احمد بن محمد بن صقر صائغ عدل

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

احمد بن محمد بن الصقر الصائغ العدل، تنها یک بار در اسناد تفسیر کنز الدقائق و به نقل از کتاب الأمالی شیخ صدوق ذکر شده است:

«ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: صَلَّيْنَا الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ذَاتَ لَيْلَةٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَلَمَّا سَلَّمَ أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ سَيَنْقَضُّ كَوْكَبٌ مِنَ السَّمَاءِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَيَسْقُطُ فِي دَارِ أَحَدِكُمْ فَمَنْ سَقَطَ ذَلِكَ الْكَوْكَبُ فِي دَارِهِ فَهُوَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ الْإِمَامُ بَعْدِي فَلَمَّا كَانَ قُرْبُ الْفَجْرِ جَلَسَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا فِي دَارِهِ يَنْتَظِرُ سُقُوطَ الْكَوْكَبِ فِي دَارِهِ وَ كَانَ أَطْمَعَ الْقَوْمِ فِي ذَلِكَ أَبِي الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ انْقَضَّ الْكَوْكَبُ مِنَ الْهَوَاءِ فَسَقَطَ فِي دَارِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِعَلِيٍّ(ع) يَا عَلِيُّ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ لَقَدْ وَجَبَتْ لَكَ الْوَصِيَّةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْإِمَامَةُ بَعْدِي... حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِيثِ شَيْخٌ لِأَهْلِ الرَّيِّ يُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّقْرِ الصَّائِغُ الْعَدْلُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ بَسَّامٍ قَالَ...»[۱].[۲]

شرح حال راوی

نام راوی در کتب رجالی ذکر نشده است، بلکه تنها در اسناد روایات شیخ صدوق دیده می‌شود که با عناوینی مانند احمد بن محمد بن الصقر الصائغ[۳]، احمد بن محمد الصائغ العدل و احمد بن محمد الصائغ، روایت کرده است.

کنیه راوی «أبوالحسن»[۴] و شغل او الصائغ (زرگر و سازنده زیورآلات) است.[۵]

طبقه راوی

تاریخ ولادت و وفات راوی مشخص نیست؛ لکن از اساتید مرحوم شیخ صدوق است، در نتیجه در طبقه نهم قرار می‌گیرد و در سال ۳۰۹ ق نیز زنده بوده است؛ زیرا در یکی از اسناد شیخ صدوق نام راوی در ردیف شخصی به نام أبوالحسن علی بن محمد بن مهرویه القزوینی قرار گرفته که در این سال زنده بوده و در حضورش کتب حدیثی قرائت می‌شده است[۶].[۷]

استادان و شاگردان راوی

بر اساس اسناد روایات، محمد بن عباس بن بسام، عبدالرحمن بن ابی‌حاتم، ابوحصین محمد بن جعفر بن محمد بن زیاد زعفرانی، عیسی بن محمد علوی[۸] از استادان راوی هستند و شیخ صدوق تنها شاگرد حدیثی وی است.[۹]

مذهب راوی

اطلاع دقیقی از مذهب و گرایش فکری راوی در اختیار نیست؛ ولی دوران زندگانی‌اش همزمان با رواج اعتقادات شیعی و تألیف کتب شیعه در وصف فضائل اهل بیت(ع) در دوران حکومت احمد بن الحسن المادرائی (الماذرائی) در اواخر قرن سوم، سال ۲۷۵ ق به بعد، در شهر ری بوده است[۱۰]، از این رو بیشتر روایات راوی، در مدح و فضائل اهل بیت(ع) به ویژه حضرت علی(ع) و گاه در معایب مخالفان آن بزرگواران است[۱۱].

بر این اساس، می‌‌توان تشیع و گرایش وی به اهل بیت(ع) را استظهار کرد، گرچه به نظر بعضی از بزرگان وصف العدل را که شیخ صدوق درباره بعض اساتید خود به کار برده است، نشانه سنی بودن آن شخص است؛ زیرا این کلمه به کتاب و نویسندگان دستگاه‌های دولتی و حکومتی اَمَوی و عباسی اطلاق می‌شده است[۱۲].

