فقیه به چه کسی گفته می‌شود؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
فقیه به چه کسی گفته می‌شود؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلیفقه
تعداد پاسخ۱ پاسخ

فقیه به چه کسی گفته می‌شود؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید علی حسینی خامنه‌ای

آیت‌الله سید علی حسینی خامنه‌ای، در کتاب «انتظار فرج امام زمان» در این‌باره گفته است:

«فقیه یعنی کسی که دین را می‌شناسد و راهی را که دین برای مردم ترسیم کرده است تا بتوانند سعادت و خوشبختی و آزادی و خوشی دنیا و آخرت را به دست بیاورند، می‌شناسد و در مقابل مردم می‌گذارد. فقیه یعنی حاکمیت انسانی که یک منطق عقلانی پشت سرش هست و استدلالی محکم دارد. حاکمیت چنین انسانی را، حاکمیت یک نظامی یا یک سرمایه‌دار، یا حاکمیت یک سیاستمدار حزبی حرفه‌ای ندارد[۱]»[۲].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان؛
حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در کتاب «فرهنگنامه مهدویت» و «درسنامه مهدویت» در این‌باره گفته است:

«در اصطلاح، ولی فقیه کسی است که عالم به سیاست‏‌های دینی و برقرارکننده عدالت اجتماعی میان مردم باشد. طبق اخبار، او دژ اسلام و وارث پیامبران و جانشین پیامبر خدا و همچون پیامبران بنی اسرائیل بوده، بهترین خلق خدا پس از امامان (ع) است. مجاری امور و احکام و دستورها، به دست او بوده و حاکم بر زمامداران است[۳]. مسأله ولایت فقیه ریشه کلامی دارد؛ ولی جنبه فقهی آن سبب شده است فقیهان از روز نخست، در ابواب گوناگون فقهی از آن بحث کنند و موضوع ولایت فقیه را در هریک از مسایل مربوط روشن سازند. در باب جهاد و تقسیم غنایم، خمس، گرفتن و توزیع زکات، سرپرستی انفال، نیز اموال غایبان و قاصران، باب امر به معروف و نهی از منکر، باب حدود و قصاص و تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلام، فقها از مسأله‏ ولایت فقیه و گستره آن بحث کرده‏‌اند؛ بنابراین در یک تقسیم‏‌بندی کلی، دو نوع ولایت تصور می‏‌شود:

قسم نخست: ولایت، از نوع سرپرستی و اداره امور مؤمنان است؛ همان ولایتی که به قرار دادن خداوند سبحانه و تعالی، رسول اکرم (ص) و امامان (ع) و در عصر غیبت، فقیه عادل، از آن برخوردار است.

قسم دوم: ولایت، ناظر به تصدّی امور کسانی است که به سبب کوتاهی در فهم و شعور یا ناتوانی عملی از انجام کارهای خویش یا عدم حضور، نمی‌‏توانند حق خود را به طور کامل به دست آورند و لازم است که ولی از طرف آنان و به صلاحدید خودش به سرپرستی و اداره امور این افراد اقدام کند. ولایت پدر و جد پدری بر فرزندان صغیر یا سفیه و مجنون خود، ولایت اولیای مقتول "ولی دم" ولایت میت، نمونه‌‏هایی از این قسم ولایت است[۴].

غفلت از تفاوت اساسی میان این دو قسم ولایت و یکسان پنداشتن آن دو، منشأ خطایی شده است که برخی مخالفان ولایت فقیه بدان دچار شده و پنداشته‏‌اند ولایت فقیه، از سنخ ولایت بر محجوران و قاصران است و معنای ولایت فقیه، آن است که مردم همچون مجانین و کودکان و سفیهان محجور و نیازمند قیمند، و ولی فقیه، قیم مردم است؛ پس ولایت فقیه، مستلزم نوعی تحقیر و اهانت به مردم و رشد آنان است[۵]. به طور اساسی اضافه شدن ولایت به وصف عنوانی فقیه محدودیت آن را در چارچوب فقه می‏رساند. در واقع، فقه او است که حکومت می‏کند، نه شخص او، پس هیچ‏گونه قاهریت و حاکمیت اراده شخصی در کار نیست.

