حسن بن زیاد عطار

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

الحسن العطار[۱]، در دو سند تفسیر کنز الدقائق به گزارش از تهذیب الأحکام قرار گرفته است:

«اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ اِبْنِ بُكَيْرٍ عَنِ اَلْحَسَنِ اَلْعَطَّارِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ أَمَرَ مَمْلُوكَهُ أَنْ يَتَمَتَّعَ ﴿بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ[۲] أَ عَلَيْهِ أَنْ يَذْبَحَ عَنْهُ؟ قَالَ: لاَ إِنَّ اَللَّهَ يَقُولُ: ﴿عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ[۳]»[۴].[۵]

شرح حال راوی

الحسن بن زیاد الضبی العطار از روایت‌گران اهل کوفه و از اصحاب امام صادق(ع) شمرده شده است.

احمد برقی نام راوی را با عنوان حسن بن زیاد العطار در اصحاب امام صادق(ع) یاد کرده است[۶].

نجاشی در ترجمه و شرح حال راوی نوشته است: "الحسن بن زیاد العطار، مولی بنی ضبة، کوفی ثقة، روی عن أبی عبدالله(ع) و قیل الحسن بن زیاد الطائی له کتاب"[۷].

شیخ طوسی در الفهرست نوشته است: "الحسن العطار؛ له أصل"[۸]؛ نیز دو بار در اصحاب امام صادق(ع)، با عناوین "الحسن بن زیاد الضبی، مولاهم الکوفی و الحسن بن زیاد العطار [۹] ذکر کرده است.

جناب کشی در بخش پنجم کتاب رجال خود که به یادکرد اصحاب امام صادق(ع) اختصاص دارد، به شرح حال الحسن بن زیاد العطار پرداخته است[۱۰].[۱۱]

اتحاد «الضبی» با «العطار»

دلیل اتحاد الضبی با العطار، افزون بر عنوان راوی در رجال النجاشی، شرح حال فرزند اوست. نجاشی در این باره نوشته است: "محمد بن الحسن بن زیاد العطار، كوفك...، روى أبوه عن أبي عبدالله"(ع)[۱۲].

شیخ طوسی نیز با یادکرد هر دو وصف از او نام برده و نوشته است: "محمد بن الحسن الضبي، مولاهم العطار الكوفي، أبوعبدالله[۱۳].

ابن شهر آشوب با یادکرد دو عبارت جداگانه به راوی مورد گفت‌وگو چنین اشاره کرده است: "الحسن العطار، له أصل"[۱۴] و "الحسن بن زیاد، له كتاب"[۱۵].[۱۶]

الصیقل و العطار دو راوی مستقل

شیخ طوسی در اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) از کسی به نام الحسن بن زیاد الصیقل یاد کرده است.

همسانی دو راوی، در سه چیز، پندار اتحاد را پدید آورده است: همنامی؛ نزدیکی در طبقه؛ صفت مولی.[۱۷]

دیدگاه بزرگان

شیخ موسی زنجانی در الجامع فی الرجال با تکیه به قرائن یادشده، به اتحاد الصیقل با العطار رأی داده[۱۸]؛ ولی مجلسی اول و فرزندزاده شهید ثانی و گروهی دیگر، آنها را دو راوی جدا از هم دانسته‌اند[۱۹].[۲۰]

بررسی و تحقیق

بررسی منابع در دسترس و کاوش در آنها تغایر و جدایی دو عنوان یاد شده از یکدیگر را می‌رساند، به چند دلیل:

