در دوران غیبت حاکم چگونه انتخاب می‌شود؟ (پرسش)

در دوران غیبت حاکم چگونه انتخاب می‌شود؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

در دوران غیبت حاکم چگونه انتخاب می‌شود؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / غیبت امام مهدی / عصر غیبت کبری / ولایت فقیه در عصر غیبت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
علی رضا امامی میبدی

حجت الاسلام و المسلمین علی رضا امامی میبدی، در کتاب «آموزه‌های مهدویت در آثار علامه طباطبائی» در این‌باره گفته است:

«تعیین حاکم در زمان غیبت به وسیله مردم: علامه معتقد است پس از حیات پیامبر اکرم (ص) و جانشینان پیامبر (ع) و در زمان غیبت امام عصر (ع)، امور جامعه بر عهده تمام افراد جامعه خواهد بود و تعیین سرپرست جامعه به مسلمانان سپرده شده است، و به صورت صریح می‌گویند: «کیفیت ریاست و حکومت در زمان غیبت امام (ع) بدون شک باید انتخابی باشد.»[۱]

ایشان در این باره توضیح می‌‌دهد که در زمان غیبت امام (ع) مثل زمان ما، مسئله حکومت و ریاست آن مربوط به همه مسلمین است، و تعیین رئیس حکومت هم با مردم است، و بدیهی است که سیستم حکومتی اسلام به شکل: امپراتوری و دیکتاتوری و یا جمهوری به شکل موجود، و حتی دموکراسی اصطلاحی روز نیست، و آنچه که می‌‌توان به طور کلی ادعا کرد این است که در سیستم حکومتی اسلام، رئیس حکومت که از طرف مردم تعیین شده، موظف به حفظ قوانین اسلامی و عدم تغییر آنهاست و در اوضاع روز -مانند رویدادهای تازه‌‌ای که بر اساس زمان و مکان روی می‌‌دهد- و مشکلات داخلی و خارجی بایستی مشاوره نماید[۲].

بر اساس نگرش ایشان، مسئله مهمی که در انتخاب سرپرست جامعه اسلامی و حکومت داری باید مد نظر گرفته شود و قدمی از آن تخطی نشود، رعایت سیرت و سنت رسول اکرم است؛ زیرا خداوند بر اساس آیات قرآن سیره و روش آن حضرت را پسندیده و امضا نموده است و مسلمانان را ملزم به تبعیت از ایشان نموده است. چنانکه خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۳] همچنین روایت معتبر از خود آن حضرت نقل شده است که: فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی[۴] روایات دیگری نیز به همین مضمون از اهل بیت (ع) در اختیار ما می‌‌باشد[۵]

البته توضیح و تشریح سیره نبوی و بیان خصوصیات آن بحث جداگانه‌ای می‌خواهد ولی آنچه به صورت خلاصه و اساس منش پیامبر (ص) می‌توان بیان نمود این است که:

  1. در اسلام امتیازی جز تقوا نیست و تمام امتیازات طبقاتی ملغی است.
  2. همه مردم در برابر قانون مساوی بوده و در اجرای مقررات کمترین استثنایی در کار نیست.
  3. احکامی که از مقام ولایت صادر می‌شود، باید از راه شوری و با رعایت صلاح اسلام و مسلمین باشد[۶].

علامه در بحثی تحت عنوان «منصب ولایت از آن کیست؟» این مسئله را چنین بیان می‌‌کند که آیا ولایت از آن همه مسلمین است یا عدول مسلمین یا متعلق است به فقیه؟[۷] در صورت سوم، آیا متعلق به هر فقیه است که در صورت تعدد و کثرت هر کدام از آنها به هر اندازه اقتدار پیدا کند، تصرفاتش نافذ و غیر قابل نقض می‌‌باشد؟ متعلق است به فقیه اعلم؟ اینها مسائلی که از بحث فعلی ما بیرون است و در فقه باید حل شود.

آنچه در اینجا می‌توان گفت مناسب بحث فعلی است، که حکم فطرت به لزوم وجود مقام ولایت در هر جامعه‌ای بر اساس حفظ مصالح عالیه جامعه مبتنی است. اسلام نیز پا به پای فطرت پیش می‌رود. نتیجه این دو مقدمه این است که فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم است، برای این مقام متعین است و در اینکه اولیای حکومت باید زبده‌‌ترین و برجسته‌‌ترین افراد جامعه بوده باشند، کسی تردید به خود راه نمی‌دهد[۸].

ایشان در جای دیگر و در تبیین وظایف حاکم و ولی جامعه توضیح می‌‌دهد که احکام و قوانین آسمانی اسلام که به واسطه و به رسول اکرم (ص) نازل شده و ما آنها را شریعت اسلام و احکام الله می‌‌نامیم به موجب مدارک قطعیه که در کتاب و سنت است، مقرراتی است ثابت و غیرقابل تغییر و اجرای آنها و مجازات متخلفین آنها به دست مقام ولایت اسلامی انجام می‌‌گیرد و در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت آنها، ولی امر می‌تواند یک سلسله تصمیماتی مقتضی به حسب مصلحت وقت گرفته، طبق آنها مقرراتی وضع نموده و به موقع اجرا گذارد[۹].

همچنین در کتاب تعالیم اسلام و در ضمن مباحث اخلاق، به توضیح عدالت فردی می‌پردازد و آن را از جمله شرایط کسی که متصدی حکومت می‌شود می‌داند[۱۰].

چنانچه ملاحظه می‌شود، گرچه در باره مقام ولایت و متصدی امر حکومت اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ اما آنچه از نقطه نظرهای علامه به دست می‌آید، این است که حاکم اسلامی در دوران غیبت، باید دارای این شرایط باشد: متقی، عادل، آگاه به احکام الهی و چگونگی دریافت آنها از منابع دینی، توانا در اجرای صحیح و کامل احکام اجرایی مانند حدود، تعزیرات و غیره، مدبر، مطلع در اوضاع سیاسی و اجتماعی جهان و غیره»[۱۱].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. المیزان، جلد ۴، صفحه ۱۳۲؛ رسالت تشیع در دنیای امروز، صفحه ۱۷۲.
  2. المیزان، جلد ۴، صفحه ۱۲۴؛ همچنین مراجعه شود به: بررسی‌های اسلامی، جلد یک، صفحه ۱۷۴؛ روابط اجتماعی در اسلام، صفحه ۱۲۱.
  3. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» (احزاب/۲۱).
  4. مستدرک الوسائل، جلد ۳، صفحه ۲۸۹؛ بحارالانوار، جلد سی و یک، صفحه ۱۳؛ دعائم اسلام، جلد دو، صفحه ۱۶۴.
  5. . الکافی، جلد ۳، صفحه ۳۴۰؛ تهذیب الاحکام، جلد دو، صفحه ۳۱۵؛ وسائل الشیعه، جلد ۶، صفحه ۲۸۶.
  6. فرازهایی از اسلام، صفحه ۱۲۸؛ بررسی‌های اسلامی، جلد ۱ دیروز ۱۷۷؛ اسلام، صفحه ۳۰۳.
  7. در صدر اسلام فقیه به کسی اطلاق می‌‌شد که بر همه علوم دینی در اصول و فروع و اخلاق مجهز باشد، نه تنها به مسائل فروع دین، چنانکه اکنون مصطلح است. فرازهایی از اسلام، صفحه ۱۲۶؛ بررسی‌های اسلامی، جلد یک، صفحه ۱۷۶.
  8. فرازهایی از اسلام، صفحه ۱۲۶؛ بررسی‌های اسلامی، جلد یک، صفحه ۱۷۶.
  9. بررسی‌های اسلامی، جلد یک، صفحه ۱۶۴.
  10. تعالیم اسلام، صفحه ۲۲۴.
  11. امامی میبدی، علی رضا، آموزه‌های مهدویت در آثار علامه طباطبائی، ص ۱۳۱-۱۳۴.