نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۱ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۱ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۱۸ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل بر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
بِرّ در لغت
واژه "بِرّ"، در اصل، مصدر و اسم مصدر[۱] از ریشه "برر" به معنای خیر و نیکی است، چنان که ابن منظور، از یکی از واژهشناسان روایت کرده که میگوید: علما در تفسیر بِرّ، اختلاف نظر دارند. برخی گفتهاند که بِرّ، به معنای صلاح است و دیگری، آن را خیر معنا کرده و گفته که: من، تفسیری جامعتر از خیر برای آن نمیشناسم؛ چرا که شامل همه آنچه که گفتهاند، میشود.[۲].
همچنین زمخشری میگوید:"بِرّ، نامی است برای خیر و هر کار پسندیده"[۳]. به عقیده برخی از لغتشناسان، هر چند جامعترین معنای "برّ"، "خیر" است، لکن این دو واژه، مترادف نیستند؛ زیرا "برّ"، خیری است که با قصد و توجّه همراه باشد، ولی در خیر، "قصد" شرط نیست؛ بلکه گاهی با "سهو" همراه است.[۴] از این رو، خیر معنایی عام دارد. امّا کلمه "بَرّ"، بر وزن "فَعْل"، صفت مشبّهه و اصل آن به معنای "اتّساع" و گستردگی است. از این رو، برخی از واژهشناسان، "بَرّ (فضای باز بیابان)" و "بِرّ" را از یک ریشه دانستهاند. مرحوم طَبرِسی، در اینباره میگوید: برّ، به معنای شفقت و احسان کردن، مصدر است. و اصل آن، از گستردگی و وسعت است و از همین ریشه است بَرّ، در برابر بحر.[۵].
راغب اصفهانی نیز میگوید: بَرّ، در برابر بحر (دریا) است. به خاطر گستردگی ای که از آن تصوّر میرود، بِرّ از آن مشتق شده است؛ یعنی وسعت در کار خیر. این، گاهی به خدا نسبت داده میشود، مثل ﴿إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ﴾؛[۶] گاهی هم به بنده، گفته میشود. "بَرَّ العَبدُ رَبَّهُ"؛[۷] پس، از خدا ثواب، و از بنده، طاعت است.[۸] بنابراین، مفهوم "بِرّ" و "بَرّ"، از نظر لغت، شامل همه نیکیها میگردند. گفتنی است که فعل این ریشه، در برخی زبانهای هم ریشه عربی، مانند: آشوری و عِبری، به معنای نیکوکار شدن، راستگو شدن، و برگزیده شدن، سابقه کاربرد دارد.[۹]
واژه "ابرار" - به گفته راغب - جمع "بارّ" (اسم فاعل از بِرّ)[۱۰] و به گفته برخی مفسّران[۱۱] و بسیاری از لغویان[۱۲]، جمع "بَرّ" (بر وزن صَعْب، صفت مشبهه از بِرّ) است؛ امّا بیشتر مفسّران، آن را جمع "بَرّ" و "بارّ" هر دو یاد کردهاند[۱۳]. واژه "بِرّ"[۱۴] با مشتقّاتش، در مجموع بیست بار در قرآن (ابرار شش بار، بَرّ سه بار، بِرّ هشت بار و بَرَرَة یک بار) به کار رفته است[۱۵]
بِرّ به "گستردگی خیر و معروف" معنا شده است[۱۶]. برخی لغویان نیز این واژه را برگرفته از بَرّ یعنی بیابان (مقابل بَحْر) میدانند و چون در بَرّ وسعت لحاظ شده، بِرّ را نیز به "توسّع در کار نیک" معنامیکنند[۱۷]. برخی این سخن را تکلّفآمیز دانسته و گفتهاند: بِرّ با بَرّ که کلمهای جامد و به معنای خشکی است، هیچ پیوندی ندارد؛ بلکه در حکمِ مشترک لفظی است[۱۸]. برخی برآنند که مفهوم محوری واژه بِرّ "نیکوبودن کار در برابر غیر" است و این معنا، باتوجّه به اختلاف اشخاص، موضوعات