  1. دوگانگی در شغل و حرفه: الصیقل لقب کسی است که شغلش ساخت و پرداخت و فروش شمشیر باشد و عطار یعنی عطر فروش.
  2. نجاشی و شیخ طوسی در الفهرست الحسن بن زیاد العطار را صاحب اصل و کتاب معرفی کرده‌اند[۲۱]؛ ولی هیچ‌یک از آن دو حسن بن زیاد الصیقل را از صاحبان کتاب به شمار نیاورده است. شیخ طوسی در رجال الطوسی برای هر یک از العطار و الصیقل عنوان جداگانه قرار داده و صیقل را بی‌فاصله پس از عنوان الحسن بن زیاد العطار بدین گونه ثبت کرده است: "الحسن بن زیاد الصیقل، يكنى أبا الوليد، مولى كوفي"[۲۲]. برقی نیز دو عنوان جداگانه یادکرده و همانند شیخ طوسی در رجال البرقی، پس از عبارت حسن بن العطار، کوفی در اصحاب امام صادق(ع) بی‌فاصله عنوان حسن بن رباط الصیقل را ثبت کرده و چنین افزوده: "وكنيته أبوالوليد مولى كوفي"[۲۳] که به قرینه رجال الطوسی فهمیده می‌شود این راوی، همان حسن بن زیاد الصیقل است و در کلمه رباط تصحیف رخ داده است.
  3. نجاشی، عطار را مولی بنی ضبة معرفی کرده است و بر پایه گزارشی دیگر، او را «الطائی» [۲۴]. این روایتگر، در حدیث پسین با سرنام الحسن بن زیاد الطائی گزارش کرده و در آن از برده بودن خود در روزگار پیشین گفته است. «رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الطَّائِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنِّي كُنْتُ رَجُلًا مَمْلُوكاً فَتَزَوَّجْتُ بِغَيْرِ إِذْنِ مَوَالِيَّ ثُمَّ أَعْتَقَنِي اللَّهُ بَعْدُ فَأُجَدِّدُ النِّكَاحَ قَالَ فَقَالَ أَ عَلِمُوا أَنَّكَ تَزَوَّجْتَ قُلْتُ نَعَمْ قَدْ عَلِمُوا فَسَكَتُوا وَ لَمْ يَقُولُوا لِي شَيْئاً قَالَ ذَلِكَ إِقْرَارٌ مِنْهُمْ أَنْتَ عَلَى نِكَاحِكَ»[۲۵]. گرچه ابو الولید الحسن بن زیاد الصیقل نیز مولی معرفی شده، گفته نشده که مولای کدام قبیله بوده، با آنکه نام قبیله‌ای که عطار مولایشان شمرده شده، شناخته شده است.
  4. از الحسن العطار به عنوان راوی ثقة یاد شده؛ ولی درباره الصیقل توثیقی گزارش نشده است.
  5. العطار تنها از اصحاب امام صادق(ع) شمرده شده، ولی الصیقل از اصحاب امام باقر(ع) نیز به شمار آمده است.
  6. پیرو شیخ طوسی، ابن حجر نیز دو عنوان جداگانه برای هر یک قرار داده است[۲۶] و سمعانی در خوانش واژه الضبّی می‌نویسد: الضبي: بفتح الضاد المعجمة، و الباء المکسورة المشددة المنقوطة بواحدة هذه النسبة إلی ضبة و هم جماعة...[۲۷] و مامقانی نیز می‌نویسد: "والضبي: بفتح الضاد المعجمة، و تشدید الباء الموحدة، ثم الیاء المثناة من تحت، نسبة إلی ضبة، قریة بتهامة بساحل البحر مما یلی طریق الشام. أو إلی الضب: جبل بلحفة، أصله مسجد الخیف بمنی أو إلی ضبة: حی من العرب، ینتسبون إلی ضبة بن أد بن طابخة[۲۸].

در منابع گوناگون، راوی با نام‌های الحسن بن زیاد العطار، و الحسن العطار در اسناد قرار گرفته است[۲۹]. در برخی اسناد، از نامبرده با عنوان الحسن بن زیاد یاد شده است. با اینکه این عنوان، مطلق است و با شماری از راویان دیگر سازگار و همخوان است، از بعضی قرائن و نشانه‌ها شناسایی راوی انجام پذیر است؛ مانند عبدالله بن بکیر که گزارشش از راوی، گاه با پسوند العطار [۳۰] و گاه بی‌پسوند[۳۱] انجام گرفته است؛ نیز حسن بن علی الوشاء که با یک واسطه از راوی -با پسوند[۳۲] و بی‌پسوند[۳۳]- گزارش کرده؛ همچنین محمد بن الحسن بن زیاد فرزند راوی که گاه با پسوند[۳۴] و گاه بی‌آن[۳۵]، از پدرش با عبارت أبیه یاد کرده است. هیچ یک از سه روایتگر نامبرده، از الحسن بن زیاد الصیقل روایت نکرده است.[۳۶]

طبقه راوی

تاریخ تولد و درگذشت راوی پیدا نیست و گذشت که شیخ طوسی و نجاشی او را از اصحاب امام صادق(ع) شمرده‌اند.

شیخ مفید بر پایه روایتی گزارش کرده که حسن عطار نزدیک سال ۱۰۰ هجری (دوران امامت امام باقر(ع)) متولد شده است:

«قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِيهِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ لَمَّا قَدِمَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفَةَ دَخَلَ قَلْبِي مِنْ ذَلِكَ بَعْضُ مَا يَدْخُلُ قَالَ فَخَرَجْتُ إِلَى مَكَّةَ وَ مَرَرْتُ بِالْمَدِينَةِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ هُوَ مَرِيضٌ فَوَجَدْتُهُ عَلَى سَرِيرٍ مُسْتَلْقِياً عَلَيْهِ وَ مَا بَيْنَ جِلْدِهِ وَ عَظْمِهِ شَيْءٌ فَقُلْتُ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَانْقَلَبَ عَلَى جَنْبِهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا حَسَنُ مَا كُنْتُ أَحْسَبُكَ إِلَّا وَ قَدِ اسْتَغْنَيْتَ عَنْ هَذَا ثُمَّ قَالَ هَاتِ فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ...»[۳۷].

جناب زید بن علی بن الحسین(ع) در سال ۱۲۱ به شهادت رسید[۳۸] و چون حسن عطار ورود زید بن علی به کوفه را نزدیکی نهضت زید گزارش کرده، می‌‌توان برآورد کرد تولدش حدود سال ۱۰۰ یا کمی پیش از آن رخ داده است.

