دلایل اثبات عصمت اعتقادی انبیاء چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دلایل اثبات عصمت اعتقادی انبیاء چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت اعتقادی - اثبات عصمت پیامبران - گستره عصمت پیامبران
تعداد پاسخ۲ پاسخ

دلایل اثبات عصمت اعتقادی انبیاء چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

تمامی ادله عقلی و نقلی که بر عصمت انبیا در مقام عمل دلالت می‌کنند، عصمت انبیا در اعتقادات را نیز اثبات می‌نمایند. بعضی از آنها منطوقاً شامل عصمت اعتقادی‌اند و برخی دیگر به طریق اولویت بر این مسأله دلالت دارند. مثلاً: وقتی که ارتکاب گناه کبیره و صغیره، موجب سلب اعتماد از پیامبران شود و در اطمینان مردم نسبت به آنان خدشه وارد سازد، طبیعی است که انحراف اعتقادی نقش بیشتری در این زمینه ایفا کرده و با غرضِ بعثت، منافات داشته باشد. همچنین کسانی که خداوند آنها را از هر جهت برای خود خالص و پاک گردانیده است، همچنان که در کردارشان لغزشی وجود ندارد، در اعتقادشان نیز انحرافی روی نمی‌دهد[۱].

در اینجا «برای اثبات عصمت اعتقادی انبیا، به یکی از آیات قرآنی که دلالت آن در این زمینه، روشن‌تر از سایر آیات است اشاره نموده، سپس چند روایت را در این باره یادآور می‌شویم[۲].

بدیهی است که یکی از شاخه‌های عصمت در عقیده، عصمت از کفر و شرک است. از آنجا که کفر و شرک به خدای متعال به نص قرآن کریم به عنوان ظلمی بزرگ تلقی شده﴿يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۳] و ظلم نیز در شمار گناهان کبیره است، متکلمان اسلامی به مناسبت بحث عصمت انبیا در عقیده به بحث از عصمت انبیا از کفر به صورت مستقل و ویژه پرداخته‌اند. امامیه و اکثریت فرق کلامی به عصمت پیامبر از کفر از دوران پیش از نبوت معتقد هستند که ادله این مدعا را می‌‌توان در دو بخش عقلی و نقلی تقریر کرد.

دلیل عقلی

ماهیت نبوت و نیل انسان به مقام رسالت متقوّم به دو عنصر استعداد و استحقاق و تفضل و لطف الهی است. لازمه دخالت و مشارکت عنصر اختیار و استعداد این است که پیامبر پیش از نبوت و انتخاب آن به این مقام از سوی خداوند، می‌بایست در نفس خویش استعداد و آمادگی لازم را ایجاد کرده باشد تا به دریافت وحی آسمانی مفتخر گردد.

تبیین تقریر فوق بنا به دیدگاه فلاسفه و کسانی که وحی را به قوه عاقله یا ملکه نفسانی تفسیر می‌کنند، روشن است؛ چراکه کسب قوه عاقله و اتصال به عالم عقول و همچنین اکتساب ملکه نفسانی در گرو تهذیب و تعالی نفس است که حسب فرض تحقق آن در کافر و نفس وی مفقود بلکه محال است[۴].

دلیل قرآنی

عهد الهی

با ضمیمه کردن دو آیه از آیات قرآن، استدلالی قرآنی تشکیل می‌شود که بر عصمت انبیا از شرک در قبل و بعد از بعثت، دلالت می‌کند:

آیه اول، آیه‌ای است که شرک را "ظلم بزرگ" می‌خواند[۵]: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۶] و آیه دوم، آیه‌ای است که خطاب به حضرت ابراهیم (ع) می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷].

صدر آیه دوم مربوط به این است که حضرت ابراهیم (ع) پس از آنکه ابتلائات و امتحانات الهی را با موفقیت پشت سر گذاشت، مورد عنایت بیشتر الهی قرار گرفته، به مقام امامت رسید. پس از آن، ابراهیم (ع) پرسید: آیا ذریه و فرزندان من نیز این مقام را خواهند داشت؟ پاسخ خداوند متعال این بود که: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸].

با ضمیمه کردن دو آیه فوق به یکدیگر، می‌توان قیاسی منطقی به صورت "شکل اول" تشکیل داد؛ به این بیان: المشرک ظالم والظالم لا یناله عهدالله فالمشرک لا یناله عهدالله. برای روشن‌تر شدن چگونگی دلالت این آیات بر مطلب مورد نظر (عصمت از شرک، قبل و بعد از بعثت) لازم است دو نکته را تبیین نماییم: نخست اینکه مراد از عهد الهی چیست؟ دیگر آنکه کسی که قبلاً مشرک بوده و حال توبه نموده است، آیا عنوان "ظالم" شامل او نیز می‌شود؟

ممکن است تصور شود که چون کلمه ظالم در آیه شریفه، بدون هیچ‌گونه قرینه مجازیت به کار رفته است، طبق مبنای اخصّی نمی‌توان "عصمت از شرک قبل از بعثت" را با آیه مذکور اثبات نمود؛ چون طبق این مبنا، کسی که قبل از بعثت مشرک بوده ولی سپس ایمان آورده است، نمی‌توان او را حقیقتاً ظالم نامید[۹].

اما می‌توان گفت این آیه طبق هر دو مبنا، عصمت از شرک ـ قبل و بعد از بعثت ـ را اثبات می‌نماید. بر اساس مبنای اعمّی، کار بسی سهل و آسان است. در عین حال، طبق مبنای اخصّی هم می‌توان دلالت آیه را بر عصمت پیش از نبوت پذیرفت[۱۰].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. حجت الاسلام و المسلمین دکتر قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی در مقاله «کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«از آنجا که کفر و شرک به خدای متعال به نص قرآن کریم به عنوان ظلمی بزرگ تلقی شده﴿يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۱] و ظلم نیز در شمار گناهان کبیره است، متکلمان اسلامی به بحث از عصمت انبیا از کفر به صورت مستقل و ویژه پرداخته‌اند. امامیه و اکثریت فرق کلامی به عصمت پیامبر از کفر از دوران پیش از نبوت معتقد هستند که ادله این مدعا را می‌‌توان در دو بخش عقلی و نقلی تقریر کرد.

دلیل عقلی

ماهیت نبوت و نیل انسان به مقام رسالت متقوّم به دو عنصر استعداد و استحقاق و تفضل و لطف الهی است. لازمه دخالت و مشارکت عنصر اختیار و استعداد این است که پیامبر پیش از نبوت و انتخاب آن به این مقام از سوی خداوند، می‌بایست در نفس خویش استعداد و آمادگی لازم را ایجاد کرده باشد تا به دریافت وحی آسمانی مفتخر گردد.

تبیین تقریر فوق بنا به دیدگاه فلاسفه و کسانی که وحی را به قوه عاقله یا ملکه نفسانی تفسیر می‌کنند، روشن است؛ چراکه کسب قوه عاقله و اتصال به عالم عقول و همچنین اکتساب ملکه نفسانی در گرو تهذیب و تعالی نفس است که حسب فرض تحقق آن در کافر و نفس وی مفقود بلکه محال است.

اما بنا به تقریر تفضلی انگاران وحی، آنان هرچند وحی و نبوت را تفضل و لطف محض الهی می‌دانند، لکن معتقدند چنین لطفی تنها شامل انسان‌هایی می‌شود که لیاقت و قابلیت آن را دارند. نکته قابل توجه اینکه دلیل عقلی فوق تنها بر ناسازگاری نبوت و کفر مقارن و همزمان دلالت می‌کند، اما اگر کافری بتواند از کفر خود برگشته و به تعالی و تهذیب خویش بپردازد به گونه‌ای که دارای ملکه نفسانی یا قوه عاقله خاص نبوت گردد، عقل به ناسازگاری فوق رأی نمی‌دهد، اما اینکه آیا چنین پیغمبری وجود داشته یا نه؟ پاسخ آن را باید از ادله نقلی دریافت کرد؛ اما اینکه پیامبر هنگام بعثت نباید کفر داشته باشد، بطلان آن از تصورش روشن می‌شود، علاوه آنکه ادله عقلی و نقلی در قلمرو عصمت از گناه و تلقی وحی، فساد آن را واضح می‌کند.

دلیل نقلی

قرآن مجید درباره اشتراط عدم اعتقاد کفر و شرک برای پیامبر، آیه خاص و صریحی ندارد که به نظر می‌رسد علت آن عدم وقوع آن باشد به این معنی که خداوند هر پیغمبری را که برگزیده است، از معصیت اعتقادی (کفر و شرک) پیراسته بوده است و به تعبیری سابقه خداپرستی داشته است. با این حال، بعضی آیات به صورت غیر صریح به اشتراط شرط خداپرستی از اول عمر در نبوت دلالت می‌کند؛ مانند آیه ﴿للاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۲].

آیه فوق در پاسخ حضرت ابراهیم مبنی بر امکان نیل فرزندان وی به مقام امامت و نبوت نازل شده است. روشن است که درخواست حضرت ابراهیم محدود به فرزندانی می‌‌شد که در زمان حال مصون از گناه بودند، هر چند که قبلاً مرتکب معصیت شده باشند، به دیگر سخن، حضرت ابراهیم از خداوند اعطای مقام نبوت و امامت را به فرزندانی که در زمان حال، مرتکب معصیت میشوند، درخواست نمی‌کند، بلکه استدعای وی مقید به پیراستگان از گناه در زمان حال است. لکن خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم منصب نبوت و امامت را بالاتر از آن وصف می‌کند که گناهکاران زمان گذشته و پیراستگان زمان حال را شامل گردد، بلکه مقام فوق متعلق به معصومان به قید اطلاق است.

اما اینکه آیه فوق بر عدم شمول عهد و نبوت به فلاسفان دلالت می‌کند و اثبات این که کفر و شرک ظلم است، نیازمند دلیل مستقلی است، در پاسخ آن باید گفت اولاً طریق اولویت آن را اثبات می‌کند؛ چراکه اعتقاد کفر و شرک برتر از ظلم‌های عادی است و ثانیاً خود قرآن شرک و کفر را ظلم بزرگ قلمداد کرده است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۳]؛ ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۴].

دو آیه فوق صغری و آیه پیشین کبرای قیاس شکل اول ذیل می‌شود: «کفر و شرک ظلم است. عهد و نبوت به ظالم نمی‌رسد. پس کافر و مشرک نمی‌توانند به مقام نبوت نایل آیند«. اما اینکه مشرک بالفعل (حقیقی) یا اعم از آن و گذشته، از نبوت محروم است؟ گفته شد که به حسب درخواست حضرت ابراهیم و نزول آیه روشن می‌شود که مقصود از مشرک معنای عام آن بوده است»[۱۵].
2. احمد حسین شریفی؛
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«برای اثبات عصمت اعتقادی انبیا، به یکی از آیات قرآنی که دلالت آن در این زمینه، روشن‌تر از سایر آیات است اشاره نموده، سپس چند روایت را در این باره یادآور می‌شویم.

البته تمامی ادله عقلی و نقلی که بر عصمت انبیا در مقام عمل دلالت می‌کنند، عصمت انبیا را در اعتقادات نیز اثبات می‌نماید[۱۶]. مثلاً: وقتی که ارتکاب گناه کبیره و صغیره، موجب سلب اعتماد از پیامبران شود و در اطمینان مردم نسبت به آنان خدشه وارد سازد، طبیعی است که انحراف اعتقادی نقش بیشتری در این زمینه ایفا کرده و با غرضِ بعثت، منافات داشته باشد. همچنین کسانی که خداوند آنها را از هر جهت برای خود خالص و پاک گردانیده است، همچنان که در کردارشان لغزشی وجود ندارد، در اعتقادشان نیز انحرافی روی نمی‌دهد[۱۷].