مرحوم صدوق هنگام ذکر نام این راوی در کتب خود، در چهار مورد، آن را با پسوند العدل همراه کرده است که بر سنی بودن وی دلالت دارد، چون تتبع در کتب رجالی اهل سنت مینمایاند که استعمال این کلمه درباره کتاب و نویسندگانی است که در دستگاه‌های قضایی و حکومتی اَمَویان و عباسیان کار میکردند[۱۳]؛ از جمله می‌‌توان به این موارد اشاره کرد:

  1. "القاضي أبو علي اسماعيل بن محمد الفقيه العدل ولى قضاء واسط"[۱۴].
  2. "محمد بن يزيد العدل (قاضي أفريقا: عزل عنها محمد بن يزيد و ولى عبدالله بن مهاجر الأنصاري"[۱۵].
  3. "ابوجعفر محمد بن عبد المتكبر بن الحسن القاضي الخطيب العدل"[۱۶].
  4. "وكان من بيت الخطابة و القضاء"[۱۷].
  5. "القاضي العدل، ابوالحسن، احمد بن ابراهيم بن احمد بن علي بن فراس"[۱۸][۱۹]

جایگاه حدیثی راوی

نام راوی، در منابع رجالی نیامده، در نتیجه درباره جرح و تعدیل وی گزارشی نرسیده است؛ ولی بعضی از محققان به جهت ترضی مکرر شیخ صدوق درباره احمد بن محمد بن الصقر الصائغ[۲۰] به حُسن حال وی نظر دادند، درحالی که در هیچ موردی یافت نشده است که شیخ صدوق به دنبال نام راوی عبارت (رضی الله عنه) را به کار برده باشد!

نتیجه: از راویان مجهول یا مُهمل شمرده می‌شود.[۲۱]

منابع

پانویس

  1. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۲، ص۴۶۹ به نقل از الأمالی (صدوق)، ص۵۶۶، ح۵.
  2. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳ ص ۸۵.
  3. الأمالی (صدوق)، ص۳۶۴، ح۶؛ ص۵۱۳، ح۱۰؛ ص۱۹۷، ح۲؛ کمال الدین، ج۱، ص۱۷۴، ح۳۲.
  4. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰۴، ح۶۴؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۹۳.
  5. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳ ص ۸۶.
  6. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰۴، ح۶۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۷، ح۲۰۷.
  7. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳ ص ۸۶.
  8. الأمالی (صدوق)، ص۵۱۳، ح۱۰؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰۴، ح۶۴؛ الخصال، ج۱، ص۱۹۱، ح۲۶۴؛ معانی الأخبار، ص۹۵.
  9. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳ ص ۸۶-۸۷.
  10. معجم البلدان، ج۳، ص۱۲۱؛ الکافی، ص۱۳۵.
  11. «... لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ قَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالا يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ التَّوْرَاةُ- قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْإِنْجِيلُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْقُرْآنُ قَالَ لَا قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ(ع) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامُ الَّذِي أَحْصَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِ عِلْمَ كُلِّ شَيْءٍ»؛ (معانی الأخبار، ص۹۵).
  12. ر.ک: قاموس الرجال، ج۳، ص۵۱۹، ش۲۲۴۲؛ ج۷، ص۴۷۷، ش۵۱۶۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۳، ش۵۱۱؛ ج۶، ص۲۱۰، ش۳۳۰۲.
  13. معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۳، ش۵۱۱؛ ج۶، ص۲۱۰، ش۳۳۰۲.
  14. إکمال الکمال، ج۷، ص۱۷۵.
  15. تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۳۹.
  16. تاریخ مدینه دمشق، ج۵۴، ص۱۳۱، ش۶۶۷۷.
  17. المختصر من تاریخ ابن الدبیثی، ص۴۵، ش۱۵۰.
  18. سیر أعلام النبلاء، ج۱۷، ص۱۸۱، ش۱۰۳.
  19. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳ ص ۸۷-۸۸.
  20. أعیان الشیعه، ج۳، ص۱۱۸، ش۳۸۴.
  21. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳ ص ۸۹.