آیا شیعه قائل به تحریف قرآن است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
آیا شیعه قائل به تحریف قرآن است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ شیعه
مدخل بالاترقرآن
مدخل اصلیتحریف‌ناپذیری قرآن
مدخل وابستهشیعه
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا شیعه قائل به تحریف قرآن است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث شیعه است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی شیعه مراجعه شود.

پاسخ نخست

رستم‌نژاد

حجت الاسلام و المسلمین مهدی رستم‌نژاد، در کتاب «پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه» در این‌باره گفته است:

«وهابیان به روایاتی تمسک می‌جویند که در برخی کتب روایی شیعه آمده است، همچنین گاه با دستاویز قرار دادن کتاب فصل الخطاب و حتی با چاپ و نشر این کتاب، بر این شبهه دامن می‌زنند.

در پاسخ به این شبهه چند نکته قابل ذکر است:

نکته نخست: مباحث اعتقادی یک مذهب را باید از کتاب‌های اعتقادی آن مذهب جست‌وجو کرد، نه از کتاب‌های روایی؛ زیرا اعتقادات هر مذهب از مجموع آیات، احادیث متواتر و دلایل عقلی گرفته می‌شود و در کتاب‌های اعتقادی ثبت می‌گردد؛ بنابراین، اگر شیعه به تحریف معتقد باشد باید در کتاب‌های اعتقادی شیعه چنین سخنی ثبت شده باشد، در حالی که چنین اعتقادی در هیچ یک از کتب اعتقادی شیعه نیامده؛ با این حساب، نسبت دادن چنین قولی به شیعه، یک افترای ناجوانمردانه است. در قدیمی‌ترین کتاب اعتقادی شیعه، یعنی کتاب اعتقادات الامامیه شیخ صدوق (م۳۸۱ق) آمده است: اعتقادنا أن القرآن الذي أنزل الله على نبيه محمد(ص) هو ما بين الدفتين و هو ما بأيدي الناس ليس بأكثر من ذلك و من نسب إلينا أنه أكثر من ذلك فهو كاذب؛ «اعتقاد ما این است: قرآنی که خدا آن را بر پیامبر خود نازل کرده، همین قرآن بین دو جلد است، همین قرآنی که در اختیار مردم است و بیش از این نیست و هرکس غیر از این را به ما نسبت دهد. دروغگو است»[۱]. پس از شیخ صدوق تا امروز، احدی از دانشمندان شیعه را سراغ نداریم که کلمه‌ای غیر از سخن فوق گفته باشد، همگی متفق‌اند که قرآن واقعی همین قرآن موجود بین مردم است نه کم و نه زیاد!

نکته دوم: وجود روایات در کتب حدیثی، در هیچ مذهبی دلیل بر عقیده به آن نیست. عقیده را – چنان‌که گذشت - باید از کتاب‌های عقاید جست‌وجو کرد، نه از کتاب‌های روایی. اگر بنا باشد بر اساس کتب روایی و وجود چند روایت، که به ظاهر حاکی از تحریف است، عقیده‌ای را به پیروان مذهبی نسبت داد، باید اعتقاد به تحریف را به عموم مسلمانان - حتی وهابیان - نسبت داد؛ زیرا در بهترین کتب روایی آنها روایاتی دیده می‌شود که صریح در تحریف است؛ البته پیروان مکتب اهل بیت(ع) هرگز به خود اجازه نمی‌دهند تنها به خاطر چند روایت، آنان را به تحریف متهم کنند. آنان در کتاب‌های روایی و تفسیری در روایتی از عایشه نقل می‌کنند که درباره سوره احزاب گفته است: «سوره احزاب دارای دویست آیه بود؛ اما هنگام نوشتن مصحف، به بیشتر از این آیاتی که الان در مصحف است دست نیافتند»[۲]. در برخی از روایات سوره احزاب معادل سوره بقره بلکه بیش‌تر از آن دانسته شده که از آن فقط ۷۳ آیه مانده است[۳].

