بحث:عصمت پیامبر خاتم

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

معناشناسی لغوی

معنای اصطلاحی

عصمت در لغت به معنای پرهیز، حفظ کردن و نگه‌داشتن است و در اصطلاح مقصود از عصمت پیامبران این است که پیامبران به وسیلۀ قوه یا ملکه‌ای که خداوند در وجوشان نهادینه کرده از صدور هرگونه گناه، خطا و اشتباهی مصون هستند[۱].

عصمت پیامبر از نگاه قرآن

با ضمیمه کردن برخی از آیات به یکدیگر، می‌توان دلالت قرآن را بر عصمت انبیا دریافت:

  1. بر اساس آیۀ ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۲] شیطان در بندگان مخلص نمی‌تواند نفوذ کند، از طرفی، پیامبران الهی با توجه به این آیه از بندگان مخلَص الهی اند: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[۳]، بنابراین ترکیب دو آیه می‌‌تواند بیانگر عصمت پیامبران باشد. نکته ای که در این آیه وجود دارد اینکه منظور از نفوذناپذیری پیامبران توسط شیاطین این نیست که آنان (شیاطین) هیچگونه عملی را برای گمراهی پیامبران انجام نداند، بلکه منظور این است که تمام نقشه‌های شیطانی برای گمراهی پیامبران با توجه به ارادۀ قوی آنها شکست خورد[۴].
  2. پیامبران الهی مشمول هدایت خاص الهی بوده‌اند: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۵] در جای دیگر، به این حقیقت اشاره می‌کند که مشمولان هدایت خاص الهی هیچ‌گاه در معرض گمراهی و ضلالت قرار نمی‌گیرند: ﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقَامٍ[۶] از آنجا که ارتکاب گناه از مصادیق گمراهی است، این آیات نیز بیانگر عصمت پیامبران است[۷].

مباحث عصمت پیامبر

منشأ عصمت (عوامل و اسباب)

ضرورت عصمت پیامبر

گستره عصمت پیامبر

گستره زمانی

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

نخست: عصمت عقیدتی
دوم: عصمت در دریافت و حفظ و ابلاغ وحی
سوم: عصمت عملی
عصمت از گناه
عصمت از اشتباه و خطا
عصمت از سهو نسیان

اثبات عصمت پیامبر

عدم تضاد بین اختیار و عصمت پیامبران

برخی گمان کرده‌اند عصمت پیامبران با اختیار آنان منافات دارد، زیرا زمانی که مصون بودن پیامبران از هر گناه و خطایی به سبب ملکه یا قوۀ خدادای باشد می‌‌توان نتیجه گرفت که آنان مجبورند در برابر گناه و اشتباه، معصوم یا مصون بمانند، و فرض اختیار در برابر این ملکه و قوۀ الهی، فرض بی موردی است. این عده بر همین مبنا مدح کردن پیامبران برای دوری از گناهانشان را امری بیهوده و لغو دانسته و معتقدند پیامبران در روز قیامت در برابر پرهیز از گناهانشان مستحق هیچگونه جزای خیری نیستند. ریشه این اشکال به عدم تبیین درست ملکه و قوۀ نفسانی است[۸].

اما عده ای منظور از ملکۀ نفسانی را علم داشتن پیامبر به تمام موضوعات دینی از جمله دریافت و ابلاغ کلام وحی می‌‌دانند و دلیلشان بر آگاهی پیامبران نسبت به مسائل دینی که مقدمۀ عصمت است اینکه اگر پیامبران نسبت به دریافت و ابلاغ وحی دچار خطا و اشتباه شوند، نقض غرض و مایۀ انحراف انسان‌ها خواهد شد، زیرا معنا ندارد خدای حکیم راه سعادت و هدایت انسان‌ها را در اختیار کسی قرار دهد که اطمینانی برای دریافت و ابلاغ وحی در وجود او نمی‌بیند. بنابراین عصمتی که زاییدۀ علم و آگاهی باشد، نمی‌تواند منافاتی با مقولۀ اختیار داشته باشد، چراکه پیامبر باید از اراده‌ای قوی برخوردار باشد تا در انتقال پیام الهی تحت تأثیر هوای نفس و شیطان قرار نگیرد و این مطلب اثبات کنندۀ اختیار و ارادۀ پیامبران همراه با عصمتشان است[۹].

