آیا آیه ۳۱ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۳۱ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت حضرت موسی
مدخل وابستهعصمت - پیامبران - حضرت موسی
تعداد پاسخ۳ پاسخ

آیا آیه ۳۱ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

بنا به تصریح قرآن، حضرت موسی(ع) در دو موضع دچار ترس شده است:

  1. آن هنگام که به رسالت الهی برانگیخته شد، ندایی شنید که به او فرمان می‌دهد: «عصایت را بیفکن». حضرت موسی (ع) عصای خود را افکند و ناگاه با ماری روبه‌رو شد. پس ترس بر وجودش چیره گشت و فرار را بر قرار ترجیح داد. بار دیگر خطاب آمد: «ای موسی، هراس بر خود راه مده که پیامبران را در این دیار ترسی نیست». قرآن مجید در سوره‌های نمل و قصص این داستان را این‌گونه گزارش فرموده است: ﴿أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ[۱]. سخن در این است که ترس، آن هم در مسیر رسالت الهی، لغزش است. قرآن هم با جمله ﴿لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ[۲] به حضرت اعلام می‌دارد که تو در زمره پیامبرانی و نباید چنین بترسی؛ زیرا پیامبر هرگز مرتکب خلاف نمی‌شود که این گونه دچار ترس شود[۳]. پس باید راه این ترس را بر دل خود مسدود سازی؛ زیرا با وجود این ترس، عمل به رسالت الهی ممکن نخواهد بود[۴]؛
  2. زمانی که آن حضرت با ساحران وارد میدان کارزار شد، آنان ترفندهای سحرآمیز خود را به کار بستند و آن ریسمان‌ها به شکل مارهایی خزنده در آمدند. در این زمان نیز دل موسی (ع) از ترس تهی شد و خداوند با خطاب ﴿لَا تَخَفْ او را از این ترس بازداشت. قرآن در گزارش این حادثه می‌فرماید: ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى[۵]. این ترس، گویای آن است که حضرت در امر رسالت خود دچار تردید شده است[۶].

در این مورد برخی مفسران، بدون بیان توجیهی، چنین نگاشته‌اند: «در دل حضرت موسی (ع) ترسی افتاد که نزدیک بود عنان کار از دست او خارج شود»[۷]: ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ[۸].

شبهه این است که ترس، آن هم در مسیر رسالت الهی به ویژه آنجا که امدادهای الهی نیز با ندای آسمانی به انسان می‌رسد، نشانه لغزش و سستی در عقیده است که با عصمت منافات دارد.

پاسخ جامع اجمالی

پاسخ نخست: فرار از خطر؛ امری طبیعی و بی‌اشکال: اگر انسان با حادثه‌ای رو به رو شود که برای رهایی از آن، چاره‌ای جز فرار نداشته باشد، به طور طبیعی از آن حادثه می‌گریزد[۹]. حضرت موسی (ع) در این ماجرا، هماهنگ با این خواست طبیعی گام برداشته است. او از سوی خداوند فرمان ویژه‌ای در این مورد دریافت نکرده بود، بلکه تنها مأموریت داشت عصا را بیفکند که او نیز این فرمان را انجام داد. اما این بخش از آیه که می‌فرماید: ﴿لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ، گویای این حقیقت است که پیامبران از نزد خود این ویژگی را ندارند، بلکه با عنایت و لطف خداوند بدان دست می‌یابند. خداوند با این جمله، حضرت موسی (ع) را به این کرامت آگاه ساخته است. پس این جمله عتاب آمیز نیست، بلکه در مقام آموزش ادب و آداب است[۱۰]. یعنی گریختن او، از بعد بشری‌اش سرچشمه گرفته است، نه آنکه در معجزه بودن آن شکی داشته باشد[۱۱].[۱۲].[۱۳]

پاسخ دوم: ترس از انجام نشدن رسالت؛ امری نیکو: حضرت موسی (ع) با دیدن این صحنه (فریب‌کاری ساحران)، از اینکه حقیقت بر مردم پوشیده بماند و ساحران بتوانند راهزنان باور آنان گردند، به شدت نگران شد؛ زیرا این احتمال که تفاوت میان سحر ساحران با معجزه موسی (ع) بر مردم پوشیده بماند، دور از ذهن نبود[۱۴].

