از سخن آنان را نقل مینماییم.
به نظر اینان، صبر به صبر واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح تقسیم میشود. توضیح آنکه:
- صبر بر انجام واجبات و دوری از محرّمات، واجب میباشد؛ مانند صبر بر انجام نماز، و صبر بر دوری از رباخواری.
- صبر حرام آن است که انسان اگرچه میتواند ظلم ظالمی را از خود دفع نماید، اما آن ظلم را تحمّل نموده بر آن صبر کند. این صبر حرام است، و چنانچه به ناموس و آبروی انسان تعرّض شود، در شمار بدترین گناهان کبیره قرار میگیرد. نیز اگر به کسی بر ظلم ظالمی صبر نماید تا سرانجام بدون آنکه در دفع ظلم بکوشد، کشته شود، و یا مالش به تاراج رود نیز، حکمی اینگونه خواهد داشت.
- صبر مستحب، صبری است که آدمی بر انجام اعمال مستحب به کار میبرد. صبر بر خواندن نماز شب، نمازهای نافله، انفاقهای مستحبی و صدقههای غیر واجب، در این شمار است.
- صبر مکروه امّا، صبری است که بر انجام کارهای مکروه صورت پذیرد. صبر بر خورد و خفت تنها - که روحاً و جسماً انسان را آزار مینماید- در این شمار است.
- صبر مباح نیز، صبری است که بر انجام اعمال مباح رود. صبر بر استحمام برای نظافت غیر لازم، و یا رفع خستگی، در این شمار است.
به عبارت دیگر میتوان گفت که حکم صبر را، آن چیزی که برای آن صبر میورزند مشخّص میکند: صبر بر واجبات، واجب است؛ و بر انجام محرّمات، حرام؛ و بر مستحبّات، مستحب؛ و بر مکروهات، مکروه؛ و سرانجام بر مباحات، مباح.
به باور ما امّا، این تقسیم اگر به خودیِ خود نیز صحیح باشد، به هیچ وجه ویژه صبر نبوده در تمامی فضائل کاربرد خواهد داشت. نمونه را به سخاء و بخشش اشاره میکنیم: بخشش در واجبات - همچون خمس و زکات- واجب است، و در اسراف و تبذیر حرام، و در صدقات و خیرات مستحبی مستحب، و در تهیّه لوازم غیر ضروری زندگی مکروه، و در آنچه هیچ فایدهای در دنیا و آخرت نخواهد داشت مباح.
در مقابل آن، بخل نیز همینگونه است، چه بخل در واجبات حرام است، و در اسراف واجب، و در رهاکردن زواید زندگی مستحب، و در ترک صدقات مستحبّی مکروه، و در امور بیفایده مباح.
این مطلب، به همین صورت در تمامی فضائل و رذائل اخلاقی به یکسان جریان دارد؛ و از اینرو، نمیتوان آن را تقسیمی خاصّ فضیلت صبر دانست.
گذشته از این، اصل این تقسیم به نظر ما خطا بوده بهرهای از صحّت نخواهد داشت؛ چه صبر در تمامی حالات جزء فضائل بوده نیکو شمرده میشود، از اینرو نمیتوان حکم آن چیزی که بر آن صبر میرود را به خود صبر سرایت داد. به عنوان توضیح میافزاییم که نور و روشنایی همیشه برای آدمی نیکو است، حال اگر کسی از روشنایی برای مطالعه کتب گمراه کننده استفاده بُرد، و یا در روشنایی چراغ به تنظیم توطئهای برای نابودی گروهی از مسلمین مشغول شد، آیا میتوان روشنایی را ناپسند دانست؟!
بدون تردید صبر در شمار فضائل است، و هیچگاه رذیلت و ناپسند شمرده نمیشود؛ و از اینرو نمیتوان آن را حرام و مکروه و مباح دانست. گذشته از وجدان آدمی، دلیلی فقهی نیز بر صحّت این مطلب دلالت مینماید؛ و آن اینکه اگر صبر اینگونه که اینان گفتهاند واقعاً حرام بود، انسانی صابری که در صبر حرام واقع شده، گذشته از آن فعل حرام باید عقابی دیگر نیز به خاطر صبر حرامش میبُرد و از عذابی مضاعف برخوردار میشد، حال آنکه میدانیم هیچیک از فقهای تاریخ شیعه امامیّه چنین فتوایی نداده او را بر صبر حرام مستحقّ عذاب ندانستهاند.