حسن عطار در منابع حدیثی، روایات بسیاری از امام صادق(ع) گزارش کرده که نزدیک به همه آنها بی‌واسطه انجام پذیرفته است، نمونه‌ها:

  1. «عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاطٍ، عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ[۳۹] قَالَ: نَزَلَتْ فِي الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) أَمَرَهُ اللَّهُ بِالْكَفِّ، قَالَ: قُلْتُ: ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ[۴۰] قَالَ: نَزَلَتْ فِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ أَنْ يُقَاتِلُوا مَعَهُ»[۴۱].
  2. «حَدَّثَنَا بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) مَا يَكُونُ الْأَرْضُ إِلَّا وَ فِيهَا عَالِمٌ قَالَ بَلَى»[۴۲].
  3. «عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنِ اسْتَخَفَ بِصَلَاتِهِ لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنْ شَرِبَ الْمُسْكِرَ لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ!»[۴۳].
  4. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا قَالَ ذَاكَ مَرْيَمُ وَ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَقُلْتُ فَقَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ هُمَا وَ اللَّهِ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ»[۴۴].
  5. «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْآدَمِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّهُمْ يَقُولُونَ لَنَا أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَنَقُولُ نَعَمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى فَيَقُولُونَ أَ لَيْسَ الْمُؤْمِنُونَ فِي الْجَنَّةِ فَنَقُولُ بَلَى فَيَقُولُونَ أَ فَأَنْتُمْ فِي الْجَنَّةِ فَإِذَا نَظَرْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا ضَعُفْنَا وَ انْكَسَرْنَا عَنِ الْجَوَابِ قَالَ فَقَالَ إِذَا قَالُوا لَكُمْ أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَقُولُوا نَعَمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ قُلْتُ وَ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا اسْتَثْنَيْتُمْ لِأَنَّكُمْ شُكَّاكٌ قَالَ فَقُولُوا وَ اللَّهِ مَا نَحْنُ بِشُكَّاكٍ وَ لَكِنَّا اسْتَثْنَيْنَا كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ[۴۵] وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَدْخُلُونَهُ أَوَّلًا وَ قَدْ سَمَّى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنِينَ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ مُؤْمِنِينَ وَ لَمْ يُسَمِّ مَنْ رَكِبَ الْكَبَائِرَ وَ مَا وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ النَّارَ فِي قُرْآنٍ وَ لَا أَثَرٍ وَ لَا تُسَمِّهِمْ بِالْإِيمَانِ بَعْدَ ذَلِكَ الْفِعْلِ»[۴۶].
  6. «وَ رَوَى ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَكُونُ عَلَيَّ الدَّيْنُ فَيَقَعُ فِي يَدِيَ الدَّرَاهِمُ فَإِنْ وَزَّعْتُهَا بَيْنَهُمْ لَمْ يَقَعْ شَيْئاً أَ فَأَحُجُّ أَوْ أُوَزِّعُهَا بَيْنَ الْغُرَمَاءِ قَالَ حُجَّ بِهَا وَ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَقْضِيَ عَنْكَ دَيْنَكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»[۴۷].
  7. «حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْجَلِيلُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ زِيَادٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِيحٌ وَ الْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ وَ تَعْلِيمَهُ لِمَنْ لَا يَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ لِأَنَّهُ مَعَالِمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ سَالِكٌ بِطَالِبِهِ سَبِيلَ الْجَنَّةِ وَ هُوَ أَنِيسٌ فِي الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبٌ فِي الْوَحْدَةِ وَ سِلَاحٌ عَلَى الْأَعْدَاءِ وَ زَيْنُ الْأَخِلَّاءِ يَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً يَجْعَلُهُمْ فِي الْخَيْرِ أَئِمَّةً يُقْتَدَى بِهِمْ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِكَةُ فِي خَلَّتِهِمْ يَمْسَحُونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ فِي صَلَاتِهِمْ لِأَنَّ الْعِلْمَ حَيَاةُ الْقُلُوبِ وَ نُورُ الْأَبْصَارِ مِنَ الْعَمَى وَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ مِنَ الضَّعْفِ يَنْزِلُ اللَّهُ حَامِلَهُ مَنَازِلَ الْأَبْرَارِ وَ يَمْنَحُهُ مُجَالَسَةَ الْأَخْيَارِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بِالْعِلْمِ يُطَاعُ اللَّهُ وَ يُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اللَّهُ وَ يُوَحَّدُ بِالْعِلْمِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ وَ بِهِ يُعْرَفُ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ تَابِعُهُ يُلْهِمُهُ اللَّهُ السُّعَدَاءَ وَ يَحْرِمُهُ الْأَشْقِيَاءَ»[۴۸].

