عبدالله بن حارث بن نوفل در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۳۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث عبدالله بن حارث بن نوفل است. "عبدالله بن حارث بن نوفل" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمی، کنیه‌اش «ابومحمد» و لقبش «بَیَّه» و مادرش هند دختر ابوسفیان است. وی در زمان پیامبر(ص) به دنیا آمد و مادرش او را نزد ام حبیبه همسر پیامبر(ص) و دختر ابوسفیان آورد. آن‌گاه که پیامبر(ص) نزد ام‌حبیبه آمد، فرمود: این کیست؟ عرض کرد: عموزاده تو و خواهرزاده من، حضرت کام وی را برداشت و با آب دهان خویش دهان وی را متبرک ساخت و دعایش کرد. عبدالله هنگام رحلت پیامبر(ص) دو سال داشت و احادیثی مرسل از آن حضرت(ص) نقل کرده است [۱]. برخی نیز وی را از اصحاب امام علی(ع) دانسته‌اند[۲].

وی که به روایتی فقیه و ثقه بود[۳]، مدتی از طرف مروان منصب قضاوت مدینه داشت و سپس غزل شد[۴]. پس از آن در بصره سکونت گزید[۵] و آنگاه که نامه یزید بن معاویه به ابن زیاد رسید، وی پانصد تن از اهل بصره را برای همراهی خود برگزید که عبدالله بن حارث بن نوفل، و شریک بن اعور از جمله آنان بودند، نخست شریک بن اعور و سپس عبدالله بن حارث خود را به بیماری زدند و از اسب بر زمین انداختند، گروهی دیگر نیز به پیروی از آن دو چنین کردند، به امید آنکه ابن‌زیاد به آنها بپردازد و امام حسین(ع) پیش از او وارد کوفه گردد. ولی ابن‌زیاد به افتادگان توجه نکرد و به حرکت خویش ادامه داد....

پس از رسیدن مسلم بن عقیل به کوفه، مختار با پرچم سبز و عبدالله که به این شهر آمده بود با پرچم و لباس قرمز با مسلم بن عقیل قیام کردند و پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم، ابن‌زیاد فرمان داد آن دو را دستگیر کنند و برای آوردنشان نیز جایزه تعیین کرد. به این ترتیب آن دو دستگیر و زندانی شدند[۶].

صاحب ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین می‌گوید: پس از دستگیری و شهادت مسلم، عبیدالله بن زیاد گفت: عبدالله بن حارث را حاضر کنید. کثیر بن شهاب او را از زندان نزد ابن‌زیاد آورد. ابن زیاد پرسید: کیستی؟ او پاسخ نداد. آن‌گاه پرسید: آیا تو صاحب آن پرچم سرخ نیستی که درب خانه عمرو بن حریث نصب کرده بودی! باز هم پاسخ نداد. گفت: تو برای مسلم از مردم بیعت می‌گرفتی! عبدالله بازهم پاسخ نداد. ابن‌زیاد گفت او را ببرید و در میان قبیله‌اش گردن بزنید؛ و آنها چنین کردند[۷]. ولی عسقلانی می‌گوید: وی از طرف ابن‌ زبیر حاکم بصره شد و در سال ۸۴ هـ‍ درگذشت و برخی نیز وفات وی را در سال ۷۹ ه‍ در ابواء دانسته‌اند و نیز آورده‌اند که وی را مسموم کردند[۸].[۹]

جستارهای وابسته

منابع

  1. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا

پانویس

  1. الاصابه، ج۵، ص۸-۹، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۱۸۰-۱۸۱.
  2. رجال شیخ طوسی، ص۷۴، معجم الرجال الحدیث، ج۱۰، ص۱۵۴.
  3. الاصابه، ج۵، ص۸-۹، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۱۸۰-۱۸۱.
  4. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۷۲ و ۲۳۲، دار المعارف.
  5. الاصابه، ج۵، ص۸-۹، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۱۸۰-۱۸۱.
  6. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۹ و ۳۸۱، دار المعارف.
  7. ذخیرة الدارین، ص۲۸۵. نیز ر.ک فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۳۷-۲۳۸، مدینة الحسین(ع)، ص۴۲.
  8. الاصابه، ج۵، ص۹.
  9. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص:۲۳۰-۲۳۱.