حال آیا به صرف این که این دست از روایات در منابع مورد پذیرش وهابیان آمده است، می‌توان قول به تحریف را به آنان نسبت داد؟! در صحیح مسلم و بخاری از ابن عباس روایت شده است: «خطب عمر بعد مرجعه من آخر حجة حجها، قال فيها: إن الله بعث محمداً(ص) بالحق و أنزل عليه الكتاب فكان مما أنزل الله آية الرجم فقرأناها و عقلناها و عييناها»؛ عمر پس از آخرین حجی که به جا آورد در خطبه‌ای گفت:» خداوند پیامبر(ص) را به حق فرستاد و با وی کتاب را نازل کرد، از جمله آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شد آیه رجم بود که ما آن را خواندیم و فراگرفتیم و به ذهن سپردیم»[۴]. حال آیا به صرف وارد شدن چنین اخبار ضعیفی، می‌توان مسلمانان را به تحریف متهم کرد؟!

نکته سوم: روایات شیعی که وهابیان معمولاً به آن تمسک می‌کنند دو دسته‌اند؛ دسته نخست روایات ضعیف و بی‌سندی هستند که هیچ اعتبار و ارزشی ندارند. علامه مجلسی درباره این روایات می‌نویسد: «احادیثی که در تحریف قرآن وارد شده‌اند خبر واحد هستند و از حیث علمی و عملی هیچ ارزشی ندارند، بلکه راویان این احادیث توسط نجاشی تضعیف شده‌اند»[۵]. دسته دیگر، روایاتی هستند که دارای اعتبار و ارزش‌اند؛ ولی منظور از آن روایات بیان تفسیری است و به موضوع تحریف در الفاظ قرآن ارتباطی ندارد. مثلاً در اصول کافی آمده است «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ»[۶]؛ این روایت و امثال آنکه اتفاقاً در منابع اهل سنت نیز شبیه این روایات فراوان است، از باب تفسیر است نه بیان الفاظ قرآن؛ به عبارت دیگر، امام در مقام بیان تفسیر آیه، جملات فوق را بر آیه اضافه کرده است نه در مقام بیان نص آیه.

این موارد در منابع مورد قبول و هابیان نیز بسیار است؛ از جمله: در روایتی از عایشه آمده است: «كُنَّا نَقْرَأُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ‌(ص) ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۷] فِي عَلِيٍّ ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۸]»[۹]. روشن است که جمله «فِي عَلِيٍّ‌» به عنوان تفسیر است نه از باب قرائت نص آیه. حال آیا صحیح است با چنین روایتی، وهابیان را به تحریف متهم کرد؟! روشن است که تحریف، به معنی کم و زیاد کردن لفظ آیه است، نه تفسیر کردن آن. در صحیح مسلم از عایشه نقل شده است که آیه ذیل را چنین قرائت کرده است: ﴿حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى...[۱۰] «و صلاة العصر»[۱۱]. بدیهی است که «و صلاة العصر» به عنوان تفسیر بیان شده است، نه که جزء آیه باشد.

از این موارد که بگذریم، بخش دیگری از این روایات، مربوط به تحریف معنوی قرآن است. شاهدش روایت ذیل است که امام باقر(ع) در پاسخ به نامه سعد الخیر نوشت: «وَ كَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُمْ يَرْوُونَهُ وَ لَا يَرْعَوْنَهُ‌»؛ «از موارد پشت پا زدن مردم به قرآن این است که آنان حروف قرآن را حفظ و حدود آن را تحریف کرده‌اند، پس آنان قرآن را می‌خوانند؛ ولی آن را رعایت نمی‌کنند»[۱۲]. روشن است که منظور امام از تحریف در این روایت، همان تحریف معنوی است؛ چیزی که کسی نمی‌تواند وجود آن را انکار کند؛ زیرا تمام تفسیر به رای‌هایی که صورت می‌گیرد، تحریف معنوی شمرده می‌شود.

