مباهله از دیدگاه اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نگرش مورخان مکتب خلفا نسبت به مباهله

نقل اجمالی ماجرا

ابن‌کثیر مفسر متعصب وهابی در تفسیرش ماجرا را با کمی اختلاف این‌گونه نقل می‌کند: «عاقب» و «طیب» دو اسقف بزرگ مسیحیان نجران نزد پیامبر آمدند، چون (در بحث و مناظره) به نتیجه‌ای نرسیدند، به پیامبر پیشنهاد مباهله دادند. پیامبر قبول کرد و به ایشان فرمود: ما با فرزندانمان و زنانمان می‌آییم، شما نیز با فرزندانتان و زنانتان خودتان بیایید تا یکدیگر را نفرین کنیم و نفرین هر کس کارساز شد او برحق است.

صبح‌گاهان پیامبر در حالی که دست حسن را گرفته و حسین را به برداشت و فاطمه پشت سرش بود، علی پشت‌سر همه بود[۱] بر سر قرار آمدند؛ ولی آن دو نفر را ندیدند. پیامبر به دنبال ایشان فرستاد اما آن دو مسیحی از آمدن سرباز زدند و با پیامبر وعده کردند که به دولت اسلام جزیه پرداخت کنند. در این هنگام پیامبر(ص) فرمودند: «قسم به آنکه مرا به حق مبعوث فرمود، اگر آن دو نفر این کار را نمی‌کردند، بر همه سرزمین ایشان آتش نازل می‌شد. فخر رازی می‌گوید: پیامبر(ص) فرمودند: سوگند به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست، اگر اینان مباهله می‌کردند، هلاکت بر آنها مقدر شده بود و آتشی در بیابان آنها برافروخته می‌شد که نجران با تمامی اهلش، حتی پرندگان بر بالای درختان، نیز به هلاکت می‌رسیدند و هیچ چیز مانع نزول بلا بر نصاری نمی‌شد و همگی نابود می‌گردیدند[۲].

روز مباهله، در تاریخ اسلام روز بسیار مهمی است. در این روز پیامبر، عزیزترین کسان خود را برای یک مبارزه مرگ و زندگی به میدان آورده بود. این حادثه با این شکل یک حادثه کم‌نظیر در سیره رسول خدا است. مورخان و سیره‌نویسان در نقل این حادثه مهم مواضع مختلفی داشته‌اند.[۳]

حذف کلی ماجرا

دسته‌ای از آنان از جمله عبدالملک بن هشام بن ایوب حمیری المعافری معروف به «ابن هشام» (متوفی ۲۱۳ یا ۲۱۸ق)، سیره‌نویس کهن که نوشته ابن اسحاق را خلاصه و تهذیب کرده است، در کتاب خود «السیرة النبویة» اصلاً این واقعه مهم را نقل نکرده است؛ همان‌گونه که «واقعه غدیر خم» را نیز نقل نمی‌کند. گویا چنین واقعه‌ای در تاریخ رخ نداده است؛ در حالی که مباهله از وقایع مهم قرآنی است.

البته جای تعجب نیست؛ چراکه او در مقدمه سیره خود می‌گوید: اما من بعضی از آنچه ابن اسحاق ذکر کرده را ترک می‌کنم و از آن جمله چیزهایی است که از رسول خدا(ص) در آن سخنی نیامده و در مورد آن در قرآن چیزی نازل نشده و علت نقل حوادث یا تفسیر یا شاهدی بر آن نیست را نقل نمی‌کنم[۴].

همچنین کتاب «المغازی» نوشته محمد بن عمر واقدی (متوفی ۲۰۷ق) که دومین کتاب مکتب خلافت پیرامون سیره و مغازی پیامبر است و به خاطر قدمت و وسعت اطلاعات مورد توجه بوده است، با اینکه از «وفود» افراد، قبایل و ادیان مختلف یعنی افرادی که خدمت پیامبر(ص) می‌رسیدند و اسلام می‌آوردند، نام برده است، اما متأسفانه همچون ابن هشام، «وفد نجران» و مسأله مباهله را نقل نکرده و حتی اشاره‌ای هم به آن ندارد[۵].

نزول آیه مباهله از حوادث مهم و مسلم سیره پیامبر و حادثه‌ای است که قرآن از آن یاد کرده است و از مناقب بزرگ خاندان پیامبر است. پس چرا ابن هشام و دیگران از نقل آن خودداری کرده‌اند؟ ابن هشام در ادامه مقدمه خود جواب این سؤال را می‌دهد و می‌گوید: و أشياء بعضها يشنع الحديث به، و بعض يسوء بعض الناس ذكره[۶]؛ من دو چیز دیگر را نیز حذف می‌کنم: اولاً مطالبی را که نقل آنها شنیع است، ثانیاً مطالبی که مردمان زمان ذکر آنها را ناخوشایند می‌دانند. بنابراین سبب اصلی عدم نقل و انتشار چنین حادثه مهم و فضیلت بی‌نظیری از جانب ابن هشام - به اقرار خود او- به خوبی روشن است. دوران تألیف و تلخیص کتاب او اوج قدرت بنی‌عباس بوده است و این دوران همچون دوران بنی‌امیه کوشش‌های دولت و کارگزاران و علمای وابسته همگی برای به فراموشی سپردن اهل بیت پیامبر معطوف بوده است. حذف واقعه مباهله در سیره ابن هشام و دیگران هم از این قاعده مستثنا نبوده و کاملاً حساب شده و از جانب خود آنها و تحت تأثیر سیاست حاکم بوده است.[۷]

ذکر واقعه بدون نام بردن از جانشین پیامبر(ص)

دسته‌ای دیگر از مورخین مسأله مباهله را بدون اینکه نامی از امیرالمؤمنین علی(ع) ببرند، نقل می‌کنند. از آن جمله طبری در تفسیرش به ذکر روایتی می‌پردازد که در آن نام حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین(ع) ذکر شده، اما از حضرت امیر(ع) ذکری به میان نیامده است.

او نقل می‌کند: «پس صبح‌گاهان پیامبر در حالی که حسن را در آغوش گرفته و دستان امام حسین را گرفته بود و فاطمه از پشت سرش راه می‌رفت.»..[۸]. این نقل را که مطابق مرام و سیاست بنی‌امیه و به عبارت بهتر اسلام اموی بوده است، طبری خود به گونه‌ای دیگر و واضح به این موضوع اشاره کرده است. او گفته است که حذف نام امیرالمؤمنین(ع) به جهت دید منفی بنی‌امیه درباره آن حضرت بوده است[۹]. این در حالی است که ولادت و وفات طبری در زمان خلافت بنی عباس بوده است[۱۰]. اما مشاهده می‌کنید که سیاست‌های شوم بنی‌امیه تا آن زمان ادامه داشته است.

ابن شبّه نیز روایتی از شعبی نقل می‌کند. در این روایت آمده است: «فأصبح رسول الله(ص) و غدا حسن و حسين و فاطمة و ناس من أصحابه، و غدوا إلى رسول الله(ص) فقالوا ما للملاعنة جئناك، و لكن جئناك لتفرض علينا شيئا نؤديه إليك»[۱۱]. در این روایت شعبی نیز همچون دیگران[۱۲] از ذکر نام امیرالمؤمنین(ع) در داستان مباهله خودداری کرده است.

آنچه مسلم است شعبی شدیداً به بنی‌امیه متمایل بوده است؛ او ندیم عبدالملک، خلیفه خون‌خوار بنی‌امیه و قاضی دستگاه اموی در کوفه بوده است[۱۳]. عناد او با امیرالمؤمنین(ع) قابل انکار نیست تا جایی که «الفسوی» می‌گوید: «شنیدم که شعبی قسم می‌خورد که علی به قبرش داخل شد در حالی که قرآن را نخوانده بود»[۱۴].[۱۵]

ذکر ماجرا با حضور دیگران

دسته‌ای دیگر از مورخان هستند که جریان مباهله را با ذکر افراد دیگری غیر از اهل بیت پیامبر نقل می‌کنند. در این بخش به روایتی اشاره می‌شود که در برابر گزارش درست رویداد مباهله وضع شده، با این هدف که فضیلتی برای کسانی غیر از اهل بیت ثابت شود.

به عنوان نمونه سیوطی ذیل آیه مباهله به ثبت چنین روایاتی اقدام نموده است: «و أخرج ابن عساكر عن جعفر بن محمّد، عن أبيه(ع)، في هذه الآية ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا[۱۶] أنّه قال: «فجاء بأبي بكر و ولده‌، و بعمر و ولده، و بعثمان و ولده، و بعليّ و ولده»[۱۷]؛ ابن عساکر این روایت را از طریق سعید بن عنبسه آورده است. و سعید بن عنبسه را محدثین و علمای رجال به شدت تضعیف می‌کنند و او را در ردیف متروکان قرار می‌دهند[۱۸].

در کتاب «انسان العیون فی سیرة الامین المأمون» معروف به «السیرة الحلبیة» روایت دیگری نقل شده است: «أن عمر قال للنبي(ص): «لو لاعنتهم بيد من تأخذ؟ قال: آخذ بيد علي و فاطمة و الحسن و الحسين، عائشة، حفصة»[۱۹]؛ گویی خلیفه هم آرزو داشته است که همراه پیامبر به مباهله برود و در چنین جایگاه بلندی حضور داشته باشد. اینها همه نشانگر اهمیت و ویژگی خاصی بوده که مسأله مباهله داشته است[۲۰].