اکنون در گشودن این گره، اضافه میکنیم که به نظر ما، فضیلت صبر- که پیش از این آن را مادر همه فضائل خواندیم- هیچگاه در شمار رذائل قرار نمیگیرد؛ بلکه این انسان صبر پیشه است که اگر آن را در مورد عقلی و شرعی خود به کار بَرَد، در حقّ آن عدالت را رعایت نموده آن را در موضع شایسته خود به کار برده است؛ امّا اگر در مواردی که عقل و شرع آن را جایز نمیدانند، به کار بَرَد به عدالت رفتار نکرده است. بنابراین آنچه در این مثالها قبیح و ناپسند مینمود، نه فضیلت صبر که کاربرد نابهجای آن بوده است. بدین ترتیب ما حُسن و شایستگی صبر را ذاتی دانسته در هیچ موردی آن را ناپسند نمیانگاریم[۵۰].
نکته سوّم
اخلاق پژوهان، در پایان مبحث صبر، به راههای به دست آوردن آن اشاره میکنند. راههایی که با پیمودن آن، انسان در شمار صابران قرار میگیرد. ما در اینجا فشردهای از سخن آنان را به همراه برخی نکات دیگر بیان میکنیم.
به نوشته اینان، راههای تحصیل صبر را اینگونه میتوان برشمرد:
- تفکّر در خود صبر و فواید و فضائل آن، و سرانجام ثوابی که از پی آن حاصل میآید.
- تفکّر در این مطلب، که این دنیای پست محلّ عبور و مرور بوده ثبات و قرار نخواهد داشت. بنابراین صبر بر دشواریهای آن مشکل نبوده در مقابل اجر معنوی آن، بسیار سهل و آسان میباشد.
- تفکّر در این مطلب که بیتابی و جزع، امری زشت و ناپسند است، که دین و دنیای انسان را دچار ضرر و زیان میسازد. امیرمؤمنان (ع) در این زمینه میفرمایند: "اگر صبر پیشه کنی تقدیر الهی به انجام میرسد و تو از اجر آن برخوردار میشوی، و اگر بیتابی کنی باز تقدیر الهی به انجام میرسد و تو بیاجر خواهی بود"[۵۱].
- تمرین گام به گام، که از مراحل آسان آغاز و به مراحل برتر میرسد. در این تمرین، انسان سرانجام توان آن را مییابد که بر معاصی پیروز شده از انجام آن اجتناب نماید؛ و نیز به انجام طاعات الهی بپردازد، هرچند آن طاعت در شمار سختترین عبادات باشد.
ما پیش از این، در مجلّد اول این کتاب، راههایی را برای تهذیب نفس از رذائل و آراستن آن به فضائل ارائه کردیم. سخن کنونی اخلاقیان نیز به باور ما سخنی استوار است، امّا تمامیِ حرف ما در آن است که تفکّر و تمرین، به تنهایی نمیتواند راه را برای کمال آدمی بگشاید، بلکه در این میدان توجّه به معلّم حقیقی- که همان حضرت حقّ است – شرط اصلی سلوک بوده- ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ﴾[۵۲].
و زان پس توسّل به معصومان (ع) که انوار حقیقیِ مرتبط به او هستند نیز، امری است که هیچ گریزی از آن نیست، چه در جلب عنایت ویژه الهی و به دست آوردن توفیق برای گذر از این مسیر، دست انداختن در دامن پر فیض معصومان (ع) تنها راه ممکن است و بس. در برخی از آیات قرآنی نیز به این مطلب، و تأثیر ابتهال و تضرّع به درگاه او در آن، اشاره شده است: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾[۵۳]؛ به تأثیر عنایت معصومان و خاصّان درگاه او (ع) نیز به روشنی اشاره رفته است:
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[۵۴]؛
- ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾[۵۵].
نکته چهارم
آخرین نکتهای که اخلاقیان مسلمان به آن اشاره کردهاند، آن است که صبر را از نقطه نظر صابران نیز، میتوان به چند نوع تقسیم نمود. به نظر اینان، صبر پیشهگان را میتوان اینگونه دستهبندی نمود:
- متوسّطان؛
- راضیان؛
- محبان.
و بر این اساس، میتوان از:
چه:
- اگر صبر برای کسی به صورت ملکه درآید امّا بر آنچه بدان صبر میکند راضی نباشد، در مقام متوسّطان به سر میبرد و صبر او صبر متوسّطان است. این صبر را میتوان "صبر عموم" نیز نامید.