نکته چهارم: کتاب فصل الخطاب، اثر محدث نوری، هیچ‌گاه بیان کننده عقیده شیعه نبوده و نیست؛ اولاً این کتاب نزد شیعیان، از ارزش و اهمیتی برخوردار نیست، ثانیاً این کتاب، یک کتاب حدیثی است نه یک کتاب اعتقادی، تازه این کتاب در دوران معاصر نوشته شده و تاریخ رحلت نویسنده آن - میرزا حسین نوری - سال ۱۳۲۰ هجری است، چنین کتابی چگونه می‌تواند بیانگر عقیده مذهبی باشد که ۱۴۰۰ سال سابقه دارد؟! این کتاب که در اوایل قرن سیزدهم، تنها برای یک بار در نجف اشرف به چاپ رسید، به مجرد آن‌که منتشر شد، از سوی بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف مورد انکار قرار گرفت و در همان زمان به دستور علمای وقت جمع‌آوری گردید از آن زمان به بعد، دیگر نه چاپ شد و نه کسی از آن خبری دارد. افزون بر آن‌که از همان زمان نشر، ده‌ها کتاب و مقاله از سوی دانشمندان شیعه در رد آن نوشته شده است.

از جمله:

  1. فقیه بزرگوار شیعه محمود بن ابی القاسم، معروف به معرب تهرانی (م۱۳۱۳ق)، با تدوین کتابی به نام کشف الارتیاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب.
  2. مرحوم علامه سید محمد حسین شهرستانی (م ۱۳۱۵ق) با تدوین کتابی با عنوان حفظ الکتاب الشریف عن شبهة القول بالتحریف.
  3. علامه شیخ محمد جواد بلاغی (م۱۳۵۲ق) در اثر معروفش تفسیر آلاء الرحمان که بخش قابل ملاحظه‌ای از این کتاب به رد کتاب فصل الخطاب اختصاص یافته است.
  4. علامه سید ابوالقاسم خوئی (م ۱۴۱۱ق) در کتاب البیان فصلی را در رد بر فصل الخطاب اختصاص داد و روایات این کتاب را به صورت دقیق و علمی، ارزیابی کرد.
  5. علامه محمدهادی معرفت در کتاب صیانة القرآن من التحریف به نحو احسن به فصل الخطاب پاسخ داده است.

غیر از این چهره‌های برجسته جهان تشیع، ده‌ها نفر دیگر بر این کتاب ردیه نوشته و به روشنی اعلام کرده‌اند که شیعه چنین اعتقادی نسبت به قرآن ندارد. جالب آن‌که مرحوم حاجی نوری، نویسنده کتاب هم پس از انتشار کتابش چنان مورد هجوم قرار گرفت که خود به تدوین رساله‌ای دیگر مبادرت کرد و در آن رساله اعلام کرد که منظورم از این کتاب، عدم تحریف کتاب الله بوده و از تعبیرات من برداشت سوء شده است[۱۳]. بنا بر نقل آیة الله سبحانی، امام خمینی می‌فرمود: «محدث نوری انسانی صالح و اهل تشیع بود؛ ولی علاقه فراوانی به گردآوری روایات ضعیف و عجیب و غریب داشت؛ روایاتی که خِرد انسانی آن را نمی‌پذیرد[۱۴]. با این اوصاف، آیا می‌توان به چنین کتابی، به عنوان بلندگوی شیعه در مباحث اعتقادی نگریست؟! اگر نگارش یک کتاب، دلیل بر اعتقاد شیعه به این امر است، پس باید اعتقاد به تحریف را به وهابیان نیز نسبت داد؛ زیرا بین علمای اسلام هستند کسانی که دست به تدوین چنین کتاب‌هایی زده‌اند؛ از جمله «ابن الخطیب مصری» در کتابی به نام الفرقان فی تحریف القرآن، که روایات تحریف را از منابع اهل سنت گردآوری کرده است[۱۵]. البته علمای الازهر از همان ابتدا با این کتاب مخالفت کرده و آن را باطل شمرده‌اند.

