حسبه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

حسبه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جمع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلیحسبه

حسبه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

عباس علی عمید زنجانی
آیت‌الله عباس علی عمید زنجانی و حجت الاسلام ابراهیم موسی‌زاده در کتاب «بایسته‌های فقه سیاسی» در این‌باره گفته‌‌اند:
«حسبه در لغت هم‌ریشه با حساب، محاسبه و به معنی پاداش و ثواب آمده و همچنین به معنی تقدیر و تدبیر نیز تفسیر شده است و برخی نیز آن را به معنی شمردن و پنداشتن ذکر کرده‌اند و در لسان العرب به معانی دیگری چون، پاداش عملی را به خدا واگذاردن و ثواب آن را از خدا خواستن نیز اطلاق شده است[۱]. حسبه صرف‌نظر از مفهوم لغوی آن به سه نوع مفهوم اصطلاحی نیز گفته شده است: فقهی، اداری و حقوقی که به ترتیب به توضیح هر کدام از این سه اصطلاح می‌پردازیم:
  • اصطلاح فقهی حسبه: در تفسیر مفهوم اصطلاح فقهی حسبه، اختلاف نظر دیده می‌شود که برخی لفظی و برخی دیگر مفهومی و اصولی می‌باشد:
  1. حسبه عملی است که به صورت فردی و یا گروهی برای انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر انجام می‌گیرد. حسیه به این معنی، امری جز عمل به واجب کفایی امر به معروف و نهی از منکر نیست[۲]؛
  2. حسبه عمل سازمان یافته‌ای است که با استفاده از یک سازمان و نوعی برنامه مدوّن و بر اساس اهداف خاص، انجام دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر را عهده‌دار می‌گردد؛
  3. حسبه به معنی جامع و شامل جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، حدود و قصاص می‌باشد. چنانکه از ظاهر عبارت فیض کاشانی در کتاب الوافی در ابواب نامبرده استفاده می‌شود که با اطلاق کتاب الحسبه موارد مذکور را منظور داشته است[۳]؛
  4. حسبه به معنی عام، شامل هر عمل مشروعی که از جانب خدا مقرر گردیده است مانند اذان، اقامه، ادای شهادت و سایر عبادات شرعی عام. به همین لحاظ به قضاوت نیز حسبه اطلاق گردیده است[۴]؛
  5. حسبه عبارت از امور قربی است که مورد نیاز عامه مردم و جامعه بوده و در شرع متصدی خاصی بر آن تعیین نشده است[۵]؛
  6. حسبه نظامی است که در مورد متهم به ارتکاب جرم که معترف باشد جاری است و در صورت انکار و یا احتیاج به شاهد و ادله دیگر اثبات دعوا، رسیدگی به آن از حوزه مسؤولیت محتسب خارج می‌باشد[۶]؛
  7. حسبه عبارت است از الزام افراد به ایفای حقوقی و کمک آنان به استیفای حقوق خویش، در مواردی که نیاز به اجتهاد، شهادت و ادله اثبات دعوا و قضاوت ندارد[۷]؛
  8. حسبه نوعی وظیفه دینی است که شباهتی با نظام قضائی دارد، ولی در واقع عهده‌دار انجام امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد[۸].
  • اصطلاح اداری و نظامی حسبه: از واژه حسبه، در اصطلاحات و قوانین اداری نیز استفاده شده و به معنی بازرسی و بازرس، به کار رفته است و در پاره‌ای موارد به شهربانی و پلیس نیز اطلاق گردیده است و احیاناً به معنی پلیس شبگرد بازار هم آمده است[۹].
  • اصطلاح حقوقی حسبه: در نظام حقوقی گذشته کشورهای اسلامی که معمولاً بر اساس فقه اسلامی تنظیم می‌شده حسبه و محتسب دارای مفهوم حقوقی خاصی بوده است که کلیه وظایف و اختیاراتی که امروز نیروهای انتظامی متصدی آن هستند و برخی از مسئولیت‌های کنونی شهرداری‌ها و وظایف دادستانی را شامل می‌شده است و به تخلفات ناشی از معاملات و نظم عمومی، نظافت شهر، نظارت بر امور صنفی و اوزان و مقادیر، تأمین آذوقه شهر، جلوگیری از احتکار، امور ساختمانی و نظارت بر اماکن عمومی را در حدودی که مورد اختلاف نبوده و به فتوا و قضاوت نیاز نداشته رسیدگی می‌نموده است[۱۰].
بنابراین، در یک جمع‌بندی می‌توان امور حسبیه را چنین تعریف کرد: امور حسبیه عبارت از اموری است که در جامعه باید باشد و مسؤول مشخصی هم ندارد. کلیه این امور بر عهده حاکم شرع یا حکومت اسلامی است. از امور حسبیه به امور قربی هم تعبیر شده یعنی اموری که برای خداوند و قربة الی الله انجام می‌شود»[۱۱]

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۳۱۴؛ گاه کلمه احتساب و محتسب به معنی اعتراض و تعرض نیز آمده است.
  2. ر.ک: ابویعلی فرّاء، الاحکام السلطانیه، ص۲۸۴؛ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۲۴۰؛ شهید اول، کتاب الدروس، ص۱۶۴.
  3. ر.ک: کتاب الوافی، ج۱۵، ص۲۵، چ مکتبه الامام امیرالمؤمنین(ع)، اصفهان.
  4. ر.ک: تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، واژه حسبه.
  5. ر.ک: امام خمینی، کتاب البیع، ج۱، ص۴۹۷؛ آیت الله خویی، التنقیح، الاجتهاد و التقلید، ص۴۲۳.
  6. ر.ک: ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۲۴۰-۲۴۱؛ ابویعلی فرّاء، الاحکام السلطانیه، ص۲۸۴؛ ابن الاخوه، معالم القربة، ص۵۴ و بعد.
  7. ر.ک: کتاب الوافی، ج۱۵، پاورقی ص۲۵.
  8. ر.ک: ابن خلدون، المقدمه، ص۲۲۵؛ الموسوعة العربیه المیسره، ص۷۱۷.
  9. ر.ک: محمد ثابت القندی، دایرة المعارف الاسلامیه، ج۷، ماده حسبه، انتشارات جهان، تهران.
  10. ر.ک: محمد جعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، ماده محتسب، ص۶۲۳.
  11. عمید زنجانی و موسی‌زاده، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۷۰.