حسرت بزرگان صحابه

این فضیلت که از برجسته‌ترین فضائل امیرالمؤمنین(ع) است، حسرت بزرگان صحابه را برانگیخته است. از جمله سعد بن ابی وقاص با اقرار به این فضیلت از نداشتن چنین فضیلتی اظهار حسرت می‌کند: در کتاب صحیح مسلم، باب فضائل حضرت علی بن ابی طالب اسلام(ع) از سعد بن ابی وقاص که معاویه به سعد گفت: چرا ابوتراب (علی(ع)) را سب (دشنام) نمی‌کنی؟ گفت: من سه سخن از پیامبر اکرم(ص) در مورد او به یاد دارم که به خاطر آنها نمی‌توانم ایشان را دشنام دهم! و اگر یکی از آنها برای من بود بهتر از داشتن شتران سرخ مو(ی فراوان) است[۲۱]. سپس داستان حدیث منزلت (در جنگ تبوک) و داستان پرچم دادن به دست علی(ع) در جنگ خیبر را ذکر می‌کند، بعد می‌افزاید: هنگامی که آیه مباهله نازل شد؛ رسول خدا(ص) علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را فرا خواند. سپس به خدای متعال عرضه داشت: خداوندا اینها اهل بیت من هستند. یعنی اینها مصداق این آیه هستند[۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. بر این حال پیامبر خطاب به اهل بیتش فرمود: «إِنْ أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا»؛ وقتی من دعا کردم، شما آمین بگویید. (دلائل النبوة (ابی نعیم)، ص۳۵۴؛ سبل الهدی، ج۶، ص۴۱۹؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۳۲؛ تفسیر القرطبی، ج۴، ص۱۰۴).
  2. التفسیر الکبیر (رازی)، ج۸، ص۲۴۷.
  3. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۱۷.
  4. السیرة النبویة، ج۱، ص۴.
  5. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «طبقات الکبری ابن سعد» که از کتب متقدم تاریخی محسوب می‌شود و تنها اصل داستان را بدون اینکه ذکری از اهل بیت پیامبر بیاورد نقل می‌کند (الطبقات الکبری، ص۲۶۸). «طبری» نیز که از مورخین قرن چهارم هجری و کسی است که سیره خود را کاملاً از ابن اسحاق گرفته است، تنها اشاره‌ای به مسأله کرده است و اصلاً نامی از خاندان پیامبر و ماجرای مباهله نیاورده است (تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۹). ابن سید الناس نیز که یکی از سیره نویسان معتبر در مکتب خلافت به شمار می‌رود از داستان مباهله ذکری به میان نیاورده و تعامل رسول خدا(ص) با نصرانیان را به گونه‌ای دیگر و بسیار متفاوت با سایر منابع ذکر کرده است (عیون الاثر، ص۲۵۲). ذهبی هم در «تاریخ الاسلام» از قرار پیامبر اکرم(ص) با نصرانیان برای مباهله سخنی نگفته است (تاریخ الاسلام، ج۱، ص۴۶۶).
  6. السیرة النبویة، ج۱، ص۴.
  7. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۱۸.
  8. تفسیر الطبری، ج۶، ص۴۷۸ (گویا در نقل طبری جابه‌جایی در نام امام حسن و امام حسین(ع) رخ داده است).
  9. تفسیر الطبری، ج۶، ص۴۷۹ حدثنا ابن حميد قال: حدثنا جرير قال: فقلت للمغيرة: إن الناس يروون في حديث أهل نجران أن عليا كان معهم! فقال: أما الشعبي فلم يذكره، فلا أدري لسوء رأى بني أمية في علي، أو لم يكن في الحديث.
  10. تولد: ۲۱۸ ه.ق در آمل وفات ۳۰۱ ه.ق در بغداد.
  11. تاریخ المدینة المنور، ج۲، ص۵۸۱ (ابن شبة).
  12. کسان دیگری از نویسندگان که حتی به ظاهر اهل تحقیق شمرده می‌شوند این روش را در پیش گرفتند. از جمله محمد غزالی نویسنده و استاد نام‌آور مصری در «فقه السیرة» صفحه ۴۲۸ می‌گوید: فأصبح رسول الله(ص) من الغد، و قد أقبل بنفسه، و حفيديه الحسن و الحسين، و ابنته فاطمة و همچنین محمد ابوزهره در کتاب «خاتم النبیین» جلد۳ صفحه ۱۰۰۵ و رمضان البوطی در «فقه السیرة النبویة» جلد ۱ صفحه ۳۱۸.
  13. الاعلام (زرکلی)، ج۴، ص۱۸.
  14. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۴۸۳.
  15. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۲۰.
  16. «بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  17. الدر المنثور، ج۲، ص۲۳۳؛ کنز العمال، ج۲، ص۳۷۹؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۲۴، ص۲۱۵؛ تاریخ دمشق، ج۳۹، ص۱۷۷.
  18. ليس من رجال الصحاح و السنن و نحوها، و هو كذاب. الجرح و التعدیل (ابن ابی حاتم)، ج۴، ص۵۲.
  19. السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۹۹.
  20. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۲۱.
  21. این حیوان از گران‌بهاترین سرمایه‌های عرب محسوب می‌شد.
  22. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۱؛ سبل الهدی، ج۶، ص۴۱۹؛ شرح مواهب اللدنیة، ج۵، ص۱۹۰؛ المناقب، ج۲، ص۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۶۵.
  23. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۲۳.