این توجیه این گونه نقد شده است که این نگرانی، با اطمینان و اعتماد حضرت موسی (ع) به خداوند ناسازگار است؛ چراکه خداوند پیش از این ماجرا، به حضرت وعده پیروزی داده بود: ﴿...أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ[۱۵].[۱۶]. این نقد وارد نیست؛ زیرا گرچه وعده الهی حتمی است و نه تنها حضرت موسی (ع) بلکه مؤمنان راستین نیز در آن تردیدی ندارند، از کجا این اطمینان وجود دارد که این غلبه و پیروزی، در همین مورد تحقق خواهد یافت. چه بسا این وعده در زمانی دیگر تحقق یابد. گفتار امیر مؤمنان، امام علی (ع) که فرمود: «لَمْ يُوجِسْ مُوسَى‌(ع) مِنْ نَفْسِهِ خِيفَةً أَشْفَقَ عَلَيْهِ مِنْ غَلَبَةِ الرِّجَالِ، وَ ذَوِي الضَّلَالِ»[۱۷]؛ «موسی (ع) در مورد خود ترسی نداشت، بلکه از پیروزی جاهلان و حاکم شدن دولت گمراهان بیمناک بود» نیز این توجیه را تأیید می‌کند.

پاسخ سوم: ترس؛ واکنش طبیعی به کار ساحران: آن ترس، یک احساس زودگذر قلبی بود که از هولناک بودن کار ساحران پدید آمد. پدید آمدن چنین ترسی، هیچ‌گونه آسیبی به رسالت الهی وارد نمی‌آورد و لغزش شمرده نمی‌شود[۱۸]. این توجیه نیز قابل پذیرش است.

پاسخ چهارم: اوج حالت خداشناسی، بدون هیچ ترسی: با شنیدن خطاب ﴿لَا تَخَفْ، شعاع نور خداباوری، اطمینان و سلامت قلبی در حضرت موسی (ع) ایجاد شد که تا آن زمان چنان نبود. پس خداشناسی حضرت موسی (ع) با رفتن به آن جایگاه، به بالاترین حد رسید، نه اینکه بیمناک گردید؛ چون همان زمان که به پیامبری برگزیده شد، این ندا آمد و این خوف جا نداشت[۱۹].

ایراد این تفسیر این است که با ظاهر، بلکه با صریح آیه ناسازگار است؛ چراکه آیه شریفه، از ترسیدن حضرت موسی (ع) خبر می‌دهد و با جمله ﴿لَا تَخَفْ، در مقام آرامش‌دهی به او بر می‌آید. باید برای این ترس توجیهی یافت، نه آنکه وجود آن را نادیده انگاشت[۲۰].

پاسخ پنجم: در عربی، خوف غیر از خشیت است: در لغت عرب خوف، غير از خشيت است.خوف اين است كه انساندست به مقدماتى بزند كه از شر مصون بماند واين در انسان يک امر فطرى ومستحسن است؛ در حالى كه خشيت، تأثّر قلب واضطراب روحى است كه يك نوع رذيلت به شمار رفته ودر برابر شجاعت قرار دارد. خوف براى پيامبران راه دارد نه خشيت؛ لذا قرآن آنان را چنين توصيف مى كند: «كسانى كه پيامهاى خدا را مى رسانند و از احدى جز خدا خشيت ودلهره ندارند»[۲۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله سید محمد حسین طباطبایی؛
آیت‌الله طباطبایی در کتاب «تفسیر المیزان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«قرآن در یکی از آیات خود خطاب به حضرت موسی(ع)، می‌فرماید: ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الآمِنِينَ[۲۲]. كلمه تهتز از اهتزاز است، كه به معناى تحريك به شدت است و جان به معناى مار كوچكى است كه به سرعت مى‌دود، و مدبرا از إدبار است كه خلاف اقبال را معنا مى‌دهد و يعقب از تعقيب است كه به معناى حمله بعد از فرار است يعنى كسى كه دشمن را تعقيب مى‌كند اگر دشمن فرار كرد و دوباره حمله كرد او هم حمله كند.

