امر در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

این واژه به دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای شأن و کار، که جمع آن «امور» است؛ و دیگری فرمان و دستور، که جمع آن «اوامر» است[۱]. برخی از اهل لغت، اصل در معنای «أمر» را طلب و تکلیف از سوی مافوق دانسته‌اند و معنای دیگر را نتیجه اولی برشمرده‌اند[۲]. در آیه شریفه نیز أَمْر به معنای فرمان و دستور، با حفظ مقام استعلای صاحب فرمان، به کار رفته؛ چنان که سیاق آیه نیز شاهد بر این مطلب است. «أمر»، در تعبیر دیگر، به معنای «عالم ملکوت» در مقابل عالم خلق است[۳]. اگر «أمر» در این آیه به معنای مذکور باشد، مفهومی ظریف - شبیه به آنچه در آیه خلافت وجود دارد - از آن قابل استنباط است[۴].

به معنای طلب چیزی از غیر و تکلیف دیگری بر انجام کاری همراه با استعلاء است؛ هرچند این معنا بعداً توسعه یافت و بر مطلق درخواست مطلوب، تکویناً و تشریعاً از جانب مولی یا خود مأمور نیز به کار رفت[۵]. بنابراین، محور اصلی در معنای ماده «أمر»، تحمیل اراده مولای آمر بر مأموراست؛ تا آنچه را که مولی درخواست نموده، اجابت نماید. ماده امر در روابط غیر مولویّت به کار نمی‌رود[۶]. با این توضیح روشن می‌گردد که امر و نهی ضد یکدیگرند و اگر اوّلی به معنای طلب آمرانه اتیان مأمورٌبه است، در نهی، طلب آمرانه ترک منهیٌّ‌عنه است[۷].[۸]

معنای لغوی «امر»

واژه «أمر» در قرآن به دو معنا به کار رفته است؛ اولی طلب همراه با استعلاء است که مافوق اجرای دستوری را از مادون طلب می‌کند؛ در این صورت، جمع آن «اوامر» است[۹]. معنای دوم آن حال و شأن است و جمع آن در این صورت «امور» است؛ چنان که گفته می‌شود: أمر فلان مستقیم، و أموره مستقیمة[۱۰][۱۱]

نکاتی پیرامون واژه «امر»

  1. اغلب لغت‌شناسان ترجیحی بین دو معنای امر قائل نشده‌اند. ولی صاحب التحقیق، اصل در معنای آن را طلب عالی از دانی می‌داند و معانی دیگر از قبیل شأن را فرع بر آن بیان می‌دارد؛ ایشان معتقد است که شأن و حال و جریان امور هر چیز، متعلَّق تکلیف و مطلوب او بوده است[۱۲].
  2. مرحوم علامه طباطبایی نیز با تحلیلی دیگر، اصل در معنای «امر» را طلب عالی از دانی بیان می‌کند. ایشان همچنین معنای شأن را از لوازم این معنا می‌داند؛ به این ترتیب که: امر به معنای مصدری، یعنی فرمان دادن و در معنای اسم مصدر، یعنی حاصل امر آمر که به صورت حال و نظمی خاص، مطابق خواست آمر بر چیزی حکومت می‌کند. معنای اخیر در انسان به «حال» و «شأن» او تعبیر می‌شود. این معنا کم‌کم گسترش یافت و به حال و شأن و شرایط هر چیزی که امور او را اداره می‌کند اطلاق شد: مثلاً گفته می‌شود: أمر المال إلی مالکه، یعنی وضعیت مال به مالکش باز می‌گردد و یا أمر الإنسان إلی ربه، یعنی تدبیر و شأن انسان به نظر پروردگارش می‌باشد. چنان‌که خداوند می‌فرماید: وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ[۱۳]، أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ[۱۴][۱۵].
  3. راغب برای این واژه، بنا بر مورد استفاده آن در قرآن، معنای ابداع را بیان می‌دارد و آن ایجاد چیزی بدون سابقه قبلی است. او آیاتی از قبیل این موارد را شاهد مثال می‌آورد[۱۶]: إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۱۷]. وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۸]. از آنجا که در آیه مورد استدلال نیز همین معنا برای لغت «أمر» مورد نظر است، در اینجا توضیح مبسوط‌تر آن را به نقل از تفسیر المیزان[۱۹] بیان می‌کنیم: «امر به معنای فرمان، گاه در قرآن برای دستورات دینی و یا عرفی به کار می‌رود؛ مانند: وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً[۲۰]. و گاه برای اوامر تکوینی استعمال می‌شود؛ مانند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۲۱]. از این آیه شریفه، دو مطلب درباره امرالهی روشن می‌شود: اول آنکه امر همان کلمه ایجاد حق است که موجودات را از عدم به عرصه هستی می‌آورد و وجود اشیاء بسته به آن است و همه موجودات تحت چنین امری باقی هستند: إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۲۲] همچنین: وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۲۳]. مطلب دوم آنکه امتثال چنین امر تکوینی، خارج از قواعد عالم ماده است: چنان که فرمود: يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ و بلافاصله بعد از امرالهی با کلمه كُنْ، وجود شیء محقق می‌شود، که عبارت فَيَكُونُدر آیه اشاره به این مطلب دارد. چنان که در سوره قمر نیز پیرامون امر خود می‌فرماید: وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۲۴] که بیانگر تجرد عالم امر و ظهور غیر تدریجی آن با کلمه امر تکوینی الهی است[۲۵].[۲۶]

منابع

پانویس

  1. مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۸۵.
  2. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۴۵.
  3. المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۲۱۷ ﻫ.ق)، ج۱۳، ص۱۹۷.
  4. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۰۲.
  5. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۴۳.
  6. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۱۷.
  7. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۶۵.
  8. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۰۰.
  9. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ط. وزارت ارشاد، ۱۳۶۸ ه. ش.). ج۱، ص۱۴۳.
  10. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۲، ص۲۱.
  11. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۳۹.
  12. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۴۳.
  13. «و کارشان با خداوند است» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
  14. «فرمان (عذاب) خداوند در رسید، به شتاب آن را مخواهید» سوره نحل، آیه ۱.
  15. المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ ﻫ.ق)، ج۸، ص۱۵۰.
  16. مفردات ألفاظ القرآن (ط. دارالقلم الدار الشامیة، ۱۴۱۲ ﻫ.ق)، ص۸۸.
  17. «سخن ما برای (پدید آمدن) چیزی چون آن را اراده کنیم تنها این است که بدان می‌گوییم: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره نحل، آیه ۴۰.
  18. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  19. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۱۱۵ و ج۱۳، ص۱۹۸؛ همچنین برای مطالعه بیشتر، ر. ک: الانسان قبل الدنیا، مرحوم علامه طباطبائی.
  20. «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان می‌دهد که گاوی بکشید» سوره بقره، آیه ۶۷.
  21. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  22. «سخن ما برای (پدید آمدن) چیزی چون آن را اراده کنیم تنها این است که بدان می‌گوییم: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره نحل، آیه ۴۰.
  23. «و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
  24. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  25. الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة (ط. دارالعلم للملایین، بی‌تا)، ج۶، ص۲۵۳۳.
  26. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۳۹.