سمیه دختر خباط
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سمیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- سمیه یکی از زنانی است که طبق روایت امام صادق (ع) جزو یاران حضرت مهدی (ع) خواهد بود. مادر عمار یاسر بود. او هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و به همین سبب بدترین شکنجهها را بر او روا داشتند. گاهی که گذر پیامبر (ص) به عمّار و پدر و مادرش میافتاد و میدید که آنان در گرمای سوزان مکه روی زمینهای داغ در حال شکنجه هستند، میفرمود: ای خاندان یاسر! صبر کنید؛ بدانید که وعدهگاه شما بهشت است. سرانجام سمیه با نیزه دژخیمی خونخوار چون ابو جهل، به شهادت رسید و او نخستین زن شهید در اسلام است[۱][۲].
- یکی از زنانی است که امام صادق (ع) در روایت مفضل بن عمر، از آن بهعنوان همراه حضرت قائم (ع) نام میبرد. در دولت مهدی (ع) سیزده زن برای معالجه زخمیان، زنده گشته، به دنیا بازمیگردند که یکی از آنان صیانه است که همسر حزقیل و آرایشگر دختر فرعون بوده است و شوهرش حزقیل، پسرعموی فرعون و گنجینهدار وی بوده است. به گفته او، حزقیل، مؤمن خاندان فرعون است و به پیامبر زمانش -حضرت موسی (ع)- ایمان آورد[۳]. پیامبر (ص) فرمود: "در شب معراج، در سیر میان مکه و مسجد الاقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییدهام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟ گفت: ای رسول خدا! همسر حزقیل به حضرت موسی بن عمران ایمان آورده بود و ایمان خود را پنهان میکرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد و بیاختیار گفت: "بسم الله" دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش میکنی؟ گفت: نه؛ بلکه آنکسی را ستایش میکنم که پدر تو را آفریده است و او را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدر رفت و گفت: صیانه به موسی ایمان دارد. فرعون او را احضار کرد و به او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ صیانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمیکشم و تو را پرستش نمیکنم. فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند و چون آن تنور سرخ شد، همه بچههای آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانی که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند و در آتش بیندازند، صیانه منقلب شد و خواست که با زبان، از دین اظهار برائت کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد و گفت: "مادر! صبر کن تو راه حق را میپیمایی". فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند و تا روز قیامت این بوی خوش، از این سرزمین استشمام میشود[۴]. صیانه از زنانی است که زنده میشود و به دنیا باز میگردد و در رکاب حضرت مهدی (ع) انجام وظیفه میکند[۵].
سمیه در فرهنگنامه آخرالزمان
- سمیه اولین زنی بود که بعد از ظهور اسلام به شهادت رسید. در مکه پس از اینکه گروه اندکی به رسول خدا(ص) ایمان آوردند، مشرکین در پی مبارزه با دین اسلام، به اذیت و آزار مسلمانان میپرداختند و این آزارها بیشتر متوجه اقشار پایین جامعه بود. خانواده یاسر که در جامعه آن روز از قبیلهای برخوردار نبودند که آنان را حمایت کنند مورد هجوم مشرکین قرار گرفتند. سمیه را در زیر آفتاب به همراه شوهرش و فرزندش عمار روزهای متمادی شکنجه مینمودند تا اینکه سمیه و یاسر در زیر شکنجه جان باختند و به شهادت رسیدند و اولین شهیدان اسلام شدند. عمار نیز باقی ماند تا در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین(ع) به دست سپاهیان معاویه به شهادت رسید. سمیه جزو معدود بانوان پاکدامن و بلند مرتبهای است که پس از ظهور حضرت مهدی(ع) به دنیا باز میگردد و در زمره یاران ایشان خواهد بود[۶][۷].
مسلمان شدن خاندان یاسر
- خانواده یاسر از نخستین کسانی بودند که اسلام آوردند. سیره نویسان نوشتهاند سال پنجم بعثت، خاندان یاسر در خانه ارقم به حضور پیامبر(ص) آمدند و مسلمان شدند. آنها سی و چندمین نفر از اسلام آورندگان بودند[۸].
- سید محسن امین میگوید: "به احتمال قوی، دعوت عمار باعث مسلمانشدن پدر و مادرش شد"[۹]. طبق برخی روایات، نخستین افرادی که اسلام خود را آشکار کردند، هفت نفرند که عمار ششمین و مادرش هفتمین آنها بود[۱۰][۱۱].
خاندان یاسر تحت سختترین شکنجهها
- مسلمان شدن خانواده یاسر برای قبیله بنیمخزوم بسیار گران آمد؛ زیرا آنها از بردگانشان بودند. در این میان "ابوجهل" که برادرزاده ابوحذیفه و از دشمنان سرسخت اسلام بود، خانواده یاسر را به جرم مسلمانشدن با انواع شکنجهها مجبور به ترک اسلام میکردند[۱۲].
- یاسر و سمیه با وجود تمام مشقتهای روحی، بدنی و ضعف جسمانی ناشی از پیری، با مقاومتی وصف ناپذیر، لحظهای از آرمانهای خود عقبنشینی نکردند. مشرکان مکه نیز با ابزارهای مختلف از جمله: تازیانه، شکنجه در میان آبهای آلوده، بر تن کردن زرههای فولادین و قرار دادن آنها در مقابل آفتاب سوزان، آن دو را شکنجه میکردند؛ به گونهای که گاه، حلقههای زره بر بدن آنها فرو میرفت[۱۳].
- پیامبر(ص) گاهی از کنار آنها در بیابان سوزان عبور میکرد و میفرمود: «صَبْراً آلَ يَاسِرٍ مَوْعِدُكُمُ الْجَنَّةَ»[۱۴]. و نیز میفرمود: "خدایا! خاندان یاسر را بیامرز که مشمول آمرزش تو هستند"[۱۵].
- روزی مشرکان، عمار را در آتش افکندند و پیامبر(ص) نیز از آنجا عبور میکرد که آنها را در آن حال دید. ایشان خطاب به آتش فرمود: «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى آل یاسر» و به برکت دعای پیامبر(ص) آتش به او آسیب نرساند[۱۶][۱۷].
یاسر و سمیه دو شهید نخستین اسلام
- یاسر در پیری، تحت شدیدترین شکنجهها مقاومت کرد و سرانجام بر اثر همین شکنجهها به شهادت رسید. همسرش سمیه نیز در پیری مقاومت میکرد و پس از شهادت همسرش، همواره ابوجهل به او ناسزا میگفت. سرانجام کاسه صبر ابوجهل لبریز شد، با نیزه بر پهلوی او زد و بدین ترتیب این بانوی با صلابت را هم به شهادت رساند[۱۸]. این دو قهرمان، از نخستین افراد در تاریخ اسلام بودند که مدال شهادت را دریافت کردند[۱۹].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ اسد الغابه، ج ۵، ص ۴۸۱.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۴۰۹.
- ↑ ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ۱۵۳؛ خصائص فاطمیه، ص ۳۴۳.
- ↑ منهاج الدموع، ص ۹۳.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۴۶۳.
- ↑ ر.ک: زنان.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۳۶۸.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.
- ↑ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج۸، ص۲۷۲.
- ↑ عز الدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، یاسر و سمیه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۴۰۰.
- ↑ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۵۰۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۳، ص۵۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۴.
- ↑ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۰.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، یاسر و سمیه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۴۰۰-۴۰۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۵۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، جاه ص۲۰۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۷.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، یاسر و سمیه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۴۰۱.