عصمت پیامبر مرکب از موهبت و اکتساب

باید توجه داشت عصمت پیامبران مرکب از امر اکتسابی و امر موهبتی است؛ موهبتی است به این دلیل که حکما و فلاسفه عصمت پیامبر را چنین تفسیر کردند، ملکه عصمت محصول صفای فطرت و علم ویژه پیامبر به صفات خداوند و پیامدهای اعمال است که هرگز میل به گناه در او پدیدار نخواهد شد. با توجه به این نگاه بخش موهبتی عصمت پیامبران یعنی علم و فطرت در تعریف عصمت پیامبر نشان داده می‌‌شود؛ اما بخش دیگر عصمت پیامبران امر اکتسابی است، چرا که وقتی پیامبران با توجه به علمشان، نزدیک به گناه و خطا نمی‌شوند، به خاطر امر اکتسابی یعنی اراده و اختیارشان برای مقابله با گناه است.

البته برخی هم قایل شده‌اند عصمت ترکیبی از عناصر چهارگانه است:

  1. در نفس یا بدن خاصیت و ملکه‌ای است که مانع گناه شود.
  2. علم به بدی و زشتی گناه مانع از گناه شود.
  3. این علوم از طریق وحی به معصوم می‌رسد.
  4. معصوم در ترک اولی یا نسیان، عقاب می‌شود. اجتماع این عوامل چهارگانه، صدور گناه از معصوم را معدوم و محال می‌‌کند[۱۰].

تقسیم‌بندی عصمت پیامبران

عصمت پیامبر در دو حوزه عام و خاص تقسیم‌بندی می‌‌شود:

  1. عصمت عام: یعنی عصمت از ارتکاب گناه، خطا و اشتباه در امور فردی و اجتماعی: در روایتی امام باقر (ع) فرمودند: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ زیر آنها پاک‌شدگان و معصومند، گناه نمی‌کنند و راه کج نمی‌روند و مرتکب هیچ گناهی، چه صغیره و چه کبیره نمی‌شوند»[۱۱].[۱۲] درباره این نوع از عصمت بین مذاهب مختلف اختلاف نظر وجود دارد:
    1. برخی قائلند ارتکاب گناهان کبیره از سوی پیامبران، قبل از بعثت آنان، ممکن است.
    2. برخی دیگر می‌‌گویند: ارتکاب گناهان صغیره‌ای که سبب نفرت مردم نشود ممکن است چه قبل از بعثت و چه بعد از آن.
    3. عده ای مانند امامیه معتقدند انبیاء الهی عصمت مطلق در تمام زمینه‌ها دارند. در بین مذاهب مختلف، عصمتی که مورد پذیرش تمامی مذاهب است عصمت پیامبران از گناهان کبیره از جمله شرک، کفر، کذب و تحریف عمدی پس از نبوت است. امامیه و معتزله معتقدند پیامبران به صورت سهوی در زمان نبوتشان مبتلا به گناهان کبیره نمی‌شوند؛ عده ای از معتزله و اشاعره، عصمت از گناهان صغیره را حتی به صورت سهوی، پس از نبوت، برای پیامبران لازم می‌دانند و چنین استدلال کرده‌اند: اولاً: در حقیقتِ گناه صغیره و کبیره اختلافی وجود ندارد، ثانیاً: مسلمانان صدر اسلام به تمام اعمال پیامبر اعم از کبیره و صغیره، عمدی و سهوی احتجاج می‌‌کردند با این حساب چگونه می‌‌شود تمامی اعمال پیامبر معصومانه نباشد؛ اما برخی از اشاعره و معتزله عصمت از گناه را قبل از نبوت خواه عمدی باشد یا سهوی، کبیره باشد یا صغیره، لازم نمی‌دانند[۱۳]. همچنین عصمت از خطا و سهو و نسیان در انجام تکالیف دینی و اجرای احکام فردی و اجتماعی، نوع دیگری از عصمت است که وجودش ضروری است؛ زیرا رسیدن پیامبران به هدف بعثت، مستلزم این است که پیامبران در تمام جهات، مورد اطمینان و اعتماد مردم باشند و اگر این اعتماد به دلیل عدم عصمت پیامبر در یک حوزه از مردم سلب شود در حوزه‌های دیگر هم مردم به پیامبرانشان اعتماد نمی‌کنند و این امر موجب نقض هدف بعثت انبیاء خواهد شد. بنابراین پیامبران در تمام موارد، اعم از موادی که موجب خطا و سهو و نسیان می‌‌شود و همچنین در موارد اجرای احکام الهی و امور فردی و اجتماعی که منوط به عصمت آنان است باید معصوم باشند[۱۴].
  2. عصمت خاص: یعنی عصمت از خطا و فراموشی در دریافت و ابلاغ وحی؛ در این امور پیامبر باید معارف را به طور صحیح دریافت و ضبط کند تا بتواند احکام الهی را در امور فردی و اجتماعی جاری کند[۱۵]. به اینگونه عصمت، عصمت در امور وحیانی می‌‌گویند. این نوع عصمت به دو بخش تقسیم می‌‌شود:
    1. عصمت در تلقی وحی: یعنی خود پیامبر باید وحی را بدون خطا اخذ کند و این مربوط به قوای ادراکی پیامبر است که وحی را درست متوجه بشود.
    2. عصمت در تبلیغ وحی: به زبان پیامبر مربوط است و باید وحی را به گونۀ صحیح به دیگران انتقال دهد، این دو مرحله از عصمت، به خود وحی و عصمت وحیانی پیامبران مربوط می‌شود[۱۶].

عصمت رسول خدا (ص) در گفتار

عقل دلالت می‌کند که خداوند برای رساندن انسان‌ها به هدف آفرینش و برای اینکه نقض غرض در آفرینش انسان پیدا نشود، باید پیامبرانی را بفرستد تا راه و رسم رسیدن به هدف آفرینش را برای انسان بیان کنند. این انسان‌ها ابتدا باید خود این راه را طی کرده باشند، تا بتوانند دیگران را به درستی راهنمایی کنند. بنابر این نباید برای پیامبر، در بیان سخن خداوند، هیچ نوع اشتباه، سهو، نسیان، خطا و... رخ دهد؛ زیرا در آن صورت اعتماد مردم از او سلب شده و نمی‌توانند سخنان او را بپذیرند. عصمت در این مرتبه و میزان تنها با امداد غیبی به وجود می‌آید و استمرار پیدا می‌کند. بر این اساس خداوند عصمت رسول خدا (ص) را، در مقام گفتار، چنین تأیید می‌کند: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۱۷].[۱۸]

عصمت رسول خدا (ص) در رفتار

رسول خدا (ص) نه تنها واسطه میان خدا و خلق خداست، بلکه الگوی رفتاری مسلمانان است. بنابر این او نه تنها در مقام گفتار، بلکه در رفتار خود نیز باید از هر گونه اشتباه، خطا، سهو، نسیان و... به دور باشد؛ چنان که در آیاتی به آن اشاره شده است. به این آیات توجه کنید: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۱۹].

این آیات درباره مذاکراتی است که عده‌ای از کفار با رسول خدا (ص) داشتند و در ضمن مذاکرات پیشنهادهایی درباره همراهی خود با رسول خدا (ص) ارائه کرده بودند. با اینکه رسول خدا (ص) آن پیشنهادها را نپذیرفته بود و تنها در اندیشه و فکر اندک تمایلی پیدا کرده بود[۲۰]، خداوندی که از سرّ و نهان آگاه است، همین مقدار را هم برای رسول خود نپسندیده، و آن حضرت را از آن بازداشت. بر این اساس، سنت رسول خدا (ص) نیز «لازم الاتباع» است و بر مسلمانان است که آن حضرت را اسوه و الگو قرار داده و به او تأسی کنند تا بتوانند سعادت دنیا و آخرت را به دست آوردند و مقام خلیفه اللهی خود را باز یابند.[۲۱]

پانویس

  1. ر. ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۲۸.
  2. «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲ ـ ۸۳
  3. «و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.
  4. ر. ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص ۱۴۸-۱۵۳.
  5. «و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه می‌کردند تباه می‌شد» سوره انعام، آیه ۸۷ ـ ۸۸
  6. «آیا خداوند بنده خویش را بسنده نیست؟ و تو را از کسانی جز او می‌ترسانند و هر کس را خداوند گمراه گذارد رهنمونی نخواهد داشت و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۶ ـ ۳۷
  7. ر. ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص ۱۴۸-۱۵۳.
  8. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص ۹۰-۹۲.
  9. ر. ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۲۸.
  10. ر. ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص ۱۳۴-۱۳۷.
  11. «إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَا یُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یُذْنِبُونَ وَ لَا یَزِیغُونَ وَ لَا یَرْتَکِبُونَ ذَنْباً صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً»؛ الخصال، ص ۳۹۹.
  12. ر. ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۲۹.
  13. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص ۹۵-۹۷.
  14. ر. ک: سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی ج۲، ص ۷۹ و ۸۰.
  15. ر. ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۰۱-۲۰۳.
  16. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی ج۲، ص ۷۹ و ۸۰.
  17. «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۱-۵.
  18. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۵۳.
  19. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  20. الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۲۹۹.
  21. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۵۴.