راوی از اصحاب امام صادق(ع) شمرده شده و برخی از شاگردانحدیث وی چون یونس بن عبدالرحمن، الحسن بن یوسف (ابن بقاح)، و ابن ابی عمیر [۴۹] از طبقه ششم [۵۰] و برخی دیگر، مانند ابان بن عثمان، عبدالله بن بکیر و علی بن رئاب [۵۱] از طبقه پنجم راویان‌اند، پس العطار از طبقه پنجم به شمار می‌آید، از این رو آیت‌الله بروجردی نیز او را از طبقه پنجم راویان شمرده است[۵۲].[۵۳]

استادان و شاگردان راوی

روایات راوی یادشده، همگی از امام صادق(ع) نقل شده، جز دو حدیث که پیش‌تر از ابی بصیر و سعد بن طریف گزارش گردید[۵۴].

گروهی از راویان، شاگردان حدیثی حسن عطار هستند؛ مانند ثعلبة بن میمون، أبان بن عثمان، سعد بن أبی خلف، ابن أبی عمیر، یونس بن عبدالرحمن، الحسن بن یوسف[۵۵]، علی بن رئاب، محمد بن الحسن العطار (فرزند راوی) و عبدالله بن بکیر [۵۶].[۵۷]

مذهب راوی

دو نکته گرایش و باور راوی به تشیع را آشکار می‌سازند:

  1. نجاشی و شیخ طوسی راوی را از روایت‌گران شیعه صاحب کتاب به شمار آورده‌اند[۵۸].
  2. احادیث گوناگون راوی، نشان‌دهنده تشیع اویند؛ دو نمونه:
    1. «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْآدَمِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّهُمْ يَقُولُونَ لَنَا أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَنَقُولُ نَعَمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى فَيَقُولُونَ أَ لَيْسَ الْمُؤْمِنُونَ فِي الْجَنَّةِ فَنَقُولُ بَلَى فَيَقُولُونَ أَ فَأَنْتُمْ فِي الْجَنَّةِ فَإِذَا نَظَرْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا ضَعُفْنَا وَ انْكَسَرْنَا عَنِ الْجَوَابِ قَالَ فَقَالَ إِذَا قَالُوا لَكُمْ أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَقُولُوا نَعَمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ قُلْتُ وَ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا اسْتَثْنَيْتُمْ لِأَنَّكُمْ شُكَّاكٌ قَالَ فَقُولُوا وَ اللَّهِ مَا نَحْنُ بِشُكَّاكٍ وَ لَكِنَّا اسْتَثْنَيْنَا كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ[۵۹] وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَدْخُلُونَهُ أَوَّلًا وَ قَدْ سَمَّى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنِينَ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ مُؤْمِنِينَ وَ لَمْ يُسَمِّ مَنْ رَكِبَ الْكَبَائِرَ وَ مَا وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ النَّارَ فِي قُرْآنٍ وَ لَا أَثَرٍ وَ لَا تُسَمِّهِمْ بِالْإِيمَانِ بَعْدَ ذَلِكَ الْفِعْلِ»[۶۰].
    2. «قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِيهِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ لَمَّا قَدِمَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفَةَ دَخَلَ قَلْبِي مِنْ ذَلِكَ بَعْضُ مَا يَدْخُلُ قَالَ فَخَرَجْتُ إِلَى مَكَّةَ وَ مَرَرْتُ بِالْمَدِينَةِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ هُوَ مَرِيضٌ فَوَجَدْتُهُ عَلَى سَرِيرٍ مُسْتَلْقِياً عَلَيْهِ وَ مَا بَيْنَ جِلْدِهِ وَ عَظْمِهِ شَيْءٌ فَقُلْتُ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَانْقَلَبَ عَلَى جَنْبِهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا حَسَنُ مَا كُنْتُ أَحْسَبُكَ إِلَّا وَ قَدِ اسْتَغْنَيْتَ عَنْ هَذَا ثُمَّ قَالَ هَاتِ فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ(ع) مَعِي مِثْلُهَا فَقُلْتُ وَ أَنَا مُقِرٌّ بِجَمِيعِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ(ص) قَالَ فَسَكَتَ قُلْتُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً إِمَامٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فُرِضَ طَاعَتُهُ مَنْ شَكَّ فِيهِ كَانَ ضَالًّا وَ مَنْ جَحَدَهُ كَانَ كَافِراً قَالَ فَسَكَتَ قُلْتُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ(ع) بِمَنْزِلَتِهِ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَيْهِ(ع) فَقُلْتُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ بِمَنْزِلَةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مَنْ تَقَدَّمَ مِنَ الْأَئِمَّةِ- فَقَالَ كُفَّ قَدْ عَرَفْتُ الَّذِي تُرِيدُ مَا تُرِيدُ إِلَّا أَنْ أَتَوَلَّاكَ عَلَى هَذَا- قَالَ قُلْتُ فَإِذَا تَوَلَّيْتَنِي عَلَى هَذَا فَقَدْ بَلَغْتُ الَّذِي أَرَدْتُ قَالَ قَدْ تَوَلَّيْتُكَ عَلَيْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي قَدْ هَمَمْتُ بِالْمُقَامِ قَالَ وَ لِمَ قَالَ قُلْتُ إِنْ ظَفِرَ زَيْدٌ أَوْ أَصْحَابُهُ فَلَيْسَ أَحَدٌ أَسْوَأَ حَالًا عِنْدَهُمْ مِنَّا وَ إِنْ ظَفِرَ بَنُو أُمَيَّةَ فَنَحْنُ عِنْدَهُمْ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ قَالَ فَقَالَ لِي انْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْكَ بَأْسٌ مِنْ أُولَى وَ لَا مِنْ أُولَى»[۶۱].[۶۲]

جایگاه حدیثی راوی

حسن عطار، از راویان معتبر و موثق شیعه به شمار می‌آید و چند نکته نشانه این وثاقت و ارزندگی است:

  1. نجاشی، حسن بن زیاد العطار را راوی ثقه شناسانده و نوشته است: "كوفي، ثقة، روی عن أبي عبدالله(ع)[۶۳].
  2. نامبرده از راویان تفسیر علی بن ابراهیم قمی است[۶۴] که در مقدمه این کتاب از وثاقت روایتگران آن گزارش داده است[۶۵].
  3. چند تن از اصحاب اجماع از او روایت کرده‌اند؛ مانند عبدالله بن بکیر، أبان بن عثمان، یونس بن عبدالرحمن، و ابن أبی عمیر}}[۶۶].

آنچه یاد شد، وثاقت و جلالت حسن عطار و پذیرفتگی روایات را می‌رساند.[۶۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. رجال النجاشی، ص۴۷، ش۹۶؛ رجال البرقی، ص۲۶ و ۴۶؛ رجال الطوسی، ص۱۹۵، ش۲۴۳۹؛ الفهرست، طوسی، ص۱۲۷، ش۱۷۳؛ رجال الکشی، ص۴۲۴، ش۷۹۸؛ معالم العلماء، ص۳۴، ش۱۹۳؛ الرجال، ابن داود، ص۱۰۷، ش۴۱۰؛ رجال العلامة الحلی، ص۴۱، ش۱۳؛ منهج المقال، ج۴، ص۵۳، ش۱۳۸۵؛ نقد الرجال، ج۲، ص۲۴، ش۱۲۷۲؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۱۱۱؛ جامع الرواة، ج۱، ص۲۰۰، ش۱۶۱۳؛ الرجال، حر عاملی، ص۸۹، ش۳۶۴؛ روضة المتقین، ج۱۴، ص۹۳؛ الوجیزة فی الرجال، ص۵۵، ش۴۸۵؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۳۸۴، ش۷۲۸؛ شعب المقال، ص۶۵، ش۱۷۷؛ زبدة الأقوال فی خلاصة الرجال، ص۱۱۳، ش۵۲۷؛ بهجة الآمال، ج۳، ص۱۰۸؛ مستدرک الوسائل، ج۲۴، ص۹۶، ش۱۷۵؛ التحریر الطاووسی، ص۱۲۴، ش۸۹؛ طرائف المقال، ج۱، ص۴۳۰، ش۳۵۸۶ و ۳۵۸۷؛ فائق المقال، ص۹۹، ش۲۵۷؛ تکملة الرجال، ج۱، ص۳۸۲؛ تنقیح المقال، ج۱۹، ص۲۱۹، (ش ۵۱۷۴) و ۲۲۲، (ش ۵۱۷۶)؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۹۰، ش۳۵۳۶ و ۳۵۳۸؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۲۴۳، (ش ۱۸۹۹) و ۲۴۴، (ش ۱۹۰۱)؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۲۳، ش۲۸۳۶، ۲۸۳۷ و ۲۸۳۸؛ الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۲، ص۱۴۶، ش۵۵۲؛ أعیان الشیعه، ج۵، ص۷۵؛ تهذیب المقال، ج۲، ص۷۵؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج۲، ص۱۲۷، ش۳۶۳؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۰۹، ش۹۲۹.
  2. آنکه از عمره به حجّ تمتّع می‌پردازد؛ سوره بقره، آیه ۱۹۶.
  3. خداوند بنده‌ای زرخرید را مثل می‌زند که توان هیچ کاری ندارد سوره نحل، آیه ۷۵.
  4. تفسیر کنز الدقائق، ج۷، ص۲۴۱؛ تهذیب الأحکام، ج۵، ص۲۰۰، ح۴.
  5. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 16-17.
  6. رجال البرقی، ص۲۶: حسن بن زیاد العطار، کوفی؛ و ص۴۶: حسن بن زیاد العطار.
  7. رجال النجاشی، ص۴۷، ش۹۶.
  8. الفهرست، طوسی، ص۱۲۷، ش۱۷۳.
  9. رجال الطوسی، ص۱۸۰، (ش ۲۱۵۵) و ۱۹۵، (ش ۲۴۳۹).
  10. رجال الکشی، ص۴۲۴، ش۷۹۸.
  11. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 17-18.
  12. رجال النجاشی، ص۳۶۹، ش۱۰۰۲.
  13. رجال الطوسی، ص۲۷۹، ش۴۰۳۵؛ منهج المقال، ج۴، ص۵۳، ش۱۳۸۴: أما العطار فیأتی و أن الظاهر أنه و الضبی واحد، فتأمل.
  14. معالم العلماء، ص۳۴، ش۱۹۳.
  15. معالم العلماء، ص۳۶، ش۲۱۱.
  16. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 18.
  17. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 18.
