آیا منشأ عصمت پیامبر خاتم علم است؟ (پرسش)
آیا منشأ عصمت پیامبر خاتم علم است؟ | |
---|---|
![]() | |
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
آیا منشأ عصمت پیامبر خاتم علم است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ نخست
![](https://commons.imamatpedia.com/w/images/thumb/2/25/IM010274.jpg/100px-IM010274.jpg)
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفته است:
«علامه طباطبائی، در المیزان ذیل تفسیر آیهای از قرآن، نظرگاه جدیدی را در تفسیر حقیقت عصمت و تبیین ماهیت آن عرضه کرده است: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۱].
علامه در ذیل تفسیر این آیه میگوید: همین انزال کتاب و تعلیم حکمت است که ملاک در عصمت پیامبر (ص) میباشد. از ظاهر این آیه برمیآید آن چیزی که عصمت با آن تحقق مییابد و شخص معصوم به وسیله آن معصوم میشود نوعی علم است؛ علمی که نمیگذارد صاحبش مرتکب گناه و خطا شود و به عبارتی دیگر علمی است که مانع ضلالت میشود. همانگونه که سایر اخلاق پسندیده مانند شجاعت، عفّت و سخاوت، صورت علمیهای دارند که راسخ است و موجب تحقق آثاری میشوند و صاحب این صورت را از ارتکاب آثار جبن، تهوّر، خمود، شره، بخل و تبذیر دور میسازد. در اینجا این سؤال پیش میآید که اگر علم نافع و حکمت بالغه سبب میشود صاحبش از وقوع در مهلکهها و رذایل، مصون و از آلوده شدن به پلیدیهای گناهان محفوظ باشد، باید همه علما این چنین معصوم باشند، حال آنکه این طور نیستند. در پاسخ میگوییم: بله، علم نافع و حکمت بالغه چنین اثری دارد؛ همچنان که در میان رجال علم و حکمت مشاهده میکنیم؛ اما این سببیت مانند سایر اسبابی که در عالم طبیعت وجود دارد، سبب غالبی است نه دایمی. هیچ دارنده کمالی را نمیبینی که کمال او به طور دایم او را از نواقص حفظ کند و هیچ گاه تخلّف نکند؛ بلکه هر قدر هم آن کمال قوی باشد جلوگیریاش از نقض، غالبی است نه دایمی و این خود سنتی است جاری در همه اسبابی که میبینیم دست اندرکاراند و علت این دایمی نبودن اثر آن است که قوای شعوری مختلفی که در انسان هست بعضی حاجب و مانع دیگر میشوند و التفات به بعضی موجب ضعف توجه انسان به دیگری میگردد؛ مثلاً کسی که دارای ملکه تقوا است، مادام که به فضیلت تقوای خود توجه دارد، هرگز به شهوات ناپسند و حرام میل نمیکند و به مقتضای تقوای خود رفتار میکند؛ اما گاه میشود که آتش شهوت آنچنان شعله ور میشود و هوای نفس آن قدر تحت جاذبه شهوت قرار میگیرد که چه بسا مانع آن میشود که آن شخص متوجه فضیلت تقوای خود شود یا دستکم توجه و شعورش به تقوایش ضعیف میشود و معلوم است که در چنین فرضی بدون درنگ عملی که نباید انجام دهد، انجام میدهد و مرتکب خلاف میشود. سایر اسباب شعوری که در انسان هست نیز همین حکم را دارند و اگر این غفلت نبود و سبب، سببیت خود را از دست نمیداد، آدمی هرگز از حکم هیچ یک از این اسباب منحرف نمیشد. پس هرچه تخلف میبینیم ریشه و علتش برخورد و نبرد اسباب با یکدیگرند و غالب شدن یک سبب بر سبب دیگر است؛ اما نیروی عصمت، یک سبب علمی معمولی نیست، بلکه سببی است که به هیچ روی مغلوب هیچ سبب دیگر نمیشود و اگر از سنخ سببهای شعوری معمولی بود، به طوریقین تخلّف در آن راه مییافت و احیاناً بیاثر میشد. پس این علم از سنخ سایر علوم و ادراکات متعارف بشری قابل اکتساب نیست.
