آیا آیه ۸۸ سوره یونس بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
آیا آیه ۸۸ سوره یونس بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت حضرت موسی |
مدخل وابسته | عصمت - پیامبران - حضرت موسی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
آیا آیه ۸۸ سوره یونس بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
تببین شبهه
از ظاهر یکی از آیات قرآن، اعتراض حضرت موسی به خداوند برداشت میشود که منافی با عصمت آن حضرت است. آنجا که میفرماید: ﴿وَ قَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ...﴾[۱].
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفته است:
«پاسخ نخست: نسبت اضلال به خدا با توجه به توحید افعالی: در توجیه این آیه، از توحید افعالی بهره میجوییم. بنا بر توحید افعالی، آنچه در این جهان رخ میدهد، به اراده و خواست خداوند است: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۲]. پس نگاه به ضلالت و گمراهی نیز با دید توحید افعالی، راه را بر هر گونه ایرادی مسدود میسازد. این پاسخ، کامل و به دور از ایراد است.
پاسخ دوم: در تقدیر بودن دو واژه «لا» و «اَن» در آیه: در این آیه، دو واژه «لا» و «ان» حذف شدهاند؛ یعنی در اصل، آیه بدین گونه بوده است: لئلا لیضلوا عن سبیلک. نظیر این نوع حذف را در آیاتی از قرآن[۳] میتوان دید[۴]. این تفسیر به دلیل ناهمخوانی با سیاق آیه پذیرفته نیست[۵].
این تفسیر نقد شده است به اینکه ابوعلی جبائی که در این آیه، در تقدیر گرفتن را نوعی تحریف دانسته است، خود در تفسیر آیه ﴿وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ﴾[۶] مفاد آیه را استفهامی دانسته و حرف استفهام را در تقدیر گرفته است[۷]. پس ایراد بر خود او وارد است؛ زیرا حرف «لا» معنای جمله را از حالت اثبات به نفی تبدیل میسازد و این تغییر در معنا، از تغییری که حذف حرف استفهام به وجود میآورد، عمیقتر است و در این صورت اعتماد به آیات قرآن به چالش کشیده میشود.
این نقد پذیرفته نیست؛ چراکه اولاً در پارهای از آیات، بدون در تقدیر گرفتن کلمهای، نمیتوان برای آیه معنایی درست یافت و این موارد در آیات قرآن کم نیست و این روش عقلایی است؛ ثانیاً در تقدیر گرفتن کلمه یا تفسیر آیه به گونهای خاص، نیازمند وجود قرینه و شاهد است که با وجود آن، سخن از بیاعتمادی به قرآن، سخنی بیاساس است.
پاسخ سوم: مشتمل بودن آیه بر معنای دعا: لام در ﴿لِيُضِلُّوا﴾ برای دعاست. این تفسیر، به دلیل ناسازگاری با سیاق کلام، مردود است[۸].
پاسخ چهارم: وجود حرف استفهام در تقدیر: این جمله در حقیقت استفهام است که حرف استفهام آن در تقدیر گرفته شده است. ایراد این توجیه در آن است که تقدیر گرفتن، خود نیازمند شاهد و قرینه است که در این آیه چنین شاهدی به چشم نمیخورد. از سوی دیگر، دلیل عقلی بر اینکه خداوند کسی را گمراه نمیسازد هم نمیتواند شاهد این حذف باشد؛ زیرا راههای دیگر در تفسیر آیه باز است و دیگر نیازی به این تقدیر گرفتن نیست[۹].
