آیا قرآن کریم تألیف پیامبر خاتم است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آیا قرآن کریم تألیف پیامبر خاتم است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ قرآن
مدخل اصلی؟

آیا قرآن کریم تألیف پیامبر خاتم است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث قرآن است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی قرآن مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد مهدی علیمردی

آقای محمد مهدی علیمردی در کتاب «در ساحل وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«در شبهه و ابهامی دیگر، قرآن مجید تألیف و دست نوشته محمد(ص) معرفی شده است. در اینجا، سخن بر سر این است که سیاق قرآن به روش محمد(ص) و تعبیر آن، به بیان، بلاغت و ترکیب او آراسته و زینت یافته است. سپس پشتوانه آن را به معجزه تقویت کرده است، آن‌گاه آن را به خدا نسبت داده و مدعی شده که سرود وحی قدسی است. هدف او هم این است که به آن، جلوه‌ای قدسی و الهی بدهد و با این شگرد، اعتماد مردم را جلب کند و به خواسته و خواهش‌های دنیوی و آقایی و فرمانروایی‌اش برسد. شاه ولی الله دهلوی در این باره می‌گوید: قرآن، پدیده‌ای است که الفاظ آن از لغت عرب بوده؛ چون محمد(ص) به آن لغت آشنا بود، ولی معانی قرآن از غیب بر محمد(ص) تجلی کرد. سپس آن حضرت به سلیقه خود، لباس الفاظ را به آن معانی پوشاند و آن را «کلام الله» نامید[۱].

خاورشناسی مسیحی نیز در این باره می‌نویسد: بنا بر عقیده مسلمانان، قرآن، کلام خداست و محمد خود نیز به این دیده به آن می‌نگریسته است. اگر او این وحی و الهام را عقاید و افکار خود می‌دانست، به احتمال قوی همه اصول وی از صورت نهضت دینی بیرون می‌رفت[۲].

  • ژرفای وحی در هم‌سونگری: داستان محمد(ص)، حادثه‌ای بی‌سابقه نبود. وی نخستین کسی نبود که به نام وحی و سخن آسمان، مردم را مخاطب قرار می‌داد. پیش از او نیز پیامبرانی از سوی خدا آمده بودند که اراده آنها در رسالتشان هیچ دخالتی نداشت. خداوند، محمد(ص) را با همان پدیده مخاطب و مؤید قرار داد که پیامبران پیشین را با آن تأیید می‌کرد؛ زیرا آن سرود الهی، تنها یک هدف را دنبال می‌کرد. از این‌رو، فرآیند وحی درباره تمام انبیا، هم جبهه و هماهنگ بود. از این‌رو فرمود: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ[۳].

به یقین، علت اینکه فقط از عده مخصوصی نام برده شده، این است که آنها مشهورترین پیامبران بنی‌اسرائیل بودند و اخبار اینها در میان اهل کتاب شناخته شده بود و به راحتی آن را می‌فهمیدند[۴].

حال اگر قرآن مجید، تألیف و تحریر خود محمد(ص) است، چرا احادیث و روایات نبوی از نظر بلاغت و فصاحت و بیان ضعیف‌تر است؟ زیبنده بود که وی هیچ حدیثی را به خود نسبت نمی‌داد و فقط قرآن کریم را سخن خود معرفی می‌کرد.

تفاوت بین قرآن و حدیث نبوی نمایان است و بر هیچ کس- به ویژه بر دانشمندان اهل فن و آشنا به لغت عرب - پوشیده نیست. شگفتا! مردی چون دهلوی از این پدیده روشن غفلت کرده که چگونه ممکن است مردی که در شمار شاعران و فصیحان عرب به شمار نمی‌رفت، آن معانی ژرف را با الفاظی فصیح و بلیغ بسراید، ولی هنگام بیان مقصود و مراد خود، از آوردن آن الفاظ درماند.

قرآن در اسلوب و روش، شیوه و بیان و ویژگی‌های دیگر، در نوع خود بی‌سابقه و بی‌نظیر است و با کلام بشر تفاوت دارد. این ناتوانی انسان، در عمل بی‌خردانی که خواستند با قرآن مقابله یا از آن تقلید کنند، گویا و نمایان است. عجز و ناله آنها در آوردن شبیه قرآن یا مثل آن یا خرده‌گیری بر قرآن یا تغییر حالت آن، گواهی است بر معجزه و الهی بودن قرآن. اگر قرآن، کلام محمد(ص) بود، فصیحان عرب از آوردن شبیه آن نالان نمی‌شدند.

از طرفی، اگر قرآن مجید، تألیف محمد(ص) باشد، باید آن را به خود نسبت می‌داد؛ چه در این صورت، در نگاه مردمی که به آسانی به ساحر و کاهن دل می‌بندند، بیش از پیش جلوه می‌کرد. جالب اینکه این همان درخواست مشرکان بود که زعامت و سخن او را می‌پذیرفتند، ولی خدایش را انکار می‌کردند.

وانگهی، خود مشرکان تصدیق و تأکید می‌کنند که پیامبر هرگز در طلب جاه و مقام دنیا نبود. وقتی در اوج عظمت نبوت، موجی از اندیشه و معرفت الهی را با خود حرکت می‌داد، هنگام برخورد با آن اعرابی فرمود: «آن قدر سخت نگیر. من پسر زنی هستم که گوشت ریز ریز خشک شده می‌خورد»[۵]. همچنین مشرکان اقرار و اذعان می‌کنند که هرگز پیامبر، کتاب یا علمی را از سوی خود ادعا نکرده است؛ چنان که قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ[۶].

