دعوت به ایمان آوردن به نبوت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از دعوت به ایمان به نبوت)

دعوت به ایمان آوردن به نبوت یکی از اهداف ارسال رسولان الهی و تبلیغ رسالت الهی است.

قرآن

﴿وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ[۱].[۲]

حدیث

  1. امام صادق(ع) ـ در پاسخ به ملحدی که از ایشان سؤال کرده بود: پیامبران و رسولان را چگونه اثبات می‌کنی؟ ـ: وقتی ما ثابت کردیم که دارای آفریننده و صانعی هستیم که از ما و از تمام آفریده‌هایش برتر است و آن صانع، حکیم و متعالی است و امکان ندارد که آفریده‌هایش او را مشاهده یا لمس کنند تا مستقیما با آنان در ارتباط باشد و آنان با وی در ارتباط باشند، و [نیز امکان ندارد که] آنان را ملاقات کند یا آنان وی را ملاقات کنند، ثابت می‌شود که خدا در میان خلق خود، سفیرانی دارد تا او را به مردم و بندگانش معرّفی نمایند و آنان را به مصالح و منافعشان، و آنچه مایه ماندگاری ایشان و در صورت ترک، مایه هلاک ایشان است، رهنمون گردند. پس ثابت می‌شود که خداوندِ حکیم و علیم، در میان خلق خود، امرکننده و نهی‌کننده و معرفی‌کنندگانی برای خود دارد. اینان، همان پیامبران و برگزیدگان از میانِ خلق او هستند؛ انسان‌های حکیمی که با حکمت، تأدیب گشته‌اند و به همین حکمت، برانگیخته شده‌اند، و به رغم مشارکتشان با مردم در آفرینش و ترکیب جسمانی، در هیچ یک از حالاتشان با آنان شرکت ندارند. آنان با حکمت از سوی خدای حکیم و علیم، مورد تأییدند[۳].
  2. امام رضا(ع) ـ در بیان علت وجوب شناخت پیامبران و اقرار به رسالت آنان و اذعان به اطاعتشان ـ: از آنجا که در خلقت مردم و توانایی آنان، آنچه موجب تکمیل مصالحشان باشد، وجود ندارد و از طرفی آفریننده، برتر از آن است که دیده شود، و ضعف و ناتوانی آنان از ادراک خداوند، آشکار است، چاره‌ای جز این نبود که فرستاده‌ای معصوم میان خداوند و مردم در بین باشد تا امر و نهی و تعالیم الهی را به آنان برساند، و آنان را بر راه‌های جلب منافع و دفع زیان‌ها آگاه سازد؛ زیرا در [ترکیب]آفرینش مردم، آنچه به کمک آن، نیازمندی‌های خود را اعم از منافع و زیان‌ها بشناسند، وجود ندارد. اگر شناخت و اطاعت خداوند بر مردم واجب نبود، آمدن پیامبران، برای آنان سودی نداشت و نیازی را برطرف نمی‌کرد، و آمدن پیامبران به خاطر فقدان سود و مصلحت، لغو و بیهوده بود و کار لغو، به دور از صفت خداوندِ حکیمی است که هر چیزی را استوار قرار داده است[۴].[۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است». سوره انعام، آیه ۹۱.
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث ج۱۵، ص۷۲ و ۷۳.
  3. «الإمام الصادق(ع) ـ فی جَوابِ الزِّندیقِ الَّذی سَأَ لَهُ: مِن أینَ أثبَتَّ الأَنبِیاءَ وَالرُّسُلَ؟ ـ:إنّا لَمّا أثبَتنا أنَّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِیا عَنّا وعَن جَمیعِ ما خَلَقَ، وکانَ ذلِکَ الصّانِعُ حَکیما مُتَعالِیا لَم یَجُز أن یُشاهِدَهُ خَلقُهُ، ولا یُلامِسوهُ، فَیُباشِرَهُم ویُباشِروهُ، ویُحاجَّهُم ویُحاجّوهُ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ فی خَلقِهِ یُعَبِّرونَ عَنهُ إلی خَلقِهِ وعِبادِهِ، ویَدُلّونَهُم عَلی مَصالِحِهِم ومَنافِعِهِم، وما بِهِ بَقاؤُهُم وفی تَرکِهِ فَناؤُهُم. فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَکیمِ العَلیمِ فی خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ، وهُمُ الأَنبِیاءُ(ع) وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ، حُکَماءُ؛ مُؤَدَّبینَ بِالحِکمَةِ، مَبعوثینَ بِها، غَیرَ مُشارِکینَ لِلنّاسِ ـ عَلی مُشارَکَتِهِم لَهُم فِی الخَلقِ وَالتَّرکیبِ ـ فی شَیءٍ مِن أحوالِهِم، مُؤَیَّدینَ مِن عِندِ الحَکیمِ العَلیمِ بِالحِکمَةِ». الکافی: ج ۱، ص۱۶۸، ح ۱، التوحید: ص۲۴۹، ح ۱، علل الشرائع: ص۱۲۰، ح ۳ کلّها عن هشام بن الحکم، الاحتجاج: ج ۲، ص۲۱۳، ح ۲۲۳، بحارالأنوار: ج ۱۱، ص۲۹، ح ۲۰.
  4. «الإمام الرضا(ع) ـ فی عِلَّةِ وُجوبِ مَعرِفَةِ الرُّسُلِ وَالإِقرارِ بِهِم وَالإِذعانِ لَهُم بِالطّاعَةِ ـ:لِأَ نَّهُ لَمّا لَم یَکُن فی خَلقِهِم وقُواهُم ما یُکمِلونَ بِهِ مَصالِحَهُم، وکانَ الصّانِعُ مُتَعالِیا عَن أن یُری، وکانَ ضَعفُهُم وعَجزُهُم عَن إدراکِهِ ظاهِرا؛ لَم یَکُن بُدٌّ لَهُم مِن رَسولٍ بَینَهُ وبَینَهُم، مَعصومٍ، یُؤَدّی إلَیهِم أمرَهُ ونَهیَهُ وأَدَبَهُ، ویَقِفُهُم عَلی ما یَکونُ بِهِ اجتِرارُ مَنافِعِهِم ودَفعُ مَضارِّهِم، إذ لَم یَکُن فی خَلقِهِم ما یَعرِفونَ بِهِ ما یَحتاجونَ إلَیهِ مِن مَنافِعِهِم ومَضارِّهِم. فَلَو لَم یَجِب عَلَیهِم مَعرِفَتُهُ وطاعَتُهُ، لَم یَکُن لَهُم فی مَجیءِ الرَّسولِ مَنفَعَةٌ ولا سَدُّ حاجَةٍ، ولَکانَ یَکونُ إتیانُهُ عَبَثا لِغَیرِ مَنفَعَةٍ ولا صَلاحٍ، ولَیسَ هذا مِن صِفَةِ الحَکیمِ الَّذی أتقَنَ کُلَّ شَیءٍ». عیون أخبار الرضا(ع): ج ۲ ص۱۰۰، ح ۱، علل الشرائع: ص۲۵۳ ح ۹ نحوه وکلاهما عن الفضل بن شاذان، بحارالأنوار: ج ۱۱، ص۴۰، ح ۴۰.
  5. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث ج۱۵، ص۷۵-۷۷.