- امّا اگر کسی باز به صورت ملکه صبر پیشه کند، ولی بر قضا و تقدیر الهی راضی باشد، در مقام صبر رضایت پیشهگان به سر میبرد. این صبر را "صبر راضیان" و "صبر خواص" مینامند.
- در مقابل این دو، اگر کسی به مقام ملکه صبر دست یابد و در این حال تقدیر الهی را دوست داشته نسبت به مقدّرات او عشق ورزد، در مقام صبر محبّین بوده، خود از صبری که ویژه اخصّ خواص است بهرهمند میباشد.
اینان بر همین اساس، صابران را نیز به اقسامی تقسیم کردهاند؛ چه بنا به نوشته اینان، صبر پیشهگان:
- اگر شکایت از تقدیر الهی را کنار گذاشته آن را ترک کنند، در شمار "تائبان" هستند؛
- امّا اگر بدان راضی باشند، در شمار "زاهدان"اند؛
- و اگر نسبت به آن عشق ورزیده دوستدار آن باشند، در شمار "صدّیقان" خواهند بود.
به نظر ما امّا، این تقسیمبندی چندان صحیح نمینماید؛ چه صبر رضایتمندان و صبر محبّان، قابل تصوّر نیست، از آن رو که صابران یا در شمار عموم مردند که از ملکه صبر بیبهره میباشند، بلکه در مواقعی صبر را بر خود تحمیل کرده بر اساس تحمیل -و نه ملکه- صبر پیشه میکنند؛ این نوع از صبر نیز نیکو بوده ثوابهای بسیاری بر آن مترتّب خواهد شد، بلکه میتوان گفت که عموم آیات و روایاتی که از صبر سخن گفته ثوابهای آن را بر میشمارد، به اینگونه از صبر اشاره دارد؛ با این همه امّا اینگونه از صبرورزی از مباحث دانش اخلاق بیرون است.
در مقابل اینان امّا، متوسّطان قرار دارند. آنان کسانی هستند که به واسطه مداومت بر ریاضتهای مشروع، ملکه صبر را به دست آوردهاند و به مقام صابران واصل شدهاند.
حال اینان اگر به قضای الهی راضی باشند، از دو فضیلت برخوردار میشوند: فضیلت صبر، و فضیلت رضا؛ نیز اگر به قضای الهی عشق ورزند، از سه فضیلت برخوردار شدهاند: فضیلت صبر، فضیلت رضا، و فضیلت محبّت.
از اینرو صابران از ملکه صبر برخوردارند، و دیگر فضائلی که میتوانند بدان دست یابند نمیتواند آنان را از لحاظ صابر بودن به اقسامی چند تقسیم نماید[۵۶].
منابع
پانویس
- ↑ «الْمُؤْمِنُ كَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ».
- ↑ «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمُصِيبَةِ حَتَّى يَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِيَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى مُنْتَهَى الْعَرْشِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱.
- ↑ «آنان که به عهد خداوند وفا میکنند و پیمان را نمیشکنند و کسانی که آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است میپیوندند و از پروردگار خویش میترسند و از سختی حساب هراس دارند و آنان را که در پی خشنودی پروردگارشان شکیبایی پیشه میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه ما روزی آنان کردهایم پنهان و آشکار میبخشند و به نیکی، بدی را دور میدارند؛ فرجام (نیک) آن سرای است بهشتهایی جاودان که آنان و شایستگان از نیاکان و همسران و فرزندانشان در آن وارد میشوند و فرشتگان از هر دری بر آنان درمیآیند درود بر شما به شکیبی که ورزیدهاید که فرجام آن سرای، نیکوست!» سوره رعد، آیه ۲۰-۲۴.
- ↑ «آنان که به عهد خداوند وفا میکنند و پیمان را نمیشکنند» سوره رعد، آیه ۲۰.
- ↑ «نماز را برپا میدارند و از آنچه ما روزی آنان کردهایم پنهان و آشکار میبخشند» سوره رعد، آیه ۲۲.
- ↑ «و به نیکی، بدی را دور میدارند» سوره رعد، آیه ۲۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۰۵ ـ ۲۰۸.
- ↑ «إِنَّ الصَّبْرَ هُوَ الْإِيمَانُ»؛ بحار الأنوار، ج۷۹، ص۱۳۶.
- ↑ «الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكَارِهِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۸۹.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۰۸ ـ ۲۱۱.
