تفسیر قرآن در معارف و سیره علوی
نیازمندی قرآن به تفسیر
قرآن به صفت مُبین متصف است: ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ﴾[۱]. از قرآن همچنین به لسان عربی مبین تعبیر شده است. ﴿هَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[۲]. قرآن به رغم مبین بودن، مُبین نیز لازم دارد و خداوند در درجه نخست مسئولیت تبیین آن را به رسول خدا(ص) واگذاشته است: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۳]. نیازِ متنی چون قرآن کریم به تفسیر، لزوماً برخاسته از ابهام و تخصصی بودن آن نیست؛ بلکه ممکن است به دلیل والایی پیام آن باشد که معارفی عظیم و ماندگار را در قالب الفاظی شناخته شده در خود جای داده است. چنین کتابی، در مرحله نخست مخاطبانی ویژه دارد و باید با زبان آنان سخن بگوید و از آن پس، همگانی گردد. از سوی دیگر، قوه درک و دریافت مخاطبان متفاوت است باید ذهنهای اندیشهمند بتوانند همیشه از آن بهره بگیرند؛ همانگونه که عموم مردم نیز به اندازه توان و استعداد خود از آن بهره میبرند. قرآن کریم به گونهای است که هر کس به فراخور استعداد و تلاش خود، میتواند از خرمن آن خوشهای برگیرد. بنابراین این کتاب باید از اسلوبی پیروی کند که گذشت زمان به کارآمدی آن آسیبی نرساند و انسانها با استعدادهای متفاوت همواره آن را پویا و زنده بیابند. بیتردید چنین کتابی به تفسیر و تبیین نیاز دارد. امام علی(ع) در سخنانی صراحتاً قرآن را نیازمند تفسیر دانسته است. به این سخنان، در چهار بند اشاره میکنیم:
۱. امام علی(ع) آیات قرآن را به سه بخش تقسیم کرده است: خداوند، کلام خود را بر سه گونه قرار داده است: بخشی از آن را عالم و جاهل میفهمند؛ قسمتی را تنها صاحبان ذهنهای صاف و حواس لطیف و قوه تمییز که خداوند به آنان شرح صدر عطا کرده است میفهمند؛ بخشی از آیات را نیز تنها خداوند و راسخان در علم درمییابند[۴]. امیر مؤمنان(ع) در چند جا، قرآن را کتابی صامت معرفی کرده است که دیگران مقاصد آن را بازگو میکنند: «هَذَا كِتَابُ اللَّهِ الصَّامِتُ وَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ»[۵]؛ «قرآن، در میان دو جلد، پوشیده است. به زبانی [رایج]سخن نمیگوید و ناگزیر به ترجمان نیاز دارد و مردان آن را به سخن میآورند»[۶]. مهمتر از این، امام نطق را از قرآن نفی کرده و از مردم خواسته است تا او را به سخن آورند: «ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ»؛ «قرآن را به سخن درآورید. او هرگز با شما سخن نمیگوید. من شما را از آن خبر میدهم»[۷].
در عین حال، در کلام دیگری قرآن را «سخنگوی خستگیناپذیر» دانسته است: «كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ نَاطِقٌ لَا يَعْيَا لِسَانُهُ»[۸]. صامت بودن قرآن، به این معنا است که مقاصد خود را بیپرده بیان نمیکند؛ تعبیرات آن چندپهلو و به تعبیر امام علی(ع) در نهج البلاغه، «حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ» است. فهم و تحصیل مفاد قرآن تابع شرایطی است. سخندانان باید قرآن را به نطق آورند؛ فاستنطقوه. در این صورت، قرآن هم صامت است و هم ناطق و در ابلاغ رسالت خود دارای دلالتی تام است و قصوری در آن نیست؛ یعنی وظیفه هدایتگریِ خود را به کمال ادا میکند. شاید معنای مبین بودن نیز همین باشد. امیر مؤمنان(ع) در توصیف دیگری، قرآن را «گویای خاموش» دانسته است: «الْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ»[۹]. نیز میفرماید: «يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ»[۱۰]. مفاد ینطق، یُفسر است و به این معنا است که آیاتی، کاشف از معانی آیاتی دیگرند و برخی شاهدِ صدق برخی دیگر[۱۱].