«محمد محمد مدنی» - استاد دانشکده شریعت الأزهر - می‌نویسد: «به خدا پناه می‌برم از کسی که بگوید: به عقیده شیعیان قرآن ناقص است». سپس می‌افزاید: یکی از مصریان به نام «محمد محمد عبد اللطیف» کتابی نوشته است به نام الفرقان که روایات دروغین و جعلی در باب تحریف را از منابع اهل سنت گردآوری کرده است، آیا به صِرف تدوین چنین کتابی توسط یک نفر می‌توان ادعا کرد که اهل سنت قائل به تحریف‌اند؟![۱۶].

نکته پنجم: اصرار وهابیان بر این اتهام علیه شیعه برای چیست؟ آنان از اثبات چنین تهمتی چه سودی می‌برند؟! کتاب‌ها، مقالات و پایان‌نامه‌هایی که از سوی وهابیان علاوه بر تبلیغات رسانه‌ای، ماهواره‌ای و اینترنتی، هر روزه در خصوص این تهمت و اتهامات واهی دیگر، نوشته شده و در سراسر دنیا به زبان‌های گوناگون منتشر می‌گردد، نشان از یک دسیسه بسیار خطرناک دارد. کافی است مروری اجمالی بر عنوان صدها کتابی که در زمینه شیعه از طایفه وهابیان نوشته شده است، داشته باشیم. از قبیل:

  1. السنة و الشیعة، اثر محمد رشید رضا، صاحب تفسیر و مجله المنار؛
  2. الصراع بین الإسلام و الوثنیة، از عبدالله علی القصیمی؛
  3. فجر الإسلام، ضحی الإسلام و ظهر الإسلام، اثر احمد امین مصری؛
  4. الجولة فی ربوع الشرق الأدنی، تألیف محمد ثابت مصری؛
  5. الشیعة و القرآن، احسان الهی ظهیر؛
  6. الشیعة و تحریف القرآن، محمد مال الله؛
  7. الشیعة الاثنا عشریة و تحریف القرآن، محمد عبدالرحمان سیف؛
  8. اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة، دکتر قفاری؛
  9. موقف الرافضة من القرآن الکریم، مامادواکار امبیری؛
  10. الوشیعة فی نقد عقاید الشیعة، موسی جارالله بن فاطمة الترکستانی؛
  11. الشیعة الامامیة الاثنا عشریة فی میزان الإسلام، ربیع بن محمد سعودی؛ و...

این کتاب‌ها عموماً با شیوه‌ای بسیار عوامانه، بدون استناد به یک منبع درست و حسابی، به قدری در نقل تهمت‌ها علیه شیعه افراط کرده‌اند که برای انسان عاقل شگفت‌آور است. آنان در حالی چنین اتهامات را تکرار می‌کنند که به یقین حتی یک کتاب شیعه را به درستی ندیده‌اند. از آنجا که فایده اصلی در جا انداختن اتهاماتی مثل تحریف قرآن، مستقیم نصیب دشمنان اسلام شده و می‌شود، می‌توان به روشنی دستان یهود و جاسوسان موساد را در این قضیه احساس کرد. آنان با به راه انداختن چنین فتنه‌ای که بازیگران آن وهابیان هستند، اهداف ذیل را دنبال می‌کنند:

  1. سلب حجیت از قرآن و سست کردن مهم‌ترین سند حقانیت اسلام. روشن است با تکرار این اتهام، نتیجه گرفته می‌شود که گروه عظیمی از امت اسلام قائل به تحریف قرآن‌اند. چنین ظلمی، قبل از آن‌که انتقام از شیعه باشد، ظلم عظیمی در حق قرآن است! وهابیان ناآگاهانه اساس اسلام را با این کار متزلزل می‌سازند!!
  2. سست شدن اطمینان و وثوق مسلمانان نسبت به قرآن و ایجاد تشکیک و تزلزل در مبانی فکری و اعتقادی مسلمانان نسبت به کتاب مقدس‌شان قرآن.
  3. درهم کوبیدن رمز وحدت مسلمانان و جلوگیری از ایجاد یک جبهه قوی اسلامی در برابر یهود و غرب مستکبر.
  4. ایجاد شکاف در صفوف یکپارچه مسلمانان و ارائه تصویری مخدوش و بی‌ثبات از اوضاع فکری و اعتقادی مسلمانان.
  5. مشغول کردن بخش عظیمی از توان مسلمانان برای تهمت زدن به یکدیگر و دفاع از خود و در نتیجه ایجاد جبهه‌های داخلی درون حوزه اسلام و غفلت از مکر و حیله مخالفان اسلام.
  6. جلوگیری از پیوستن توده‌های غیر مسلمان به اسلام، با ارائه تصویری متزلزل از کتاب مسلمانان.

وهابیان چه بخواهند چه نخواهند، با این تبلیغات گسترده در نسبت دادن تحریف به شیعه، این اهداف را محقق ساخته و می‌سازند! آیا وقت آن نرسیده وهابیان پس از این همه خدمت به یهود، اندکی عقل و خرد را به کار گیرند و از ظلم بیشتر به قرآن، دست بکشند؟! قرآن می‌فرماید: ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ[۱۷].

قرآن تحریف نشد. هیچ شیعه‌ای قائل به تحریف قرآن نیست. القای شبهه تحریف پیش از آن‌که به شیعه صدمه بزند، به قرآن صدمه می‌زند. پشت پرده این دسیسه، دستان پنهان صهیونیسم جهانی دیده می‌شود؛ همانان که به نص قرآن حتی به کتاب‌های دینی خودشان رحم نکردند و آن را تحریف. نمودند. وقت آن رسیده است که وهابیان چشم خویش را باز کنند و این همه در جهت سیاست‌های یهود گام برندارند»[۱۸].

پانویس

  1. اعتقادات الامامیه، ص۸۴.
  2. ر.ک: الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۰؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۱۳: عن عايشة قالت: كانت سورة الأحزاب تقرأ في زمان النبي(ص) مأتي آية فلما كتب عثمان المصاحف لم يقدر منها إلا على ما هو الآن.
  3. مسند احمد، ج۵، ص۱۳۲، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۳؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۷۹؛ روح المعانی، ج۲۱، ص۱۴۲: «عن زر، قال: قال لي أبي بن كعب: كيف تقرأ سورة الأحزاب أو كم تعدها؟ قلت: ثلاثاً و سبعين آية! فقال أبي: قد رأيتها و إنها لتعادل سورة البقرة أو أكثر من سورة البقرة و لقد قرأنا فيها: الشيخ و الشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة نكالاً من الله و الله عزيز حكيم، فرفع منها ما رفع».
  4. صحیح البخاری، ج۸، ص۲۶؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
  5. ر.ک: رجال النجاشی، ص۲۸۷؛ رجال العلامة الحلی، ص۲۴۲؛ بحار الانوار، ج۹، ص۱۹۳.
  6. الکافی، ج۱، ص۴۱۲.
  7. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  8. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  9. ر.ک: تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۲؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۲؛ اسباب نزول القرآن، ص۲۰۴؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸.
  10. «بر نمازها به ویژه نماز میانه پایبند باشید و برای خداوند فروتنانه (به نماز و دعا) بایستید» سوره بقره، آیه ۲۳۸.
  11. صحیح مسلم، ج۲، ص۱۱۲.
  12. الکافی، ج۸، ص۵۳.
  13. الذریعه، ج۱۶، ص۲۳۱.
  14. راهنمای حقیقت، ص۲۹۵.
  15. شیعه پاسخ می‌دهد، ص۲۲.
  16. مجله رساله الاسلام، ش۴۴، ص۳۸۲.
  17. «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  18. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۶۷-۷۶