خداوند متعال در این آیه به این علم ویژه اشاره کرد است. در خطاب به شخص رسول خدا (ص) میفرماید: ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[۲]. از این آیات میفهمیم که نازل کردن هرچه بوده از سنخ علم بوده است و مراد از انزال همان وحی است و وحی کتاب و حکمت، خود نوعی تعلیم الهی است که خدای تعالی پیامبرش را به آن اختصاص داده است. ازآنجاکه مورد آیه شریفه، داوری رسول خدا (ص) در حوادثی است که پیش آمده و آن حضرت برای رفع اختلاف از رأی خاص خود استفاده فرموده است معلوم میشود که این علم، یعنی رأی و نظریه خاص آن جناب غیر علم کتاب و حکمت است، هرچند که متوقف بر آن دو نیز هست. بنابراین مراد از انزال و تعلیم در ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ دو نوع علم میباشد:
- تعلیم به وسیله وحی و نزول روح الامین بر پیامبر (ص)؛
- تعلیم به وسیله نوعی از الهام مخفی الهی و القای قلبی بدون نازل شدن فرشته وحی.
بنابراین مراد ازجمله ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ این است که خدای تعالی نوعی علم به تو داد که اگر نمیداد، اسباب عادی که در تعلّم هر انسانی دستاندرکاراند و علوم عادی را به انسانها تعلیم میدهند در به دست آوردن آن علم برایت کافی نبود. در نتیجه روشن شد که این موهبت الهی که به آن نیروی عصمت گفته میشود، نوعی از علم و شعور است که مغلوب هیچ یک از قوای ادراکی دیگر نمیشود؛ بلکه بر همه قوای دیگری که موجب گمراهی و خطا میشوند، غالب میباشد.
در روایات نیز وارد شده است که امام و پیامبر دارای روحی میباشند که روح القدس نامیده میشود و این روح القدس نقش تسدید و محافظت را دارد و پیامبر و امام را از معصیت و خطا نگه میدارد و این همان روحی است که در آیه شریفه ﴿كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا﴾[۳] به آن اشاره شده است. روح در این آیه نقش معلم و هادی را برای پیامبر دارد و نیز در خصوص ائمه آیه ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۴] وارد شده است. در اینجا روح القدس امام را به انجام خیرات و عبادت خداوند تقویت و تسدید میکند[۵].
همان طور که در سخن علامه مشاهده گردید، تکیه اصلی این دیدگاه روی قوه شعوری غیرمغلوب و علم ویژهای است که به صورت الهام مخفی یا القای قلبی، معصوم را از ارتکاب خطا باز میدارد؛ ازاین رو اگر دیدگاه تأیید به وسیله روح را نیز مطرح کرد در جهت تأیید و تسدید این علم و شعور ویژه معصوم است و همۀ تأکید این نظریه روی ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ است که اختصاص آن به رسول خدا (ص) ذکر شده است و سنخ و ماهیت آن از مقوله علم و شعور است. یکی از شاگردان علامه طباطبائی، نظریه علم را به شکل دیگری نیز بیان کرده است: عصمت عبارت است از: یک نیروی فوق العاده باطنی و یک صفت نیرومند نفسانی که در اثر مشاهده حقیقت جهان هستی و رؤیت ملکوت و باطن عالم وجود حاصل میشود. این نیروی فوق العاده غیبی در هر کس وجود پیدا کرد از مطلق خطا و گناه معصوم خواهد بود و از جهات مختلف بیمه شده است. سرّ عصمت در این علم به باطن جهان است؛ یعنی معصوم به مرحله یقین کامل رسیده است. علوم معصومان با علوم سایر افراد یکسان نیست؛ علوم و معارف آنها از راه حواس تحصیل نمیشود تا خطابردار باشد، بلکه از باطن ذاتشان جوشش میکند و با چشم باطن ملکوت جهان هستی را میبینند؛ ازاین رو فراموشی و نسیان بر آنها عارض نمیشود[۶].