و در آيه، حذف و ايجازى به كار رفته، كه فاى فصيحه از آن خبر مى‌دهد، چون بعد از آنكه فرمود: عصايت را بينداز، به دنبالش فرمود: پس همين كه ديد به شدت به حركت در آمد و از كلمه پس همين كه فهميده مى‌شود كه تقدير كلام چنين بوده: عصايت را بينداز، پس همين كه عصايش را افكند و ناگهان به صورت اژدهايى آشكار شده درآمد كه داشت به شدت حركت مى‌كرد و مثل يك مار كوچك جست و خيز مى‌كرد- چون آن را بديد كه به شدت حركت مى‌كند- رو به عقب فرار كرد... .

قرآن در خطاب دیگری مشابه این آیه می‌فرماید: ﴿وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ[۲۳].

اينكه موسى(ع) كه از بزرگان و مرسلان بود، چرا از عصا كه به صورتى هائل و هول انگيز، يعنى مارى پر جست و خيز در آمده بود ترسيد؟ جوابش اين است كه: اين اثر طبيعت و جبلت آدمى است كه وقتى به منظره‌اى هول انگيز، آن هم بى‌سابقه بر مى‌خورد، كه هيچ راهى براى دفع آن به نظرش نمى‌رسد مگر فرار كردن، قهرا پا به فرار مى‌گذارد، مخصوصا كسى كه هيچ سلاحى براى دفاع ندارد، عصايى هم كه تنها سلاح او بوده خود به آن صورت هول انگيز در آمده، قبلا هم از ناحيه خدا دستورى نگرفته بود، كه اگر عصايت اژدها شد فرار مكن و در جاى خود بايست، بلكه تنها اين دستور رسيده بود كه‌ ﴿أَلْقِ عَصاكَ و او هم امتثال كرد و معلوم است كه فرار از خطرهاى بزرگ آن هم از كسى كه دافع و چاره‌اى جز فرار ندارد، جزو ترس‌هاى مذموم نيست، تا كسى موسى را به داشتن آن مذمت كند[۲۴].

بر این اساس در تفسیر آیه ﴿يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ باید گفت: در اين آيه، جمله قيل له- بدو گفته شد حذف شده، و تقدير آيه چنين است: و قيل له يا موسى اقبل و لا تخف انك من الآمنين- و بدو گفته شد اى موسى پيش برو و مترس كه تو از ايمنانى و در اين خطاب به او امنيت مى‌دهد، و با اين جمله معناى آيه شريفه‌ ﴿يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ روشن مى‌شود، كه معنايش اين است كه: موسى تو فرستاده و مرسلى، و رسولان نزد من ايمنند، نه اينكه مفاد آن عتاب و توبيخ باشد»[۲۵].
2. آیت‌الله جعفر سبحانی؛
آیت‌الله سبحانی، جعفر در کتاب «منشور جاوید» در این‌باره گفته‌‌اند: «در آيه ۳۱ سوره قصص، چنین مى خوانيم: آنگاه كه چشم موسى به آن مار در حال جنبش افتاد، عقب رفت وبه پشت سر نگاه نكرد. خطاب آمد:اى موسى پيش بيا ونترس تو در امان هستى! [۲۶] و در سوره طه، آیه ۲۰ـ۲۱ مى‌گويد: «وقتى چشمش به آن مار در حال جنبش افتاد، به او گفتيم:بگير ونترس!» مقصود از اين ترس در اين دو آیه چيست؟ در پاسخ بايد گفت: در لغت عرب خوف، غير از خشيت است.خوف اين است كه انساندست به مقدماتى بزند كه از شر مصون بماند واين در انسان يک امر فطرى ومستحسن است؛ در حالى كه خشيت، تأثّر قلب واضطراب روحى است كه يك نوع رذيلت به شمار رفته ودر برابر شجاعت قرار دارد. خوف براى پيامبران راه دارد نه خشيت؛ لذا قرآن آنان را چنين توصيف مى كند: «كسانى كه پيامهاى خدا را مى رسانند و از احدى جز خدا خشيت ودلهره ندارند»[۲۷].
3. حجت الاسلام و المسلمین جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب « نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«بنا به تصریح قرآن حضرت موسی(ع) در دو موضع دچار ترس شده است:

  1. آن هنگام که به رسالت الهی برانگیخته شد، ندایی شنید که به او فرمان می‌دهد: «عصایت را بیفکن». حضرت موسی (ع) عصای خود را افکند و ناگاه با ماری روبه‌رو شد. پس ترس بر وجودش چیره گشت و فرار را بر قرار ترجیح داد. بار دیگر خطاب آمد: «ای موسی، هراس بر خود راه مده که پیامبران را در این دیار ترسی نیست». قرآن مجید در سوره‌های نمل و قصص این داستان را این‌گونه گزارش فرموده است: ﴿أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ[۲۸]. سخن در این است که ترس، آن هم در مسیر رسالت الهی، لغزش است. قرآن هم با جمله ﴿لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ[۲۹] به حضرت اعلام می‌دارد که تو در زمره پیامبرانی و نباید چنین بترسی؛ زیرا پیامبر هرگز مرتکب خلاف نمی‌شود که این گونه دچار ترس شود[۳۰]. پس باید راه این ترس را بر دل خود مسدود سازی؛ زیرا با وجود این ترس، عمل به رسالت الهی ممکن نخواهد بود[۳۱]؛
  2. زمانی که آن حضرت با ساحران وارد میدان کارزار شد، آنان ترفندهای سحرآمیز خود را به کار بستند و آن ریسمان‌ها به شکل مارهایی خزنده در آمدند. در این زمان نیز دل موسی (ع) از ترس تھی شد و خداوند با خطاب ﴿لَا تَخَفْ او را از این ترس بازداشت. قرآن در گزارش این حادثه می‌فرماید: ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى[۳۲]. این ترس، گویای آن است که حضرت در امر رسالت خود دچار تردید شده است[۳۳].

در این مورد برخی مفسران، بدون بیان توجیهی، چنین نگاشته‌اند: «در دل حضرت موسی (ع) ترسی افتاد که نزدیک بود عنان کار از دست او خارج شود»[۳۴].

﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ[۳۵].

شبهه این است که ترس، آن هم در مسیر رسالت الهی به ویژه آنجا که امدادهای الهی نیز با ندای آسمانی به انسان می‌رسد، نشانه لغزش و سستی در عقیده است که با عصمت منافات دارد.

پاسخ به شبهه

پاسخ نخست: فرار از خطر؛ امری طبیعی و بی‌اشکال: اگر انسان با حادثه‌ای رو به رو شود که برای رهایی از آن، چاره‌ای جز فرار نداشته باشد، به طور طبیعی از آن حادثه می‌گریزد[۳۶]. حضرت موسی (ع) در این ماجرا، هماهنگ با این خواست طبیعی گام برداشته است. او از سوی خداوند فرمان ویژه‌ای در این مورد دریافت نکرده بود، بلکه تنها مأموریت داشت عصا را بیفکند که او نیز این فرمان را انجام داد. اما این بخش از آیه که می‌فرماید: ﴿لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ، گویای این حقیقت است که پیامبران از نزد خود این ویژگی را ندارند، بلکه با عنایت و لطف خداوند بدان دست می‌یابند. خداوند با این جمله، حضرت موسی (ع) را به این کرامت آگاه ساخته است. پس این جمله عتاب آمیز نیست، بلکه در مقام آموزش ادب و آداب است[۳۷]. یعنی گریختن او، از بعد بشری‌اش سرچشمه گرفته است، نه آنکه در معجزه بودن آن شکی داشته باشد[۳۸].

پاسخ دوم: ترس از انجام نشدن رسالت؛ امری نیکو: حضرت موسی (ع) با دیدن این صحنه (فریب‌کاری ساحران)، از اینکه حقیقت بر مردم پوشیده بماند و ساحران بتوانند راهزنان باور آنان گردند، به شدت نگران شد؛ زیرا این احتمال که تفاوت میان سحر ساحران با معجزه موسی (ع) بر مردم پوشیده بماند، دور از ذهن نبود[۳۹].