۲. علاوه بر سخنان صریح امام علی(ع) دربارۀ نیازمندی قرآن به شرح و بیان، برای تفسیر، شرایطی قائل است و برای آن مردانی خاص را معرفی میکند: «وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ». رعایت نکردن این شرایط به نظر امام تفسیر به رأی مذموم و در نتیجه به اظهار نظر خلاف مراد خدا میانجامد. علی(ع) از پیامبر خدا(ص) روایت کرده است: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي»[۱۲].
۳. امام، قرآن را کتابی جامع و حاوی همه معارف دین دانسته که چیزی از تعالیم دین در آن فروگذار نشده است: «وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾ وَ قَالَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ»[۱۳]. اصبغ بن نباته از آن حضرت کلامی را نقل کرده که در آن به صراحت از جامعیت قرآن سخن رفته است: «مَا مِنْ شَيْءٍ تَطْلُبُونَهُ إِلَّا وَ هُوَ فِي الْقُرْآنِ- فَمَنْ أَرَادَ ذَلِكَ فَلْيَسْأَلْنِي عَنْهُ»[۱۴]. امام قرآن را دارای ظاهر و باطن میداند: «ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ»[۱۵]. در کلامی دیگر آیه را دارای چهار معنا دانسته است: «ظاهر و باطن، حد و مطلع، فالظاهر التلاوة و الباطن الفهم، و الحد هو أحكام الحلال و الحرام و المطلع هو مراد الله من العبد بها»[۱۶].
از امام نقل شده است که قرآن بر هفت حرف نازل شده است، و حرفی در آن نیست، مگر اینکه ظاهر و باطن دارد[۱۷]. امام همچنین از پیامبر(ص) نقل کرده است که آیهای در قرآن نیست؛ مگر اینکه ظهر و بطن دارد[۱۸]. باطن قرآن، پوشیده است و با ژرفکاوی میتوان به آن دست یافت؛ اما کاویدن باطن قرآن و حقایق پوشیده به الفاظ آن و به دست آوردن مراد خدا از میان آنها، کاری دشوار است و در دسترس همگان نیست. این کار از کسانی برآمدنی است که از زمره راسخانِ در علم باشند.
۴. امام قرآن را مجموعهای یکپارچه میداند که آیاتش ناظر به یکدیگرند: «كتاب الله ينطق بعضه ببعض يشهد بعضه على بعض لا يختلف في الله»[۱۹]. این سخن امام گواه این حقیقت است که قرآن، از انسجام درونی و وحدت نَسق برخوردار است. کسانی میتوانند از این کتاب، احکام را به دست آورند که بر کل آن اِشراف داشته باشند. از طرف دیگر، کتابی با چنین ویژگی و مقامی، برای اینکه عموم مخاطبان بتوانند از آن استفاده کنند، به تفسیر نیاز دارد تا حقایق آن، آنگونه که هست، بازگو شود.[۲۰]
شرایط تفسیر در نگاه علی(ع)
آنچه امروزه تفسیرپژوهان به عنوان «شرایط تفسیر قرآن» میگویند، در سخنان امام علی(ع) وجود ندارد؛ اما در سخنان ایشان درباره پارهای از این شرایط سخن به میان آمده روش تفسیر قرآن است. امام قرآن را دارای اسلوبی ویژه میداند؛ اسلوبی که باعث شده قرآن بر معناهای متعدد حمل شود. پس از شورش خوارج، امام، عبدالله بن عباس را برای گفتوگو با آنان فرستاد و به او فرمود: «با آنان با قرآن محاجه نکن؛ چه اینکه قرآن بر معانی و وجوه متعدد قابل حمل است؛ تو از آن سخن میگویی و آنان از همان جواب میدهند»[۲۱]. از پیامبر خدا(ص) نیز همین مضمون نقل شده است: «القرآن ذو وجوه محتملة فاحملوه على أحسن الوجوه»[۲۲]. شاهد زنده این واقعیت، نگارش تفسیرهای فراوان با صبغههای گوناگون است. مثلاً علامه طباطبایی ذیل آیه ۱۰۲ سوره بقره، احتمالات را در معنای این آیه به یک میلیون و دویستوشصت هزار تخمین زده است[۲۳]!