  18. الجامع فی الرجال، ج۳، ص۱۵۲-۱۵۵، ش۳۳۰۵-۳۳۱۰. وی پس از یادکرد پنج عنوان الحسن بن زیاد، الحسن بن زیاد الصیقل، الحسن بن زیاد الضبی، الحسن بن زیاد العطار، و الحسن بن زیاد الطائی همه را متحد با یکدیگر دانسته و دلیل آن را چنین نوشته است: : و الدلیل علی اتحاد الحسن بن زیاد بجمیع العناوین المتقدمة مضافا إلی اتحاد السیاق فی الروایات الذی یعرفه الخواص، اتحاد الطبقة و المولویة و الرواة و المروی عنهم فی جمیع العناوین خصوصا عند الإختصار بإسمه و اسم أبیه کما هو الغالب من غیر إضافة أحد الأوصاف المذکورة سابقا إلیه؛ أما تعدد العنوان في کتاب الشیخ فلا يدل علی التعدد کما مر مرارا کتعدد الکنیة و غیر ذلك کما لا یخفی. سپس با انتقاد از استبعاد اتحاد العطار و الصیقل از سوی میرزا محمد استرآبادی، می‌نویسد: مجرد الإستبعاد اغترارا بتعدد العنوان و تأییده بتعدد الکنیة مع وجود الوصف فی کلیهما لا یلیق بشأنه مع کونه مؤید خلاف مطلوبه کما لا یخفی.
  19. روضة المتقین، ج۱۴، ص۳۵۱: الصیقل غیر العطار و توهم بعض وحدتهما أیضاً لکنه بعید فإذا ذکر الحسن بن زیاد مطلقا فالظاهر أنه العطار فإن الظاهر الغالب إطلاق الصیقل مقیدا به کما یظهر من التتبع التام، و علی الظاهر من کلام بعض الأصحاب إطلاق ابن زیاد علیهما؛ استقصاء الإعتبار فی شرح الاستبصار، ج۲، ص۴۲۹: أما الحسن الصیقل فالموجود فی الرجال الحسن بن زیاد الصیقل ذکره الشیخ فی أصحاب الباقر(ع) و کذلک ذکره فی أصحاب الصادق(ع)، و هو مهمل فی الموضعین؛ و ما یوجد فی کلام المتأخرین: من أن الحسن بن زیاد العطار الثقة هو الصیقل. لا أعلم وجهه، و فی بعض الأسانید أبو القاسم الصیقل، و فی بعضها أبو إسماعیل و ذکر شیخنا المحقق -أیده الله- فی کتاب الرجال أن هذا یؤید عدم الاتحاد مع العطار و لم یظهر لی وجه ذلک. نعم، ذکر الشیخ فی کتابه: أن کنیة الحسن بن زیاد الصیقل أبوالولید و هذا ربما یقتضی المغایرة للموجود فی الأسانید. سید تفرشی در نقد الرجال، (ج ۲، ص۲۴، ش۱۲۷۲ و ۱۲۷۳) و محقق اردبیلی در جامع الرواة (ج ۱، ص۱۹۹، (ش ۱۶۱۱) و ۲۰۰، (ش ۱۶۱۳) و علامه مجلسی در الوجیزة فی الرجال (ص ۵۵، ش۴۸۴ و ۴۸۵) و شیخ نمازی در مستدرکات علم رجال الحدیث (ج ۲، ص۳۹۰، ش۳۵۳۶-۳۵۳۹) و آیت‌الله خوئی در معجم رجال الحدیث (ج ۵، ص۳۲۱، (ش ۲۸۳۵) و ۳۲۳، (ش ۲۸۳۶، ۲۸۳۷ و ۲۸۳۸) با یادکرد جداگانه هر یک از حسن عطار و حسن صیقل آنها را راویان مستقل به شمار آورده‌اند. نیز شیخ حر عاملی در الرجال، (ص ۸۹، ش۳۶۴) پس از متحد قرار دادن العطار با الضبی می‌نویسد: و قیل: هو الصیقل أیضا، و فیه ما فیه. شیخ مامقانی در تنقیح المقال (ج ۱۹، ص۲۲۷-۲۲۸، ش۵۱۷۶) همچون دیگر رجالیان العطار را جدا از الصیقل دانسته و نوشته است: لکن توهم اتحادهما من الغرائب، کما نبه علی ذلک المیرزا أیضا،...، لعل منشأ شبهة الاتحاد، ما عن بعض الروایات من قوله فی السند: الحسن بن زیاد العطار أبو القاسم الصیقل، و لکنه کما تری، لایثبت الإتحاد، بعد وضوح الفرق بین الرجلین؛ فإن الصیقل من أصحاب الباقر و الصادق(ع) جمیعا، و العطار من أصحاب الصادق(ع) فقط، بل الذی یقتضیه الجمود علی اختلاف الکنی و الألقاب، و اختلاف العنوان فی رجال الشیخ أن ابن زیاد الصیقل اثنان، أبومحمد و أبو الولید، و کلاهما لم یوثقا. وی در ص۲۲۲ همین جلد کلام نجاشی را که گفته است: و قیل حسن بن زیاد الطائی نشان‌دهنده نادرستی این باور نزد نجاشی و درستی انتساب راوی به الضبی دانسته است. محقق شوشتری نیز در قاموس الرجال، (ج ۳، ص۲۴۰-۲۴۲ و ۲۴۳-۲۴۴، ش۱۸۹۸، ۱۸۹۹ و ۱۹۰۱) همانند مامقانی، الصیقل را جدا از العطار دانسته و العطار را متحد با الضبی شمرده و یکی کردن الطائی و الضبی را که از علامه در کتاب رجال خود (ص ۴۱، ش۱۳) دیده می‌شود، ناشدنی می‌داند.