این مکتب در تأیید نظریه خود به سخنی از هشام بن حکم درباره سرّ عصمت امام استناد میکند. محتوای روایت میتواند سرّ عصمت انبیا را نیز بیان کند: محمد بن ابی عمیر میگوید: بهترین سخنی که از هشام بن حکم شنیدم این بود که از او پرسیدم: آیا امام معصوم است؟ گفت آری. گفتم: عصمت چیست و از چه راه میتوان آن را اثبات کرد؟ گفت منشأ تمام گناهان چهار چیز است و پنجمی ندارد؛ حرص، حسد، غضب و شهوت. این چهار صفت عوامل گناه میباشند؛ لکن هیچ یک از اینها در وجود امام راه ندارند. امام بر دنیا حریص نیست؛ زیرا دنیا در اختیار او قرار دارد، پس حریص بودنش وجهی ندارد. امام حسود نمیشود؛ زیرا انسان بر مافوق خودش حسد میورزد؛ در حالی که بالاتر از مقام امامت مقامی نیست. امام برای امور دنیا غضب نمیکند؛ فقط برای خدا غضب میکند. اجرای احکام و حدود الهی به دست امام انجام میگیرد. باید طوری باشد که ملامت مردم نتواند در وی اثر کند و از اجرای حدود بازش بدارد. امام پیرو هوی و هوس نمیشود و دنیا را بر آخرت ترجیح نمیدهد؛ زیرا به آخرت و امور اخروی علاقهمند است. چنان که امور دنیا را مشاهده میکنیم امام جریان آخرت را مشاهده میکند. آیا کسی را دیدهای که صورت زشت را بر صورت زیبا و غذای تلخ را بر غذای گوارا و لباس خشن را بر لباس نرم ترجیح دهد؟ آیا سزاوار است کسی امور نابودشونده دنیا را بر نعمتهای جاویدان آخرت مقدم بدارد[۷].
یکی دیگر از شاگردان علامه مکتب علم عصمت را به یک صفت انسانی و نیروی درونی تعریف میکند که دارنده را از فکر و خیال گناه باز میدارد؛ خداترسی باطنی که شخص را در برابر گناه، تصمیم و فکر گناه بیمه میکند. مصونیت از گناه از شئون و لوازم علم قطعی به مفاسد گناه است؛ به طوری که صدور گناه از او محال عادی میشود، در عین اینکه قدرت دارد[۸]. در این تقریر، علمی که موجب عصمت معصومان میشود، از سنخ علوم متعارف بشری نیست؛ بلکه علمی است فوق سایر علوم. به عبارت دیگر شهود عواقب معاصی و طاعات، شهودی است که هیچ گونه شک و ریبی در آن نیست[۹].»[۱۰]
پانویس
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳؛ ترجمه آیه شاید رسایی معنایی را که علامه قصد کرده است، ندارد؛ اما سیدمحمدباقر موسوی همدانی در ترجمه المیزان (ج۵، ص۱۱۱)، ترجمه آیه را به شکل صحیح آن آورده است: «و اگر فضل خدا و رحمتش تو را دستگیری نمیکرد، چیزی نمانده بود که طایفهای از کفار تو را گمراه کنند، هرچند که جز خودشان را گمراه نمیکنند و خردلی به تو ضرر نمیزنند؛ چون خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و چیزهایی به تو آموخته که نه میدانستی و نه میتوانستی بدانی و فضل خدا بر تو بزرگ بود».
- ↑ «و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی میکنیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۷۸ - ۸۲.
- ↑ ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص۱۷۱ - ۱۷۶.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۳؛ همو، علل الشرایع، ص۲۰۴؛ همو، الخصال، ص۲۱۵؛ همو، الامالی، ص۶۳۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۲.
- ↑ جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، ص۲۳۲ - ۲۴۶.
- ↑ جعفر سبحانی، الالهیات، ص۱۵۹ - ۱۶۲.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۱۳-۱۲۰.