عناصر تشکیل دهنده امامت در اسلام چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عناصر تشکیل دهنده امامت در اسلام چیست؟
موضوع اصلیبانک جمع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلی؟

عناصر تشکیل دهنده امامت در اسلام چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

عباس علی عمید زنجانی

آیت‌الله عباس علی عمید زنجانی و حجت الاسلام ابراهیم موسی‌زاده در کتاب «بایسته‌های فقه سیاسی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«امامت را از دید اسلامی نمی‌توان به‌صورت یک مفهوم یک بعدی مطرح نمود. امامت یک مجموعه پیچیده و چند بعدی و تشکیل یافته از عناصر مختلفی است که بدون تحقق آنها در جامعه عینیت نمی‌یابد. امامت از جهاتی با اصل مکتب و وحی ارتباط دارد و از جهاتی دیگر با امت مرتبط می‌گردد این ابعاد و عناصر و جهات مختلف را در چهار بعد می‌توان خلاصه نمود.

  1. بعد مرکزیت و قطبیت ایدئولوژیکی؛
  2. گزینش الهی براساس خصائص برتر؛
  3. بیعت امت و پذیرش مردم؛
  4. امامت یک مسئولیت بزرگ نه مقام.

با تحقق این چهار عنصر و خصلت در جامعه، امامت عینیت می‌یابد و طرح امت و امام به اجرا در می‌آید:

  • مرکزیت ایدئولوژیکی امام: نخستین بار امامت به مفهوم دقیق مرکزیت ایدئولوژیکی در کلام علی(ع) به کمک واژه دقیق قطب تبیین گردید: «وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ، وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ‏ مِنَ‏ الرَّحَا»[۱]. هشیارانه بنگرید؛ سوگند به خدا فلانی خلافت را چون تن‌پوشی به تن کشید درحالی‌که او نیک می‌دانست که موقعیت و نقش من چو قطب در سنگ آسیاب است. قطب الرحا محوری است که سنگ آسیاب بر گرد آن می‌چرخد که بدون آن گردش سنگ مختل و در اندک زمانی از حرکت باز می‌ماند.

در این میان خلافت به معنی جانشینی و قائم مقامی پیامبر و پیشوائی و رهبری ایدئولوژیکی و زمامداری سیاسی و هدایت تکاملی در کل جریانات و حرکت‌های جامعه، از چنان مرکزیتی برخوردار است که باید کل جامعه و امت بر محور امام به گردش در آید و امامت چون هسته مرکزی و نگهدارنده و نظم دهنده، کنترل‌کننده گردش چرخ‌های جامعه و بازدارنده از حرکت‌های انحرافی می‌باشد.

امامت به این معنی، حضور امام را در عرصه کلیه مسائل امت و جامعه ایجاب می‌کند؛ به‌طوری‌که هیچ حرکتی از خارج از قطب وجود امام نشأت نمی‌گیرد و هر نوع حرکت لازم برای تکامل امت از این مرکز آغاز می‌گردد و جهت می‌یابد و کنترل می‌شود.

  • گزینش خدایی بر اساس خصائص برتر: قطبیت و رهبری ایدئولوژیک یک امام و ایفای نقش قطب در روح و قلب، و جان در کالبد امت، بی‌شک مستلزم شرائط و اولویت‌ها و خصائص برتری است که امام حداکثر برخورداری از آن را باید داشته باشد. می‌دانیم که تعیین حد و مرز این شرائط و خصائص، و همچنین شناخت انسانی که به درستی واجد این شرائط برتر است، به همان اندازه دشوار و پیچیده است که تشخیص شرائط نبوت و انتخاب نبی؛ و این از حدود امکانات بشری به دور است.
  • بیعت و پذیرش مردم: اگر امامت را نه در حد یک نظریه، بلکه به‌عنوان یک واقعیت جامعه اسلامی مطرح نمائیم، مسئله بیعت و پذیرش مردم، خود به خود یکی از عناصر تشکیل دهنده آن خواهد بود. به‌ویژه امامت به‌عنوان مرکزیت و قطبیت ایدئولوژیک، در عینیت جامعه وقتی قابل فرض است که همراه با پذیرش مردم باشد. این معنی به مفهوم آن نیست که امام بدون انتخاب و یا پذیرش مردم، واجد صلاحیت امامت نیست؛ و یا قبول مردم از شرائط امامت است؛ بلکه به معنی آن است که بدون پذیرش از طرف مردم، امامت امام واجد صلاحیت و انتخاب شده از جانب خدا عینیت پیدا نمی‌کند.
  • اسوه بودن: معمولاً در نظام‌های سیاسی برای مقامات بالا با حفظ سلسله مراتب، امتیازات و تبعیض‌هایی قائل می‌شوند که از یک نوع اصالت بخشیدن به مقام سرچشمه می‌گیرد. بزرگ‌ترین خطر نظام‌های سیاسی هدف شدن مقام و رسیدن به آن امتیازها و تبعیض‌هاست که قدرت‌طلبی و استبداد و پایمال نمودن حقوق ملت‌ها از آثار غیرقابل اجتناب آن است. امامت، به‌ویژه با توجه به خصلت اصطفاء الهی، هرگز به‌عنوان یک مقام مطرح نیست؛ بلکه مسئولیتی بس بزرگ است که امام را در برابر خدا نسبت به خلق، مسئول و متعهد کرده است. «الإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[۲].

علی(ع) در زمینه قبول زمامداری، یک جا میثاقی را که خدا از عالمان گرفته «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى‏ كِظَّةِ ظَالِمٍ‏ وَ لَا سَغَبِ‏ مَظْلُومٍ‏»[۳] انگیزه می‌شمارد؛ و در جای دیگر احیای نشانه‌های دین و رد ظلم از مظلومان را مسئولیتی اجتناب‌ناپذیر معرفی می‌کند «اللَّهُمَّ‏ إِنَّكَ‏ تَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ لَمْ‏ يَكُنِ‏ الَّذِي‏ كَانَ‏ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»[۴].

در مورد دیگر، امام(ع) مسئولیت‌هایی را که کتاب خدا و سنت پیامبر بر دوش وی نهاده، انگیزه قبول زمامداری می‌داند «واللَّه‏، مَا كَانَتْ‏ لِي‏ فِي‏ الْخِلافَةِ رَغْبَةٌ، ولا فِي الْوِلايَةِ إِرْبَةٌ، ولَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا، وحَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا، فَلَمَّا أفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اللَّه، ومَا وَضَعَ لَنَا، وأمَرَنَا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، ومَا اسْتَنَّ النَّبِيُّ(ص) فَاقْتَدَيْتُهُ»[۵]»[۶]

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  2. مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۲۱.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.
  6. عمید زنجانی و موسی‌زاده، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۱۲۲-۱۲۵.