  20. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 19.
  21. رجال النجاشی، ص۴۷، ش۹۶؛ الفهرست، طوسی، ص۱۲۷، ش۱۷۳.
  22. رجال الطوسی، ص۱۹۵، ش۲۴۴۰.
  23. رجال البرقی، ص۲۶.
  24. رجال النجاشی، ص۴۷، ش۹۶.
  25. تهذیب الأحکام، ج۷، ص۳۴۳-۳۴۴، ح۳۷.
  26. لسان المیزان، ج۲، ص۲۰۹، ش۹۲۸ و ۹۲۹: الحسن بن زیاد الکوفی أبو الولید الصیقل عن أبی جعفر الباقر و جعفر الصادق -رحمهما الله تعالی- و عنه یونس بن عبدالرحمن و عبدالله بن مشکان، ذکره الطوسی فی رجال الإمامیة؛ الحسن بن زیاد الضبی مولاهم الکوفی العطار عن جعفر الصادق -رحمه الله تعالی- ذکره الطوسی فی رجال الإمامیة.
  27. الأنساب، سمعانی، ج۸، ص۳۸۰-۳۸۱.
  28. تنقیح المقال، ج۶، ص۶۵-۶۶؛ معجم البلدان، ج۳، ص۴۵۲: ...و قیل: ضبة قریة بتهامة علی ساحل البحر مما یلی طریق الشام؛ تاج العروس، ج۲، ص۱۶۴: و ضبة: قریة بتهامة بساحل البحر مما یلی طریق الشام،...، و ضبة: حی من العرب. و ضبة بن أد: عم تمیم بن مر بن أد بن طابخة بن الیاس بن مضر.
  29. الأصول الستة عشر، ص۱۲۲؛ النوادر، اشعری، ص۹۰، ح۲۰۹.
  30. تهذیب الأحکام، ج۵، ص۲۰۰، (ح ۴) و ۴۸۲، (ح ۳۵۹). عنوان راوی در آن الحسن العطار است.
  31. الکافی، ج۳، ص۳۲۹، ح۳؛ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۵۰، ح۴؛ ج۸، ص۲۱۹، ح۱۹.
  32. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۸۵، ح۷.
  33. المحاسن، ج۱، ص۱۹۹، ح۲۸.
  34. تهذیب الأحکام، ج۲، ص۲۵۴، ح۴۳.
  35. بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۸۵، ح۶.
  36. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 20-23.
  37. الأمالی، مفید، ص۳۲، ح۶.
  38. رجال الطوسی، ص۲۰۶، ش۲۵۶۵.
  39. «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریسته‌ای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید» سوره نساء، آیه ۷۷.
  40. «اما چون بر آنان جنگ مقرر شد» سوره بقره، آیه ۲۴۶.
  41. الأصول الستة عشر، ص۱۲۲.
  42. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۸۵، ح۷. این روایت با سندی دیگر و متنی کامل‌تر در کمال الدین و تمام النعمه (ج ۱، ص۲۲۳، ح۱۶) گزارش شده است: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) هَلْ تَكُونُ الْأَرْضُ إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ قَالَ لَا تَكُونُ إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ عَالِمٌ بِحَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ». نیز در المحاسن (ج ۱، ص۲۳۴، ح۱۹۲) با وقوع تصحیف در دو عنوان «الحسن» که در این سند به «الحسین» تبدیل شده است: «عَنْهُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) هَلْ تَكُونُ الْأَرْضُ إِلَّا وَ فِيهَا عَالِمٌ قَالَ لَا وَ اللَّهِ لِحَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ».
  43. الکافی، ج۶، ص۴۰۰، ح۱۹.
  44. الأمالی، صدوق، ص۱۲۵، ح۷.
  45. «شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید» سوره فتح، آیه ۲۷.
  46. معانی الأخبار، ص۴۱۳، ح۱۰۵.
  47. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۳۷، ش۲۹۰۶.
  48. الأمالی، صدوق، ۶۱۵-۶۱۶، ح۱.
  49. الأمالی، صدوق، ۶۱۵-۶۱۶، ح۱؛ الخصال، ج۱، ص۱۰۱، ح۵۵؛ علل الشرائع، ج۲، ص۳۵۶، ح۲.
  50. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۴۰۲، ۱۱۱ و ۴۴۵؛ طبقات رجال الفهرست، ج۶، ص۲۱۹.
  51. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۲۳، ۲۰۹ و ۲۵۳.
