نشستن در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث نشستن است. "نشستن" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

تبیین چگونگی نشستن پیامبر(ص) و حضورش در مجالس[۱]

پیامبر اکرم(ص) بیشتر رو به قبله می‌نشستند[۲]. به مجلس که وارد می‌شدند، به بالای آن نمی‌رفتند و در انتهای مجلس -جایی متصل به بقیه، و نه دور و کنار از جمع ۔ می‌نشستند[۳]. نشست و برخاست پیامبر(ص)، با ذکر خدا همراه بود[۴]. ایشان باکمال ادب و تواضع، گاه بر روی دو زانو می‌نشستند[۵] و گاه یک پا را خم می‌کردند و پای دیگر را روی آن می‌گشودند[۶]؛ اما بیشتر، مانند اعراب صحرانشین، به حالت «احتبا» روی زمین می‌نشستند[۷]؛ یعنی ساق‌های خود را به گونه عمودی در می‌آوردند و دستان خویش را به گرد آنها حلقه می‌کردند و یا دستار خویش را به دور آنها می‌بستند و بدین‌گونه خود را از تکیه گاه، بی‌نیاز می‌نمودند.

نشستن پیامبر(ص) مانند دیگر کارهای ایشان، فروتنانه بود. ایشان گاه مانند بردگان می‌نشستند[۸]، و گاه به پشتی تکیه می‌دادند و گاه ردای خود را در تکیه‌گاه می‌نهادند[۹]؛ اما هیچ‌گاه، پای خود را جلوی کسی دراز نکردند[۱۰]. همچنین بر پایه احادیث شیعه، هیچ‌گاه دیده نشد که پیامبر تا چهارزانو (متربع) نشسته باشند؛ نشستنی که به احتمال فراوان در روزگاران گذشته، گونه‌ای تکبّر و بزرگ‌منشی در آن احساس می‌گشته و مبغوض خدا دانسته می‌شده است[۱۱].

گفتنی است که یک حدیث از اهل سنت، چهار زانو نشستن پیامبر(ص) را پس از نماز صبح[۱۲]، و حدیثی دیگر، یک مورد از این‌گونه نشستن را بدون تقیید به‌جا و زمان خاصی، گزارش کرده است[۱۳]. البته هر دو حدیث، سندشان ضعف و خدشه دارد و با حدیث نقل شده در الکافی[۱۴] که می‌گوید: «وَ لَمْ يُرَ مُتَرَبِّعاً»؛ «هرگز چهار زانو دیده نشد» معارض‌اند، و از این‌رو اطمینانی به صدور آنها نیست. مؤیّد این سخن، گزارش‌هایی از شیعه و اهل سنت هستند که نشستن پیامبر(ص) را بیشتر در حالت احتبا و احتفاز[۱۵] دانسته‌اند.

ناگفته نماند که وجوه و احتمالاتی را می‌توان برای جمع میان احادیث یاد شده ارائه داد. یک احتمال، آن است که «تربّع» که چهارزانو ترجمه می‌شود، مشترک لفظی میان چند معنا و چند گونه نشستن باشد. در این صورت، دو دسته حدیث، تنها در لفظ، مشترک خواهند بود. بر اساس این احتمال، از نظر معنا چنین می‌شود که گونه‌ای از نشستن، دیده و گزارش شده و گونه‌ای دیگر دیده و گزارش نشده است. درباره این احتمال باید گفت که نمی‌توان این اشتراک لفظی و تعدّد معنایی را در لغت یافت[۱۶].

احتمال معنایی دیگر، نادیده انگاشتن چند مورد انگشت‌شمار از چهار زانو نشستن پیامبر(ص) است. به سخن دیگر، در میان ده‌ها هزار باری که پیامبر(ص) نشسته و برخاسته‌اند، ده یا بیست بار چهارزانو نشستن، در حکم عدم است و به کار بردن تعبیر «دیده نشدن» درباره آنها، پذیرفتنی می‌نماید.

در هر صورت با توجه به این نکات، گزارش چهار زانو نشستن پیامبر(ص)، اطمینان‌آور نیست و نمی‌توان آن را شیوه و گونه‌ای برای نشستن پیامبر(ص) خواند؛ اما باید توجه داشت که حکم بسیاری از اعمال و شکل و صورتشان، تابع اثر محیطی آنها و برداشتی است که مردمان از آنها دارند. بسی محتمل است در جامعه و روزگاری که چهارزانو نشستن، ویژه متکبّران به شمار نمی‌رود، این‌گونه نشستن، پذیرفتنی‌تر از نشستن به حالت نیم‌خیز (احتفاز) و یا احتبا باشد. از این رو در برخی احادیث، غذا خوردن امام صادق(ع) در حالت چهارزانو گزارش شده است[۱۷].