این توجیه این گونه نقد شده است که این نگرانی، با اطمینان و اعتماد حضرت موسی (ع) به خداوند ناسازگار است؛ چراکه خداوند پیش از این ماجرا، به حضرت وعده پیروزی داده بود: ﴿...أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ[۴۰][۴۱]. این نقد وارد نیست؛ زیرا گرچه وعده الهی حتمی است و نه تنها حضرت موسی (ع) بلکه مؤمنان راستین نیز در آن تردیدی ندارند، از کجا این اطمینان وجود دارد که این غلبه و پیروزی، در همین مورد تحقق خواهد یافت. چه بسا این وعده در زمانی دیگر تحقق یابد. گفتار امیر مؤمنان، امام علی (ع) که فرمود: «لَمْ يُوجِسْ مُوسَى‌(ع) مِنْ نَفْسِهِ خِيفَةً أَشْفَقَ عَلَيْهِ مِنْ غَلَبَةِ الرِّجَالِ، وَ ذَوِي الضَّلَالِ»[۴۲]؛ «موسی (ع) در مورد خود ترسی نداشت، بلکه از پیروزی جاهلان و حاکم شدن دولت گمراهان بیمناک بود» نیز این توجیه را تأیید می‌کند.

پاسخ سوم: ترس؛ واکنش طبیعی به کار ساحران: آن ترس، یک احساس زودگذر قلبی بود که از هولناک بودن کار ساحران پدید آمد. پدید آمدن چنین ترسی، هیچ‌گونه آسیبی به رسالت الهی وارد نمی‌آورد و لغزش شمرده نمی‌شود[۴۳]. این توجیه نیز قابل پذیرش است.

پاسخ چهارم: اوج حالت خداشناسی، بدون هیچ ترسی: با شنیدن خطاب ﴿لَا تَخَفْ، شعاع نور خداباوری، اطمینان و سلامت قلبی در حضرت موسی (ع) ایجاد شد که تا آن زمان چنان نبود. پس خداشناسی حضرت موسی (ع) با رفتن به آن جایگاه، به بالاترین حد رسید، نه اینکه بیمناک گردید؛ چون همان زمان که به پیامبری برگزیده شد، این ندا آمد و این خوف جا نداشت[۴۴].

ایراد این تفسیر این است که با ظاهر، بلکه با صریح آیه ناسازگار است؛ چراکه آیه شریفه، از ترسیدن حضرت موسی (ع) خبر می‌دهد و با جمله ﴿لَا تَخَفْ، در مقام آرامش‌دهی به او بر می‌آید. باید برای این ترس توجیهی یافت، نه آنکه وجود آن را نادیده انگاشت.

