اسماعیلیان نزاری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اسماعیلیان نزاری

پس از مرگ مستنصر و بر تخت نشستن احمد المستعلی باللّه، نزار که نص امامت داشت به اسکندریه گریخت و در آنجا اهالی اسکندریه با او بیعت کردند [۱].

در سال ۴۸۸ نزار به امر مستعلی به قتل رسید و یا چنان که برخی از مصادر نزاری گزراش نموده‌اند به الموت رفت و در سال ۴۹۰ در آنجا درگذشت [۲]. تأسیس دولت نزاری در الموت با شخصیت حسن صباح گره خورده است.

پیش از تأسیس دولت نزاری نهضت اسماعیلی ضد سلجوقی به رهبری عبدالملک بن عطاش در قلعه‌های واقع در کوه‌های البرز شکل گرفته بود. حسن صباح که از داعیان اسماعیلی و پس از عبدالملک بن عطاش، شیخ الجبل ثانی خوانده می‌‌شد پس از اطلاع از نزاع نزار و مستعلی به دفاع از امامت نزار برخاست. با رهبری‌های اولیه حسن صباح، اسماعیلیان نزاری توانستند دعوت خود را مستقل از حکومت فاطمی مصر بنیان‌گذاری کنند و در نواحی مختلف ایران، عراق و شام بسط دهند. قلعه‌های کوهستانی الموت، مرکز حکومت نزاریان شد و امامان نزاری تا انقراض دولت نزاری به دست مغولان در ۶۵۴هـ.ق در این قلعه‌ها به سر می‌‌بردند.

نزاریان در اصول عقاید، کمتر ادامه دهنده تفکر اسماعیلیان فاطمی بودند، به گونه‌ای که غیر اسماعیلیان دعوت آنان را دعوت جدید در مقابل دعوت قدیم فاطمیان دانستند [۳].

نزاریان ایران زبان فارسی را در آثار و تألیفات دینی خود به کار می‌‌بردند و کمتر علاقه ای به تفکر در زمینه‌های جهان‌شناسی و تاریخ ادواری نشان می‌‌دادند.

ریاست عالی دعوت نزاری در ایران به دست حسن صباح بود و پس از مرگ نزار تا مدتی نام امام نزاری مخفی بود و گویا نزاریان به دوره ستر دیگری وارد شده بودند که امام از چشم پیروانش پنهان بود. حسن صباح و دو تن از جانشینان وی، به عنوان حجت امام مستور تلقی می‌‌شدند و عالی‌ترین مرجع دعوت نزاریه بوده‌اند.

چهارمین رئیس الموت، حسن دوم فرزند محمد بن بزرگ امید در ۵۵۷هـ. ق به ریاست دعوت ودولت نزاری رسید. وی در ۱۷رمضان سال ۵۵۹هـ. ق به عنوان داعی و حجت امام مستور خطبه‌ای ایراد کرد و در آن خطبه از جانب امام زمان بار تکلیف شریعت را برداشت و اعلام کرد که قیامت فرا رسیده است [۴]. وی وقوع قیامت و فرا رسیدن آخرالزمان را که دوره پایانی تاریخ مقدس اسماعیلیان بود اعلام کرد و همان طور که اسماعیلیان متقدم بیان کرده بودند در این دوره شریعت اسلام نسخ می‌‌شد. حسن دوم که اصطلاح علی ذکره السلام به نامش اضافه گردید [۵] تلویحاً خود را امام زمان از اخلاف نزار بن مستنصر وانمود کرد [۶]. وی در ۵۶۱هـ.ق درگذشت [۷] و پسرش نورالدین محمد جانشین او شد. وی نیز سیاست‌های پدر را دنبال کرد و بر رسیدن دوره قیامت تأکید داشت او رسماً مدعی امامت خود و پدرانش از نسل نزار فاطمی بود [۸].

اعلام دوره قیامت توسط حسن دوم و فرزندش محمد بر مرجعیت تعلیمی امام حاضر که حسن صباح تعلیم داده بود تأکید بیشتری داشت. امام در این دوره معنای باطنی احکام دینی را روشن می‌‌نمود و رستگاری نزاریان وابسته به شناخت حقیقت واقعی و روحانی امام نزاری بود. این تحولات در عقیده نزاریان، این فرقه را به مذهبی باطنی و پیچیده تبدیل نمود که فاصله زیادی با اسماعیلیان فاطمی مصر داشت.

پس از مرگ محمد دوم در ۶۰۷هـ.ق پسرش حسن سوم ملقب به جلال‌الدین به امامت و ریاست نزاریان رسید، وی به محض رسیدن به حکومت، عقیده قیامت را طرد و انکار نمود و از پیروانش خواست بار دیگر از تعالیم اسلام پیروی کنند. جلال الدین حسن دستور ساختن مساجد را صادر کرد وبه حسن نومسلمان اشتهار یافت. وی ارتباط جامعه نزاری را با جوامع سنی مسلمان برقرار نمود ودر دوران او دولت نزاری توسط سلاطین جهان اسلام به رسمیت شناخته شد [۹]. جلال الدین در ۶۱۸ هـ. ق درگذشت و پسرش علاء الدین محمد سوم جانشین او شد.

در دوران علاءالدین، عقیده قیامت حسن دوم و سنت‌گرایی حسن سوم برای جامعه نزاری توجیه شد، با این بیان که هر یک از امامان مطابق با مقتضای روزگار خویش عمل کرده‌اند این توضیحات به نام عقیده ستر پرداخته شد. عقیده ستر تعبیر تازه‌ای از عقیده قیامت عرضه داشت که بر این مبنا قیامت لزوماً آخرین رویداد تاریخ بشر نیست، بلکه حالت گذرایی از حیات است که پرده تقیه برداشته می‌‌شود و حقیقت بر همه آشکار می‌‌گردد [۱۰].

از این پس اصطلاح دوره ستر معنای متفاوت با قبل یافت. در دوره‌های پیشین دوره ستر به دوره‌هایی از تاریخ گفته می‌‌شد که امام از انظار پیروانش پنهان است، ولی اکنون به معنای پنهان بودن ذات روحانی و حقیقی امام به کار برده شد، بنابراین ممکن است علی‌رغم حضور جسمانی امام، دورانی دوره ستر باشد.

امامت علاءالدین محمد با قتل وی در ۶۵۳ به پایان رسید و پس از او رکن‌الدین خورشاه جانشین او شد خورشاه یک سال بعد یعنی شوال ۶۵۴هـ.ق در جریان حمله مغولان، تسلیم هولاکوخان شد و بدین ترتیب دولت نزاری در ایران منقرض گشت [۱۱].

امامت نزاریان با قتل رکن الدین خورشاه در ۶۵۵ به فرزندش شمس‌الدین محمد که از سوی پدر نص امامت داشت منتقل شد.وی به وسیله عده ای از بزرگان نزاری به آذربایجان برده شد و در آنجا در حالت اختفا می‌‌زیست [۱۲] پس از شمس‌الدین محمد بار دیگر بر سر جانشینی امام اختلاف پدید آمد و نزاریان به دو دسته محمدشاهی (مؤمن شاهی) و قاسم شاهی تقسیم شدند [۱۳].

ریشه این شقاق و کیفیت آن تقریباً نامعلوم است، ولی سرسلسله امامان در هر دو فرقه ادامه یافت، تا اینکه سلسله امامان مؤمن شاهی در سال ۱۲۱۰هـ.ق منقطع شد و مؤمن شاهیان هند هنوز در انتظار ظهور امام مستور از اعقاب امیر محمد باقر آخرین امام خود هستند [۱۴]. ولی سلسله امامان قاسم شاهی ادامه یافت امامان قاسم شاهی مدتی در محلات، کرمان و اراک به سر می‌‌بردند. در دوران قاجار امام حسن علی شاه از سوی فتحعلی شاه ملقب به آقاخان شد [۱۵]. آقاخان پس از مدتی به هند رفت و شهر بمبئی را مقر خود قرار داد و در آنجا تشکیلات وسیعی برای رهبری خوجه‌های نزاری و پیروان دیگرش در خارج از هندوستان به وجود آورد. از این تاریخ دوران جدیدی در حیات اسماعیلیان قاسم شاهی پدید آمد. امروزه جماعت نزاریان قاسم شاهی به نام آقاخانیه مشهورند و در سرتاسر جهان حضور دارند (آقاخانیه).[۱۶]

  1. زبدة التواریخ،ص ۱۱۴.
  2. تاریخ الدعوة الاسماعیلیة، ص۴۵۲ـ ۴۵۳.
  3. الملل والنحل، ج۱، ص۱۹۲ و۱۹۵.
  4. تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۸۱، زبدة التواریخ،ص۲۰۱، جامع التواریخ، ص۱۶۴
  5. تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۸۵.
  6. زبدة التواریخ، ص۱۹۹، جامع التواریخ، ص۱۶۵، الدعوة الاسماعیلیة الجدیدة، ص۸۹.
  7. تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۸۶، زبدة التواریخ،ص ۲۰۸.
  8. زبدة التواریخ، ص۲۰۸، جامع التواریخ، ص۱۷۰، تاریخ و عقاید اسماعیلیه،ص ۴۴۷.
  9. تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۸۸، زبدة التواریخ، ص۲۱۵، جامع التواریخ، ص۱۷۴.
  10. روضة التسلیم، ص۱۴۹، الدعوة الاسماعیلیة الجدیده،ص ۹۸.
  11. تاریخ جهانگشای، ج۳،ص ۹۹، زبدة التواریخ، ص۲۲۸.
  12. تاریخ الدعوة الاسماعیلیة، ص۲۹۱.
  13. تاریخ الدعوة الاسماعیلیة، ص۲۹۵.
  14. تاریخ الدعوة الاسماعیلیة، ص۲۹۵.
  15. تاریخ الدعوة الاسماعیلیة، ص۳۳۵.
  16. طالقانی، سید حسن، مقاله «اسماعیلیه»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۴۴.