برخورداریِ قرآن از اسلوب ویژه، این پرسش را پدید میآورد که آیا امام علی(ع) قرآن را دارای زبانی خاص نیز میدانسته است. پوشیده نیست که عقیده به اینکه قرآن دارای زبانی ویژه خود است، نقشی تعیینکننده در تفسیر دارد و مفسر ناچار است برای فهم درست آیات، به راز و رمز آن زبان دست یابد. سخن صریحی از امام در اینباره که قرآن دارای زبانی خاص است، نقل نشده است. در عین حال، از امام سخنانی نقل شده - و یا منسوب به آن حضرت است- که از سویی، نشان میدهد زبان قرآن، زبان عرفی و بر اساس فرهنگ و ادبیات دوران نزول است، و از سوی دیگر برخی از سخنان بیان این نکته است که قرآن زبانی خاص دارد. در بعضی از سخنان امام برای فهم و یا تفهیم مراد آیات، به کلام عرب استشهاد شده است. استناد به کلام عرب و توجه دادن خواننده و یا پرسشگر به کاربرد عرفی کلمات، بیان این واقعیت است که آن حضرت، قرآن را دارای زبانی عرفی میداند که ساختاری برگرفته از دوران نزول دارد. از سوی دیگر، سخنان دیگر امام بازگوکننده این حقیقت است که بسنده کردن به ظاهر کلمات، گاهی گمراهکننده است و جوینده را از رسیدن به حقیقت بازمیدارد. کسی از امام میپرسد: «در قرآن آمده است: ﴿وَجَاءَ رَبُّكَ...﴾[۲۴] و نیز: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ...﴾[۲۵] و نیز: ﴿أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ﴾[۲۶]، و نیز: ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ﴾[۲۷]؛ اینها چگونه قابل جمعند؟» امام جواب میدهد: «وَ قَدْ أَعْلَمْتُكَ أَنَّ رُبَّ شَيْءٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ تَأْوِيلُهُ عَلَى غَيْرِ تَنْزِيلِهِ وَ لَا يُشْبِهُ كَلَامَ الْبَشَرِ»[۲۸]. و برای نمونه ذکر میکند که ابراهیم(ع) گفته است: ﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[۲۹]. امام ذاهب را تقرب و توجه به خدا با عبادت و جِد و جهد، تفسیر کرده و گفته است: «این، تأویلی غیر از تنزیل دارد». نیز در قرآن آمده است: ﴿وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾[۳۰] و ﴿وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ﴾[۳۱]. «انزل» در این آیات به معنای «آفریدن» است. امام پس از تفسیر چند آیه، به پرسشگر میگوید: «فَاكْتَفِ بِمَا وَصَفْتُ لَكَ مِنْ ذَلِكَ مِمَّا جَالَ فِي صَدْرِكَ مِمَّا وَصَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ وَ لَا تَجْعَلْ كَلَامَهُ كَكَلَامِ الْبَشَرِ»[۳۲]؛ «درباره توصیف خداوند از کتابش آنچه در دلت میجوشد به کناری بگذار و به آنچه گفتم، بسنده کن و کلام خدا را همانند کلام انسان قرار مده».
از این کلام امام و نمونه ذکر شده، درمییابیم که اسلوب ویژه زبانیِ قرآن کریم، کتابی را پدید آورده است که در عین قابل فهم بودن بخش اعظم آن، بخشهایی نیز، با فهم عرفی سازگار نیست و زبانی ویژه خود دارد. این بخش از مفاهیم، شاید همان متشابهات قرآن باشد[۳۳]. بدیهی است تفسیر متونی که چنین بافتی دارند، نیازمند علمی ویژه و نیز موقوف به شرایط و اسلوب خاص همان متن است.
