بحث:عصمت امام در تاریخ اسلامی
پیشینه تاریخی
قرآن کریم، سنت نبوی و سیره صحابه پیامبر اکرم (ص) در سالهای آغازین ظهور اسلام تا زمان وفات ایشان، همگی از این واقعیت پرده برمیدارند که مسئله عصمت در آن زمان نیز مطرح بوده است، و مسلمانان، گفتههای آن حضرت را واقعی و وحیانی و وی را از گناهان معصوم میدانستند؛ اگرچه شاید همه آنان در این باره اندیشهای یکسان نداشتند. جامعه شیعی پس از پیامبر اکرم (ص)، با توجه به روایات متعددی که از آن حضرت درباره عصمت امامان پاک (ع)، به ویژه امیرالمؤمنین (ع) صادر شده بود، به طور غالب، عصمت امیرمؤمنان (ع) را پذیرفته بود. اگرچه در قلمرو عصمت وی، میان اصحاب وفاقی وجود نداشت، انصافاً درباره عصمت امام علی (ع) از گناه و نیز از اشتباه در تبیین دین، در بدنه اصلی جامعه شیعی تردیدی نبود. امامان پاک (ع)، نقش انکارناپذیری در ترویج اندیشه عصمت امام داشتهاند، و نخستین برهانهای عصمت امام در روایتهای آنان انعکاس یافته است. پس از آن، شاهد حضور همان برهانها در کلمات اصحابی همچون هشام بن حکم هستیم.
با اینکه در اعتقاد اصحاب به عصمت امام، از زمان امام علی (ع) تردیدی نیست، حق این است که هشام بن حکم را نخستین کسی بدانیم که مسئله عصمت امام را به طور مستدل و علمی تئوریزه کرد و پای آن را به مجامع علمی عصر خود گشود. اعتقاد به عصمت در عصر حضور امامان شیعه، در دوره امامان متأخر به کمال خود نزدیک میشود، تا اینکه فضای جامعه شیعی درباره مسئله عصمت چنان میشود که حسین بن سعید اهوازی، از شاگردان امام جواد، هادی و عسکری (ع) علمای شیعه را در قبول آن متفق میداند. پس از پایان دوران حضور امام (ع) و آغاز دوران غیبت حضرت مهدی (ع) جامعه شیعی به طور عمده حضور در جبهه فکری، با دو گرایش متفاوت را در خود احساس میکرد. جبهه نخست در اختیار محدثان امامیه، به ویژه محدثان مدرسه و حوزه قم و ری بود، و جبهه دوم در اختیار متکلمان امامیه، به ویژه متکلمان مکتب بغداد.
اندیشههای محدثان از روایات اهل بیت (ع) - فارغ از بررسیهای عقلانی آن - سرچشمه میگرفت. با وجود آن، جامعه حدیثی، از زمان غیبت امام (ع) تا قرن پنجم هجری را به حق باید معتقد به آموزه عصمت امام از گناه دانست، و این مدعا با مراجعهای کوتاه به آثار محدثاتی همچون برقی صفار، کلینی، ابن بابویه، شیخ صدوق، ابن قولویه و نعمانی ثابت میشود. با وجود این، روایات «سهوالنبی (ص)» در آثار اندیشمندانی همچون کلینی، ابن بابویه و شیخ صدوق موجود است. از اینرو، باید این بزرگان را به همراه ابن ولید طرفدار نظریه سهوالنبی به شمار آورد؛ اما وجود این روایات به معنای انکار عصمت امامان به طور مطلق نیست. برای نمونه، مرحوم شیخ صدوق با وجود اعتقاد به نظریه سهوالنبی (ص)، از باور خود به عصمت امامان از گناه دست نکشیده و در کتابی همچون الاعتقادات فی دین الامامیه آن را مطرح کرده، که درحقیقت از دیدگاه وی چنین اعتقاداتی، اندیشه جامعه شیعی است. افزون بر آن، وجود روایتهایی درباره عصمت امامان در آثار این بزرگان، دلیل دیگری بر اعتقاد آنان به عصمت امام از گناه است. اندیشههای متکلمان بغداد، عمدتاً همراه با عقلگرایی و نقد احادیث بوده است. از اینرو، شاهد بیشترین استدلالها و برهانهای عصمت امام - اعم از عقلی و نقلی - در این حوزه فکری هستیم. روشن است که نباید انتظار داشت مسئله عصمت، با همه جزئیات خود در عصر حضور امام (ع) منعکس شده باشد. از اینرو، رشد و تکامل تبیین عصمت، در قرون بعد، به ویژه به دست متکلمان مکتب بغداد رخ داد.[۱]
مفهوم عصمت
مفهوم عصمت در طول قرون اولیه شکلگیری جامعه شیعی به طور غالب بر عصمت از گناه اطلاق میشد. این نحوه اطلاق در سخنان امامان پاک (ع) و نیز کلمات اصحاب همسان بود. با وجود این نباید از روایاتی (اگرچه اندک) که ضمن آنها مفهوم عصمت درباره خطا و اشتباه نیز به کار رفته است، غافل شد. چنین کاربردی اگرچه در کلمات صحابه و یاران امامان پاک (ع) حضور چندانی ندارد، به تدریج در کلمات برخی محدثان، همچون شیخ صدوق و پس از وی متکلمانی همچون شیخ مفید و دیگران جایگاه خود را به دست آورد؛ تا آنجا که در پایان قرن پنجم هجری و پس از وفات مرحوم نوبختی، وقتی سخن از مفهوم عصمت به میان میآید، دیگر نمیتوان آن را به عصمت از گناه منحصر کرد.[۲]
تعریف عصمت و ویژگیهای آن
لغتشناسان نامی اسلام، هنگام بررسی معنای لغوی واژه «عصم» و «العصمة» چند مؤلفة معنایی برای آن بیان کردهاند؛ از جمله آنکه فعل «عصم» به معنای دفع، منع یا حفظ است. این فعل، متعدی است و مطاوعه آن افعالی همچون «اعتصم» و «استعصم» است. از اینرو، در فرایند اجتناب و عصمت از گناه، خداوند عاصم است، و عبد معتصم به شمار میآید که با اختیار خود و استفاده از لطف خدا، خویشتن را از گناه میرهاند. میتوان چنین تعریفی را با همین ویژگیها در کلمات امام صادق (ع) نیز یافت. پس از آن نیز متکلمان نامدار شیعه، با تعریف عصمت به لطف همین روش را در پیش گرفتند و بر الهی بودن آن تأکید کردند؛ به گونهای که میتوان مدعی شد همه متکلمانی که در حوزه پنج قرن نخست درباره عصمت نظریهپردازی کرده و به تعریف عصمت پرداخته بودند، بر لطف بودن عصمت تأکید داشتند. از اینرو، میتوان تعریف عصمت به لطف را، تعریف رایج آن عصر دانست. البته درباره اینکه واژه عصمت، تنها برای اجتناب از گناهان به کار میرفت یا اینکه افزون بر آن، به ادای واجبات نیز اطلاق میشد، باید اذعان کرد که اختلافاتی بود. برای نمونه، مرحوم شیخ مفید، عصمت را با توفیق مساوق و آن را هم درباره اجتناب از گناهان و هم ادای واجبات قابل استفاده میدانست؛ در حالی که مرحوم سید مرتضی و شیخ طوسی، عصمت را با توفیق مساوی نمیدانستند و ضمن جداسازی آنها، عصمت را درباره اجتناب از گناهان و توفیق را درباره ادای واجبات به کار میبردند.
همچنین غالب متکلمان امامیه در پنج قرن نخست، بر اختیاری بودن عصمت تأکید کردهاند؛ بدین معنا که در فرایند اجتناب از گناه معصوم، افزون بر حضور لطف الهی، اختیار معصوم در استفاده از آن نیز امری مسلم است. گفتنی است میتوان زیباترین بیان را در این باره در کلمات شیخ مفید مشاهده کرد[۳]. در این میان مرحوم سید مرتضی، افزون بر بیان دو ویژگی یادشده، سه ویژگی دیگر نیز به این ویژگیها افزود که عبارتاند از: متکامل بودن عصمت؛ منحصر نبودن آن به انبیا و امامان؛ تشکیکی بودن آن[۴].
پانویس
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۴۰۷.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۴۰۹.
- ↑ برای یافتن تحلیل دقیق رابطه میان الهی بودن عصمت و قدرت معصوم بر ارتکاب گناه، ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۷۹-۸۲، ۱۶۶-۱۶۷، ۲۹۰-۲۹۱؛ احمد حسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۳-۶۸؛ محمدحسن قدردان ملکی، «تحلیل و بررسی ماهیت عصمت»، پگاه حوزه، شماره ۱۳۵، ۱۳۶ و ۱۳۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۴۰۹.