ام ایمن در تراجم و رجال

آشنایی اجمالی

او را به آن جهت که از ابتدا تا پایان عمر خدمت‌گزار پیامبر(ص) بود «حاضنه» و «خادمه پیامبر»(ص) لقب داده‌اند و چون آزاد شده ایشان نیز بود به مولاة رسول الله معروف شد.

ام ایمن کنیز عبدالله بن عبدالمطّلب بود که به فرزندش پیامبر(ص) به ارث رسید. او پس از ازدواج آن حضرت با خدیجه آزاد شد و با عبید بن خزرج ازدواج کرد و از وی فرزندی به نام «اَیْمن» آورد که در جنگ حنین شهید شد. پس از عبید، اُمّ ایمن به ازدواج زید بن حارثه درآمد و از وی «اسامه» را آورد که به افتخار فرماندهی لشکر اسلام در اواخر زندگانی پیامبر(ص) نایل آمد و پیامبر(ص) همه اصحاب را به پیروی از وی دستور داد[۱].

ام ایمن از کسانی بود که هجرت اول و دوم را درک کرد؛ یعنی هم به حبشه هجرت کرد و هم پس از بازگشت از حبشه به مدینه مهاجرت نمود و پس از آن در جنگ احد و خیبر همراه رسول گرامی اسلام حضور یافت و عهده‌دار سقایت و پرستاری مجروحان شد[۲].

آورده‌اند که ام ایمن در سفری دچار تشنگی شد و آبی با خود نداشت. وی که روزه‌دار بود، هنگام غروب، تشنگی سختی او را آزار می‌‌داد. در این هنگام سطلی از آب گوارا بر وی آشکار شد و او از آن آب سیراب شد و دیگر دچار تشنگی نشد[۳].

او کسی بود که پیامبر(ص) بهشت را به وی بشارت داد و امام محمد بن جعفر نیز از بهشتی بودنش خبر داد. پیامبر(ص) پس از شهادت عبید (همسر وی) خطاب به اصحاب خود گفت: هر کس از ازدواج با زنی بهشتی خوشحال می‌‌شود با ام ایمن ازدواج کند و زید بن حارثه چنین کرد.

ام ایمن به دلیل لکنت زبان موقع سلام کردن می‌‌گفت: (سلام لا علیک)؛ لذا پیامبر از وی خواست فقط السلام بگوید.

او شبی در خواب دید که پاره‌ای از تن مبارک پیامبر(ص) در خانه اوست. همین امر تا مدت‌ها باعث نگرانی‌اش شده بود، ولی پیامبر(ص) به وی فرمود: فاطمه(س) حسین(ع) را به دنیا خواهد آورد و تو او را تربیت و پرستاری خواهی کرد به همین جهت پاره ای از تن من در خانه تو خواهد بود[۴].

او پس از پیامبر(ص) در منازعه معروف حضرت فاطمه و ابوبکر بن ابی قحافه همراه با امیرمؤمنان(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شهادت داد که پیامبر(ص) فدک را به فاطمه(س) واگذار کرده است[۵]. وصیت دختر پیامبر(ص) در واپسین لحظات زندگانیش به او و به اسماء دختر عمیس، نشانه شأن و منزلت والای ام ایمن نزد خاندان نبوت است[۶].

پیامبر(ص) در حیات خود مکرراً به دیدار وی می‌‌رفت و به او مادر خطاب می‌‌کرد و هر گاه او را می‌‌دید می‌‌گفت: این یادگار خاندان من است[۷].

تمام رجالیون از این شخصیت به نیکی یاد کرده‌اند و ابن حبان نام وی را در کتاب ثقات خود آورده است.

احادیث وی از پیامبر(ص) در سنن ابن ماجه و بیشتر جوامع روایی شیعی، چون امالی شیخ صدوق آمده است.

ام ایمن نقل می‌‌کند: هنگامی که ابوبکر و عمر به خواستگاری حضرت فاطمه(س) آمدند، پیامبر(ص) فرمود: من به این امر فرمان داده نشده‌ام و آن گاه که او را به همسری امام علی(ع) درآورد گفت: تو را به ازدواج کسی درآورده‌‌ام که در اسلام آوردن، پیشگام‌ترین امت است [۸]. وی پس از آنکه عثمان به خلافت رسید، درگذشت[۹].[۱۰]

منابع

پانویس

  1. الطبقات الکبری ۸/۲۲۳
  2. الاستیعاب ۱۷۹۴/ ۴.
  3. الطبقات الکبری ۲۲۳/ ۸.
  4. اعیان الشیعه ۵۵۵/ ۳ و امالی صدوق ۷۵.
  5. الغدیر ۲۷۵/ ۲.
  6. اعیان الشیعه ۵۵۵/ ۳.
  7. الطبقات الکبری ۲۲۳/ ۸.
  8. الغدیر ۲۲۱/ ۳.
  9. تاریخ الصحابه ۴۹؛ کتاب الثقات ۳/ ۳۹و تهذیب التهذیب ۱۲/ ۴۶۰.
  10. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 34.