عهد الهی: با ضمیمه کردن دو آیه از آیات قرآن، استدلالی قرآنی تشکیل می‌شود که بر عصمت انبیا از شرک در قبل و بعد از بعثت، دلالت می‌کند: آیه اول، آیه‌ای است که شرک را "ظلم بزرگ" می‌خواند[۱۸]: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۹]

و آیه دوم، آیه‌ای است که خطاب به حضرت ابراهیم (ع) می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۰].

صدر آیه دوم مربوط به این است که حضرت ابراهیم (ع) پس از آنکه ابتلائات و امتحانات الهی را با موفقیت پشت سر گذاشت، مورد عنایت بیشتر الهی قرار گرفته، به مقام امامت رسید. پس از آن، ابراهیم (ع) پرسید: آیا ذریه و فرزندان من نیز این مقام را خواهند داشت؟ پاسخ خداوند متعال این بود که: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۱].

با ضمیمه کردن دو آیه فوق به یکدیگر، می‌توان قیاسی منطقی به صورت "شکل اول" تشکیل داد؛ به این بیان: المشرک ظالم والظالم لا یناله عهدالله فالمشرک لا یناله عهدالله. برای روشن‌تر شدن چگونگی دلالت این آیات بر مطلب مورد نظر (عصمت از شرک، قبل و بعد از بعثت) لازم است دو نکته را تبیین نماییم: نخست اینکه مراد از عهد الهی چیست؟ دیگر آنکه کسی که قبلاً مشرک بوده و حال توبه نموده است، آیا عنوان "ظالم" شامل او نیز می‌شود؟

مقصود از عهد الهی: با توجه به اینکه، اول آیه ۱۲۴ از سوره بقره، مربوط به اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم (ع) می‌باشد و همچنین از آنجا که برخی از روایات، عهد الهی را بر امامت منطبق نموده‌اند[۲۲]؛ بسیاری از مفسران، "عهد الهی" را عبارت از منصب والای امامت دانسته‌اند[۲۳]. چنان‌که برخی از علمای اهل سنت نیز، گفته‌اند: المتبادر من العهد الامامه[۲۴]؛

ولی همچنان که برخی از بزرگان[۲۵] متذکر شده‌اند، عهد اعم از امامت است؛ یعنی هر چند در شمول آیه نسبت به امامت، تردیدی وجود ندارد، ولی منحصر به آن نیست. بلکه یکی از معانی عهد، همان است که در زبان فارسی از آن به "منصب" تعبیر می‌کنیم، و منصب اعم است از رسالت و امامت. البته عهد الهی عنوان عامی است که می‌تواند مصادیق فراوانی داشته باشد، ولی قدر متیقّن آن، منصب نبوت و امامت می‌باشد.

امّا اینکه صدر آیه درباره امامت است، منافات با آن‌چه که گفته شد ندارد. چون اشکالی ندارد که در جواب پرسشی که درباره مورد خاصی است، پاسخی عام و کلی ذکر شود که هم حکم مورد سؤال را مشخص نماید و هم حکم موارد مشابه را.

همچنین وجه اینکه روایاتی که در تفسیر آیه شریفه وارد شده، تنها به مسأله امامت پرداخته‌اند، این است که هر چند از پاسخ خداوند متعال در جواب ابراهیم (ع)، حکمی کلّی درباره همه منصب‌های الهی استفاده می‌شود، امّا آن‌چه که آیه شریفه به صورت مستقیم، در صدد بیان آن است، یکی از شرایط اساسی امامت می‌باشد. علاوه بر اینکه. آن‌چه بیشتر مورد انکار و مخالفت قرار می‌گرفت. مسأله عصمت ائمه (ع) بود؛ اما عصمت انبیا در نزد بسیاری از مسلمین، امری مسلّم و بی‌نیاز از استدلال شمرده می‌شد.

دامنه صدق عنوان ظالم: در علم اصول فقه، درباره الفاظی همچون "ظالم" که مشتق[۲۶] شمرده می‌شوند، بحثی به این صورت مطرح می‌شود که اگر کسی در گذشته متصف به ظلم بوده، آیا اکنون به صورت استعمال حقیقی می‌توان عنوان ظالم را بر او نهاد؟ یا اینکه اگر قرینه‌ای بر مجازیت در کار نباشد، کلمه ظالم تنها بر کسی که فعلاً مشغول به ظلم است، اطلاق می‌شود؟ این بحث، مورد اختلاف علمای علم اصول واقع شده است: عده‌ای نظریه اول را پذیرفته‌اند، که "اعمّی" خوانده می‌شوند و عده‌ای دیگر نظریه دوم را برگزیده‌اند که از آنها به "اخصّی" یاد می‌شود.

حال ممکن است تصور شود که چون کلمه ظالم در آیه شریفه، بدون هیچ‌گونه قرینه مجازیت به کار رفته است، طبق مبنای اخصّی نمی‌توان "عصمت از شرک قبل از بعثت" را با آیه مذکور اثبات نمود؛ چون طبق این مبنا، کسی که قبل از بعثت مشرک بوده ولی سپس ایمان آورده است، نمی‌توان او را حقیقتاً ظالم نامید[۲۷].

اما می‌توان گفت این آیه طبق هر دو مبنا، عصمت از شرک - قبل و بعد از بعثت - را اثبات می‌نماید. بر اساس مبنای اعمّی، کار بسی سهل و آسان است. در عین حال، طبق مبنای اخصّی هم می‌توان دلالت آیه را بر عصمت پیش از نبوت پذیرفت»[۲۸].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳.
  2. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۵۲-۱۵۵.
  3. «ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است.» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  4. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
  5. البته، در این زمینه به آیات دیگری همچون آیه ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سوره بقره، آیه ۲۵۴) نیز می‌توان استشهاد کرد.
  6. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  7. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  8. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  9. بین مشتق اصولی و نحوی، اصطلاحاً، عموم و خصوص من وجه است. البته کلمه ظالم که اسم فاعل است طبق هر دو اصطلاح، مشتق شمرده می‌شود. برای اطلاع بیشتر از این دو اصطلاح ر ک: اصول الفقه، ج۱، ص۴۸.
  10. ر.ک: شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۵۲-۱۵۵؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
  11. «ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است.» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  12. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  13. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  14. «کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  15. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
  16. بعضی از آنها منطوقاً شامل عصمت اعتقادی‌اند و برخی دیگر به طریق اولویت بر این مسأله دلالت دارند.
  17. ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳.
  18. البته، در این زمینه به آیات دیگری همچون آیه ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سوره بقره، آیه ۲۵۴) نیز می‌توان استشهاد کرد.
  19. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  20. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  21. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  22. ر.ک: مجمع البیان، ج۱، ص۲۵۸؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰.
  23. مجمع البیان، ج۱، ص۲۵۸؛ الکشاف، ج۱، ص۱۸۴؛ المیزان، ج۱، ص۲۶۷-۲۷۴.
  24. «آنچه از کلمه عهد در آیه مذکور به ذهن تبادر می‌کند، مقام "امامت" است». روح المعانی، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳.
  25. راهنما‌شناسی، ص۱۱۲-۱۱۳؛ پیام قرآن، ج۷، ص۸۲؛ ر.ک: تلخیص الشافی، ج۲، ص۵۵.
  26. بین مشتق اصولی و نحوی، اصطلاحاً، عموم و خصوص من وجه است. البته کلمه ظالم که اسم فاعل است طبق هر دو اصطلاح، مشتق شمرده می‌شود. برای اطلاع بیشتر از این دو اصطلاح، ر.ک: اصول الفقه، ج۱، ص۴۸.
  27. بین مشتق اصولی و نحوی، اصطلاحاً، عموم و خصوص من وجه است. البته کلمه ظالم که اسم فاعل است طبق هر دو اصطلاح، مشتق شمرده می‌شود. برای اطلاع بیشتر از این دو اصطلاح ر ک: اصول الفقه، ج۱، ص۴۸.
  28. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۵۲-۱۵۵.