غارت خیمه‌های امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

یورش شمر برای آتش زدن خیمه‌ها

در بین حمله‌کنندگان یک بار هم شمر بن ذی الجوشن دست به حمله برد، او با نیزه‌اش به خیمه حسین (ع) ضربه‌ای زد و فریاد کشید: برایم آتش بیاورید تا این خیمه را بر اهلش آتش بزنم! زنان فریاد کشیدند و از خیمه خارج شدند! حسین (ع) با دیدن این صحنه فریاد کشید: آی پسر ذی الجوشن! تو آتش می‌خواهی تا خانه‌ام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟! خدا تو را با آتش بسوزاند![۱]

حمید بن مسلم ازدی می‌گوید به شمر گفتم: سبحان الله! این کار به صلاح تو نیست مگر می‌خواهی گناه خودت را دو برابر بکنی، هم با عذاب الهی آتش آنها را عذاب نمایی و هم بچه‌ها و زن‌ها را به قتل برسانی! والله امیرت، همین که مردها را بکشی، راضی می‌شود! دیگر لازم نیست خیمه‌ها را به آتش بکشی.

شبث بن ربعی تمیمی آمد و گفت: ای شمر من نه سخنی بدتر از سخن تو و نه موضعگیری‌ای زشت‌تر از موضعگیری تو دیده‌ام. مگر تو آمدی زن‌ها را بترسانی؟ در این بین زهیر بن قین با ده نفر از یارانش بر شمر و یارانش حمله برد و آنان را از خیمه‌ها عقب راند و خطرشان را رفع نمود.

آنگاه لشکر همگی به طرف یاران حسین (ع) روی آوردند در این زمان اصحاب حسین (ع) یکی پس از دیگری کشته می‌شدند هرگاه یک یا دو نفر از آنها به قتل می‌رسیدند، کاستی‌شان آشکار می‌شد، ولی چون سپاه عمر بن سعد زیاد بودند کشته‌هایشان به چشم نمی‌آمدند[۲].[۳]

غارت خیمه‌ها

پس از شهادت حسین بن علی (ع)، سپاه عمر سعد به خیمه‌های اهل بیت حمله کردند و به غارت پرداختند. زنان و کودکان در صحرا پراکنده شدند؛ گریان و داغدار و صیحه زنان و استغاثه کنان. پس از آن خیمه‌ها را آتش زدند. مقنعه از سر زنان کشیدند، انگشتر از انگشت‌ها بیرون آوردند و گوشواره از گوش‌ها و خلخال از پاها[۴]. حتی فاطمه دختر امام حسین (ع) نقل کرده که به خیمۀ ما ریختند و من دختری کوچک بودم، با گریه خلخال از پایم در می‌آوردند. گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه می‌کنی؟ گفت: برای اینکه دختر پیامبر را غارت می‌کنم. گفتم: غارت مکن. گفت: می‌‌ترسم دیگری بیاید و اینها را در آورد![۵][۶].

مردم بر زنان حسین (ع) و اموال و اجناسش روی آوردند، وَرَس[۷] و لباس‌های فاخر[۸] و شترهایشان را به غارت بردند، بر سر پیراهن زنان کشمکش می‌شد تا این که زنان مغلوب می‌شدند و پیراهنشان برده می‌شد[۹]!

مردان به سنان بن انس گفتند: آیا حسین بن علی، پسر فاطمه دختر رسول (ص) را کشته‌ای؟! بزرگ‌ترین مرد عرب در شرافت و بزرگی را به قتل رسانده‎ای؟! حسین (ع) نزد آنان آمد تا دستشان را از پادشاهی‌شان قطع کند، پس تو ای سنان، ای کسی که چنین فردی را کشتی نزد فرماندهانت برو و پاداش خود را از آنان بخواه! که اگر خزانه‌های اموالشان را به پاس کشتن حسین به تو بدهند کم است! سنان که قدری دیوانه و مجنون بود بر اسب سوار شد و نزدیک در خیمه عمر بن سعد ایستاد و با صدای بلند فریاد برآورد: جوال مرا از سیم و زر پر کن که من آن پادشاه دربان‌دار را کشته‌ام، کسی را کشته‌ام که اگر نسبش یاد شود بهترین مردم از لحاظ پدر و مادر است!

عمر بن سعد گفت: او را نزدم بیاورید، وقتی سمنان به خیمه عمر بن سعد وارد شد عمر چوب‌دستی خود را به سویش پرت کرد و گفت: آی مجنون! شهادت می‌دهم که تو مجنونی و هرگز سالم نشده‌ای، با کدام جرأت چنین سخنی می‌گویی؟ والله اگر ابن زیاد این را می‌شنید گردنت را قطع می‌کرد![۱۰]

در این هنگام شمر بن ذی الجوشن با مردان جنگی همراهش به اموال حسین (ع) حمله بردند و به علی بن حسین کوچکتر امام زین العابدین (ع) رسیدند، آن حضرت مریض بود و روی فرشش دراز کشیده بود و رجّاله‌ها در کنارش می‌آمدند و می‌گفتند: آیا او را نمی‌کشیم؟! حمید بن مسلم می‌گوید: گفتم: سبحان الله! أیا بچه‌ها را بکشیم؟! این بچه است! تا این که عمر بن سعد آمد، گفت: آی، احدی متعرض این نوجوان مریض نشود، و کسی داخل چادر خیمه این زن‌ها نگردد، و کسی که از اجناسشان چیزی برداشته به آنان برگرداند، ولی کسی چیزی را برنگرداند[۱۱].

عمر بن سعد، عقبة بن سمعان غلام امام را دستگیر کرد و به او گفت: تو کیستی؟! عقبه گفت: من بنده زرخرید هستم؛ لذا وی را آزاد کرد، غیر از عقبة احدی از اصحاب حسین (ع) نجات نیافت[۱۲].[۱۳]

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸، ادامه خبر ایوب بن مِشرَح.
  2. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸-۴۳۹، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد.
  3. یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص۷۲.
  4. مقتل الحسین، مقرم، ص۳۸۵.
  5. عبرات المصطفین، ج۲، ص۱۳۹.
  6. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۶۱.
  7. گیاهی مانند کنجد زرد رنگ که از آن برای زرد کردن استفاده می‌شود و از آن زعفران پدید می‌آید.
  8. ورس و لباس‎های فاخر اشیایی بود که توسط یک کاروان از یمن برای یزید فرستاده می‌شد و حضرت پس از خروج از مکه به کوفه با این کاروان برخورد کرد و اموالش را ضبط نمود. ر. ک: منازل بین راه / منزل تنعیم.
  9. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی (ع).
  10. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴، به نقل از ابی مخنف، از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.
  11. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴، به نقل از ابی مخنف، از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۳، با کمی تغییر.
  12. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴، به نقل از ابی مخنف، از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.
  13. یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص۱۰۰.