احتضار حضرت فاطمه
لحظات احتضار
۱. شیخ «طوسی» به سند خود از «عمار» روایت کرده است: بیماری فاطمه(س) شدید شد. «عباس بن عبدالمطلب» به عیادتش آمد. به او گفتند: «حالش بسیار بد است و نمیشود با او دیدار کرد. عباس به خانه برگشت و فرستادهای را نزد علی(ع) روانه کرد و چنین پیغام داد: ای برادر زاده! به تو سلام میرسانم. از شنیدن خبر بیماری دختر پیامبر(ص)، نور دیدگان رسول خدا(ص) و نور چشم من، بسیار اندوهگین شدم. گمان میکنم از خاندان ما او نخستین کسی است که به رسول خدا(ص) میپیوندد و خدای متعال او را برگزیده است و دوستش میدارد و وی را به نزد خود خواهد برد. اگر چنین است و چارهای جز پذیرش آن نیست، خواهش میکنم در چنین زمانی مهاجران و انصار را گردآور تا با عیادت او اجر ببرند و نماز بر او بگزارند که شکوه و جلوه دین در این کار است.
عمار میگوید: من کنار علی(ع) بودم. به آن فرستاده چنین فرمود: به عمویم سلام برسان و بگو: محبت شما را فراموش نمیکنم و نظر شما را، اما بدان: فاطمه(س) پیوسته مورد ستم قرار گرفته است، از حق و میراثش محروم شده، وصیت پیامبر(ص) دربارهاش و حق پیامبر و حق خدا رعایت نشده است و خدای متعال، برای داوری و انتقام، کافی است. عمو جان! اجازه ده این کار را نکنم؛ زیرا فاطمه(س) به مخفی کردن آن، سفارش کرده است.
عمار گوید: هنگامی که فرستاده، پاسخ علی(ع) را رساند، عباس گفت: خداوند برادرزادهام را بیامرزد که او بیگمان، آمرزیده است. بر نظر او، خدشهای وارد نیست. عبدالمطلب، پس از پیامبر(ص) فرزندی همچون علی(ع)، ندارد. علی(ع) همواره پیشتاز بزرگواری، داناترین مردم به هر مسئله، دلیرترین آنها در هر آشوب و سرسختترین آنها در جهاد با دشمنان خدا و کمک به مسلمانان بوده است. او، نخستین کسی است که به خدا و پیامبرش(ص) ایمان آورد[۱].
۲. «ابن شبه» از «یزید» نقل کرده است: فاطمه(س) هفتاد شبانه روز پس از وفات پدرش، در رنج و اندوه بود. آن حضرت میگفت: «هنگام تشییع جنازهام خجالت میکشم مردان حجم بدنم را ببینند». (در آن زمان، زنان نیز مانند مردان، حمل میشدند) «اسماء بنت عمیس» یا «ام سلمه»، گفت: "در «حبشه» چیزی دیدم که برای حمل جنازه، مناسب است". آنگاه تابوتی برای حضرت مهیا کرد. از آن پس، حمل جنازه با تابوت سنت[۲] شد[۳].
۳. «قاضی نعمان» از امام صادق(ع) از پدرانشان(ع) روایت کرده است: پیامبر اکرم(ص) در گوش فاطمه(س) زمزمه کرد که فاطمه(س)، نخستین فرد از خاندان اوست که به حضرت، ملحق میشود. زمانی که پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت، فاطمه(س) در بستر بیماری افتاد؛ به سبب رنجهایی که از مردم به او رسیده بود، تنش نحیف و لاغر شد و پس از رسول خدا(ص) هفتاد روز اینگونه زیست. زمان رحلتش که فرا رسید به «اسماء بنت عمیس» گفت: با آنکه اسکلتی از تنم باقی نمانده است چگونه حجم بدنم را که نمایان است، مردان بر دوششان بردارند؟ اسماء گفت «ای دختر پیامبر! هرگاه حادثهای از سوی خدا رسید، برایت چیزی خواهم ساخت که آن را در «حبشه» دیدهام» حضرت فرمود: آن چیست؟ گفت «تابوتی است که مرده را در آن میگذارند و جنازه را کاملاً میپوشاند به گونهای که چیزی از آن، دیده نمیشود» حضرت فرمود: حتماً این کار را بکن! زمانی که فاطمه(س) از دنیا رفت، اسماء آن را برایش ساخت و آن، نخستین تابوتی بود که در اسلام برداشته شد[۴].
۴. «طبری امامی» از حضرت علی(ع) روایت کرده است: شبی که خدای متعال روح فاطمه(س) را نزد خود برد، از فاطمه(س) شنیدم که گفت: «سلام بر تو باد!» سپس به من گفت: ای پسر عمو! اینک «جبرئیل» به پیشواز من آمد و گفت: «ای حبیب رسول خدا! و ای میوه دل او! خدای متعال به تو سلام میرساند و بشارت میدهد که در این لحظه در بالاترین جایگاههای بهشت به پدرت ملحق خواهی شد». سپس جبرئیل رفت.
پس از مدتی دوباره شنیدم که فاطمه(س) گفت: «بر تو باد سلام!» آنگاه گفت: «ای پسر عمو! به خدا سوگند! این «میکائیل» است که همان سخنان دوستش، جبرئیل را میگوید» و بار سوم نیز چنین گفت: «بر تو باد سلام!» و دیدم چشمهایش، باز شد و گفت: «ای پسر عمو! اینک پیک حق در رسید. این «عزرائیل» است که بالهایش را به پهنای مشرق و مغرب گشوده است و آن چنان است که پدرم، برایم توصیف کرده است».
پس شنیدم که به عزرائیل میگوید: «بر تو باد سلام! ای گیرنده جانها! اکنون در گرفتن جانم، شتاب کن و آزارم مرسان». سپس گفت: «نزد تو میآیم ای پروردگار من! نه به سوی دوزخ». سپس چشمهایش را بر هم گذاشت و دست و پایش را دراز کرد و با آرامشی از دنیا رفت؛ گویا هرگز زنده نبوده است[۵].
۵. علامه «مجلسی» از امام صادق(ع) و او از پدرانش روایت کرده است که فرمود: فاطمه(س) در زمان وفاتش گریست. امیرمؤمنان(ع) فرمود: ای سرورم! چرا میگریی؟ گفت «بر آنچه که پس از من با آن مواجه میشوی» فرمود: گریه مکن! به خدا سوگند! آن رنجها در برابر رضای خداوند، کوچک است و به خاطر خدای متعال، همه چیز را تحمل خواهم کرد[۶].
۶. علامه «مجلسی» همچنین از «عبدالله بن حسن»، او از جدش روایت کرده است که: زمانی که رحلت فاطمه(س)، نزدیک شد به سویی خیره شد و گفت: «سلام بر جبرئیل امین، سلام بر رسول خدا(ص)؛ خداوندا! مرا با رسولت(ص)، محشور کن و مرا در بهشت رضوان و خانه امن خود قرار بده». سپس فرمود: آیا شما نیز میبینید آنچه میبینم؟ گفته شد: چه کسی یا کسانی را میبینی؟ فرمود: دستههای فرشتگان و آسمانیان را میبینم. این جبرئیل امین و این پیامبر خداست که میفرماید: «دخترم! نزد ما بیا، آنچه پیش روی توست بهتر از آن چیزی است که پشت سر خود گذاشتی»[۷].
۷. علامه «مجلسی» همچنین از «زید بن علی» روایت کرده است که گفت: زمان فرا رسیدن رحلت فاطمه(س)، آن حضرت به «جبرئیل امین» و پیامبر اکرم(ص) و فرشته مرگ درود فرستاد. کسانی که حاضر بودند؛ بودن فرشتگان را احساس کردند و بوی خوشی استشمام کردند که از آن بویی نیکوتر، نیافته بودند[۸].[۹]