امام قرآن را دارای ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و تنزیل و تأویل[۳۴] میداند. این مفاهیم، مسائلِ پیرامونیِ قرآن هستند که دانش علوم قرآن را پدید آوردهاند. شناخت هر یک از این مفاهیم برای فهم دقیق کلام الهی ضروری است. بدون این شناخت، فهمهای بشری چه بسا به خطاهای فاحش و مهلک دچار شوند. سلیم بن قیس هلالی از امیر مؤمنان(ع) روایتی نقل کرده است که در آن، کلام رسول خدا(ص)، از این جهت که حاوی عام و خاص، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه است، به قرآن تشبیه شده است[۳۵]. امام نیز، خود، در نهج البلاغه، قرآن را مبین حلال و حرام، ناسخ و منسوخ، نهی و جواز، خاص و عام، و محکم و متشابه دانسته است[۳۶]. توجه دادن مخاطبان به این مسائل یادآور این نکته مهم است که برای تن سپردن به اقیانوس ژرف قرآن، باید از پیش، اطلاعات لازم را درباره این مسائل داشت. اصرار و تأکید امام بر آگاهی از این مباحث به عنوان شرط لازم تفسیر قرآن و تشویق مردم در مراجعه به ایشان برای فهم معانی، آیات همچنین بازگوکننده این حقیقت است که امام، مرجعِ شناختِ ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، تأویل و... است.
امام برای فهم دقیق آیات، تأویل آنها را نیز لازم میداند و خاطرنشان میکند که تأویل هر حرفی از حروف، وجوهی دارد: تأویل «كُلِّ حَرْفٍ مِنَ الْقُرْآنِ عَلَى وُجُوهٍ»[۳۷]. تفسیر قرآن با بیاعتنایی به تأویل آن، در واقع، محروم شدن از برخی آموزههای قرآن است. امام، قرآن را حاوی آیات محکم و متشابه دانسته و گفته است: «محکمش به تأویل نیاز ندارد و تأویل آن، همان تنزیل او است»[۳۸]. امام برای نمونه به آیه ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾[۳۹] اشاره میکند؛ اما متشابه چنین نیست. کسانی که به متشابهات آگاه نباشند و قرآن را تفسیر کنند، از جاده حق منحرف خواهند شد. امام در این باره میفرماید: مردم در متشابهات قرآن به هلاکت افتادند؛ چراکه به معنای متشابه واقف نبودند و حقیقتش را نمیدانستند و به همین دلیل از پیش خود آن را تأویل کردند[۴۰]. امام علی(ع) در یک تقسیمبندی، قرآن را به هفت بخش تقسیم کرده است که از جمله آنها میتوان به عام و خاص، مقدم و مؤخر، عزائم و رُخَص و منقطع معطوف و منقطع غیر معطوف اشاره کرد. امام در ادامه فرموده است: «در قرآن، حرفی به جای حرف دیگر آمده است»[۴۱]. توضیح اینکه گاه در قرآن، کلامی به صورت عام ذکر شده و دایره دلالتش جمع کثیری را دربر گرفته است و در آیه و یا آیات دیگر، درباره همان موضوع، کلامی به صورت خاص آمده و دایره دلالتش یک مورد و یا تعداد اندکی را شامل شده است. بیتوجهی به هر یک از عام و خاص -که ناظر بر همدیگرند- و توجه به حکم یکی از آن دو، نه تنها مخاطب قرآن را به مراد آیات نمیرساند، بلکه میان او و حقیقت وحی فاصله میاندازد. از طرف دیگر، ممکن است کلامی درباره کسی و یا چیزی به صورت خاص ذکر شده باشد، اما منحصر به همان نباشد و معنایی عام داشته باشد. مفسر باید به این ظرافتهای معناشناختی توجه کند. امام در اینباره آیه ۳۲ سوره مائده را نمونه میآورد: ﴿مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا﴾[۴۲]. آیه، درباره بنی اسرائیل است، اما مفاد آن عام است[۴۳]، و میتوان آن را برای همه زمانها و مکانها روا دانست و بر اساس آن حکم کرد.
