اشجع بن عمرو سلمی در معارف و سیره رضوی
مقدمه
«سلمی» نسبت قبیله مشهور عرب، سلیم بن منصور بن عکرمة بن حصفة بن قیس عیلان بن مضر است که در سرزمینهای مختلف پراکنده شدند[۱]. اشجع از اولاد شرید بن مطرود بوده که پدرش، عمرو، با زنی از یمامه ازدواج کرد و در همان شهر، اشجع متولد شد و در همانجا رشد کرد. با مرگ پدرش در یمامه، به همراه مادر برای دریافت میراث پدری به بصره رفته و در آنجا اموالی داشت، در آن شهر نیز مادر خود را از دست داد. اشجع در بصره علم آموخت و رشد کرد[۲]. وی شعر را از بشار فرا گرفت و او را تعظیم میکرد[۳]. حاصل اینکه از شعرای معروف و مشهور قیس گردید که تا آن زمان شعر در میان دو قبیله ربیعه و یمن بود و قیس شعرای معدودی داشت. او در طبقه شاعرانی چون ابونواس، ابو العتاهیة و بشار قرار گرفت[۴].
اشجع دو برادر با نام احمد و حریث (یزید) داشت که احمد نیز از شاعران بوده ولی جزو شاعران درباری نبود و علاقهای به این امر از خود نشان نمیداد[۵]. اشجع ابتدا در حضور مهدی همراه شاعران برجستهای چون بشار و ابوالعتاهیه حضور یافته و شعری سروده است[۶]. اما در مورد راه رسیدن وی به دربار هارون الرشید سخنان بسیاری راندهاند. برخی متصل شدن وی به برامکه و مختص شدن به جعفر بن یحیی و سرودن اشعار بسیاری در مدح ایشان در سفر و حضر را علت اصلی دانسته، چنان که با او در خروج از دمشق حاضر شد و حتی هنگامی که هارون به وی ولایت خراسان را داد با جعفر همراه بود، جعفر نیز او را به هاورن وصل نمود[۷]، ولی به سبب عدم زیبایی چهره نتوانست توجه هارون را در بین سایر شاعران جلب نماید[۸]. با از بین رفتن برمکیان از طریق فضل بن ربیع به دربار راه یافت و توصیفاتی که فضل از او نزد رشید نمود باعث حضور وی در دربار گردید[۹]. وی همراه خلیفه عباسی در غزای روم حاضر بود[۱۰] و در رقه پس از بازگشت خلیفه از جنگ در میان شعرا، شعری برای خلیفه سرود که صد هزار (ده هزار) درهم از خلیفه دریافت کرد[۱۱].
وی علاوه بر مدح خلفا و ائمه به مدح امین، مأمون، جعفر بن منصور و... پرداخت و به مناسبت از هر کدام صلههایی نیز دریافت کرد[۱۲]. به عنوان مثال جعفر بن یحیی هر جمعه در مدت اقامت نزد او صد دینار برای او قرار داده بود[۱۳]. در مورد اعتقادات وی، صولی صریحاً او را امامی مذهب دانسته[۱۴] و ابنشهر آشوب وی را در شمار شاعرانی چون حسان بن ثابت و مروان بن ابیحفصه قرار داده که به خاطر اهل بیت (ع) دچار مشکل شده و به سختی در افتادند[۱۵].
اشجع ملاقاتی با امام صادق (ع) داشته و آن حضرت را که از بیماری رنج میبرد در قالب شعری ستوده و چهارصد درهم به عنوان هدیه دریافت نموده است[۱۶]. از جمله شعرهای قابل توجه وی، بعد از شهادت امام رضا (ع) در وصف محل دفن آن حضرت، طوس است که با اینکه ابوالفرج در الأغانی از آن یاد نکرده اما در مقاتل الطالبیین این شعر را در وصف علی بن موسی (ع) دانسته که با انتشار آن و به نظر میرسد ترس اشجع، وی الفاظ آن را به نام هارون الرشید تغییر داده است[۱۷]. با این حال از اشجع در میان رجالیون با صفت ممدوح[۱۸]، و حسان یاد شده است و مامقانی با اطمینان در دوستدار اهل بیت (ع) بودن وی اما به دلیل اتصال به عباسیون و مدح آنها، ضعفش را قوی دانسته است[۱۹]. ابنندیم تعداد ابیات وی را حدود ۲۰۰ ورق میداند[۲۰]. از زمان مرگ وی اطلاع دقیقی در دست نیست اما صفدی وی را متوفای حدود ۲۰۰ق دانسته[۲۱] که با قبول شعری که وی برای امام رضا (ع) سروده میتوان مرگ اشجع را بعد از سال ۲۰۳ ق، شهادت امام رضا (ع) دانست.[۲۲]
منابع
پانویس
- ↑ الأنساب، سمعانی، ج۳، ص۲۷۸؛ اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ الأغانی، ج۱۸، ص۳۹۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۱۰۵؛ الأعلام، ج۱، ص۳۳۱.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۸۲؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۴۴۷.
- ↑ کتاب الأوراق، ج۱، ص۷۴.
- ↑ الأغانی، ج۱۸، ص۳۹۷، ۴۱۴؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۴۵۳.
- ↑ المنتظم، ج۱۰، ص۲۳۹.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۸۶۶؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۴۵۲.
- ↑ طبقات الشعراء المحدثین، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ کتاب الوافی بالوفیات، ج۹، ص۱۵۷؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۴۴۹.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۸۶۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۱۰۶.
- ↑ کتاب الأوراق، ج۱، ص۷۶؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۸.
- ↑ کتاب الأوراق، ج۱، ص۸۰-۸۲؛ الأغانی، ج۱۸، ص۴۰۸-۴۰۹؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۴۵۱.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۱۰۶.
- ↑ کتاب الأوراق، ج۱، ص۷۴.
- ↑ معالم العلماء، ص۱۸۷؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۳۸؛ منتهی المقال، ج۲، ص۱۰۱.
- ↑ الأمالی، طوسی، ص۲۸۱-۲۸۲؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۴۹۰.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۷۸؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۸۵؛ حیاة الإمام الرضا (ع)، ج۲، ص۳۷۸.
- ↑ الوجیزة فی الرجال، ص۳۳.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱۱، ص۸۷.
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص۱۸۴.
- ↑ کتاب الوافی بالوفیات، ج۹، ص۱۵۸؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ مقدسی، زهرا، مقاله «اشجع بن عمرو سلمی»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۲۵۹.