خشم در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

غضب، حالتی نفسانی است که ناخوشایندها را در برابر چشم انسان نهاده، او را به انتقام گرفتن از آنها تحریک می‌نماید؛ از این رو خون در اعضاء آدمی با شدّت بیشتری جریان می‌یابد، تا توان اقدام به انتقام در او بیشتر شود؛ هم از این رو قلب به تلاطم می‌افتد، چهره برافروخته می‌شود، و بدن آدمی به لرزش و حرکت در می‌آید؛ در این حالت تنها انتقام است که برای شخص غضبناک آسودگی را در پی خواهد داشت؛ بر این اساس اگر موفّق به انتقام نشود، با اندوه، تیرگیِ چهره، استتار عقل و خاموشی نور آن مواجه شده، هر راهی را می‌آزماید تا بتواند خود را از این اندوه نجات بخشد. از همین رو است که وعظ و نصیحت، بلکه تهدید نیز در انسان غضبناک ثمری نداشته، او را از آنچه در پی آن است باز نخواهد داشت.

مرحوم فیض کاشانی را در "المَحَجَّه البیضاء"[۱] در این زمینه سخنی کامل است، که طالبان کمال را به کار می‌آید.

غضب، بدون تردید در شمار مهلکات بوده چه بسا فرد غضبناک را به هلاکت دائمی می‌رساند؛ به تعبیر برخی از بزرگان: "نجات کشتی کوچکی که در اقیانوس متلاطمی افتاده و در دست بادها و طوفان‌های سهمگین از این سو به آن سو می‌شود، بیشتر از نجات انسانی که در دست طوفان غضب گرفتار شده است، ممکن می‌باشد"؛ از همین رو است که امیرمؤمنان (ع) غضب را گونه‌ای از جنون دانسته‌اند:"تندخوئی و غضب، گونه‌ای از جنون است، چرا که غضبناک سرانجام از آنچه انجام داده پشیمان می‌شود؛ امّا اگر پشیمان نشود به دیوانگی کامل مبتلا شده است" [۲].

آری! اینکه انسان غضبناک بدون اراده خود به کارهائی دست می‌زند که تنها جاهلان و احمقان به آن دست می‌یازند، نشان از همین دارد که غضب را با جنون رابطه‌ای محکم است. دشنام دادن به دیگران - که گاه به دشنام به حضرت حق و ارتداد و خروج از دین نیز می‌انجامد! - افشاء اسرار دیگران و حتّی اسرار شخصی خود، زدن دیگران و مجروح نمودن و یا حتّی به قتل رسانیدن آنان نیز، در شمار نتائجی است که از غلبه این صفت بر انسان پدید می‌آید؛ و نشان می‌دهد که تنها با خاموشی نور عقل - که خودْ جنون است- آدمی دست به این کارها دراز نموده است.

این رذیلت نیز - همان‌گونه که پیش از این بارها متذکّر شده‌ایم - از مراتبی چند برخوردار است، که تمامی آنها در شمار رذائل بوده از هیچ حسنی برخوردار نیست. آری اندکی از غضب، شعله‌ای کوچک از آتش جهنم است؛ و غضب بسیار، آتش فروزان آن.

از این رو سخن مشهور در میان اخلاق‌پژوهان، که براساس آن اعتدال در غضب را نیکو شمرده، آن را گونه‌ای از شجاعت دانسته‌اند، پذیرفته نبوده صحیح نمی‌نماید؛ چه شجاعت که در شمار فضائل است را، با غضب نسبتی نیست که بتوان حُسن آن را در مقابل قبح این نهاده به حُسن غضب حکم نمود.

سخن منسوب به پیامبر اکرم (ص): "انسان شجاع کسی است که به هنگام غضبناک شدن بتواند نفس خود را کنترل نماید"[۳]؛ نیز، بر همین معنی دلالت می‌نماید؛ چه انسان شجاع، توان تسلّط بر نفس خویش را داراست؛ انسان غضبناک امّا از چنین موهبتی بی‌بهره بوده عنان خویش را به دست این خوی سرکش سپرده است.

کوتاه سخن آنکه غضب از مراتب شجاعت نبوده، هیچ حُسنی بر آن متصوّر نیست. شاید بتوان گفت که برخی از آیات قرآن کریم، که خداوند و برخی از پیامبران او را به این صفت یاد کرده است، باعث شده تا اینان مراتب ضعیف غضب را نیکو شمارند. به این دو آیه توجّه نمائید: كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى[۴]؛ فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ[۵].

به باور ما امّا، در این موارد کلمه غضب به خاطر شباهت بسیاری که به انتقام‌های صحیح و محقّانه داشته، در این معنی به‌کار رفته است. پیش از این اشاره کردیم که به‌کاربردن فضائل در مواقعی که به نشر و گسترش رذائل می‌انجامد، نه تنها شایسته نیست، که اصلاً مجاز نمی‌باشد. در این موارد نیز برخورد خداوند متعال و یا پیامبر آن (ص)، با آنان که سر از اطاعت پیچیده‌اند، نشانگر انتقام و تأدیبی است که به حکم عقل و شرع نیکو بوده تنها راه صحیح می‌نماید. از این رو غضب یاد شده در این آیات، تنها از نظر لفظی با غضبی که مورد سخن ماست شبیه بوده، ارتباطی با یکدیگر نخواهد داشت[۶].

روش تهذیب نفس از غضب

پیش از این، به‌صورت کلّی از روش تهذیب نفس از رذائل سخن گفته‌ایم. در اینجا نیز اشاره می‌کنیم که هم ستردن این رذیلت از نفس آدمی ممکن است، و هم آن را روشی است که با پی‌گرفتن آن، به‌راحتی می‌توان از دام آن رهائی یافت.

قرآن کریم، خود به روشنی گواهی می‌دهد که در مرتبه نخست، هم خودْ کتاب اخلاق است، و هم بعثت پیامبران برای ستردن رذائل از نفوس مردمان بوده است: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ[۷].

بسیاری از مفسّران، "قِسط" را تنها به معنای عدالت اجتماعی دانسته‌اند؛ این سخن هر چند صحیح است امّا کامل نیست، چه پیش از بسط عدالت اجتماعی می‌باید به بسط عدالت در جان‌های مردم پراخت. از این رو ما بر آنیم که این آیه، به هر دو نوع از عدالت اشاره می‌نماید؛ از این رو هدف از ارسال پیامبران، عدالت قلب، یعنی قرار دادن قلب انسان در نقطه میانه امیال و آرزوها بوده است، که تنها با تهذیب نفس از رذائل و تزئین آن به فضائل ممکن می‌شود.

بر این اساس، آیا می‌توان پذیرفت که رذائل اخلاقی - و از آن جمله غضب - در شمار اجزاء طبیعت آدمی بوده، تغییر آن ممکن نمی‌باشد؟!

این سخن، از آنجا سرچشمه گرفته که اینان، میان "نفس امّاره" و "صفات رذیلت" اشتباه کرده، این دو را به یک معنی دانسته‌اند. "نفس امّاره" جزئی از وجود انسان بوده امکان رفع آن از هستی انسان نیست؛ "رذائل اخلاقی" امّا این‌گونه نبوده با مجاهدتی اخلاقی / شرعی می‌توان درخت آن را از نفس برکَند. حدیث معروف نبوی (ص): "آدمی‌زاد پیر می‌شود و دو صفت او جوان می‌ماند: حرص و آرزو" [۸]. نیز اشاره به همین مطلب کرده است.

همه ما در زندگی خود، افرادی را دیده‌ایم که از اوج انحطاط سربرکشیده، به مدارجی از کمال واصل شده‌اند؛ این خود نشان از آن دارد، که رذائل جزئی از نفس انسان نبوده امکان برطرف کردن آن از نفس وجود دارد.

آری! این امر ممکن است و هر چند سخت دشوار می‌باشد، امّا توجّه به اجر والای آن، و نیز ضرورت بدون تردیدش، انسان را به انجام آن تشویق می‌نماید. در این مسیر، توکّل به خداوند و توسّل به اولیای معصومش (ع)، مفید است و سودبخش.

گذشته از این، تقوا نیز از چنان شأنی برخوردار است، که بدون تردید بدون آن نمی‌توان گامی به جلو نهاد: وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ[۹].

