انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
پس از تبیین منطق فهم اسلام و معرفی خداشناسی و اسلامشناسی و ولایتشناسی، نوبت به جهانشناسی از دیدگاه امام خمینی میرسد؛ زیرا خداشناسی توحیدی، محور اساسی منظومه فکری امام به شمار میآید و سپس برای شناخت راه، ابتدا به سراغ راهنما باید رفت و ولایتشناسی را مقدم داشت آنگاه راه و اسلام را توسط راهنما شناخت و سپس با بهرهگیری از اسلام، به جهانشناسی اسلامی و انسانشناسی اسلامی و جامعه مطلوب اسلامی دست یافت و نظام بینشی را تکمیل کرد. مبانی جهانشناسی، ویژگیهای جهان، کارکردهای جهانشناسی در نظامهای اجتماعی از بحثهای این فصل است.
مراد از هستیشناسی، علم به وجود است به نحو کلی و از آن جهت که وجود است و امور عامه وجود، از جمله علت و معلول، حرکت و زمان و... را شامل میشود. جهانشناسی، شامل شناخت عوالم هستی از جمله جبروت، ملکوت، کیهانشناسی و عالم آخرت خواهد بود.
تدوین قوانین و روابط اجتماعی و چگونگی ارتباط انسان با خود، خدا، جامعه و طبیعت مبتنی بر جهانشناسی است و اگر جهان هستی به گونه شایسته شناخته نشود؛ چگونگی ارتباط صحیح انسان با موجودات آن نیز حاصل نمیشود؛ بنابراین میتوان گفت شناخت عالم هستی، تأثیر بهسزایی در پذیرفتن نوعِ ایدئولوژی و بایدها و نبایدهای زندگی انسان دارد و با شناخت کامل از عوالم هستی هم میتوان زندگی انسان این جهانی را سامان بخشید و هم کامیابی و سعادت اخروی را برای خود به ارمغان آورد و البته صرف شناخت و باور کافی نیست؛ بلکه باید در کنار آن، عمل نیز باشد و الا شیطان بیش از سایر انسانها شناخت و باور داشت؛ ولی عمل نمیکرد این سخن از آن روست که رابطه عقل نظری و عملی متقابل است و هر دو به هم وابسته هستند[۱].
جهانشناسی و شناخت عالم هستی دریچهای به سوی شناخت ذات باری تعالی است برای نمونه نظم و تدبیر بهکار رفته در جهان و آثار افعال خداوند تبارک و تعالی حکایت از خالقی عالم و مدبر میکند و او را به گونه شایسته میشناساند.[۲]
شناخت جهان هستی
شناخت جهان هستی - که هم شامل امور مادی و هم امور غیبی و ماورای طبیعی میشود - از مدرکات عقل نظری بوده و بر احکام عقل عملی تقدم دارد و امور معقول و مجرد هرچند داخل در حس و تجربه نیستند؛ اما در قلمرو علم قرار میگیرند، بر خلاف مادیون که چون عالم هستی را منحصر در ماده میدانند، معیار شناخت در جهانبینی خویش را نیز تنها «حس» و تجربه میدانند که عقل خدمتگذار آن است[۳]. حقیقت آن است که وجود انسان، عصاره تمام عالَم و تمام موجودات است و وجودش بهمثابه نقشه کوچکی است که از روی نقشه بزرگ عالم کبیر برداشته شده است و لذا «من عرف نفسه فقد عرف ربه». هرکس خود را خوب بشناسد علت هستی و عالم هستی را نیز خوب میشناسد و البته این امر از راه علم حضوری امکانپذیر است و جهانشناختی از راه علم حصولی، تنها نقش زمینههای اعدادی را دارد[۴].
بر اساس اندیشه امام خمینی باور به اصالت وجود[۵] در اثبات و شناخت واجبالوجود، مؤثر است و حتی میتوان ایمان به واجبالوجود را از خروجیهای ایمان به اصالت وجود دانست. بعد از تحکیم پایه اصالت وجود، پایه اعتقاد و اذعان به واجب محکم میشود؛ زیرا تنها با توجه به صرافت وجود، وجود و آنچه مساوق با آن است مانند وحدت، علم و قدرت واجب شناخته میشود[۶]. اما اگر بنا را بر اصالت ماهیت بگذاریم نه تنها توحید غیر ممکن است؛ بلکه دستگاه توحید به هم خورده و اصل مبدأ از دست میرود و ذات و اسماء و صفات، ماهیات غیرمرتبط به هم میشوند[۷] و ماهیات دیگر هم به آنها مربوط نمیشوند[۸].
همچنین با توجه به لوازم اصالت وجود، مبدأ و معاد و اصول توحید و بسیاری از مباحث آن دو منقح میشود[۹] و حتی اصالت وجود به عنوان یکی از اصول برای اثبات معاد به شمار آمده است.[۱۰]
هدفداری خلقت جهان
خداوند تبارک و تعالی جهان هستی را به نحو احسن و اکمل ترسیم نموده است و لذا هدفی بر وجود آن محقق است؛ زیرا خداوند به مقتضای حکمت و اصلح عمل میکند و نمیتوان صفت حکمت را برای خداوند قائل بود و فعل او را بیهدف دانست؛ زیرا بیهدفی فعل به منزله لغو و عبث بودن آن است و از سویی چگونه ممکن است برای فعل ذات باری تعالی یعنی عالم هستی هدفی نباشد؛ حال آنکه افعال اموری طبیعی همانند ضربان قلب و... که فاقد شعور هستند غایت داشت باشند؟
هدف از جهان هستی چیست و به چه امری برمیگردد؟ غالب فلاسفه معتقدند که غایت و غرض فعل مطلق خداوند، تنها ذات الهی است و محال است خداوند تبارک و تعالی در ایجاد عالم هستی غیر از ذات خود و ظهور و تجلی آن غایتی داشته باشد؛ زیرا هر فاعلی که به قصد غیر ذات خود چیزی ایجاد میکند - هر هدفی که میخواهد باشد خواه نفع رساندن به غیر خود باشد و یا اینکه برای عبادت و معرفت باشد - در هر حال وجود آن شیء از عدم آن برایش اولی است و این امر مستلزم نقص و قصور بوده و چنین اموری برای ذات مقدس الهی - که غنی بالذات و واجب من جمیعالجهات است - محال است.
همچنین چون ذات باری تعالی کامل مطلق است؛ کعبه آمال همه موجودات و مقصد تمامی عالم هستی است. پس خود این کعبه آمال محال است هدف و مقصدی غیر از خودش داشته باشد و به عبارتی وقتی تمامی موجودات ناقص دیگر به سوی او در حرکت هستند و غایت همه حرکات و افعال، خداوند است، برای خود ذات مقدس نیز غایتی جز خود او نیست.[۱۱]
مراتب عالم
کل هستی، شامل سلسلهای نزولی و صعودی از عوالم الوهیت، جبروت، ملکوت و ناسوت یا طبیعت است که بر اساس سلسلهای طولی قرار گرفتهاند.
عالم لاهوت
پس از عالم غیبالغیوب[۱۲] و غیب مطلق یعنی صرفالوجودی که نه اسمی دارد و نه میتوان به آن اشاره کرد، مرتبه دومی است که به آن عالم اسماء و عالم تجلی و عالم لاهوت میگویند[۱۳]. و مبدأ سلسله نزولی وجود ذات باری تعالی و جامع جمیع اسمای حسنای خداوند و منبع فیض مقدس و گستره نور و وجود به حساب میآید و این عالم به یک معنی علت عالمی است که وجودات آن وجودات مادی نبوده و تعلق به ماده نداشته و ماده موضوع آنها نبوده و عالم جبروت نامیده میشود[۱۴].[۱۵]
عالم جبروت
عالم جبروت را میتوان عالم ارواح، عالم عقل[۱۶]، عالم مفارقات تامه و یا عالم امر نیز نامید که پس از عالم لاهوت قرار داشته و بر سایر عوالم مقدم است[۱۷] و در مقام ذات و فعل از آثار ماده از جمله حرکت، زمان، مکان، کم و کیف و همچنین از هرگونه نقصی مبرا بوده و نسبت به دیگر مراتب عالم از قویترین مرتبه وجودی برخوردار است و از اینروی به هر کمال امکانپذیر رسیدهاند و لذا حالت انتظاریهای در آنها راه ندارد و در نتیجه هیچ حرکتی در مورد آن امکانپذیر نیست تا از قوه به فعل برسند؛ بلکه فعل محض هستند و این عقول بیش از سایر عوالم به مبدأ اول نزدیک هستند اما اینکه به آنها عالم جبروت میگویند یا به خاطر این است که خداوند متعال نقایص آنها را جبران فرموده و یا به جهت این است که آنها نقایص مرتبه مادون خود را جبران مینمایند[۱۸].
مرتبه اعلای این عالم، عقل اول است که تجلیات وجودی از آن شروع میگردد و به عقل دوم و سوم و... تا عقل فعال میرسد[۱۹]. عقل اول، واسطه ظهور خیرات و برکات بوده و بر اعیان تمامی موجودات تقدم دارد[۲۰] به این صورت که فیض وجودی ذات باری تعالی ابتدا به عقل اول و از مجرای عقل اول به عقل دوم و سوم و... تا عقل فعال میرسد. اما سؤال قابل طرح این است که کدام یک از موجودات این عالم قابلیت صادر اول و عقل اول بودن را دارند؟ موجودات ممکن، یا جوهر و یا عرض هستند که جوهر به خلاف عرض در وجود مستقل بوده و یا فعلیت تمام و یا قوه محض و یا مجموعهای از فعلیت و قوه است. چنانکه مجموعهای از فعلیت و قوه باشد، فعلیتی که بر قوه حلول میکند، صورت جسمیه است که به ترتیب شامل صورت عنصری و صورت معدنی و صورت نباتی و صورت حیوانی و صورت انسانی میباشد که صورت انسانی ترکیبی از سایر صورتها بوده و موجوداتی هستند که منحصر در یکی از صورتها هستند و اشیاء عالم از این اقسام بیرون نیستند و حال باید دید که کدام یک از آنها صادر اول است.
اگر عرض صادر اول باشد باید اول جوهر صادر شود و این خلاف فرض است و یا لازم میآید با اینکه رتبه جوهر مقدم است، عرض که در رتبه متأخر قرار دارد، آن را ایجاد کند و این محال است. علاوه بر این: عرض قابل اینکه صادر اول باشد، نیست. اگر هیولی که قوه محض است صادر اول باشد، تلازمی که بین هیولی و صورت در طبیعیات ثابت شده، باطل میشود. علاوه بر اینکه هیولایی که قوه محض است چطور میتواند مستقل باشد؟ اگر صورت صادر اول باشد، تلازم بین صورت و هیولی نیز باطل میشود، با اینکه تلازم بین آن دو برهانی است. اگر نفس صادر اول باشد، لازم میآید بدن که متعلق اوست قبل از او باشد و یا اینکه نفس متعلق خود را ایجاد کند، در صورتی که فعل نفس به واسطه متعلق است. اگر صادر اول جسم باشد، چون جسم مرکب است خلاف برهان و قاعده الواحد لازم میآید. پس باید صادر اول یک موجود صرف الفعلیه و بسیط الهویه باشد و میتوان نام آن را نور یا روحانیت محمدیه(ص) یا عقل اول یا... نهاد.
اما دلیل نقلی بر اینکه صادر اول عقل است مانند قول پیامبر(ص) است که: «أول ما خلق الله العقل»[۲۱] و مانند قول حضرت امیر(ع) است «حین سئل عن العالم العلوی: صور عاریه عن المواد خالیه عن القوه و الاستعداد تجلی لها فأشرقت و طالعها فتلألأت ألقی فی هویتها مثاله و أظهر عنها أفعاله...»[۲۲] گرچه ظاهر عبارات این حدیث غیر از آن است[۲۳].
اما اهل جبروت آنان هستند که خدای تعالی آنها را وسایط رحمت وجود خود قرار داده و مبادی سلسله موجودات و غایت شوقهای آنها هستند که رئیس آنها «روح اعظم» است و شاید آیه شریفه ﴿تنزل أالملائکة والروح﴾ نیز به این طایفه از ملائکة الله اشاره داشته باشد و به اعتباری او را «عقل اوّل» نیز گفتهاند چنانکه آمده است: ﴿اول ما خلق الله العقل﴾[۲۴].
بنابراین میتوان گفت که فرشتگان و ملائکه در عالم جبروت قرار دارند که به طور مستقیم افعال الهی را انجام میدهند چنانکه امام خمینی با تأیید این سخن، از ملاصدرا نقل میکند: «آن کس که در دانش الهی و حکمتی که فوق علوم طبیعی است قدمی استوار داشته باشد؛ شکی نخواهد داشت در اینکه موجودات همگی از فعل خدا به وجود میآیند بدون آنکه زمان و مکان در آنها دخالتی داشته باشد، و لیکن در عین حال مسخر قوا و نفوس و طبایع هستند و فقط خداست که زنده میکند و میمیراند و روزی میدهد و هدایت میکند و گمراه میسازد، و لیکن مباشر زنده کردن فرشتهای است به نام اسرافیل، و مباشر میراندن فرشتهای است به نام عزرائیل که روحها را از بدنها قبض میکند و بدنها را از غذاها و غذاها را از خاک بیرون میکشد. و برای روزی، فرشتهای است که نامش میکائیل است، این فرشته مقدار غذاها و کیل و پیمانه آنها را میداند. و مباشر از برای هدایت فرشتهای است که نامش جبرائیل است، و برای گمراه کردن، جوهری است شیطانی و پستتر از فرشته به نام عزرائیل[۲۵]، و هر یک از این فرشتگان را یاران و سپاهیانی است از قوا که مسخر اوامر خدایند. و همچنین در دیگر کارهای خداوند سبحان که اگر خود خدا هر کار پست و نالایق را ایجاد میکرد دیگر ایجاد واسطهها که به امر او به عالم خلق نازل میشوند بیهوده و بیثمر بود، و خداوند والاتر از آن است که در ملکش چیز بیهوده و یا بیکار معطلی را بیافریند، کسانی که کافرند چنین گمان میکنند[۲۶].[۲۷]
عالم ملکوت
عالم ملکوت را میتوان عالم مثال، عالم خیال منفصل[۲۸]، عالم هیاکل نوریه و عالم نفوس و یا عالم برزخ[۲۹] نامید[۳۰] که از حیث وجودی پس از عالم جبروت قرار دارد و عالمی است که اگرچه از آثار ماده همانند زمان، مکان و حرکت و... مبراست؛ ولی از برخی آثار ماده همانند کمیت و کیفیت برخوردار بوده و در مقام فعل متعلق به ماده است. عالم ملکوت یا ملکوت اعلی عبارت است از نفوس کلیه و یا ملکوت اسفل است که دارای مُثُل معلَقهای است که عاری از ماده و لکن دارای صورت میباشند[۳۱]. ابلیس و جنود او و عقول جزئیه نیز از جمله آن عالم هستند و بنابر اختلافی که در آن هست، بعضی آن را عالم مثال و بعضی عالم معلّقه و بعضی ارباب انواع و بعضی مُثُل افلاطونیه میگویند[۳۲]. بررسی و نقد هریک از این نظریهها مجال گستردهای میطلبد که در کتابهای فلسفی به شکل گستردهای به آنها پرداخته شده است و این نوشته کوتاه در مقام پرداختن به آنها نیست.[۳۳]
عالم ناسوت یا طبیعت
عالم ناسوت یا طبیعت را میتوان عالم شهود و حضور، عالم ماده، عالم حرکت، عالم زمان، عالم عناصر، عالم کون و فساد و یا عالم خاکی نامید و این اسامی بر اساس خصوصیات بارز عالم طبیعت است که مادی بوده و از حرکت و زمان برخوردار است.