پاسخ پنجم: لام با مفاد عاقبت، نه غایت: لام در ﴿لِيُضِلُّوا﴾ لام عاقبت است، نه غایت و هدف، مانند لام در آیه ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا...﴾[۱۰]. فرعونیان حضرت موسی (ع) را از آب نگرفته بودند تا دشمن آنان شود، بلکه عاقبت کار آنان به اینجا انجامید. در روایات و اشعار شاعران، به وجود این لام بر میخوریم، مانند: لدوا للموت واجمعوا للفناء وابنوا للخراب[۱۱]؛ «فرزند بیاورید که عاقبت مرگ است؛ [[[اموال]] دنیا] جمع کنید که عاقبت نابودی است؛ و ساختمان بنا کنید که عاقبت خراب شدن است»فللموت تغذو الوالدات سخالها کما لخراب الدور تبنی المساکن[۱۲]، «عاقبت کار مادران که فرزندان خود را شیر میدهند مرگ است؛ همانگونه که عاقبت ساخت بناها خرابی آنهاست».
این توجیه چنین نقد شده است که حضرت موسی (ع) از عاقبت آنان آگاه نبوده و خداوند هم او را آگاه نساخته است؛ چراکه اگر خداوند از ایمان نیاوردن آنان خبر میداد، دیگر ایمان آوردن آنان ناممکن میشد و اگر ایمان میآوردند، دروغ بودن خبر خداوند را در پی داشت که این امری محال است. در نتیجه، آگاهسازی از آینده آنان نیز محال خواهد بود[۱۳].
ایرادهای این نقد عبارتاند از:
اولاً در پارهای از آیات قرآن، از وضع آینده کافران و منافقان خبر داده شده است، مانند: ﴿...سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۱۴] یا ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ...﴾[۱۵] یا ﴿وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ...﴾[۱۶]. از توجیهی که در این آیات مطرح میشود، در آیه مورد بحث نیز میتوان بهره جست و میتوان «لام» در ﴿لِيُضِلُّوا﴾ را بر همان معنای هدف و غایت حمل کرد. در این صورت، توجیه آیه این خواهد شد که خداوند هرگز مردم را گمراه نمیسازد و آنچه برخی مفسران را بر آن داشته است تا «لام» را به لام عاقبت نیز تفسیر کنند، همین نکته است. البته توجه به این موضوع در این مجال ضروری مینماید که خداوند هیچگاه آغازگر این گمراهسازی نخواهد بود؛ اما گمراهسازی که در مقام مجازات و واکنشی در برابر رفتار خود انسانها باشد، هیچ ایرادی ندارد. در این آیه هم، شاهد پافشاری فرعون و فرعونیان بر استکبار و فساد در زمینیم. پس گمراهسازی آنان نتیجه رفتار ناشایست خودشان بوده است. در ادامه، نمونه آیات این موضوع را بر میشماریم: ﴿...فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ...﴾[۱۷]؛ ﴿وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ...﴾[۱۸]. ﴿...وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ...﴾[۱۹]؛ ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ﴾[۲۰][۲۱].
ثانیاً علم خداوند به آینده و آگاهسازی پیامبران از آن، با جبر یا کذب خبر خداوند تلازمی ندارد. برخی بر آناند که این آگاهسازی، با جبر تلازم عقلی دارد.
شهید مطهری چنین مینویسد: «بعید به نظر میرسد که رباعی بالا، از خیام که لااقل نیمه فیلسوفی است، بوده باشد. شاید این رباعی جزء اشعاری باشد که بعد به خیام نسبت دادهاند؛ یا از خیام است، ولی خیام نخواسته در این رباعی به زبان جد و فلسفه سخن بگوید.»..[۲۲].
فخر رازی که فضای ذهنش در اشغال این شبهه قرار داشت، چنین میگوید: «اگر تمام عاقلان گرد هم آیند، از پاسخ دادن به این اشکال ناتوان خواهند بود؛ مگر اینکه ایده هشام را برگزینند و علم خداوند به اشیا (پیش از تحقق آنها) را انکار کنند»[۲۳]. البته شیخ مفید پیشتر در رد این اتهام از هشام سخن گفته است و آن را اتهام معتزله شمرده است. وی گفتارهای عالمانه هشام در مباحث امامت را گواه واهی بودن این اتهام میداند[۲۴].
بررسی و نقد: عالمان و محققان به گونههای گوناگونی به این شبهه پاسخ دادهاند که در این نوشتار برخی از آنها نقل میشود.
- حکایت علم از معلوم خود: «هر علمی از معلوم خود حکایت دارد. پس علم و معلوم با هم تطابق دارند. اصالت در این تطابق از آن معلوم است؛ زیرا اگر معلوم موجود نباشد، علم به آن هم وجودی نخواهد داشت»[۲۵] العلم تابع[۲۶]؛
- علم خدا به موجود با تمام شرایطش: پس علم مطلق نیست تا مستلزم جبر باشد[۲۷]؛
- علم الهی به نظام: یعنی هر فاعلی همان طور که در عالم عینی هست، در عالم علمی نیز هست.... آنچه علم الهی اقتضا دارد، این است که فعل فاعل مختار از فاعلی مختار، و فعل فاعل مجبور از فاعلی مجبور صادر شود؛ نه اینکه علم الهی ایجاب میکند که فاعل مختاری مجبور بشود یا فاعل مجبوری مختار شود[۲۸]. احاطه خداوند بر هر چیزی، احاطه بر آن است با همان وضعیت. هر فعل اختیاری، خود به خود اختیاری است و با همین وضع محاط و منسوب به خداوند و انسان است[۲۹].[۳۰]
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ «و موسی عرض کرد: بار الها تو به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا ملک و اموال و زیورهای بسیار بخشیدی که-پروردگارا-بدین وسیله بندگان را از راه تو گمراه کنند..». سوره یونس، آیه ۸۸
- ↑ «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ ر.ک: ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ «از تو نظر میخواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر میدهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر میرسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث میبرد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را میبرند و اگر (میراثبران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث میبرد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان میدارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶؛ ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾ «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کردهاید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۹.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۵.
- ↑ «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستادهایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۵۲.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۵.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۹.
- ↑ «آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد؛ بیگمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند» سوره قصص، آیه ۸.
- ↑ محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، حکمت ۱۳۲.
- ↑ عبدالله بن هشام، مغنی اللبیب، ص۲۱۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۵۱.
- ↑ «بیگمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند» سوره بقره، آیه ۶.
- ↑ «برای آنان برابر است چه برایشان آمرزش بخواهی چه نخواهی هرگز خداوند آنان را نمیآمرزد؛ بیگمان خداوند نافرمانان را راهنمایی نمیکند» سوره منافقون، آیه ۶.
- ↑ «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش میدهند در حالی که بر دلهایشان پوششهایی افکندهایم تا درنیابند و در گوشهایشان سنگینییی (نهادهایم) و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگوی» سوره انعام، آیه ۲۵.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار میدهید با آنکه میدانید من پیامبر خداوند به سوی شمایم؟ و چون (از حق) بگشتند خدا دلهایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمیکند» سوره صف، آیه ۵.
- ↑ «و سببساز همنشینانی برای آنان شدیم که آنچه را در پیش و پس آنان بود در چشم آنها آراستند و فرمان عذاب بر آنان در زمره امتهایی از پریان و آدمیان که پیش از ایشان بودند به حقیقت پیوست؛ بیگمان آنان زیانکار بودند» سوره فصلت، آیه ۲۵.
- ↑ «خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
- ↑ «این، بدان روست که آنان ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند آنگاه بر دلهاشان مهر نهاده شد از این رو (حقیقت را) درنمییابند» سوره منافقون، آیه ۳.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۴۳.
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۱۵۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان مفید، اوائل المقالات، ص۴.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، علق علیه عین الله الحسنی الارموی، ص۱۲۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کشف المراد فی شرح تجدید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۳۰۷.
- ↑ ر.ک: محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، القواعد و الفوائد، تحقیق عبدالهادی الحکیم، ج۲، ص۵۶.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۳۴.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، پاورقی الاسفار الاربعه، ج۶، ص۳۸۵.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۳۱۳-۳۱۸.