جمع‌بندی

با توجه به اصول حاکم بر سیره نبوی می‌توان گفت: نشستن انسان نیز همچون سایر کارها باید نمود فروتنی، ادب، به یاد خدا بودن و متناسب و هماهنگ با هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی باشد که در آن زندگی می‌کنیم. گفتنی است که برخاستن پیامبر(ص) از مجلس نیز همراه یاد خدا بوده و آداب خاصی داشته که در ابواب مربوط به آن آمده است[۱۸].[۱۹].

آداب نشستن

  • چگونگی نشستن در حضور دیگران، نشان دهنده اندیشه، فرهنگی و تربیت شخص است و پیامبر اکرم(ص) بیش از همه این ادب اجتماعی را مراعات می‌فرمود؛ زیرا ایشان دارای آداب قرآنی بود. هرگز دیده نشد که پای خود را در حضور دیگران دراز کند[۲۰] و زمانی که می‌نشست، بیشتر رو به قبله بود[۲۱]. می‌فرمود: "برای هر چیز شرفی است و شرف مجلس، رو به قبله نشستن است"[۲۲]. خاتم انبیاء(ص) ادب مجلس را رعایت می‌کرد و زانو پیش زانوی هم‌نشین نمی‌نهاد[۲۳]. عرب‌ها دامن لباس خود را بالا می‌زدند و ساق‌ها و زانوان لختشان را نمایان می‌کردند؛ ولی آن حضرت همواره پاها و زانوهای خود را می‌پوشاندند[۲۴]. پیامبر(ص) در حضور مردم تکیه نمی‌داد[۲۵] و از غذا خوردن در حالی که تکیه داده بود، به شدت پرهیز می‌کرد؛ چرا که کراهت داشت، شبیه پادشاهان شود[۲۶]؛ وقتی برای خوردن غذا سر سفره می‌نشست، زانوان و پاهای خویش را جمع می‌کرد و مثل نماز گزار، حالت تشهد به خود گرفته، بر ران چپ خود تکیه می‌کرد و می‌فرمود: "من بنده‌ام؛ پس چون بندگان می‌نشینم و چون بندگان غذا می‌خورم"[۲۷][۲۸].
  • عبدالعظیم حسنی(ع) در این باره از امام معصوم(ع) چنین نقل کرده است: "حضرت سه گونه جلوس می‌فرمود: به گاهی آن حضرت بر زمین می‌نشست و دو زانویش را بالا می‌آورد و دستان را دور آن حلقه می‌کرد و شانه‌ها را به پاها می‌چسباندند. همچنین، گاه دو زانو می‌نشست و گاهی هم یک پا را خم می‌کرد و پای دیگر را روی آن می‌انداخت. آن حضرت هرگز به صورت چهار زانو نمی‌نشست"[۲۹]. بسیاری وقت‌ها آن حضرت، در موقع نشستن بر چیزی تکیه می‌داد. جابر بن سمره نقل می‌کند که "روزی به نزد آن حضرت وارد شدم و ایشان را دیدم در حالی که از جانب راست بر بالشی تکیه فرموده بود"[۳۰]. از سلمان نیز نقل شده است که "روزی به نزد پیامبر(ص) وارد شدم، در حالی که آن حضرت بر بالشی تکیه کرده بود، پس آن را برای من قرار داد و فرمود: "سلمان! وقتی مسلمانی بر مسلمانی وارد شود و او به احترامش پشت او پشتی می‌گذارد؛ خداوند نیز او را می‌آمرزد"[۳۱]. هرگاه به مجلسی وارد می‌شد در انتهای مجلس می‌نشست[۳۲]؛ به این کار امر می‌کرد و می‌فرمود: "هر کس به مجلسی وارد شد، در انتهای مجلس بنشیند"[۳۳]. برای خود جای مشخص و معینی در نظر نمی‌گرفت و دیگران را نیز از این کار نهی می‌کرد[۳۴][۳۵].
  • هرگز پیش نیامد که جا بر کسی تنگ کند؛ بلکه برای مردم، جا باز می‌کرد تا بنشینند. گفته‌اند، روزی رسول خدا(ص) تنها در مسجد نشسته بود؛ پس مردی وارد شد و آن حضرت تنگ‌تر نشست تا او بنشیند؛ آن مرد گفت: "ای رسول خدا(ص)، جا که وسیع است!" حضرت فرمود: "حق مسلمان بر مسلمان آن است که چون ببیند که او می‌خواهد بنشیند، برای او جا باز کند"[۳۶]. و می‌فرمود: "شایسته است برای کسانی که در تابستان دور هم می‌نشینند، میان هر دو نفر، به اندازه یک ذراع فاصله باشد تا از گرما ناراحت نشوند"[۳۷][۳۸].
  • پیش پای کسی برنمی‌خاست و خوش نداشت که کسی پیش پای او برخیزد مردم نیز به این علت، پیش پای حضرتش برنمی‌خاستند؛ ولی وقتی حضرت برای رفتن به منزل برمی‌خاست، آنان نیز با او بر می‌خاستند و تا منزل بدرقه‌اش می‌کردند[۳۹]. امام صادق(ع) فرموده است: "آن حضرت هرگاه با کسی هم‌نشین می‌شد، از جا برنمی‌خاست تا هم‌نشین او از جا برخیزد"[۴۰][۴۱].
  • ایشان همچون بنده روی زمین می‌نشست[۴۲] و نمی‌نشست و بر نمی‌خاست؛ مگر ذکر خدا[۴۳]. نقل شده است، هرگاه، در مجلسی می‌نشست، می‌فرمود: «انَّ تَكَلَّمَ بِخَيْرٍ كَانَ طابعا عَلَيْهِنَّ إِلَى يَوْمِ القيامه وَ إِنْ تَكَلَّمَ بِشْرٍ كَانَ كفارة‌ لَهُ ، سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ أَشْهَدُ أَنْ‌ لَا إِلَهَ‌ إِلَّا اللَّهُ أَنْتَ‌ أَسْتَغْفِرُكَ‌ وَ أَتُوبُ‌ إِلَيْكَ ».‌ و هرگاه اراده می‌فرمود که برخیزد، می‌فرمود: « سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ أَشْهَدُ أَنْ‌ لَا إِلَهَ‌ إِلَّا اللَّهُ أَنْتَ‌ أَسْتَغْفِرُكَ‌ وَ أَتُوبُ‌ إِلَيْكَ‌»[۴۴]. ام سلمه - همسر پیامبر اکرم(ص)- نقل کرده است که آن حضرت در اواخر عمر شریفش، همواره در حال نشست و برخاست و رفت و آمد، می‌فرمود: « سُبْحَانَ‌ اللَّهِ‌ وَ بِحَمْدِهِ‌ أَسْتَغْفِرُاللَّهَ‌ وَأَتُوبُ‌ الَيْهِ‌»[۴۵][۴۶].

آداب خوابیدن‌

  • بستر حضرت، عبایی بود که آن را به صورت دولا می‌انداخت[۴۷]. شبی آن عبا را دو لا کردند و زیر آن حضرت انداختند؛ وقتی صبح شد، فرمود: "این بستر، دیشب، مرا از نماز شب بازداشت". از آن پس، پیامبر اکرم(ص) دستور داد زیراندازش را یک لایه بیندازند[۴۸]. متکایش پوستی پرشده از لیف خرما بود[۴۹]. زیرانداز دیگری هم از پوست داشت که با لیف پر شده بود[۵۰]؛ گاهی نیز روی حصیر می‌خوابید، بدون آنکه زیرانداز دیگری داشته باشد[۵۱][۵۲].
  • هنگام وفات، بسترش از پارچه‌های کهنه وادی‌القری بود که از پشم و کرک پر شده بود. گفته‌اند که طول آن حدود دو زراع و عرض آن یک زراع و یک وجب بود[۵۳][۵۴].
  • بستر خواب برایشان چندان اهمیت نداشت و اگر چیزی پهن می‌کردند، برآن می‌خوابید و گرنه بر زمین می‌خوابید [۵۵]؛ ایشان از خوابیدن روی زمین نرم منع می‌فرمود [۵۶]. آن حضرت پیش از عشاء نمی‌خوابید[۵۷] و هنگام خواب وضو می‌گرفت[۵۸]، سپس به جانب راست دراز کشیده، دستش را زیر گونه راستش می‌گذاشت [۵۹] و می‌فرمود: « اللهم باسمک أحیی و باسمک أموت»[۶۰]. دعاهای بسیار دیگری نیز از حضرت نقل شده است که هنگام خواب قرائت می‌فرمود. سنن نویسان در کتاب‌هایشان به بسیاری از این دعاها اشاره کرده‌اند[۶۱][۶۲]. ‌
  • آن بزرگوار نمی‌خوابید، مگر آنکه مسواک را زیر سر می‌نهاد و چون سر از خواب بر می‌داشت، پیش از هر چیزی، مسواک می‌زد[۶۳]. در روایتی دیگر آمده است که آن حضرت پیش از خواب، آیة الکرسی می‌خواند[۶۴] و سپس می‌فرمود: « بِسْمِ‌ اللَّهِ‌ آمَنْتُ‌ بِاللَّهِ‌ وَ كَفَرْتُ‌ بِالطَّاغُوتِ‌ اللَّهُمَ‌ احْفَظْنِي‌ فِي‌ مَنَامِي‌ وَ فِي‌ يَقَظَتِي‌»[۶۵][۶۶].
  • وقتی آن حضرت می‌خوابید، بر پشت می‌خوابید[۶۷]، خرناس نمی‌کشید[۶۸] و در خواب، اگر از چیزی می‌هراسید و بیدار می‌شد، می‌فرمود: « هُوَ اللَّهُ‌ لَا شَرِيكَ‌ لَهُ»[۶۹].‌ چون از خواب بر می‌خاست، می‌فرمود: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانِي‌ بَعْدَ مَا أَمَاتَنِي‌ وَ إِلَيْهِ‌ النُّشُورُ»[۷۰]. از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود: "هیچ گاه حضرت از خواب بیدار نمی‌شد؛ مگر آنکه در برابر خداوند سجده می‌کرد"[۷۱][۷۲].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. به قلم فاضل ارجمند، جناب آقای عبد الهادی مسعودی.
  2. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۱ (رو به قبله نشستن).
  3. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۱، ح۱۶۰۴.
  4. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۹ (ذکر خدا گفتن، هنگام نشستن و برخاستن).
  5. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۱، ح۱۶۰۵.
  6. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۱، ح۱۶۰۵.
  7. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۱ (چگونگی نشستن پیامبر(ص)).
  8. ر.ک: ج۱، ص۴۵۱ (فروتنی پیامبر(ص)/ فروتنی در نشستن).
  9. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۵، ح۱۶۱۳۔ ۱۶۱۶.
  10. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۷ (ادب نشستن پیامبر(ص)).
  11. کلینی که درباره نشستن بر سر سفره، از امام علی(ع) نقل کرده است: «کسی از شما چهارزانو ننشیند، که خداوند از این‌گونه نشستن بدش می‌آید و از کسی که چهارزانو بنشیند، نفرت دارد» (الکافی، ج۶، ص۲۷۲، ح۱۰).
  12. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۷، ح۱۶۱۷.
  13. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۷، ح۱۶۱۸.
  14. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۱، ح۱۶۰۵.
  15. معنای «احتبا» و «احتفاز» در ابتدای تحلیل آمد.
  16. ر.ک: فقه اللغة، ثعالبی، ص۱۸۲. گفتنی است که برخی فقیهان، معنای فقهی «تربّع» را در بحث چگونگی نشستن در نماز، چند گونه تفسیر کرده‌اند (ر.ک: مستند الشیعة، نراقی، ج۶، ص۶۶؛ جواهر الکلام، ج۱۲، ص۲۲۴).
  17. الکافی، ج۶، ص۲۷۲، ح۹.
  18. ر.ک: سیره پیامبر خاتم، ج۳، ص۱۱۹ (چگونگی برخاستن پیامبر) و ص۱۲۱ (دعای پیامبر به هنگام برخاستن).
  19. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم ج۳، ص ۱۲۵.
  20. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۶۷۱ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۴۳.
  21. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ج ۱، ص۲۶؛ الکافی، ج ۲، ص۶۶۱ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج۴، ص۵۵۶.
  22. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ج ۱، ص ۲۷؛ شرف المصطفی، ص ۵۵۶ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۳۲.
  23. نجم الدین راوندی، شرف النبی، ص ۸۳.
  24. مکارم الاخلاق، ص ۱۷ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۷۴۳۸.
  25. ملا محسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج۴، ص۱۲۵.
  26. الکافی، ج۶، ص ۲۷۲ و احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج ۲، ص ۴۵۸.
  27. قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۱۸۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۸ و احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۳۷۶.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۰-۶۴۱.
  29. الکافی، ج ۲، ص ۶۶۱، مکارم الاخلاق، ص ۲۶ و وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۰۶.
  30. صالحی دمشقی، سبل‌الهدی و الرشاد، ج۷، ص۱۵۴؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع،، ج ۲، ص ۲۵۹؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۸۶ و ابن حبان، صحیح، ج۲، ص۳۵۰.
  31. مکارم الاخلاق، ص ۲۱؛ المعجم الکبیر، ج ۶، ص ۲۲۷ و سید بن طاووس، مهج الدعوات، ص ۱۲۳.
  32. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۵۰؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۳۱۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب فی آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۹۰ و الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۳۱۱.
  33. مکارم الاخلاق، ص۲۶؛ الکافی، ج ۲، ص ۶۶۲ و ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار، ص ۲۰۴.
  34. المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۸؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۲۶؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ص ۳۱۸.
  35. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۱.
  36. مکارم الاخلاق، ص ۲۵؛ شرف المصطفی، ج ۴، ص ۵۵۷، المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۹۵ و الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۴۰.
  37. الکافی، ج ۲، ص ۶۶۲ و وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۴.
  38. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۲.
  39. ابن ابی‌جمهور، عوالی اللآلی، ج۱، ص۴۳۵ و مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۰۷.
  40. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۰۴ و مستدرک الوسلئل، ج۸، ص۴۰۷.
  41. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۲.
  42. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۸۰؛ شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۳۷۶ و المعجم الکبیر، ج ۸، ص ۲۰۰.
  43. دلائل النبوة، ج۱، ص۲۹۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ص ۳۵۰ و عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۳۱۸.
  44. سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۱۵۷ و عماد الدین یحیی عامری، بهجة المحافل و بغیة الأماثل، ج ۲، ص ۳۹۲.
  45. احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۳، ص ۵۴۱.
  46. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۲-۶۴۳.
  47. شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۶۵؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۸ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
  48. مکارم الاخلاق، ص ۳۸.
  49. الطبقات الکبری، ص ۳۶۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۵۵ و نویری، نهایة الارب، ج ۱۸، ص ۲۹۰.
  50. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۵۹؛ بهجة المحافل و بغیة الأماثل، ج ۲، ص ۲۵۰ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۲۹۸.
  51. مکارم الاخلاق، ص ۲۵ و الطبقات الکبری، ص ۳۶۱.
  52. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۳.
  53. مکارم الاخلاق، ص ۳۷؛ امتاع الاسماع، ج ۷، ص ۱۱۸ و عبداللّه بن سعید عبادی لحجی، منتهی السئول، ج ۱، ص ۵۲۲.
  54. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۳.
  55. شرف المصطفی، ص ۳۵۱ و المحجة البیضاء، ص ۱۲۹.
  56. الکافی، ج ۶، ص ۵۳۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۵۷ و المحاسن، ج ۲، ص ۶۲۲.
  57. مسند احمد، ج ۶، ص ۲۶۴؛ ابویعلی موصلی، المفارید عن رسول(ص)، ج ۸، ص ۲۱۸ و محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن‌ماجه، ج ۱، ص ۲۳۰.
  58. عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۱، ص ۲۸۰ و سبل الهدی و الرشاد، ص ۲۵۰.
  59. مسند احمد، ج ۱، ص ۴۱۴، المصنّف، ج ۶، ص ۲۴۲؛ صحیح ابن‌حبان، ج ۱۲، ص ۳۲۲ و مکارم الاخلاق، ص ۳۸.
  60. الکافی، ج۲، ص۵۳۹؛ صحیح، ص۱۶۹ و ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج۶، ص۲۴۱.
  61. مکارم الاخلاق، ص ۳۸.
  62. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۳-۶۴۴.
  63. همان، ص ۳۹ و مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۳۶۶.
  64. مکارم الاخلاق، ص۳۸ و الکافی، ج۲، ص۵۳۶.
  65. الکافی، ج۲، ص۵۳۶.
  66. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۴.
  67. علم الهدی خراسانی، نهج الخطابه، ج ۱، ص ۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۵ و مکارم الاخلاق، ص ۴۴۰.
  68. شرف المصطفی، ج ۲، ص ۱۰۷.
  69. شرف النبی، ص ۸۱؛ نهایة الارب، ص ۲۴۸ و بهجة المحافل و بغیة الاماثل، ج ۲، ص ۲۵۱.
  70. الکافی، ج ۲، ص ۵۳۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۴۸۰ و ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح، ص ۴۹.
  71. مکارم الاخلاق، ص ۳۹ و سید بن طاووس، محاسبة النفس، ص ۳۶.
  72. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۴۴.