این عالم از حیث وجودی ضعیفترین مرتبه بوده و آخرین درجه، هیولی است که صرفالقوه و وجود ضعیف است که میتوان گفت در مرز وجود و عدم قرار داشته و در حاشیه وجود واقع شده است و از آنجا سلسله صعود شروع شده و به سوی مبدأ حرکت میکند که میتوان اذعان داشت جماد، معدن، نبات، حیوان و انسان - با آن مراتب پنجگانه انسانی - نیز به مبدأ ختم میشوند[۳۴]. موجودات این عالم، برخلاف موجودات سایر عوالم، همواره در حال حرکت و تغییر به سوی عالم ملکوت و عالم جبروت است که براساس نظام صدرایی این حرکت، حرکتی جوهری است.[۳۵]
ارتباط عوالم هستی
عوالم سهگانه هستی از رابطهای طولی برخوردار هستند و این امر را میتوان از دو حیث بررسی کرد؛ اولاً همانطور که عالم جبروت حقیقت و باطن عالم ملکوت بهشمار میآید، عالم ملکوت نیز حقیقت و باطن عالم ناسوت است؛ البته این سخن به این معنا نیست که عالم جبروت داخل در عالم ملکوت و یا عالم ملکوت داخل در عالم ناسوت است؛ بلکه به معنای آن است که جبروت باطن ملکوت و ملکوت باطن ناسوت است. از سوی دیگر، پیوند علت و معلول و سلسله علل و معلولات در بستر وجود محقق شده و رابطهای تشکیکی بین آنها وجود دارد که از واجبالوجود آغاز گردیده و به هیولای اولی ختم میشود.
در حقیقت، ملاک نیاز به علت، امکان و مناط بینیازی از علت، وجوب است و هر محمولی که نسبت به موضوعش ملاحظه شود یکی از جهات سهگانه امکان، امتناع و یا وجوب در مورد آن تحقق دارد و اگر نسبت محمول به موضوع امکان باشد در اتصاف آن به موضوع نیازمند علت است[۳۶] و چون نسبت وجود به خداوند، وجوب بالذات است علتی نیاز ندارد که محمول را به او نسبت دهد؛ اما موجودات تمامی عوالم، یا بدون واسطه و یا با واسطه عین فقر و ربط به ذات باری تعالی هستند[۳۷] و معنای عین تعلق و ربط بودن نیز این است که وجود آن کاملاً وابسته و متعلق به وجود ذات باری تعالی بوده و تجلی اوست و این تجلی باری تعالی سرتاسر عالم را شامل میشود که بنا بر اصالت وجود از سنخ وجود است[۳۸] و البته روشن است که این تعلق تمامی کمالات وجودی را شامل میشود[۳۹]، در حقیقت خداوند قیوم بالذات و صرفالوجود بوده و بقیه وجودات وجود مرکب میباشند و وقتی چیزی صرف و صاحب مراتب باشد، مرتبه صرف، تمام علت مراتب نازله و واجد کمالات آنهاست[۴۰].
اما در مرحله پس از ذات باری تعالی نیز عوالم هستی - از حیث وجودی - از سلسلهای طولی بر خوردار هستند که در آنها یک عالم، علت عالم پس از خود بوده و رابطهای علی و معلولی بر عوالم هستی حاکم است به این صورت که در عالم جبروت، عقل اول- که معلول حقیقی مبدأ اعلی است - علت عقل ثانی است تا آخر عالم عقل و پس از آن نوبت به عالم ملکوت میرسد که معلول وجودی عالم جبروت است و اگرچه عالم طبیعت نیز معلول عالم ملکوت بهشمار میآید ولی در آنجا هم چیزی علت چیز دیگری است تا نوبت به آخرین مرتبه وجود، یعنی هیولای اولی برسد[۴۱].
آنچه بیان شد اشاره به قوس نزولی داشت که در آن، سلسله علی را از ذات خداوند شروع کرده و بعد از مرور در درجات و مراتب اشرف و عوالم جبروت و ملکوت، به عالم ماده تنزل میکند و اما در قوس صعودی، حرکت از پستترین موجودات یعنی هیولای اولی شروع، و بعد از طی مرتبههای معدنی، نباتی، حیوانی و انسانی به اشرف موجودات یعنی عقل اول ختم میشود که مصداق چنین موجودی حقیقت محمدیه است و میتوان آن را بر پیامبر اکرم(ص) صدق کرد که واسطه فیض الهی بوده و خیرات و برکات به واسطه او نازل میشود. در این حال، همانطور که در عالم ناسوت، ملاک اندازهگیری حرکات دوری، زمانها است و خورشید طبق گردش فلک طلوع و غروب نموده و شب و روز را تشکیل میدهد و زمان تداوم دارد، همچنین باید تمام عالم هستی را یک کره بزرگ دانست که نیّر نور حقیقی به ذات انور نوربخش خود در دار فلک وجودات، این عالم را در دو قوس نزول و صعود سیر نموده و تمام عالم از ازل تا ابد برای او یک شب و روز است[۴۲].
نکته مهمی که در مورد این سلسله وجود دارد مربوط به مسأله کمال است، عقل اول که علت عقل دوم است به حکم علیت و معلولیت دارای مرتبه و کمالات عقل دوم بوده[۴۳] و عقل دوم نسبت به عقل سوم نیز این چنین هستند، یعنی هر معلولی که پایینتر از معلول مافوق خود باشد، از کمالات کمتری بهره میبرد تا آخرین معلول، یعنی هیولای اولی که صرفالقوه میباشد و در مرز عدم واقع و کمال قرار دارد[۴۴].[۴۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۴۱.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۰۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ص۲۲۱، ۲۲۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۴.
- ↑ اصالت به معنای خارجیت و تحقق است و تنها وجود اصیل بوده و منشأ اثر است (امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵ و نظریه عرفا...، ص۱۵۴) و چون بنا بر مسلک اصالت وجود، غیر از وجود، حقیقت دیگری متحقق نیست؛ لذا تشخص نیز، عین وجود است (تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۸) و چیزی که بهرهای از وجود نداشته باشد غیر از عدم و صرف ظلمت و نیستی، چیزی نیست (تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۲، صرافت و ذو مراتب بودن ذات...، ص۲۱۱) و برای همین ماهیات - که غیر از وجود هستند - اموری اعتباری به شمار میآیند (تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵؛ نظریه عرفا...، ص۱۵۴).
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۹۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۳.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۰۶.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۰۷.
- ↑ در حدیث شریف کافی میفرماید: «خداوند خلق فرمود «مشیّت» را بنفسها؛ پس خلق فرمود اشیاء را به مشیّت». (اصول کافی، ج۱، ص۱۴۹، کتاب التوحید، باب الارادة انها من صفات الفعل...، ح۴؛ بحارالأنوار، ج۴، ص۱۴۵). و از برای این حدیث شریف هر کس به حسب مسلک خود توجیهی نموده؛ و ظاهرتر از همه آن است که مطابق میشود با این مسلک، و آن این است که مراد از «مشیّت» مشیّت فعلیّه است که عبارت از «فیض منبسط» است. و مراد از «اشیاء» مراتب وجود است که تعیّنات و تنزّلات این لطیفه است. پس، معنی حدیث چنین شود که خدای تعالی مشیّت فعلیّه را، که ظلّ مشیّت ذاتیّه قدیمه است، بنفسها و بیواسطه خلق فرموده؛ و دیگر موجودات عالم غیب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده (امام خمینی، آداب الصلاة (آداب نماز)، ص۲۴۱).
- ↑ امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۱۲۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ۷۲.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۰۸.
- ↑ این عالم را از این جهت عالم عقل مینامند. که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن - فرشتگان - از سنخ عقل هستند.
- ↑ از آنجا که زمان و مکان و حرکت در مورد عالم عقل معنا ندارد، مراد از تقدم در اینجا، تقدم زمانی و مکانی نیست.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۲.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۸۳.
- ↑ عوالی اللئالی، ج۴، ص۹۹، ح۱۴۱.
- ↑ غررالحکم و دررالکلم، ج۲، ص۴۱۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۶۸ - ۳۶۷.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۳۷.
- ↑ به نظر میرسد مراد ملکی است که رسالت آن گمراه کردن گمراهان است و از این جهت شاید جلوه صفت یا مضل خداوند به شمار میآید؛ ﴿فان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء﴾ (فاطر: ۸).
- ↑ امام خمینی، شرح دعاء السحر، ترجمه فارسی، ص۱۲۳.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۰۹.
- ↑ این عالم را از آن جهت که شباهتی با قوّه خیال انسان دارد، عالم خیال منفصل نیز مینامند.
- ↑ و از آن جهت که از نظر وجودی بین عالم عقل و عالم ماده واقع شده است عالم برزخ میگویند.
- ↑ برخی عالم ذرّ یا عالم میثاق را همین عالم میدانند.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲ و مبحث حدوث دهری...، ص۶۹.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۷۲.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۳.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۶۸ - ۷۰.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۰-۷۶.
- ↑ زیرا تردید بین عدم و ماهیت و وجود، تردید عقلی است و به حکم اصالت وجود، عدم و ماهیت هیچ است.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۳.