از همین‌‏جا، مسؤولیت مقام رهبری در اسلام، در پیشگاه خدا و مردم روشن می‏شود. او در پیشگاه خدا مسؤول است احکام را به طور کامل اجرا نماید و مقابل مردم مسؤول است تا مصالح همگانی را به بهترین شکل ممکن تأمین کند و عدالت اجتماعی را در همه زمینه‏‌ها و به صورت گسترده و بدون تبعیض اجرا کند و هرگز در این مسؤولیت کوتاه‏ یاید [۶]. این‏جا است که بحث حکومت اسلامی به رهبری فقیه عادل پیش می‌‏آید»[۷].
۲. حجت الاسلام و المسلمین نصرتی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی در کتاب «نظام سیاسی اسلام» در این‌باره گفته‌ است:

«واژه “فقه”، به معنای: فهم، آگاهی و دانایی است. در “قرآن کریم”، تفقه در دین[۸] به کار رفته که مقصود از آن، فهم معارف دینی است و در اصطلاح، “فقه” یکی از زیر مجموعه‌های علوم حوزوی است که: “علم به احکام شرعی از طریق استنباط و اجتهاد”[۹] تعریف شده است. بر این اساس، فقیه به کسی گفته می‌شود که با فراگیری علوم و دانش‌های مورد نیاز، توانایی لازم برای استنباط احکام از منابع دینی را داشته باشد؛ البته برای گام نهادن به قلّه رفیع فقاهت و اجتهاد، علاوه بر توانایی علمی، بهره‌مندی از برخی ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری نیز ضروری است؛ از جمله فقیه باید: عادل، پارسا و با ورع بوده و به دنیا دلبستگی شدید نداشته باشد.

از سوی دیگر، یک فقیه اگر بخواهد رسالت دینی خود مبنی بر حضور در صحنه سیاسی و سرپرستی امور مسلمین را به انجام رساند، باید از حوادث اجتماعی با خبر بوده و به دو عنصر زمان و مکان کاملاً آگاه باشد؛ به عبارت دیگر، فقاهت و اجتهاد، دارای مراتب و سطوح گوناگونی است؛ بنابراین انسان عادل و باتقوایی که صلاحیت و توان استنباط احکام از منابع دینی را دارد؛ اما بینش سیاسی و اجتماعی ندارد؛ فقط به مراتب نازلی از فقاهت دست یافته است. امام خمینی، در ارتباط با این نکته مهم می‌فرمایند: “یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‌ها باشد؛ ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیری باشد، این فرد در مسایل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی‌تواند زمام امور جامعه را به دست گیرد[۱۰].

برخورداری از بینش سیاسی و اجتماعی از دیدگاه سایر علما و اندیشمندان نیز، جزء شروط اساسی فقاهت به شمار می‌آید؛ چنانچه مرحوم میرزای شیرازی بزرگ می‌فرمایند: “ریاست و مرجعیّت، نیازمند یک صد شرط است که یک شرط آن علم و شرط دیگرش عدالت و تقواست؛ ولی نود و هشت شرط دیگرش مدیریت است”[۱۱].

آیت‌الله جوادی آملی در این زمینه می‌نویسند: “مقصود از “فقیه”، در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع‌الشرایط است، نه هر کس که فقه خوانده باشد. فقیه جامع‌الشرایط باید سه ویژگی داشته باشد: “اجتهاد مطلق”، “عدالت” و “قدرت مدیریت و استعداد رهبری”، یعنی از سویی باید صدر و ساقه اسلام را به طور عمیق و با استدلال و استنباط بشناسد و از سویی دیگر، در تمام زمینه‌ها، حدود و ضوابط الهی را رعایت کند و از دیگر سو، استعداد و توانایی مدیریت و کشورداری و لوازم آن را واجد باشد”[۱۲]. بنابراین، ولایت فقیه به معنای حاکمیت فقیه جامع‌الشرایط بر جامعه اسلامی و سرپرستی کلیه شؤون زندگی اجتماعی، توسط ایشان است»[۱۳]

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. بیانات در دیدار جمعی از مهمانان خارجی ۱۸/۱۱/۱۳۷۱
  2. حسینی خامنه‌ای، سید علی؛ انتظار فرج امام زمان، ص23.
  3. ر. ک: امام خمینی، الرسائل، ج ۲، ص ۹۴- ۱۰۲
  4. محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، مقدمه
  5. احمد واعظی، حکومت اسلامی، ص ۱۱۹
  6. محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، ص ۱۰ و ۱۱
  7. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۴۷۵ - ۴۷۷، درسنامه مهدویت، ص ۲۴۳.
  8. ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  9. الفقه هو العلم بالاحكام الشرعية الفرعية عن ادلتها التفصيلية؛ فقه عبارت است از فهمیدن و دانستن احکام شریعت اسلام از طریق دلایل تفصیلی آنها؛ معالم الدین فی الاصول، ص۲۲.
  10. صحیفه نور، ج۲۱، ص۴۶.
  11. شیرازی، سید محمد، نقش مدیریت در پیشرفت ملت‌ها، ص۱۵.
  12. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۶.
  13. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲۶.