فیء

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

«فیء» به معنای رجوع و بازگشت سایه، به بخشی از انفال گفته می‌شود که بدون رنج و زحمت، در اختیار جامعه اسلامی قرار گیرد. فی‌ء از اموال دولت اسلامی و بیت المال محسوب می‌شود و برای تأمین زندگی اقشار آسیب‌پذیر اجتماعی و در راه خدا مصرف می‌شود. فیء در اسلام، از زمان یهودیان "بنی نضیر" و بیرون رفتن آنها از مدینه آغاز شده است و یکی از مصادیق انفال محسوب می‌شود.

معناشناسی

«فیء» به معنای رجوع و بازگشت سایه است[۱] و در اصطلاح، به بخشی از انفال گفته می‌شود که بدون رنج و زحمت، در اختیار جامعه اسلامی قرار گیرد[۲]. به عبارت دیگر، هر گونه اموال بدون مالک، مانند: کوه‌ها، بستر رودخانه‌ها، خرابه‌های متروک و مانند آن فیء خوانده می‌شود. فی‌ء از اموال دولت اسلامی و بیت المال محسوب می‌شود و برای تأمین زندگی اقشار آسیب‌پذیر اجتماعی و در راه خدا مصرف می‌شود. فیء، یکی از منابع مهم بیت المال در نظام اسلامی است[۳].

پیشینه

فیء در اسلام، از زمان یهودیان "بنی نضیر" و بیرون رفتن آنها از مدینه آغاز شده است. به همین مناسبت، آیه ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ نازل و اموال و مستغلات بر جای مانده از یهودیان را از آن رسول خدا (رئیس حکومت) دانست. از آنجا که این اموال، بدون جنگ به دست آمده از غنایم جنگی به حساب نیامده‌اند، البته رسول خدا (ص) از جانب خود، آن اموال را میان نیازمندان تقسیم کردند[۴].[۵]

فرق فیء و انفال

بسیاری از مفسران فیء را در آیه: ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ به معنی اموالی که از کفار به مسلمانان باز می‌گردد تفسیر نموده‌اند[۶]، بنابراین تفسیر، فیء یکی از مصادیق انفال بوده و حکم انفال را خواهد داشت.

در برخی از احادیث اهل بیت (ع) فیء و انفال در مقابل غنایم ذکر شده و حکم آن چنین بیان شده است: «از امام صادق (ع) در مورد غنایم جنگی سؤال شد فرمود: خمس آن جدا می‌شود و باقیمانده میان رزمندگان تقسیم می‌شود. و سپس فرمود: و اما فیء و انفال کلاً به رسول خدا (ص) اختصاص دارد»[۷].[۸]

مصداق‌های فیء

اموال فیء به چهار دسته تقسیم می‌شود:

  1. مالی که بدون خون‌ریزی و لشکرکشی به دست آمده باشد یا مال آتش بس و صلح؛
  2. جزیه؛
  3. زمین‌های خراج؛
  4. یک دهمی که از تاجران اهل کتاب و غیر مسلمان گرفته می‌شده[۹].

فقهای شیعه فیء را اموالی دانسته‌اند که بدون جنگ از مشرکان به مسلمانان برسد و اموال خراجی را در بحث غنائم این گونه تفکیک کرده‌اند که: آنچه از غنائم در محدوده سپاه و درگیری است، میان جنگجویان تقسیم می‌شود؛ اما آنچه بیرون از محدوده سپاه است از زمین‌ها و املاک، فیء همه مسلمانان می‌باشد؛ چه حاضران و چه غایبان و چه کسانی که در آینده می‌آیند[۱۰]. علی(ع) در روایتی بر این نکته تأکید می‌نماید که املاک و زمین‌های اهل ذمه، فیء مسلمانان است: «از ملک‌ها (منزل) و زمین‌های اهل ذمه چیزی مخر؛ زیرا فیء مسلمانان است»[۱۱].[۱۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. لغت‌نامه دهخدا، ج۱۱، ص۱۷۲۴۸؛ فرهنگ معین، ج۲، ص۲۵۹۰؛ ابن‌فارس، معجم مغائیس اللغه، ج۴، ص۴۳۵.
  2. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۲۶.
  3. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۴۴؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص ۴۵۰.
  4. مجمع البیان، ذیل آیه ۶ از حشر؛ تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۰۱؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۱۹۱؛ ارشاد مفید، ص۴۷-۴۸.
  5. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۴۴.
  6. ر. ک: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۹۲.
  7. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي الْغَنِيمَةِ قَالَ يُخْرَجُ‏ مِنْهُ‏ الْخُمُسُ‏ وَ يُقْسَمُ مَا بَقِيَ بَيْنَ مَنْ قَاتَلَ» و به دنبال فرمود: «فَأَمَّا الْفَيْ‏ءُ وَ الْأَنْفَالُ‏ فَهُوَ خَالِصٌ‏ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص)»، وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۷۴، حدیث ۳.
  8. عمید زنجانی و موسی‌زاده، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۷۵.
  9. ماوردی، أحکام السلطانیه، ص۱۲۶؛ ابو یعلی، أحکام السلطانیه، ص۱۳۶.
  10. طوسی، نهایه، ص۲۹۴.
  11. «لَا تَشْتَرِ مِنْ عَقَارِ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ لَا مِنْ أَرْضِهِمْ شَيْئاً لِأَنَّهُ فَيْءُ الْمُسْلِمِينَ»؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۲۴ و ج۱۳، ص۲۴۲.
  12. ذاکری، علی اکبر، [[[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۵۷۴ - ۵۷۶.