- ↑ «جز این نیست که پاداش شکیبایان را بیشمار، تمام دهند» سوره زمر، آیه ۱۰.
- ↑ «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيَأْتُونَ بَابَ الْجَنَّةِ فَيَضْرِبُونَهُ فَيُقَالُ لَهُمْ مَنْ أَنْتُمْ فَيَقُولُونَ نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ فَيُقَالُ لَهُمْ عَلَى مَا صَبَرْتُمْ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصْبِرُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقُوا أَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۷۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۲۲ ـ ۲۲۳.
- ↑ «و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمیماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک میدارد» سوره نور، آیه ۲۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۲۴-۲۲۵.
- ↑ «از شکیبایی و نماز یاری بجویید که خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۱۵۳.
- ↑ «و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» سوره ق، آیه ۱۶.
- ↑ «خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۲۵ ـ ۲۲۶.
- ↑ «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجَبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیّه.
- ↑ «اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بیعیب، ایمنیبخش، گواه راستین، پیروز کامشکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک میورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.
- ↑ «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او میهراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.
- ↑ «و چون موسی به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن سر کرد، گفت: پروردگارا! خویش را به من بنمای تا در تو بنگرم، فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با خاک یکسان ساخت و موسی بیهوش افتاد و چون به خویش آمد، گفت: پاکا که تویی! به پیشگاهت توبه آوردم و من نخستین مؤمنم» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! ما تا خداوند را آشکارا نبینیم، به تو ایمان نمیآوریم» سوره بقره، آیه ۵۵.
- ↑ «چهرههایی در آن روز شاداب است *(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش مینگرد» سوره قیامه، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ «پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ «باز، از پس مرگتان شما را برانگیختیم، باشد که سپاس بگزارید» سوره بقره، آیه ۵۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۲۶ ـ ۲۲۹.
- ↑ «إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً»؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
- ↑ «ان لی مع الله حاله لَا يَتَحَمَّلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌ مُرْسَلٌ»
- ↑ «سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۲۹ ـ ۲۳۰.
- ↑ «يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ».
- ↑ «مَا أُوذِيَ نَبِيٌ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ»؛ بحار الأنوار، ج۳۹، ص۵۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۳۱.
- ↑ «و خداوند از نخستین پیشآهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کردهاند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستانهایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
- ↑ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ «بیگمان انسان را آزمندی بیشکیب آفریدهاند * چون شرّی بدو رسد بیتاب است * و چون خیری بدو رسد بازدارنده است * و چون خیری بدو رسد بازدارنده است * جز نمازگزاران» سوره معارج، آیه ۱۹.
- ↑ «ای مؤمنان! مبادا داراییها و فرزندانتان شما را از یاد خداوند باز دارد» سوره منافقون، آیه ۹.
- ↑ «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ ثُمَّ قَالَ: أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ»؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۲۲.
- ↑ «و بیگمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی داراییها و کسان و فرآوردهها میآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: "انّا للّه و انّا الیه راجعون" (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم) بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافتهاند» سوره بقره، آیه ۱۵۵-۱۵۷.
- ↑ «و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.
- ↑ «و کیفر هر بدی بدییی، مانند آن است» سوره شوری، آیه ۴۰.
- ↑ «(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ «و چون نزد یوسف درآمدند پدر و مادرش را در آغوش کشید و گفت: اگر خداوند بخواهد بیبیم به مصر در آیید و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بیگمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد» سوره یوسف، آیه ۹۹-۱۰۰.
- ↑ «(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ «أَقُولُ مَا قَالَ بِهِ أَخِي يُوسُفُ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ، أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۳۷ ـ ۲۴۰.
- ↑ «إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ»؛ نهج البلاغة، کلمه ۲۹۱.
- ↑ «و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمیماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک میدارد» سوره نور، آیه ۲۱.
- ↑ «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند من نزدیکم، دعاکننده چون مرا بخواند دعا (ی او) را پاسخ میدهم؛ پس باید دعوت مرا پاسخ دهند و به من ایمان آورند باشد که راهیاب شوند» سوره بقره، آیه ۱۸۶.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید» سوره مائده، آیه ۳۵.
- ↑ «و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو میآمدند و از خداوند آمرزش میخواستند و پیامبر برای آنان آمرزش میخواست خداوند را توبهپذیر بخشاینده مییافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۴۲-۲۴۴.