تحریف در لغت از ریشه "حرف" به معنی کناره و جانب هر چیزی است[۱] و " حَرَفَ الشَّيْءَ عَنْ وَجْهِهِ " یعنی آن را از جهت اصلیاش تغییر داد، و "حرف" (به تشدید راء) مفید مبالغه در همین معناست.تحریفکلام، کنار زدن از مسیر طبیعی کلام است که افاده معانی حقیقی و مراد واقعی آنهاست[۲].
تحریف از ریشه "ح ـ ر ـ ف"[۳] به معنای مایل کردن، به کنار بردن و دگرگون ساختن آمده[۴] و تحریفسخن، متمایل ساختن معنای کلام از مقصود گوینده به سَمت احتمالی که میتوان سخن گوینده را بر آن حمل کرد[۵] و در نتیجه ایجاد نوعی دگرگونی در مقصود گوینده است[۶].
تحریف در لغت از ریشه "حرف" به معنی کناره و جانب هر چیزی است[۷] و " حَرَفَ الشَّيْءَ عَنْ وَجْهِهِ " یعنی آن را از جهت اصلیاش تغییر داد، و "حرف" (به تشدید راء) مفید مبالغه در همین معناست.تحریفکلام، کنار زدن از مسیر طبیعی کلام است که افاده معانی حقیقی و مراد واقعی آنهاست[۸].
از امام صادق نیز روایت شده که پیامبر فرمود:«إِنَ الرَّجُلَ الْأَعْجَمِيَ مِنْ أُمَّتِي لَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ بِعَجَمِيَّةٍ فَتَرْفَعُهُ الْمَلَائِكَةُ عَلَى عَرَبِيَّةٍ»
میتوان چنین نتیجه گرفت که تغییر لهجه اگر معنای کلام را تغییر ندهد جایز است و إلا برای کسانی که قادر به تلفظ صحیح باشند –هرچند با فراگرفتن- جایز نیست[۱۱].
تغییر در کلمات
به این صورت که کلمهای، به کلمه مرادف آن تبدیل گردد، مانند تبدیل کلمه ﴿طَعَامُ الأَثِيمِ﴾[۱۲] به " طعام الفاجر "؛ این وجه نیز، یکی از اقوالی است که در تفسیرروایت "سبعة احرف" نقل شده است. مثلاً ابن مسعود، به فردی که ﴿طَعَامُ الأَثِيمِ﴾[۱۳] را "طعام الیثیم" تلفظ میکرد، اجازه داد که " طعام الفاجر " تلفظ کند. باقلانی و... گفتهاند این حکم، مربوط به آغاز بعثت بود که مسلمانان بیسواد بودند.
یادآور میشویم که جایز دانستن تغییر در کلمات بهگونه مزبور با اصل اعجاز ادبیقرآن سازگار نیست.
براء بن عازب، دعای «نَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ» را " وَ رَسُولِكَ الَّذِي أَرْسَلْت" خواند و پیامبر او را نهی فرمودند؛ پس چگونه تبدیل کلمات را در مورد قرآن جایز بدانند.
در اینکه ترتیب همه سور و آیات در قرآن موجود، مطابق با ترتیب نزول آنها نیست، شکی وجود ندارد.
آنچه مورد اختلاف میباشد این است که آیا ترتیب کنونی، توقیفی و مطابق با دستورپیامبر بوده، یا اینکه ناشی از اجتهادصحابه است؟
آنان که معتقدند قرآن پس از رحلت پیامبر جمعآوری و تدوین گردیده، ترتیب آیات را توقیفی میدانند ولی در مورد ترتیب سورهها: گروهی توقیفی دانستهاند و گروهی آن را ناشی از اجتهادصحابه و گروهی نیز، قائل به تفصیل شدهاند.
از نظر همه علمای اسلام، پس از تدوین و تألیف آیات و سور قرآن، هیچگونه تغییری در آنها راه نیافته و سؤال این است که آیا ترتیب یادشده از طرف پیامبر است یا از سوی صحابه؟ مخالفت ترتیب کنونی با ترتیب نزول، اختصاص به مواردی دارد که دلیل خاص بر آن اقامه شود و إلا اصل، مطابقت ترتیب فعلی با ترتیب نزول است.
شبهه: اگر قرآن توسط خود پیامبر جمعآوری نشده، جمعآوری کامل قرآن، بعد از ایشان، عادتاً ممکن نیست.
پاسخ:عقل، عدم موافقت تألیف قرآن با واقع را جایز میشمارد نه محال، اما اگر قرائنی بر موافقت تألیف قرآن با واقع دلالت کند جواز آنهم بعید است کما اینکه چنین قرائنی وجود دارد.
پاسخ: مسلماً بین دو قرآن مذکور تفاوتهای وجود داشته اما نمیتوان تفاوت را مربوط به اصل آیاتقرآن دانست و نمیتوان تفاوت را در تغییر و تبدیل کلمات دانست زیرا هر دو فرض، هدایتگر بودن قرآن را مختل میسازد و اگر چنین اختلافی وجود میداشت، قطعاً اماماعتراض میکرد. امامی که در مسئله جانشینیپیامبر به خلفااعتراض کرده هیچگاه تحریف قرآن را به آنان نسبت نداده است و نمیتوان سکوتامام را در این مورد به خاطر حفظ وحدت مسلمانان دانست زیرا میتوانست پس از آنکه زمان امور جامعه اسلامی را به دست گرفت آن موارد را اصلاح نماید و از طرفی در احتجاجات خود به آن قرآن استناد میکرد. پس تفاوت دو قرآن، یکی در تدوین قرآن مطابق با ترتیب نزول بوده و دیگری بیان شأن نزولآیات و مقاصد کلام الهی است[۱۷].
پاسخ: شکی نیست که مقصود از متابعت و مشابهت، در تمام زمینهها و همه حوادث نیست و مقصود، همانندی کلی و به لحاظ آثار یا پیدایش اختلاف و ظهور فرقههای دینی است. چنانکه در برخی روایات تصریح شده است. اگرچه در برخی از روایات مشابهت به بنیاسرائیل، از تحریف یاد شده ولی، این دسته از روایات، گذشته از ضعفسند، چون مخالف قرآنند، قابل استناد نیستند.
ضعفسند: بخش عمده این روایات، به افراد خاصی بازمیگردد که یا مذهب آنان باطل است یا از افراد ضعیف و غیر موثقنقل میکنند و یا از دشمنانائمه طاهرین هستند و یا اهل غلوند.
احتمال جعلی بودن: مخدوش کردن قرآن بهعنوان اساسیترین منبع احکام و معارف اسلامی میتوانست جزء نخستین اهدافدشمنان و حدیثسازان باشد با چنین احتمالی، درستیسند چنین احادیثی نیز، سودی نخواهد داشت.
نقد دلالی
این روایات، ناظر به یکی از موارد زیر میباشند[۱۸]:
بسیاری از این روایات از باب انطباق بر مصادیق آیات هستند مثل: عبارت " فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ " که در آیه ۷۱ سوره احزاب اضافه شده. مقصود این روایات این است که امامتائمه بهصورت خاصی از جانب خداوند بیان شده، ازآنجاکه این روایات با آیات قرآن و روایات قطعی مخالفند و یا باید چنین تأویل نمود و یا باید کنارشان گذاشت زیرا اگر نام آن حضرت در قرآن آمده بود دیگر نیازی به این همه مقدمهچینی در غدیر و اعلام حمایتخداوند از پیامبر نبود: ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۲۱]؛ زیرا مسلمانان در شب و روز آیات قرآن را تلاوت میکردند و از آن آگاه میشدند[۲۲].
در برخی از این روایات، پس از قرائت آیه، جملهای بهصورت ذکر و دعا بیان شده است مثل جمله " كَذلِكَ اللَّهُ رَبِّي " که امام رضا بعد از سورهتوحید فرمودند.
روایاتی مربوط به آوردن قرآنجدید توسط ولی عصر که منظور اختلاف در ترتیب و برخی اضافات تفسیری است نه در اصل نص.
مثل روایاتی که میفرماید: " مَنْ لَمْ يَعْرِفْ أَمْرَنَا مِنَ الْقُرْآنِ، لَمْ يَتَنَكَّبِ الْفِتَن " یعنی تدبیر در همین قرآن موجود، چنین ثمری دارد و امر ولایت از آن شناخته میشود نه اینکه در قرآن بهصراحت، نام ائمه آمده بوده و بعداً تحریف شده است.
روایاتی که گمان بردهاند دلالت بر افتادگی برخی آیات دارد که اولاً، روایات دیگری معارض با آن وجود دارد.ثانیاً در نسخههای کافی احتمال غلط میرود. ثالثاً این روایت از لحاظ سندی، مردد است [۲۳]
روایاتی که بر تحریف به کاهش دلالت میکنند، یا باید گفت، مقصود، همان مطالبی است که امیرمؤمنان در قرآن خود آوردند و جزء آیات نبوده و یا باید از آنها چشمپوشی کرد زیرا نه اعتبار شرعی دارند و نه سند غیر ضعیف[۲۴].
در اصلِ نسخ، جای هیچگونه تردیدی نیست، چنانکه آیاتقرآن، با صراحت، آن را بیان نموده است. و نیز در اینکه حکم برخی از آیات قرآننسخ گردیده، آنچه مورد اختلاف است این است که آیا متن آیات نیز نسخ گردیده است؟ علمای اهل سنت، نسختلاوت را به دو قسم، تقسیم نمودهاند: یکی نسختلاوت با بقای حکم و دیگری نسختلاوت و حکم باهم. مثلاً معتقدند دو سوره "حفد" و "خلع" در مصاحف منسوب به "ابی بن کعب" نوشته شده بود و او از پیامبرنقل کرده بود ولی رسم – تلاوت – آن از قرآن رفع گردید و حفظ آن از دلها رفع نگردید.
نقد و بررسی
روایات مربوط به اکثر این موارد، خبرهای واحد هستند و اثباتقرآن بودن مطلبی، با خبرهای واحد، پذیرفته نیست.
ظاهر و بلکه صریح برخی از این روایات، بر این مطلب دلالت دارد که نسخ، پس از رحلت پیامبر واقع شده است و این تحریف به نقصان است و تحریفنسخ یا انشاء چیز دیگری است.
در مورد آیه رجم از عمرنقل شده که گفته: " لولا أن یقول الناس زاد عمر فی کتاب الله لکتبتها بیدی "، ظاهر عبارت " لولا أن یقول الناس" این است که نوشتن آن در قرآن جایز بوده است. پس نسخ نگردیده بود.
قرآن کریم، کتاب نور و هدایت است، آیاتی که در روایات یادشده ذکر گردید، آیا واجد صفات یادشده بودهاند یا نه؟ و اگر بودهاند، چرا نسخ یا انشاء گردیدهاند؟
این روایات با آیه حفظ، منافات دارند زیرا مفاد آیه حفظ این است که آنچه از جانب خداوند بهعنوان قرآن نازل میگردد، محفوظ خواهد ماند.
↑ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
↑ این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است؛ سوره بقره، آیه:۲.