  52. الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۱۰۴.
  53. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 24-28.
  54. الکافی، ج۶، ص۴۰۰، ح۱۹؛ الأمالی، صدوق، ص۶۱۵، ح۱.
  55. عنوان در منبع روایت، الحسین بن یوسف است؛ ولی به قرینه اسناد همسانی مانند الخصال (ج ۲، ص۴۸۰، (ح ۵۲) و ۴۴۹، (ح ۵۱)) و طریق سندی جناب صدوق به عمرو بن جمیع در مشیخه من لا یحضره الفقیه (ج ۴، ص۴۷۶) که در آنها حسن بن حسین لؤلؤی از حسن بن علی بن یوسف گزارش کرده و روشن می‌شود که عبارت درست در نام راوی الحسن بن یوسف و مراد از آن حسن بن علی بن یوسف بن بقاح است.
  56. الأصول الستة عشر، ص۹۶؛ النوادر، اشعری، ص۹۰، ح۲۰۹؛ المحاسن، ج۱، ص۲۳۴، ح۱۹۳؛ الکافی، ج۶، ص۴۰۰، ح۱۹؛ الأمالی، صدوق، ص۶۱۵، ح۱؛ الخصال، ج۱، ص۱۰۱، ح۵۵؛ معانی الأخبار، ص۴۱۳، ح۱۰۵؛ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۲۵۴، ح۴۳؛ ج۵، ص۲۰۰، ح۴.
  57. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 28-29.
  58. رجال النجاشی، ص۴۷، ش۹۶؛ الفهرست، طوسی، ص۱۲۷، ش۱۷۳.
  59. «شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید» سوره فتح، آیه ۲۷.
  60. معانی الأخبار، ص۴۱۳، ح۱۰۵.
  61. الأمالی، مفید، ص۳۲-۳۳، ح۶. این روایت با اندکی تلخیص در رجال الکشی (ص ۴۲۴، ش۷۹۸) نیز گزارش شده است: «جَعْفَرٌ وَ فَضَالَةُ، عَنْ أَبَانٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ:، قُلْتُ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي...».
  62. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 29-31.
  63. رجال النجاشی، ص۴۷، ش۹۶. علامه حلی، و ابن داوود نیز به پیروی از نجاشی راوی را معتبر دانسته و در بخش اول کتب خود بدان اشاره کرده‌اند. رجال العلامة الحلی، ص۴۱، ش۱۳: الحسن بن زیاد العطار و قیل: الطائی الضبی مولی بنی ضبة؛ ثقة؛ الرجال، ابن داود، ص۱۰۷، ش۴۱۰: الحسن بن زیاد العطار،...، ممدوح.
  64. تفسیر القمی، ج۲، ص۳۹۱: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ فِي قَوْلِهِ ﴿وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا فَقَالَ لَا بَلْ وَ اللَّهِ شَرٌّ أُرِيدَ بِهِمْ حِينَ بَايَعُوا مُعَاوِيَةَ وَ تَرَكُوا الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع)». گرچه عنوان راوی در سند این روایت الحسین بن زیاد است، عبارت درست، الحسن بن زیاد و مراد از آن الحسن بن زیاد العطار است، به سه دلیل:
    1. این حدیث به گزارش از تفسیر القمی در کتاب البرهان فی تفسیر القرآن (ج ۵، ص۵۰۷-۵۰۸، ح۱۱۱۲۹)، تفسیر کنزالدقائق (ج ۱۳، ص۴۷۹) و بحار الأنوار (ج ۳۳، ص۱۶۲، ح۴۲۶) گزارش شده و عنوان راوی در آنها الحسن بن زیاد است.
    2. کسی به نام الحسین بن زیاد در این طبقه شناخته شده نیست.
    3. به قرینه روایت ابن بکیر از حسن العطار در تهذیب الأحکام (ج ۵، ص۲۰۰، ح۴) نیز در الکافی (ج ۳، ص۳۲۹، ح۳) (با عنوان الحسن بن زیاد) می‌‌توان دریافت که مراد از الحسین بن زیاد در سند تفسیر القمی همان الحسن بن زیاد العطار است.
  65. تفسیر القمی، ج۱، ص۴: و نحن ذاکرون و مخبرون بما ینتهی إلینا و رواه مشایخنا و ثقاتنا عن الذین فرض الله طاعتهم و أوجب ولایتهم و لا یقبل عمل إلا بهم.
  66. تهذیب الأحکام، ج۵، ص۲۰۰، ح۳؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۵۰۷ و....
  67. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 31-32.