فاطمه بنت اسد مدتی تربیت رسول خدا را به عهده داشت و برای ایشان مانند مادر بود. رسول خدا(ص) نیز محبت و علاقه زیادی به فاطمه داشت و بسیار به او احترام میگذاشت و زمانی که او از دنیا رفت آن حضرت(ص) فرمود: "امروز مادرم از دنیا رفت". پیامبر(ص) او را در پیراهن خود کفن کرد و خود او را در قبر قرار داد و لحد او را چید. همراهان به ایشان گفتند: یا رسول الله برای او بیتابی میکنید. ایشان فرمود: "او مادر من بود؛ او حتی اگر فرزندانش گرسنه بودند مرا سیر میکرد"[۲].[۳]
فاطمه اولین و آخرین زنی است که در خانهکعبهفرزند به دنیا آورد. از یزید بن قنبروایت شده است که که بههمراه عباس بن عبدالمطلب و گروهی چند روبهروی خانه خدا نشسته بودیم. فاطمه در حالیکه نه ماه از حملش میگذشت و درد حمل او را فراگرفته بود، نمایان شد. دست به دعا گشود و با ابراز اعتقاد به یگانگی خدادعا کرد تا خدا وضع حمل او را بر او آسان گرداند. راوی میگوید آنگاه دیدم دیوار خانه شکافت، فاطمه داخل شد و سپس دوار به حال اول بازگشت. ما نیز خواستیم که برای ما هم چنین شود، اما نشد فهمیدیم که این امر خدایی است. روز چهارم فاطمه از خانه خارج شد، در حالیکه علی(ع) در آغوش او بود. او بر زنان عالم برتری یافته و در خانه خدا از روزیهای خاص بهره برده بود. هنگام خروج سروشی بر گوش او خواند که این مولود را علی نامگذار که او بلندمرتبه است. حدیثتولدامام علی(ع) در صدها کتاب معتبر اهل سنت و شیعهروایت شده است.
محدثان در اکرام و اجلال پیامبر اکرم(ص) در وصف فاطمه احادیثی نقل کردهاند، از جمله حدیث زیر: پس از ابوطالب به کسی نیکوکاتر از فاطمه با خودم برخورد نکردهام. پیامبر به خانهفاطمه رفت و آمد میکرد و گاه شب را در خانه او بهسر میبرد و بسیار به او احترام میگذاشت. پیامبر اکرم هنگام وفات آن بانوی نمونه در سال چهارم هجرت، او را با پیراهن خود کفن کرد و بر او نماز خواند و در نماز بر او هفتاد تکبیر گفت. پیامبر بر قبر او وارد شد و با دستان خود قبر او را وسیع میکرد. آنگاه از قبر بیرون آمد و در حالی که اشک از دیدهاش روان بود با دستان خود خاک بر پیکر او ریخت. پیامبر در پاسخ عمار که دلیل اکرام پیامبر را نسبت به این بانو سؤال کرد، فرمود: "اهل این قبر از خانواده من است. او فرزندان بسیار داشت، بهره آنها بسیار ولی بهره ما کمتر بود. با این همه مرا سیر میکرد، در حالیکه فرزندانش گرسنه میماندند، مرا میپوشاند، در حالیکه فرزندانش لباس مناسب نداشتند، مرا آرایش میکرد و بر سر من روغن میمالید، در حالیکه فرزندانش آشفته بودند[۴].
فاطمه بنت اسد، بانویی خردمند، استوارْ گام، بُرنا دل و ارجمند بود. او پیامبر خدا را در کودکی در دامان پُرمهرش پرورش داد. پیامبر(ص) به او علاقهای شگرف داشت، بدانگونه که درباره وی میفرمود: "پس از مادرم که مرا بزاد، او مادرم بود"[۵].
پیامبر خدا، مهربانی و شفقت آن بانوی ارجمند را درباره خودش میستود و میفرمود: "پس از ابوطالب، هیچکس با من مهربانتر از او نبود"[۶]. فاطمه بنت اسد، اولین زنی است که با پیامبر(ص) بیعت کرد و همراه علی و فاطمه(ع)، پیاده به مدینههجرت کرد.
چون این بانوی بزرگوار، زندگی را بدرود گفت، پیامبر خدا، او را در لباس شخصی خود کفن کرد و در تشییع جنازه وی شرکت جُست، بر او نماز خواند و پیش از آنکه در قبرش بگذارد، در قبر او خوابید.
پس پیامبر(ص) به او فرمود: "اگر چنین کنی، خداوند در برابر هر عضو او، عضوی از تو را از آتش میرهانَد". پس چون بیمار شد، پیامبر خدا را وصی خود قرار داد و از او خواست که خادمش را آزاد کند و زبانش بند آمد. پس با اشاره به پیامبر خداوصیت کرد و ایشان هم وصیتش را پذیرفت.
روزی پیامبر(ص) نشسته بود که امیر مؤمنان، گریان نزدش آمد. پیامبر(ص) به او فرمود: "چه چیز گریانت کرده است؟". گفت: مادرم فاطمه درگذشت.
پیامبر خدا فرمود: "و نیز مادر من، به خداسوگند!" و شتابان برخاست و به درون خانه آمد. پس به او نگریست و گریست. سپس به زنانفرمان داد تا غسلش دهند و فرمود: "هنگامی که [از کار غسل] فارغ شدید، پیش از آگاه کردن من، کاری نکنید". پس چون فارغ شدند، به ایشان خبر دادند. پیامبر(ص)، پیراهن زیرینش را به آنان داد و فرمان داد که او را در آن کفن کنند و به مسلمانان گفت: "هرگاه دیدید من کاری کردم که پیش از این نکرده بودم، از من بپرسید: چرا آن را کردی؟". پس چون زنان از غسل و کفن او فارغ شدند، پیامبر(ص) به درون آمد و جنازه او را بر دوش خود حمل کرد و پیوسته زیر جنازهاش بود تا بر سرِ قبرش آورد. سپس آن را بر زمین نهاد و به درون قبر رفت و در آن به پهلو خوابید. سپس برخاست و او را بر دستانش گرفت و در قبر گذاشت. سپس مدتی دراز خم شد و با او زمزمه کرد...[۷][۸].
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح الاربلی، ج۱، ص۶۰؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ج۱، ص۱۷۷؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۱، ص۳۴۳.