زان پس، بهترین راه برای تهذیب نفس از این صفت ناشایست، دفع آن می‌باشد؛ به آن معنی که انسان از طغیان غضب و پیدایش هیجان آن در نفس جلوگیری نماید، چه چون این حالت در آدمی پدید آمد، غلبه یافتن بر آن در کمال سختی است؛ امّا جلوگیری از پیدایش آن - که با احتراز از زمینه‌های تولید آن پدید می‌آید- نه تنها ممکن، که آسان نیز می‌نماید. مبارزه منفی که با روی‌گردانی از علل و عوامل پیدایش این صفت تحقّق می‌یابد، تعبیری دیگر از همین روش است.

گذشته از آن، حرکت تدریجی در این مسیر، باعث می‌شود که سالک مسیر کمال، به‌گونه اثباتی - ونه مبارزه منفی - با آن صفت برخورد کرده اندک اندک بر آن غالب آید. در این حرکت تدریجی، نخست می‌باید بسیاری از دیگر رذائل را از نفس سترد؛ رذائلی که زمینه غضب را فراهم می‌آورَد، در این شمار است: کینه، حسد، کبر، تعصّب‌ورزی، غرور و... ، که هر یک باعث پیدایش غضب در نفس انسان می‌شود. پس از آن، مبارزه با خودِ قوّه غضب نیز مرحله دیگری است که سالکان می‌بایست به آن بپردازند. مواظبت از خویشتن تا این قوّه در آنان به هیجان در نیاید، فروخوردن غضب، اندیشه و تدبّر در تبعاتی که از پی آن حاصل می‌شود، و سرانجام یادآوری این نکته که غضب نارضایتی و عذاب الهی را در پی خواهد داشت، در این مسیر آدمی را سخت نافع خواهد بود.

قرآن کریم، حلم پیامبر اکرم (ص) - که در نقطه مقابل غضب قرار دارد - را، از ادّله موفّقیت ایشان در امر جذب مردمان دانسته است: وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[۱۰].

امام صادق (ع)، از حضرت حق حکایت می‌کنند که فرموده است: "به من اعلام جنگ داده است هرکس که یکی از بندگان مؤمن مرا اذیّت کند؛ و هرکس که یکی از بندگان مؤمن مرا اکرام نماید، باید خود را از غضب من در امان داند" [۱۱]؛ آیا این دو مطلب، جز از راستای غضب و مبارزه با آن محقق می‌شود؟

بر اساس آنچه گذشت، نیاز به تذکار این نکته نیست که غضب در هر حال مذموم بوده، با تفاوت آنچه بر آن و به‌خاطر آن غضب می‌گیرند، تغییری در آن ایجاد نمی‌شود؛ چه غضبناک شدن به‌خاطر احقاق حق مظلومان نیز ناپسند است، همان‌گونه که غضب در راه خدا نیز این‌گونه است[۱۲].

منابع

پانویس

  1. المحجَّه البیضاء، ج۵، ص۲۸۹.
  2. « الْحِدَّةُ ضَرْبٌ‌ مِنَ‌ الْجُنُونِ‌ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ‌»؛ نهج البلاغة، کلمه ۲۵۵.
  3. « الشُّجَاعُ مَن لَم يَملِكْ نَفسَهُ‌ عِندَ غَضَبِهِ‌»؛ جامع السّعادات، ج۱، ص۳۲۵.
  4. «از چیزهای پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم بخورید و در آن از اندازه مگذرید که خشم من شما را فرا گیرد و هر که خشم من او را فرا گیرد بی‌گمان نابود خواهد شد» سوره طه، آیه ۸۱.
  5. «آنگاه موسی، خشم‌آلود اندوهگین به سوی مردم خود بازگشت؛ گفت: ای قوم من! آیا پروردگارتان به شما وعده‌ای نیکو نداد؟ آیا درنگ من بر شما دراز آمد یا می‌خواستید که خشم پروردگارتان بر شما فرود آید» سوره طه، آیه ۸۶.
  6. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص۱۲۶ ـ ۱۲۸.
  7. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  8. « يَهْرَمُ‌ ابْنُ‌ آدَمَ‌ وَ تَشِبُّ مِنْهُ اثْنَتَانِ الْحِرْصُ وَ الْأَمَلُ»؛ تحف العقول، ص۴۵.
  9. «* و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد» سوره طلاق، آیه ۲-۳.
  10. «و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  11. « لِيَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّي مَنْ آذَى عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ وَ لْيَأْمَنْ غَضَبِي مَنْ أَكْرَمَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۵۰.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص۱۲۹ - ۱۳۲.