و موارد، تفاوت دارد؛ چنان که بِرّ خدا درباره بندگان، لطف و احسان به آنان و در گذشتن از لغزشهایشان است و بِرّبنده در پیشگاه خدا، پیروی و عمل به وظایفبندگی است. بِرّ پدر به فرزندان، تربیت و تأمین آنان و برآوردن نیازهایشان و بِرّ فرزند به پدر؛ خدمت، خضوع و رحمت است، و بِرّ در سخن گفتن، راستگویی، و در عبادت، منطبق بودن آن با شرایط ویژه عبادت است. وی اطلاق "بَرّ" بر قطعههای زمین و "بُرّ" بر گندم را نیز از همین باب میداند[۱۹]. برخی نیز جامعترین معنای بِرّ را خیر دانستهاند[۲۰]؛ با این که این دو واژه مترادف نیستند؛ زیرا بِرّ، خیری است که با "قصد" و "توجّه" توأم باشد؛ ولی در خیر، "قصد" شرط نیست؛ بلکه گاهی با "سهو" همراه است؛ از اینرو "خیر" معنایی عامدارد[۲۱][۲۲]
واژه "بِرّ" با مشتقّاتش در مجموع، بیست بار در قرآن به کار رفته است: "بِرّ" هشت بار، "أبرار" شش بار، "بَرّ" سه بار، "بَرَرة"، "تبرّوا" و "تبرّوهم" هر کدام یک بار. در قرآن و احادیث اسلامی، واژه "برّ"، مانند واژههای "خیر" و "معروف"، در معنای لغوی آن، یعنی مطلقِ نیکیهای اعتقادی، اخلاقی و عملی به کار رفته است و بدین سان، اسلام، جامعه بشر را به مطلقِ نیکوکاریدعوت مینماید. در این بخش، رهنمودهای ارزشمندی در باره معیار شناخت "نیکی"، تبیین مصادیق نیکوکاری، فضیلت مطلق نیکی و ترغیب به انجام دادن آن، سزاوارترین افراد به نیکی، اساس نیکوکاری، آثار نیکوکاری، و ویژگیهای نیکوکاران، ارائه میگردد؛ امّا پیش از آن، نکات کوتاهی در تببین این رهنمودها:
معیار نیکی و بدی:قرآن، در آیات متعدّدی، مردم را به مطلق «برّ»، «خیر» و «معروف» و «احسان»، دعوت مینماید، نظیر این آیات: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبَرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾[۲۳]﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۴]﴿إِنَّ اللَّهَلَو لَم یَنهَ اللّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن یَجتَنِبَهَا العاقِلُ. يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ﴾[۲۵]احادیث اسلامی نیز، مکرّر و به پیروی از قرآن، مسلمانان را به مطلقِ نیکیترغیب کردهاند، و این، بدان معناست که عقل سالم و فطرتپاکانسان، قادر به تشخیص حسن و قبح اشیا، و نیکی و بدی آنهاست. به سخن دیگر، از نظر قرآن و حدیث، معیار نیکی و بدی، تشخیص عقل و فطرت سالم است. از این رو، شماری از روایات، تصریح میکنند که قلب، داور نیکی و بدی در انجام دادن کارهاست، چنان که از پیامبر خدا(ص) نقل شده که فرمود: نیکی، آن است که دل با آن آرام گیرد و قلب با آن اطمینان یابد؛ و گناه، آن است که جان به آن آرام نشود و قلب با آن اطمینان نیابد، هر چند فتوادهندگانْ تو را بر خلاف آنچه احساس میکنی، فتوا دهند[۲۶] این سخن، بدین معناست که فطرتپاکانسان، نه تنها میتواند "برّ" و "خیر" را تشخیص دهد؛ بلکه از انجام دادن آن، احساس شادی و آرامش میکند و بر عکس، از انجام دادن کار بد، احساس ناراحتی و ناآرامی مینماید. بر این اساس، در موارد شُبهه، آرامشدل، نسبت به انجام دادن کاری، نشانه خوبی آن است، و بیقراری دل، نِشانه بدی آن شمرده شده است.
