حدیث یوم‌الدار در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

پس از گذشت سه سال از بعثت، مرحله دعوت علنی فرا رسید که مرحله سخت و خطرناکی بود. ابتدا از محدوده نسبتا کوچکی ابلاغ دین آغاز شد. فرمان الهی به پیامبر اکرم (ص) رسید که: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱].

هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا (ص) علی (ع) را فرمود تا غذایی فراهم کند. آن‌گاه فرزندان عبد المطلب را جمع نماید تا با آنان سخن بگوید و فرمان الهی را به آنان ابلاغ کند. علی (ع) یک صاع طعام تهیه کرد و یک ران گوسفند هم بدان افزود. ظرفی نیز پر از شیر کرد. سپس بنی عبد المطلب را که آن روز چهل مرد، یکی بیش یا کم می‌شدند، فراهم ساخت. عموهای او ابوطالب، حمزه، عبّاس و ابولهب نیز در این جمع بودند. همگی از آن طعام خوردند. علی (ع) گفت: همه سیر شدند و خوراکی‌ها همچنان بر جای بود، فقط جای دستانشان را بر غذا می‌دیدم. به خدای سوگند؛ اگر غذایی را که برای همه آنان‌ فراهم نمودم، یک نفر می‌خورد، سیر نمی‌شد. پیامبر (ص) فرمود: برایشان نوشیدنی بیار. من ظرف شیر را آوردم. همه نوشیدند و سیر شدند. به خدای سوگند؛ اگر یکی از آنان همه را می‌نوشید، سیر نمی‌شد.

هنگامی که رسول خدا (ص) می‌خواست با آنان سخن بگوید؛ ابولهب بر او پیشی گرفت و گفت: این یارتان، از قدیم شما را سحر و جادو کرده است. جمعیت متفرق شدند و رسول خدا (ص) با آنان سخن نگفت.

روز دیگر رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود: بار دیگر همان مقدار طعام تهیه کن و آنان را نزد من فراهم ساز. همگی خوردند و آشامیدند و سیر شدند. پس رسول خدا (ص) به سخن آمد و گفت: ای فرزندان عبد المطلب؛ به خدا قسم هیچ جوان عربی نمی‌شناسم که بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام، برای قوم خود آورده باشد. به راستی که من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام، و خدای مرا فرموده است که شما را به جانب او دعوت کنم. پس کدام یک از شما مرا کمک می‌کند تا برادر من، و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟!

احدی از آنان وی را پاسخ نداد. علی (ع) گفت: یا رسول الله؛ من تو را در این کار یاری می‌دهم. پس گردنم را گرفت و گفت: هان، این است برادر من، و وصیّ من، و خلیفه من در میان شما. پس از وی بشنوید و فرمانش ببرید. پس جمعیت بپاخاستند و می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند: تو را امر کرد که از پسرت بشنوی و او را اطاعت کنی. در برخی از متون آمده که چون علی (ع) بپا خاست و پاسخ گفت، پیامبر (ص) او را نشاند.

مطابق روایت اسکافی‌، پیامبر (ص) فرمود: این است برادر من، و وصیّ من و خلیفه من. آنان به‌ ابوطالب گفتند: از پسرت اطاعت کن. او را بر تو امیر کرد[۲].

طبری که این داستان را به همین نحو در "تاریخ الامم و الملوک" آورده، چون در تفسیر به اینجا رسید، آن را با همین متن و سند نوشت، امّا یک عبارت را عوض و به این صورت ثبت کرد: پس کدام یک از شما مرا کمک می‌کند تا برادر من و چنین و چنان باشد... سپس گفت: این است، برادر من و چنین و چنان![۳]. ابن کثیر شامی نیز از او پیروی کرد و در حالی که منبع مورد اعتماد او در تاریخ، کتاب تاریخ طبری است، این داستان را از تفسیر او نقل نمود[۴].

"محمّد حسنین هیکل" در چاپ اول کتاب خود: "حیاة محمّد"، ص۱۰۴، نص روایت طبری در "تاریخ الامم و الملوک" را آورده، امّا در چاپ دوم عبارت: «و خلیفه من در میان شما» را حذف کرده است. وی این خیانت علمی را در ازای دریافت پانصد لیره یا فروش هزار نسخه از کتاب خود انجام داده است[۵].[۶]

حدیث دار

در سال سوم بعثت با نزول ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۷] پیامبر(ص) مأمور آشکار نمودن رسالت خود شد[۸]. از این رو، نخست خاندان خود را به اسلام دعوت کرد. پیامبر(ص) غذایی آماده کرد، حدود چهل نفر از سران بنی هاشم را دعوت نمود و پس از صرف غذا از آنان خواست ایمان آورند و یاری‌اش کنند و فرمود: «کدام یک از شما من را در این کار یاری می‌کند تا وارث و وصی من باشد و پس از من در میان شما جانشینم باشد؟» این سخن را سه یا چهار بار تکرار کرد و هیچ کدام از آنها جز امام علی(ع) قدم پیش ننهاد[۹]. چون رسول خدا(ص) از پاسخ آنان ناامید شد به علی(ع) که فرمانبری خود را اعلام کرد، فرمود: «تو برادر، وصی، وارث و جانشین من هستی» و این نص صریح رسول خدا(ص) بر جانشینی امام علی(ع) است[۱۰] و در غدیر خم اعلام عمومی کرد. ابن ابی الحدید می‌گوید: هیچ کس رسول خدا(ص) را مانند ابوطالب و دو فرزندش جعفر و علی یاری نکرد. ابوطالب در برابر قریش و هم‌داستانی آنان بر ضد رسول خدا(ص) ایستاد؛ جعفر با گروهی از مسلمانان به حبشه هجرت کرد و در آنجا اسلام را گسترش داد و علی(ع) برپاکننده ستون دین در مدینه بود[۱۱].[۱۲]

منابع

پانویس

  1. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  2. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳؛ مختصر تاریخ ابو الفداء، ج۲، ص۱۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۷۲؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۱۱۶- ۱۱۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۴۴؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۵۹؛ کفایة الطالب، ص۲۰۵؛ منهاج السنه، ج۴، ص۸۰؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۸۶؛ خصائص نسائی، ص۸۶؛ الغدیر، ج۲، ص۲۷۸- ۲۸۴.
  3. بنگرید: تفسیر طبری، ج۱۹، ص۷۵.
  4. بنگرید: البدایة و النهایه، ج۳، ص۴۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۳۵۱.
  5. بنگرید: حیاة محمّد، ص۱۳۹؛ سیرة المصطفی، ص۱۳۰.
  6. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۰۲.
  7. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  8. شعرا، ۲۱۴.
  9. احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۱۱۱؛ ثعلبی، تفسیر، ج۷، ص۱۸۲.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۵؛ طبری، تاریخ، ج۱۹، ص۶۳؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۰۶.
  11. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۷۵.
  12. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۸.