گاه در قرآن نهیای وارد شده (عزائم) و از چیزی به نحو عام منع شده است و آنگاه آن عام نادیده گرفته شده و حکم جواز صادر شده است؛ مثلاً در آیه ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ... إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً...﴾[۴۴] دوست گرفتن کافر به صورت عام نهی شده و آنگاه از این حکم، عدول شده و، در صورت وجود خطر حکم به جواز داده شده است. گاهی نیز یک آیه، مستقل است و معنایی تام دارد، و در عین حال به آیهای دیگر عطف شده به رغم وجود عطف، ربط معنایی وثیقی میان عبارات موجود نیست؛ مثل ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ * وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ...﴾[۴۵]. در برابر، عبارات و آیاتی نیز هست که بریده از پس و پیش خود هستند و با حرف عطف به هم مرتبط نشدهاند، و در عین حال به یکدیگر پیوسته و مرتبطند. فهم دقیق این موارد و استخراج مفاد آنها و نیز فهم درست جایگاه قطع و پیوستگی عبارات، نقشی بسزا در تفسیر قرآن دارد و نیازمند افراد خُبره است. با توجه به چنین نکاتی است که قرآن باید همواره با رعایت شرایط، به وسیله دانایان به رموز قرآن تفسیر شود. از اینرو است که امام، مردم را از تفسیر قرآن بدون داشتن توانایی و شرایط لازم، پرهیز داده است: زنهار که قرآن را تفسیر به رأی مکن! مگر اینکه آن را از دانشمندان فرا بگیری. بسا کلام نازل شدهای که همانند سخن بشر است، در حالی که کلام خدا است و تأویل آن به سخن بشر همانند نیست. همانگونه که آفریدههای خدا شبیه آفریدههای بشری نیست. کلام خدا نیز شبیه کلام بشری نیست. سخن خدا، صفت او است، اما سخن بشر فعل او است؛ پس، کلام خدا را همانند کلام بشر مدان که هلاک میشوی[۴۶].
بر همین اساس، امام تفسیر به رأیکنندگان را سرزنش کرده است: «عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْي»[۴۷]. امام تفسیر قرآن را با درکی ویژه ممکن میداند. از آن حضرت پرسیده شد: «آیا غیر از قرآن، از پیامبر(ص) چیزی در نزد شما هست؟ فرمود: «نه؛ سوگند به کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، چیزی نزد من نیست، مگر نیروی فهم قرآن که خداوند به مردی عطا میکند و آنچه در این صحیفه است». پرسیده شد: «در این صحیفه چیست؟» فرمود: «عقل و.»..[۴۸]. اینکه امام در پاسخ به این پرسش، به فهم قرآن اشاره میکند، معلوم میشود که منظور ایشان از فهم، درک و دانشی خاص است و اِلّا، هرکس به اندازه خود از درک و استعداد برخوردار است. قرینه مقام میفهماند که مراد از فهم خدادادی، برخورداری از عنایت خدا و نیز برخورداری از دانش لازم برای تفسیر قرآن است. تفسیرپژوهان نیز این مطلب را یادآوری کردهاند[۴۹]. امام در کلامی دیگر شرط تفسیر را برخورداری از «ذوق قرآنی» دانسته است: «إِنَّ عِلْمَ الْقُرْآنِ لَيْسَ يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلَّا مَنْ ذَاقَ طَعْمَهُ»[۵۰]؛ «از دانش قرآن کسی آگاه نیست، مگر آنکه طعم آن را چشیده باشد».[۵۱]
سیره امام علی(ع) به مثابه روش تفسیر
امام علی(ع) به دلیل برخورداری از امتیازات منحصر به فرد، جایگاهی ویژه در دانش تفسیر دارد. حضور پیوسته در حوادث دوران نزول وحی و برخورداری از مقام عصمت و علم موهوب، از او شخصیتی یگانه ساخته است. پیامبر اسلام(ص) - در کلامی منسوب به ایشان - درباره امام فرموده است: «على تفسير القرآن»[۵۲]. امام، بارها از احاطه کامل خود بر قرآن خبر داده است. این حضور و احاطه باعث شده است که سخنان آن حضرت، خود، به مثابه روش تلقی شود و بیچند و چون پذیرفته گردد. سخنان بهجا مانده از آن بزرگوار، در خطبهها، نامهها و وصایا، شاهد صادق احاطه بیمثال امام بر آیات قرآن است. آیات قرآن در سخنان امام موج میزند. امام، گاهی کلام خود را با قرآن شروع میکند[۵۳] و گاهی برای جمعبندی و شاهد گفتار، آیه و یا آیاتی در سخن میآورد[۵۴] و یا سخن خود را با اکتفا به آیهای بیان میکند[۵۵]. مهمتر از همه، در سخنان امام اقتباسهای فراوانی از آیات قرآن مشاهده میشود[۵۶]. این تواناییها باعث شده است که گفتههای امام علی(ع) در باب تفسیر قرآن -هر چند از آنها روشی کشف نشود و یا تابع روش شناختهشدهای نباشد- از اهمیتی در خور توجه برخوردار باشد.
احمد جمال عمری، امام علی(ع) را بنیادگذار روش تفسیر موضوعی میداند و مینویسد: علی بن ابیطالب(ع) با فکر ثابت و نظر صائب خود، خشتی دیگر از خشتهای تفسیر موضوعی را بنیاد گذاشت. علی(ع) آیات را تحت موضوع واحد گرد میآورد تا از مجموع آنها، حکمی را استخراج نماید؛ چه اینکه برخی آیات، برخی دیگر را تفسیر میکند[۵۷]. وی اشکال امام را بر عُمر، برای اقامه حد زنا بر زنی که شش ماه پس از ازدواجش زایمان کرده بود، نمونه میآورد و از ابن حزم نقل میکند که علی(ع) به عُمر یادآوری کرد که آیه ﴿مَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا﴾[۵۸] را با آیه ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ...﴾[۵۹] جمع کند. وی در توضیح چنین آورده است: عمر طبق این روال معمول که زن در نه ماهگیِ حملش زایمان میکند، تصمیم گرفت بر زنی که شش ماهه نوزادی به دنیا آورده بود، به جرم زنا، حد جاری کند، اما امام علی(ع) با استفاده از قاعده «دَرء» و از جمع دو آیه، چنین استنباط کرد که مدت حمل ممکن است شش ماه باشد[۶۰].[۶۱]
منابع
پانویس
- ↑ «الف، لام، را، اینها آیات کتاب (آسمانی) و قرآنی روشنگر است» سوره حجر، آیه ۱.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ «(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ کنز الدقائق، ج۳، ص۳۲؛ بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۵؛ نور الثقلین، ج۱، ص۳۱۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۴۳.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۲۰؛ ابن بطریق حلی، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۳۲۹ و ۳۳۰؛ بحار الانوار، ج۳، ص۵۴۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵. گفتنی است در نقل دیگری کلمۀ «مستور»، «مسطور» ضبط شده است. (ر.ک: نهج السعاده، ج۲، ص۲۹۱، کلام ۲۳۷؛ بحار الانوار، ج۳۳، ص۳۷۰؛ کنز الدقائق، ج۳، ص۴۴۹؛ نور الثقلین، ج۵، ص۵).
- ↑ الکافی، ج۱، ص۶۰؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۵۸؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۳؛ بحار الانوار، ج۸۹، ص۸۱؛ نهج السعاده، ج۳، ص۱۰۱، کلام ۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳؛ بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
- ↑ ر.ک: خوبی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۳۱۷.
- ↑ صدوق، التوحید، ص۶۸؛ نور الثقلین، ج۱، ص۳۱۷ - ۳۱۸؛ کنز الدقائق، ج۳، ص۴۶.
- ↑ مضمون آیه ۸۹ سوره نحل ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۲۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۳۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ١٨.
- ↑ فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۸۹، ص۹۲ و ج۴۰، ص۱۵۶.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۹۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «روش تفسیر قرآن»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۲۴۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۷.
- ↑ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۰۵.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۳۴.
- ↑ «و (امر) پروردگارت برسد» سوره فجر، آیه ۲۲.
- ↑ «آیا جز این انتظار دارند که (فرمان) خداوند در سایهبانهایی از ابر و (نیز) فرشتگان نزدشان بیایند و کار (هلاکشان) پایان یافته باشد و کارها به سوی خداوند باز گردانده میشود» سوره بقره، آیه ۲۱۰.
- ↑ «یا پروردگارت آید» سوره انعام، آیه ۱۵۸.
- ↑ «آیا چشمداشتی جز این دارند که فرشتگان نزد آنان بیایند یا پروردگارت آید یا برخی از نشانههای عذاب پروردگارت آید؟ روزی که برخی نشانههای پروردگارت آید کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در ایمان خویش کار نیکویی انجام نداده باشد ایمانش او را سودی نخواهد داد؛ بگو چشم به راه باشید که ما نیز چشم به راهیم» سوره انعام، آیه ۱۵۸.
- ↑ صدوق، التوحید، ص۲۶۵ – ۲۶۷.
- ↑ «و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم میروم که به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره صافات، آیه ۹۹.