پاسخ‌های دیگری در گفتار مفسران به چشم می‌خورد که بازگشت آنها به همین توجیه است و نمی‌توان آنها را پاسخی مستقل برشمرد»[۴۵].[۴۶]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «و چوبه‌دستت را بیفکن! و چون آن را دید که مانند ماری می‌جنبد، روی گردانید و باز نگشت؛ ای موسی! نترس! این منم که پیامبران نزد من نمی‌ترسند» سوره نمل، آیه ۱۰.
  2. «و چوبه‌دستت را بیفکن! و چون آن را دید که مانند ماری می‌جنبد، روی گردانید و باز نگشت؛ ای موسی! نترس! این منم که پیامبران نزد من نمی‌ترسند» سوره نمل، آیه ۱۰.
  3. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷-۸، ص۳۳۱.
  4. ر.ک: محمد جمال قاسمی، محاسن التأویل، ج۸، جزء ۱۳، ص۶۰.
  5. «پس، موسی در خویش ترسی یافت» سوره طه، آیه ۶۷.
  6. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۴۵.
  7. عبدالکریم خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج۸، ص۸۰۵.
  8. «و: «چوبه‌دستت را بیفکن!» آنگاه چون در آن نگریست که مانند ماری می‌جنبد پشت‌کنان روی گردانید و بازنگشت؛ (بانگی برآمد که): «ای موسی روی آور و مترس که تو در امانی»». سوره قصص، آیه ۳۱.
  9. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، جزء ۱۹، ص۲۴۴.
  10. ر.ک: حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۵، ص۸؛ حسین بن احمد شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ج۱۰، ص۱۵؛ سیدعلی حائری تهرانی، مقتنیات الدرر، ج۸، ص۸۱؛ محمد اکرمی، التفسیر کتاب الله المنیر، ج۶، ص۱۶۷؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۳، ص۱۶۰؛ محمد حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱۲، ص۱۰۹؛ علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۷، ص۴۳۱؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۶، ص۹.
  11. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۸، ص۷۸.
  12. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج15، ص490.
  13. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۸۷.
  14. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۸.
  15. «فرمود: به زودی بازوی تو را با (فرستادن) برادرت توانمند می‌گردانیم و به هر دوتان چیرگی‌یی می‌بخشیم که با نشانه‌های ما دستشان به شما نرسد. پیروز شمایید و هر کس که از شما پیروی کند» سوره قصص، آیه ۳۵.
  16. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۷۸.
  17. محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه ۴.
  18. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۷۶-۱۷۷.
  19. ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۳۰۶.
  20. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۸۷.
  21. سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج۱۲، ص۶۵ ـ ۶۶.
  22. «و [فرمود:] «عصاى خود را بيفكن». پس چون ديد آن مِثْل مارى مى‌جنبد، پشت كرد و برنگشت. «اى موسى، پيش آى و مترس كه تو در امانى». سوره قصص، آیه ۳۱.
  23. «و تو عصای خود بیفکن، چون موسی (عصا افکند و ناگاه) بر آن نگریست که به جنبش و هیجان در آمد چنانکه اژدهایی مهیب گردید، رو به فرار نهاد و دیگر واپس نگردید، (در آن حال بدو خطاب شد) ای موسی مترس که پیغمبران در حضور من هرگز نمی‌ترسند»، سوره نمل، آیه۱۰.
  24. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۴۹۰.
  25. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۴۶.
  26. سوره قصص، آیه ۳۱.
  27. سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج۱۲، ص۶۵ و ۶۶.
  28. «و چوبه‌دستت را بیفکن! و چون آن را دید که مانند ماری می‌جنبد، روی گردانید و باز نگشت؛ ای موسی! نترس! این منم که پیامبران نزد من نمی‌ترسند» سوره نمل، آیه ۱۰.
  29. «و چوبه‌دستت را بیفکن! و چون آن را دید که مانند ماری می‌جنبد، روی گردانید و باز نگشت؛ ای موسی! نترس! این منم که پیامبران نزد من نمی‌ترسند» سوره نمل، آیه ۱۰.
  30. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷-۸، ص۳۳۱.
  31. ر.ک: محمد جمال قاسمی، محاسن التأویل، ج۸، جزء ۱۳، ص۶۰.
  32. «پس، موسی در خویش ترسی یافت» سوره طه، آیه ۶۷.
  33. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۴۵.
  34. عبدالکریم خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج۸، ص۸۰۵.
  35. «و: «چوبه‌دستت را بیفکن!» آنگاه چون در آن نگریست که مانند ماری می‌جنبد پشت‌کنان روی گردانید و بازنگشت؛ (بانگی برآمد که): «ای موسی روی آور و مترس که تو در امانی»». سوره قصص، آیه ۳۱.
  36. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، جزء ۱۹، ص۲۴۴.
  37. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۳۴۶؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۵، ص۸؛ حسین بن احمد شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ج۱۰، ص۱۵؛ سیدعلی حائری تهرانی، مقتنیات الدرر، ج۸، ص۸۱؛ محمد اکرمی، التفسیر کتاب الله المنیر، ج۶، ص۱۶۷؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۳، ص۱۶۰؛ محمد حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱۲، ص۱۰۹؛ علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۷، ص۴۳۱؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۶، ص۹.
  38. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۸، ص۷۸.
  39. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۸.
  40. «فرمود: به زودی بازوی تو را با (فرستادن) برادرت توانمند می‌گردانیم و به هر دوتان چیرگی‌یی می‌بخشیم که با نشانه‌های ما دستشان به شما نرسد. پیروز شمایید و هر کس که از شما پیروی کند» سوره قصص، آیه ۳۵.
  41. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۷۸.
  42. محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه ۴.
  43. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۷۶-۱۷۷.
  44. ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۳۰۶.
  45. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۱، جزء ۲۲، ص۷۳.
  46. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۸۷.