کنت هنری دوکاستری در این باره می‌نویسد: محمد نمی‌خواند و نمی‌نوشت، بلکه همان طور که مکرر خود را توصیف کرده، پیغمبر امی بود و این وصفی است که هیچ کس از معاصرانش با او معارضه نکرده و بدون شبهه محال است مردی در مشرق تحصیل علم کند و مردم مطلع نشوند؛ چون تمام ترتیبات زندگی شرقی‌ها، علنی و آشکار است[۷].

موریس بوکای نیز در این باره نوشته است: یهودیان، مسیحیان و کافران در غرب، ابهام‌هایی را بدون دلیل جمع کردند بر اینکه محمد با استفاده از تورات، قرآن را تألیف کرده است. در این صورت می‌توان گفت مسیح هم معاصران خود را فریفته و از کتب عهد قدیم برای بشارت خود استفاده کرده است[۸].

  • هماوردی: ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ[۹].

اگر مؤلف قرآن، محمد(ص) باشد، علمای ادب و بلاغت و فصاحت عرب باید به راحتی آن را کشف و برهان خیالی محمد(ص) را مبنی بر اینکه قرآن، وحی مقدسی است که خداوند نازل کرده است، نقش بر آب می‌کردند. آن‌گاه نمونه‌ای مانند آن سخن و کلام را ارائه می‌دادند. با اینکه آنها در فن و مهارت در لغت عرب از هر نظر آوازه و شهرت داشتند، از آوردن مثل قرآن درمانده شدند و حتی نتوانستند سه آیه چون سوره کوثر بیاورند و این پیشنهاد، به شکل‌های متفاوت از سوی قرآن مطرح شد: ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۱۰]. ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ[۱۱].

حال آیا برای بشر ممکن است قوانینی را تشریح کند که دامنه‌اش آن قدر گسترده باشد که تمامی افعال بشر را در بر گیرد و در عین حال، تناقضی هم در آن پدید نیاید؟ آیا عقل هیچ انسانی ممکن می‌داند که چنین آمارگیری دقیقی از رفتار انسان‌ها و سپس جعل قوانینی برای هر حرکت و سکون آنان صورت گیرد، به گونه‌ای که در هیچ جای آن تناقض دیده نشود. نکته بعد اینکه این قانون‌گذاری، از کسی سر بزند که مدرسه نرفته باشد و در شهری که مردمش باسواد و تحصیل کرده باشند، نشو و نمو نکرده باشد، بلکه در محیطی زندگی می‌کند که بهره‌شان از انسانیت این است که از راه غارت‌گری و جنگ، لقمه نانی به کف آورند و دختران را زنده به گور کنند و در عین وحشی‌گری، تو سری‌خور هر رهگذری باشند؛ روزی یمنی‌ها استعمارشان کنند، روز دیگر زیر یوغ حبشه درآیند، روزی برده دسته جمعی روم شوند و.... آیا از چنین محیطی، چنین قانون‌گذاری بر می‌خیزد؟ آیا انسانی که خود از اجزا و عالم ماده و طبیعت است و مانند تمامی موجودات عالم، محکوم به تحول و تکامل است، می‌تواند قانونی برای تمامی شئون بشری به دنیا عرضه کند که با تحول و تکامل بشر متحول نشود؟[۱۲].

به هر حال، درباره قرآن و حدیث نبوی جای سخن وجود دارد که در روش بیان و دیگر ویژگی‌ها، میان آن دو که یکی قدسی و دیگری نفسی و نبوی است، مغایرت آشکار دیده می‌شود. آری، پیامبر، پاک و بری از آن بود که سخنی را از سوی خود به خدا نسبت دهد[۱۴].

نکته مهم، مقایسه لحن قرآن با لحن روایت نبوی است. امروزه با ملاحظه لحن، شعری را به شاعر اصلی‌اش استناد می‌دهند یا اگر کسی اشعاری را به دروغ به شاعری نسبت دهد، اهل فن با بررسی لحن آن، پی می‌برند که این استناد، بی‌مورد و خدشه‌پذیر است. از این‌رو، با مقایسه لحن قرآن و حدیث نبوی می‌توان به تفاوت این دو زبان پی برد و استناد صدور نفسی قرآن را منکر شد و قدسی بودن آن را اثبات کرد»[۱۵]

منبع‌شناسی جامع قرآن

پانویس

  1. شاه ولی الله دهلوی، تفهیمات الهیة، ص۵۸۱، به نقل از: سیداحمد خان هندی، هو الهدی و الفرقان، مقدمه.
  2. محمد، پیامبر و سیاست‌مدار، ص۲۰.
  3. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی وحی فرستادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  4. الوحی المحمدی، ص۳۱.
  5. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۹، باب ۹.
  6. «و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان، بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.
  7. کنت هنری دوکاستری، اسلام، افکار و اندیشه‌ها، ترجمه: آقا میرزا سید محمد قمی فاطمی، تهران، خاور، ۱۳۰۹، ص۲۸.
  8. موریس بوکامی، دراسة الکتب المقدسة، بیروت، رشا، ص۱۴۹.
  9. «و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۶.
  10. «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید» سوره بقره، آیه ۲۳.
  11. «پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۴.
  12. المیزان، ج۱، ص۶۱.
  13. شبهات حول القرآن و تفنیدها، ص۲۵.
  14. نک: سوره حاقه، آیه ۴۴ - ۴۷.
  15. علیمردی، محمد مهدی، در ساحل وحی ص ۶۱-۶۸.