- ↑ «شما را از تنی یگانه آفرید سپس از او همسرش را پدید آورد و از چارپایان هشت تا (نر و ماده) آفرید؛ شما را در شکم مادرانتان با آفرینشی از پس آفرینشی دیگر در تاریکیهایی سهگانه میآفریند؛ این خداوند پروردگار شماست که فرمانفرمایی از آن اوست؛ هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده میشوید؟» سوره زمر، آیه ۶.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ قبانچی، مسند الامام علی(ع)، ج۲، ص۲۱۲؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۲۷۴؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۸۵۳؛ کنز الدقائق، ج۱۴، ص۲۷۳. نیز ر.ک: بحار الانوار، ج۹۳، ص۱۳۸.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۴؛ کنز الدقائق، ج۱۱، ص۵۴۹.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس، ص۶۳؛ الخصال، ص۲۵۶ و ۲۵۷؛ نور الثقلین، ج۵، ص۲۸۴ و ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه۱.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۴۹؛ بحار الانوار، ج۸۹ ص۹۵ – ۱۱۰.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱، ص۲۸۰؛ بحار الانوار، ج۶۲، ص۱۳۸ و ج۹، ص۱۲.
- ↑ «بر شما حرام است (ازدواج با) مادرانتان» سوره نساء، آیه ۲۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۰، ص۱۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۰، ص۴.
- ↑ «به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بیگمان پیامبران ما برای آنان برهانها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند» سوره مائده، آیه ۳۲.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۷-۸؛ نیز ر.ک: بحار الانوار، ج۹۰، ص۳۵.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است * به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم- مادرش او را با سستی در پی سستی بارداری کرد و زمان شیر خوارگی وی دو سال بود- که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است» سوره لقمان، آیه ۱۳-۱۴.
- ↑ صدوق، التوحید، ص۲۶۴–۲۶۵؛ مشهدی، کنز الدقائق، ج۱۴، ص۲۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
- ↑ بخاری، صحیح، ج۴، ص۶۹؛ احمد بن حنبل، مسند الامام، ج۱، ص۷۹؛ ذهبی، محمدحسین، التفسیر والمفسرون، ج۱، ص۵۹.
- ↑ سیوطی، الانقان فی علوم القرآن، ج۴، ص۱۹۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۲۷؛ الکافی، ج۸، ص۳۹، ۳۹۰؛ نیز ر.ک: تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۱؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۰.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «روش تفسیر قرآن»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۲۴۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۴۳.
- ↑ برای نمونه ر.ک: محمودی، محمدباقر، نهج السعاده، ج۴، ص۱۰۶، کلام ۵۱.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار، ج۶۹، ص۷۹ و ج۷۸، ص۶۷؛ نور الثقلین، ج۴، ص۵۲۷ - ۵۴۴؛ کنز الدقائق، ج۱۱، ص۴۴۰ - ۴۴۱؛ الخصال، ص۳۲۳ و ۶۲۲؛ نهج السعاده، ج۲، ص۲۶، ۱۶۳، ۱۹۲، کلام ۱۹۸ و ص۱۰۶، کلام ۵۱.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶؛ کنز الدقائق، ج۱۱، ص۴۴۸؛ نهج السعاده، ج۳، ص۱۲۹، کلام ۳۶ و ص۱۳۳، کلام ۳۳ و ص۳۴۳، کلام ۹۲.
- ↑ ر.ک: نهج السعاده، ج۳، ص۲۱۶، کلام ۵۶، ص۲۹۲، کلام ۷۷، ص۲۱۸، کلام ۵۶، ص۱۶۸، کلام ۴۷، ص۱۸۸؛ البرهان، ج۲، ص۲۳۷ – ۲۳۸.
- ↑ عمری، احمد جمال، دراسات فی التفسیر الموضوعی للقصص القرآنی، ص۵۰.
- ↑ «مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است - و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است-» سوره احقاف، آیه ۱۵.
- ↑ «و مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر میدهند» سوره بقره، آیه ۲۳۳.
- ↑ عمری، احمد جمال، دراسات فی التفسیر الموضوعی للقصص القرآنی، ص۵۰ – ۵۱؛ نیز ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۵، ص۱۲۷؛ ازبک، یوسف، مسند علی بن ابیطالب، ج۷، ص۳۰۰۷، ح۱۷۴۴۴۴؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۶۸۸.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «روش تفسیر قرآن»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۲۵۰.