آیا شیعه سنت نبوی را به دلیل ارتداد صحابه انکار میکند؟ (پرسش)
آیا شیعه سنت نبوی را به دلیل ارتداد صحابه انکار میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ پیامبر خاتم |
مدخل اصلی | سنت |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
آیا شیعه سنت نبوی را به دلیل ارتداد صحابه انکار میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث پیامبر خاتم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی پیامبر خاتم مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین رحمتالله ضیایی در مقاله «شیعه و سنت نبوی» در اینباره گفته است:
«در هیچ اثر شیعی یافت نمیشود و هیچ عالم شیعی تاکنون چنین چیزی را بیان نکرده است. البته از نگاه شیعه، باید وثاقت تک تک صحابه، بررسی شود؛ چون شیعه همه صحابه را عادل نمیداند؛ این بدان معنا نیست که کل صحابه را تخطئه کرده و روایات آنها را از درجه اعتبار ساقط بداند.
شیعه امامیه در مسئله صحابه رویکردی بسیار معتدل دارد که به دور از افراط و تفریط است. این رویکرد بر چند اصل مبتنی است:
- امامیه به پیروی از امامان معصوم (ع)، جایگاه والای صحابه پیامبر (ص) را ارج مینهد، کوششهای خالصانه آنان را در راه اعتلای کلمه اسلام و صیانت از دستاوردهای دین، در حیات پیامبر (ص) و پس از آن، پاس میدارد و خود را وامدار نسل نخستین و طلیعهدار نهضت اسلام میداند[۱].
- شیعه امامیه، به پیروی از منطق قرآن، صحابه را دارای مراتب و درجات متفاوت میداند و معتقد است صرف همنشینی با پیامبر (ص) موجب صلاح ابدی و سعادتمند شدن فرد نمیشود.
- شیعه امامیه، صحابه را هرگز نقدناپذیر ندانسته و ملاک شایستگی صحابی را اعمال و رفتار او میداند؛ ولی در نقد شخصیت صحابی، جانب احتیاط را نگه داشته، از داوری مبتنی بر گمان و حدس خودداری کرده و تا حد امکان رفتارهای مشکوک را حمل بر صحت کرده است و میکوشد برای آن عذر آورد؛ ولی باب عذر و تأویل را تا بینهایت نگشوده است و چون با فسق آشکار روبهرو شود، در داوری درست درباره آن تردید نکرده و با خوشبینی افراطی چشم بر روی واقعیت تاریخی نمیبندد.
- به عقیده امامیه، صحابه در تمامی ویژگیهای نقل حدیث با تابعان و دیگر راویان برابر بوده، عدالت آنان نیز باید در محک موازین جرح و تعدیل احراز گردد[۲]. به طور قطع تشیع صحابی و ولای او به علی (ع)، یکی از معیارهای مهم تحقق عدالت است[۳].
- به نظر امامیه، در مسئله اقتدا به سنت و سیره صحابه، هیچ یک از آنان شایستگی مطلق ندارند؛ چراکه شأن صحابی، در همه حال، کمتر از حد عصمت بوده است و با دیگر مجتهدان امت، از ویژگیهای یکسانی برخودار است؛ یعنی در اجتهاد او احتمال خطا و صواب راه مییابد و اینجاست که مقام ائمه اهل البیت (ع)، به دلیل برخورداری از موهبت عصمت، متمایز میگردد.
حدیث ارتداد صحابه اما حدیث ارتداد صحابه، که دستاویز احسان الهی ظهیر در القای شبهه شده است، به بررسی نیاز دارد. روایات در این باره به منابع شیعه اختصاص ندارد، بلکه در منابع معتبر اهل سنت، بسیار تندتر از آنچه در منابع شیعه آمده است، موجود است. اگر نقد صحابه، دلیل بر رد «سنت نبوی» باشد، پیش از آنکه نقد بر شیعه باشد، دامن اهل سنت را میگیرد؛ گرچه در روایات شیعه سخن از ارتداد بیشتر اصحاب پیامبر (ص) به میان آمده است، بر فرض تلقی به قبول، مقصود از این گونه روایات، قطعاً ارتداد به مفهوم فقهی آن، یعنی کفر بعد از اسلام نیست؛ بلکه رویگردان شدن از بخشی از باورها و ارزشهای دینی، و عمل نکردن به پارهای از وظایف و مسئولیتها نیز در حال خود ارتداد محسوب میشود؛ چنان که در عبارت «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً»[۴]، بازگشت به ناهنجاریهای جاهلی و ترک ارزشهای دینی، مصداق اعرابیگری پس از هجرت عنوان شده است. بنابراین اگر بخواهیم برای احادیث ارتداد معنای محصلی بیابیم، باید بگوییم مقصود، پاس ننهادن حق عترت پیامبر (ص)، به عنوان پیشوایان راستین امت و رویکرد غیرمسئولانه در مسئله رهبری است.
گرچه ما در صدد ایجاد شبهه بر دیگران نیستیم، برای اینکه مطلب تا حدی روشن، و بیپایگی ادعای «احسان الهی ظهیر» تبیین شود، ناگزیر باید به روایات ارتداد صحابه، که در منابع اهل سنت آمده است، اشاره کنیم:
- ابن مسیّب از گروهی از صحابه از پیامبر (ص) نقل میکند که فرمود: گروهی از یارانم بر سر حوض وارد میشوند، ولی از ورود آنان به حوض جلوگیری میشود. من میگویم: «آنان اصحاب منند». خطاب میشود: «تو به آنچه آنان پس از تو پدید آوردند آگاه نیستی». همانا اینها به افکار گذشته بازگشتند[۵].
- ابوهریره از پیامبر (ص) نقل میکند که فرمود: در روز قیامت جمعی از اصحابم بر من وارد میشوند؛ اما از حوض طرد میشوند. من میگویم: «پروردگارا، اصحابم»! خطاب میشود: تو نمیدانی پس از تو چه بدعتهایی پدید آوردند. آنان از راه حق و هدایت رجوع کرده و به افکار گذشته خود بازگشتند»[۶].
همانگونه که ملاحظه شد، این روایات که در معتبرترین منابع اهل سنت آمده و از نگاه سند نیز صحیح میباشند، شدیدترین نقدها را از زبان رسول الله (ص) بر صحابه دارد؛ به گونهای که آنان را به دلیل عملکرد ناصوابشان اهل آتش میخواند. آیا درست است ما اهل سنت را به دلیل اینگونه روایات موجود در منابعشان، به انکار سنت پیامبر (ص) متهم کنیم؟»[۷]
پانویس
- ↑ امام علی بن ابی طالب (ع) در توصیف اصحاب پیامبر (ص) میفرماید: «همانا یاران پیامبر (ص) را دیدم، کسی را نمیبینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده مو، گرد آلود به شب میرساندند و شب را به نوبت در سجده یا قیام به سر میبردند. گاه پیشانی بر زمین میسودند و گاه گونه بر خاک؛ از یاد معاد ناآرام مینمودند که گویی بر پاره ی آتش ایستاده بودند. میان دو چشمان، چون زانوی بزان، پینه بسته بود از درازی ماندن در سجود. اگر نام خدا برده میشد، چندان میگریستند که گریبانشانتر گردد و میلرزیدند، چنان که درخت، رور تندباد میلرزد، از کیفری که بیم و آن داشتند یا امیدی که تخم آن در دل میکاشتند. (ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۹۷) امام علی بن الحسین (ع) هم این گونه از اصحاب یاد میکند: بارالها، بر یاران پیامبر (ص) درود ویژه فرست؛ آنان که با او نیکو همراه گشتند و در یاری او به شایستگی امتحان دادند، او را در برگرفته و شتابان بر او وارد شده و به سوی دعوتش بر یکدیگر سبقت گرفتند و او را اجابت کردند. آن گاه که دلیل پیامبری خود را به گوششان رساند و در راه آشکار ساختن پیام او، از جانها و فرزندان خود دل بریدند و در راه تحکیم نبوت او با پدران و فرزندان خود جنگیدند و به یاریاش برخاستند.
- ↑ علامه طباطبایی درباره حدیث صحابه مینویسد: «احادیثی که از صحابه نقل میشود اگر متضمن قول یا فعل پیغمبر اکرم (ص) باشد و مخالف با حدیث اهل بیت نباشد، قابل قبول است و اگر متضمن رأی و نظر خود صحابی باشد، دارای حجت نیست و حکم صحابه، مانند حکم سایر افراد مسلمانان است». (طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۸۴).
- ↑ از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که گفته است: انا کنا نعرف المنافقین ببعضهم علی بن ابی طالب. (حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۲۹).
- ↑ بدانید شما پس از هجرت به دوران جاهلیت عربی باز گشتید. (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲).
- ↑ ر.ک: بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۰.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۰.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «شیعه و سنت نبوی»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۳۶.