رأیمردم در برابر داوریوجدان: نکته قابل توجه دیگر، این که در ذیل روایت یاد شده و برخی روایات دیگر، تأکید شده که رأیمردم در برابر داوریوجدانانسان، بی ارزش است چنان که جمله: "و إِن أَفتاك المُفْتُون"[۲۷] در حدیث یاد شده اشاره به این معناست که وجدان انسانی، درستی و خوبیِ کارها را تشخیص میدهد و آن را تصدیق میکند و بدان، سکون و آرامش مییابد، همچنان که وجدان، کار بد و نادرست را نیز تشخیص میدهد و حتّی اگر دیگران، کاری را خوب و پسندیده بشمارند و بر آن پای بفشارند، دل و جانانسان، بدان آرامش نمییابد و به نوعی از آن، احساس شکّ و تشویشِ خاطر میکند. البتّه باید توجّه داشت که این درک و شعورفطری، تعبّدیات شرعی محض را شامل نمیشود.
پیوند دین و خِرد: مطلب مهم دیگری که با توجه به معیار نیکی و بدی از نگاه قرآن و حدیث، میتوان بدان دست یافت، پیوند دین و خِرد، و انطباق احکامنورانیاسلام با منطقفطرت و عقل، و نیازهای واقعی انسان است. این معنا، در شماری از روایات ـ که معیار یاد شده در پاسخ به تبیین انواع مُحلَّلات و محرّمات[۲۸] یا نیکیها و گناهان آمده ـ [۲۹] وضوح بیشتری دارد. همچنین، این روایات ـ که از امام علی(ع) نقل شده ـ، پیوند دین و عقل را تأیید میکنند: "او تو را جز به خوبی، امر نکرده و جز از بدی، نهی نکرده است"[۳۰]، "اگر خداوند از حرامهایش نهی هم نکرده بود، بر خردمند واجب بود که از آنها، کنارهگیری کند"[۳۱] البته با اندکی تأمّل، روشن میشود که عقل و فطرت، به دلیل عدم احاطه به همه مصالح و مفاسد، از تشخیص همه مصادیق نیکی و بدی، ناتواناند و همین معنا، فلسفه نیاز بشر به وحی است که در آینده، توضیح لازم در این زمینه، خواهد آمد[۳۲]
راه رسیدن به جایگاه ابرار: نخستین گام در راه رسیدن به مقام ابرار، تأمّل در ارزشنیکوکاری[۳۵] و نقش آن در زندگی دنیوی و اُخروی[۳۶] است و در گامهای بعدی، تلاش برای متّصف شدن به صفاتی که زمینه نیکوکاری را در انسان، فراهم میسازد (مانند صداقت[۳۷] و مجاهدت)، برای نزدیک شدن به قلّههای بلندی که پیشوایاننیکوکار به اوج آنها دست یافته اند، ضروری است. در کنار تلاش، استعانت جُستن از مبدأ نیکیها نیز نقش مهمّی در یافتن توفیق برای پیمودن این راه دارد.[۳۸]
نشانه رسیدن به جایگاه ابرار: دستیابی به ویژگیهای اعتقادی، اخلاقی و عملی ای که در آیه ۱۷۷ از سوره بقره آمدهاند، نشانه رسیدن به نخستین مرتبه از مراتب «ابرار» است و هر چه این ویژگیها در انسان، عمیقتر و قویتر شوند، به مراتب والاتری از جایگاه ابرار، دست مییابد. بنابراین، آنچه در فصل هفتم درباره ویژگیهای ابرار خواهد آمد، در واقع، تبیین ویژگیهایی است که در قرآن، بدانها اشاره شده و مراتب والای نیکی (بِر) است.[۳۹]